محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب (شیبة الحمد، عامر) بن هاشم (عمرو العلى) بن عبد مناف (مغیرة) بن قصى (زید) بن کلاب (حکیم) بن مرّة بن کعب بن لؤىّ بن غالب بن فهر (قریش) بن مالک بن نضر (قیس) بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة (عمرو) بن الیأس بن نزار (خلدان) بن معدّ بن عدنان علیهم السلام. 

...

ابن اسحاق روایت مى‌کند که: «آمنه» دختر «وهب» مادر رسول خدا مى‌گفت که: چون به رسول خدا باردار شدم به من گفته شد: «همانا تو به سرور این امّت باردار شده‌اى، پس هرگاه تولّد یافت بگو: أعیذه بالواحد من شرّ کلّ حاسد «او را از شرّ هر حسد برنده‌اى به خداى یکتا پناه مى‌دهم» . سپس او را «محمّد» بنام، چون رسول خدا تولّد یافت، «آمنه» نزد جدّش «عبد المطّلب» پیام فرستاد که براى تو پسرى تولّد یافته است، بیا و او را ببین، «عبد المطّلب» آمد و فرزند خویش را دید.

و «آمنه» آنچه را در زمان باردارى دربارۀ نامگذارى وى دیده و شنیده بود، به «عبد المطّلب» بازگفت. عبد المطّلب او را بر گرفت و به درون کعبه برد و براى وى به دعا دست برداشت و خداوند را بر موهبتى که او ارزانى داشته سپاس گفت.

آنگاه او را نزد مادرش بازآورد و به وى سپرد و براى رسول خدا در جستجوى دایه برآمد [٣].

در هنگام میلاد رسول خدا اتّفاقات شگرفى به ظهور رسید که در کتاب‌هاى تاریخ و سیرت پیغمبر به تفصیل آمده است، از جمله: ایوان «کسرى» لرزید و سیزده [۴] یا چهارده کنگرۀ آن فرو ریخت، دریاچۀ ساوه فرو نشست، آتشکدۀ فارس خاموش شد با آن که هزار سال بود خاموش نشده بود و بت‌ها همگى به رو در افتاد [١]کلینى از امام «جعفر بن محمد» علیهما السلام روایت کرده است که: «فاطمه» دختر أسد، براى مژدۀ میلاد پیامبر صلى اللّه علیه و آله نزد شوهرش «أبو طالب» آمد، پس «أبو طالب» گفت: سى سال دیگر صبر کن که تو را به فرزندى مانند وى جز در پیامبرى مژده مى‌دهم [٢]. 

تاریخ پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم جلد:١

نویسنده:آیتی، محمد ابراهیم

تجدیدنظر و اضافات و کوشش:گرجی، ابوالقاسم

ناشر:دانشگاه تهران

محل نشر:تهران

سال نشر:١٣٧٨

....

پدر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم

عبد اللّه بن عبد المطّلب، مادرش: «فاطمه» دختر «عمرو بن عائذ بن عمران ابن مخزوم» است، یکى از پنج فاطمه‌اى که در نسب رسول خدا بوده‌اند [٣]. «أبو طالب» و «زبیر بن عبد المطّلب» و پنج نفر از دختران                   «عبد المطّلب» جز «صفیّه» مادر «زبیر» از همین بانو تولد یافته‌اند، کنیۀ «عبد اللّه» را: «أبو قشم» و «أبو محمّد» و  «ابو احمد» و لقبش را: «ذبیح» نوشته‌اند.

«عبد اللّه» پدر رسول خدا در بیست و پنج سالگى، در مدینه نزد دائى‌هاى پدرش طایفۀ «بنى النجّار» در خانه‌اى معروف به «دار النابغه» وفات کرد [۴]به قول مشهور، وفات وى پیش از میلاد رسول خدا روى داد، اما یعقوبى همین قول مشهور را خلاف اجماع گفته، و به موجب روایتى از «جعفر بن محمد» علیهما السلام، وفات او را دو ماه پس از ولادت رسول خدا دانسته [۵]و سپس قول یک سال پس از میلاد را هم از کسانى نقل کرده است: قول ٢٨ ماه پس از میلاد و قول هفت ماه پس از میلاد هم نقل شده است [١].

علت وفات عبد اللّه را در مدینه چنین نوشته‌اند که براى تجارت با کاروان قریش رهسپار شام شد، و در بازگشتن از شام در اثر بیمارى، در مدینه در میان «بنى عدىّ بن النجّار» توقف کرد، یک ماه بسترى بود، و چون کاروان قریش به مکه رفتند و «عبد المطّلب» از حال وى جویا شد، بزرگترین فرزند خود حارث را نزد وى به مدینه فرستاد، اما هنگامى «حارث» به مدینه رسید که «عبد اللّه» وفات کرده بود.

به قول واقدى: از «عبد اللّه» کنیزى به نام «امّ ایمن» و پنج شتر و یک گله گوسفند و به قول ابن اثیر: شمشیرى کهن و پولى نیز به جاى ماند که رسول خدا آنها را ارث برد [٢].

مادر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم


«آمنه» دختر «وهب» بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب» که ده سال و به قولى ده سال و اندى پس از واقعۀ حفر زمزم، و یک سال پس از آن که «عبد المطّلب» براى آزادى «عبد اللّه» از کشته شدن صد شتر فدیه داد، به ازدواج «عبد اللّه» درآمد، و شش سال و سه ماه پس از ولادت رسول خدا [٣]، در سفرى که فرزند خویش را به مدینه برده بود تا خویشان مادرى وى (از طرف مادر عبد المطّلب) یعنى «بنى عدىّ بن النجّار» او را ببینند، هنگام بازگشتن به مکه در سى سالگى در «أبواء» وفات کرد و همانجا دفن شد.

«علاّمۀ مجلسى» مى‌گوید: شیعۀ امامیه بر ایمان «أبو طالب» و «آمنه» دختر «وهب» و «عبد اللّه بن عبد المطّلب» و اجداد رسول خدا تا آدم علیه السلام اجماع دارند [١].

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم

محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب (شیبة الحمد، عامر) بن هاشم (عمرو العلى) بن عبد مناف (مغیرة) بن قصى (زید) بن کلاب (حکیم) بن مرّة بن کعب بن لؤىّ بن غالب بن فهر (قریش) بن مالک بن نضر (قیس) بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة (عمرو) بن الیأس بن نزار (خلدان) بن معدّ بن عدنان علیهم السلام.

میلاد رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم

در تاریخ ولادت رسول خدا اختلاف است: مشهور شیعه هفدهم [٢]و مشهور اهل سنّت دوازدهم ربیع الاوّل است [١].

کلینى مى‌نویسد که: مادر رسول خدا در أیام تشریق (یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ماه ذى الحجّه) نزد «جمرۀ وسطى» که در خانۀ «عبد اللّه بن عبد المطّلب» واقع بود باردار شد [٢]، و رسول خدا در «شعب أبى طالب» در خانۀ «محمّد بن یوسف» در زاویۀ بالا که هنگام ورود به خانه در دست چپ واقع مى‌شود، از وى تولّد یافت (بعدها این خانه را رسول خدا به «عقیل بن أبى طالب» بخشید و فرزندان «عقیل» آن را به «محمّد بن یوسف ثقفى» برادر «حجّاج» فروختند، و «محمّد» آن را جزء خانۀ خویش ساخت) و در زمان «هارون» مادرش «خیزران» آن را گرفت و از خانۀ «محمّد بن یوسف» جدا ساخت و مسجد قرار داد [١]. و در سال ۶۵٩ «ملک مظفّر» والى یمن در تعمیر آن مسجد کوشش شایسته به کار برد [٢].

ابن اسحاق روایت مى‌کند که: «آمنه» دختر «وهب» مادر رسول خدا مى‌گفت که: چون به رسول خدا باردار شدم به من گفته شد: «همانا تو به سرور این امّت باردار شده‌اى، پس هرگاه تولّد یافت بگو: أعیذه بالواحد من شرّ کلّ حاسد «او را از شرّ هر حسد برنده‌اى به خداى یکتا پناه مى‌دهم» . سپس او را «محمّد» بنام، چون رسول خدا تولّد یافت، «آمنه» نزد جدّش «عبد المطّلب» پیام فرستاد که براى تو پسرى تولّد یافته است، بیا و او را ببین، «عبد المطّلب» آمد و فرزند خویش را دید.

و «آمنه» آنچه را در زمان باردارى دربارۀ نامگذارى وى دیده و شنیده بود، به «عبد المطّلب» بازگفت. عبد المطّلب او را بر گرفت و به درون کعبه برد و براى وى به دعا دست برداشت و خداوند را بر موهبتى که او ارزانى داشته سپاس گفت.

آنگاه او را نزد مادرش بازآورد و به وى سپرد و براى رسول خدا در جستجوى دایه برآمد [٣].

در هنگام میلاد رسول خدا اتّفاقات شگرفى به ظهور رسید که در کتاب‌هاى تاریخ و سیرت پیغمبر به تفصیل آمده است، از جمله: ایوان «کسرى» لرزید و سیزده [۴] یا چهارده کنگرۀ آن فرو ریخت، دریاچۀ ساوه فرو نشست، آتشکدۀ فارس خاموش شد با آن که هزار سال بود خاموش نشده بود و بت‌ها همگى به رو در افتاد [١]کلینى از امام «جعفر بن محمد» علیهما السلام روایت کرده است که: «فاطمه» دختر أسد، براى مژدۀ میلاد پیامبر صلى اللّه علیه و آله نزد شوهرش «أبو طالب» آمد، پس «أبو طالب» گفت: سى سال دیگر صبر کن که تو را به فرزندى مانند وى جز در پیامبرى مژده مى‌دهم [٢].

و نیز از همان امام روایت کرده است که چون رسول خدا تولّد یافت (کاخهاى) سفید فارس و قصرهاى شأم (در پرتو نورى که تابید) براى «آمنه» آشکار شد، پس «فاطمه دختر أسد» مادر امیر المؤمنین خندان و شاداب نزد «أبو طالب» آمد و او را به آنچه «آمنه» گفته بود خبر داد، پس «أبو طالب» به وى گفت: مگر از این امر در شگفتى؟ تو هم باردار مى‌شوى و وصى و وزیر او را مى‌زائى [٣].

فرزندان رسول خدا (ص)

رسول خدا را سه پسر و چهار دختر بود که عبارتند از:

١-قاسم، که نخستین فرزند رسول خدا است، و پیش از بعثت در مکّه تولد یافت، و رسول خدا به نام وى «أبو القاسم» کنیه گرفت، و نیز نخستین فرزندى است که از رسول خدا در مکّه وفات یافت و در آن موقع دوساله بود.

٢-زینب، دختر بزرگ رسول خدا که بعد از قاسم در سى سالگى رسول خدا تولّد یافت، و پیش از اسلام به ازدواج پسر خالۀ خود «أبو العاص بن ربیع» درآمد و پس از جنگ بدر به مدینه هجرت کرد و در سال هشتم هجرت در مدینه وفات یافت.

٣-رقیّه، که پیش از اسلام و بعد از زینب، در مکّه تولّد یافت و پیش از اسلام به عقد «عتبة بن أبى لهب» درآمد و پس از نزول سورۀ «تَبَّتْ یَدٰا أَبِی لَهَبٍ» و پیش از عروسى به دستور أبو لهب و همسرش «أمّ جمیل» از وى جدا گشت، و سپس به عقد «عثمان بن عفّان» درآمد و در هجرت اول مسلمین به حبشه با وى هجرت کرد و آنگاه به مکّه بازگشت و به مدینه هجرت کرد و در سال دوم هجرت سه روز بعد از بدر، همان روزى که مژدۀ فتح بدر به مدینه رسید، وفات یافت.

۴-أمّ کلثوم، که نیز در مکّه تولّد یافت و پیش از اسلام به عقد «عتیبة بن أبى لهب» درآمد و مانند خواهرش پیش از عروسى از «عتیبه» جدا شد، و در سال سوم هجرت به ازدواج «عثمان بن عفّان» درآمد، و در سال نهم هجرت وفات کرد.

۵-فاطمه (علیها السلام) که ظاهرا در حدود پنج سال پیش از بعثت رسول خدا در مکّه تولّد یافت و در مدینه به ازدواج «امیر المؤمنین على» (علیه السلام) درآمد، و پس از وفات رسول خدا به فاصله‌اى در حدود چهل روز تا هشت ماه وفات یافت و نسل رسول خدا تنها از وى باقى ماند و یازده امام معصوم از دامن مطهّر وى پدید آمدند [١].

ص125

نغمه‌هاى دیگر                                                                                                   

رسول خدا افسرده خاطر برخاست، و از نزد ایشان رفت، و «أبو جهل» بعد از سخنرانى کوتاهى تصمیم خود را براى کشتن رسول خدا اعلام داشت، و رجال قریش هم آمادگى خود را براى پشتیبانى وى در مقابل «بنى عبد مناف» اظهار داشتند، فردا که رسول خدا به عادت همیشه میان «رکن یمانى» و «حجر الأسود» رو به بیت المقدس به نماز ایستاده و کعبه را نیز میان خود و شام قرار داده بود، و قریش هم براى پشتیبانى از تصمیم «أبو جهل» فراهم شده بود، «أبو جهل» در حالى که سنگى به دست داشت با تصمیم قاطع رسید و هنگامى که رسول خدا به سجده رفت فرصت را غنیمت شمرده پیش تاخت، اما خدا نقشۀ وى را نقش بر آب ساخت و با رنگ پریده، به نتیجه نارسیده بازگشت [١].

«نضر بن حارث بن کلدة بن علقمة بن عبد مناف بن عبد الدّار» نغمۀ دیگرى ساز کرد و گفت: اى گروه قریش هنوز براى پیشامدى که رخ داده است، چاره‌اى نیندیشیده‌اید، محمّد تا پسرى جوان بود، او را از همۀ خود پسندیده‌تر و راستگوتر و امین‌تر مى‌شناختید، اما چون موى سفید بناگوش‌هاى او را دیدید و دم از پیامبرى زد گفتید: ساحر است، به خدا قسم ساحر نیست، ما ساحران و جادوگریشان را دیده‌ایم، و گفتید: کاهن است، به خدا قسم کاهن هم نیست، چه ما کاهنان و شیوۀ آنان را دیده، و سجع‌پردازى ایشان را شنیده‌ایم، بازگفتید: شاعر است، به خدا قسم که شاعر هم نیست، ما شعر را دیده و انواع آن را شناخته‌ایم، دیگر بار گفتید: دیوانه است، به خدا قسم او دیوانه هم نیست، دیوانگى را نیک مى‌شناسیم و آثار آن را در وى نمى‌بینیم، اى گروه قریش در کار خویش نیک بنگرید که خداى مى‌داند به امرى عظیم گرفتار شده‌اید.

...

به روایت ابن اسحاق از ابن عبّاس: هشت آیه از آیات قرآن دربارۀ نضر نازل شده است [١].

فکر تازه

«نضر بن حارث» و «عقبة بن أبى معیط بن أبى عمرو بن أمیّة بن عبد شمس ابن عبد مناف بن قصىّ» از طرف قریش رهسپار مدینه شدند و از دانایان یهود راهنمائى خواستند. دانایان یهود گفتند: سه مسأله از وى بپرسید تا صدق و کذب وى معلوم گردد از «أصحاب کهف» از «ذو القرنین» و «روح» .

«نضر» و «عقبه» به مکّه بازآمدند و هر سه موضوع را از رسول خدا پرسش نمودند و پس از نزول وحى که چندى بر خلاف انتظار تأخیر شده و رسول خدا را افسرده ساخته بود جوابشان را داد [٢]، امّا در عین حال ایمان نیاوردند و راه عناد و ستیزه را بیش از پیش دنبال کردند، و به یکدیگر توصیه مى‌کردند که: گوش به این قرآن فرا ندهید و آن را با یاوه‌گویى مسخره کنید [١].

روزى «أبو جهل» به قریش گفت: محمّد گمان مى‌کند سپاهیان خدا که شما را در آتش عذاب مى‌کنند، و به دوزخ مى‌افکنند فقط نوزده نفرند. شما با این جمعیت نخواهید توانست هر صد نفر از عهدۀ یکى از آنها برآئید [٢]؟

...

مهاجران حبشه:

١-أبو سلمة بن عبد الأسد مخزومى، پسر عمّۀ رسول خدا و شوهر أمّ سلمه.

٢-أمّ سلمه دختر أبى أمیّۀ مخزومى، همسر أبو سلمه.

٣-أبو حذیفه: هاشم بن عتبة بن ربیعه (از بنى عبد شمس بن عبد مناف) .

۴-سهله: دختر سهیل بن عمرو، همسر أبو حذیفه (از بنى عامر بن لؤىّ) .

۵-أبو سبرة بن أبى رهم عامرى (از بنى عامر بن لؤىّ) .

۶-عثمان بن عفّان أموى.

٧-رقیّه: دختر رسول خدا همسر عثمان.

٨-زبیر بن عوّام بن خویلد بن أسد بن عبد العزّى بن قصىّ.

٩-مصعب بن عمیر بن هاشم بن عبد مناف بن عبد الدّار بن قصىّ.

١٠-عبد الرحمن بن عوف زهرى.

١١-عثمان بن مظعون جمحى.

١٢-عامر بن ربیعۀ عنزى، هم پیمان بنى عدىّ بن کعب.

١٣-لیلى دختر أبو حشمه، از بنى عدىّ بن کعب، همسر عامر.

١۴-(أبو) حاطب بن عمرو بن عبد شمس (از بنى عامر بن لؤىّ) .

١۵-سهیل بن بیضاء (از بنى حارث بن فهر) [١].

اینان ماه شعبان و رمضان را در حبشه ماندند، و سپس شنیدند که قریش اسلام آورده‌اند و دیگر زحمتى براى مسلمانان مکّه در کار نیست. پس در ماه شوّال به مکّه بازگشتند و نزدیک مکّه خبر یافتند که اسلام اهل مکّه دروغ بوده است و ناچار هر کدام به طور پنهانى یا در پناه کسى [١]وارد مکّه شدند [٢]، و بیش از پیش به آزار و شکنجه عشیرۀ خویش گرفتار آمدند، و رسول خدا دیگر بار آنان را اذن داد تا به حبشه هجرت نمایند.

مهاجران حبشه در نوبت دوم

مهاجران حبشه در این نوبت که به گفتۀ بعضى: پیش از گرفتار شدن بنى هاشم در «شعب أبى طالب» و به قول دیگران: پس از آن به سرپرستى «جعفر بن أبى طالب» رهسپار کشور حبشه گشته‌اند، هشتاد و سه مرد بودند و هجده زن [١]. کسانى که عمّار بن یاسر را جزء مهاجرین ندانسته‌اند ٨٢ مرد گفته‌اند. پانزده نفر مهاجرین اولین که دوباره نیز هجرت کردند، ظاهرا در این نوبت هم پیش از دیگران رهسپار کشور حبشه شدند، و ٨۶ نفر دیگر که «جعفر بن أبى طالب» سرپرست آنان بود به تدریج بعد از آنان.

مهاجران دوم حبشه

از بنى هاشم دو نفر:

١ و ٢-جعفر بن أبى طالب با همسرش «أسماء» دختر «عمیس خثعمى» که «عبد اللّه بن جعفر» و «محمّد» و «عون» در حبشه از وى تولّد یافتند و همگى در سال هفتم هجرت از حبشه به مدینه هجرت کردند.

از بنى أمیّه ۶ نفر:

١ و ٢-عثمان بن عفّان با همسرش: «رقیّه» دختر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله، که در هجرت دوم نیز به مکّه بازگشتند. و از آنجا به مدینه هجرت کردند [١].

٣ و ۴-عمرو بن سعید بن عاص با همسرش: «فاطمه» دختر «صفوان بن أمیّه» (فاطمه در حبشه از دنیا رفت) که در حبشه ماند، تا در سال هفتم با بقیّۀ اصحاب در دو کشتى نشستند، و روز فتح خیبر بر رسول خدا وارد شدند [٢].

۵ و ۶-خالد بن سعید بن عاص (برادر عمرو) با همسرش: «أمینه» دختر «خلف بن أسعد» ، و اینان نیز در سال هفتم همراه جعفر بن أبى طالب به مدینه آمدند.

از بنى أسد بن خزیمه ۶ نفر:

١-عبد اللّه بن جحش بن رئاب أسدى که به مکّه بازگشت، و سپس به مدینه هجرت کرد [٣].

٢ و ٣-عبید اللّه بن جحش (برادر عبد اللّه) که در حبشه به کیش نصرانى مرد، و همسرش: «أمّ حبیبه» دختر «أبو سفیان» که در حبشه به عقد رسول خدا درآمد و به مدینه هجرت کرد [١].

۴ و ۵-قیس بن عبد اللّه از «بنى أسد بن خزیمه» (از ٣۴ نفرى که در مکّه به رسول خدا نپیوستند، و پس از بدر به مدینه آمدند، و جزء شانزده نفر دو کشتى هم نبودند [٢]با همسرش: «برکه» دختر «یسار» .

۶-معیقیب بن أبى فاطمۀ بن دوسى، حلیف آل «سعید بن عاص» از ١۶ نفرى که در سال هفتم هجرت در دو کشتى به مدینه هجرت کردند [٣].

از بنى عبد شمس بن عبد مناف ٣ نفر:

١ و ٢-أبو حذیفة بن عتبة بن ربیعه که با همسرش: «سهله» دختر «سهیل» از حبشه به مکّه برگشت و آنگاه به مدینه هجرت کرد [۴].

٣-أبو موسى: عبد اللّه بن قیس أشعرى هم پیمان آل «عتبة بن ربیعه» از ١۶ نفرى که در سال هفتم از حبشه به مدینه آمدند [۵].

از بنى نوفل عبد مناف ١ نفر.

١-عتبة بن غزوان هم پیمان «بنى نوفل» که پیش از هجرت از حبشه به مکّه بازآمد و سپس به مدینه هجرت کرد [۶].

از بنى أسد بن عبد العزّى ۴ نفر:

١-زبیر بن عوّام که از حبشه به مکّه بازگشت، و آنگاه به مدینه هجرت کرد [١].

٢-أسود بن نوفل بن خویلد بن أسد، از ١۶ نفرى که در سال هفتم به مدینه رسیدند [٢].

٣-یزید بن زمعة بن أسود بن مطّلب بن أسد که پس از «بدر» به مدینه آمد و از ١۶ نفر هم نبود [٣].

۴-عمرو بن أمیّة بن حارث بن أسد که در سرزمین حبشه از دنیا رفت [۴].

از بنى عبد بن قصىّ ١ نفر:

١-طلیب بن عمیر بن وهب بن عبد که از حبشه به مکّه آمد، و آنگاه به مدینه هجرت کرد [۵].

از بنى عبد الدار بن قصىّ ۶ نفر:

١-مصعب بن عمیر بن هاشم که از حبشه به مکّه بازآمد و بعد از «عقبۀ اولى به مدینه هجرت کرد [۶].

٢-سویبط بن سعد بن حرمله که به مکّه بازآمد، و سپس به مدینه هجرت کرد و در بدر حاضر بود [٧].

٣ و ۴-جهم بن قیس که خود و دو پسرش: «عمرو بن جهم» و «خزیمة ابن جهم» [١]در سال هفتم هجرت همراه جعفر بن أبى طالب به مدینه آمدند. و زنش: «أمّ حرمله» که در کشور حبشه از دنیا رفت [٢].

 ۵-أبو الروم بن عمیر بن هاشم (برادر مصعب) که پس از «بدر» و پیش از «أحد» به مدینه آمد، و از ١۶ نفر هم نبود [٣].

۶-فراس بن نضر بن حارث بن کلده که پس از «بدر» به مدینه آمد، و از ١۶ نفر نیست [۴].

از بنى زهرة بن کلاب ٧ نفر:

١-عبد الرحمن بن عوف، که از حبشه به مکّه بازآمد و آنگاه به مدینه هجرت کرد [۵].

٢-عامر بن أبى وقّاص (برادر سعد) که در سال هفتم همراه جعفر بن أبى طالب به مدینه رسید [۶].

٣ و ۴-مطّلب بن أزهر که در حبشه از دنیا رفت، و همسرش: «رمله» دختر «أبو عوف سهمى» که «عبد اللّه بن مطّلب» در حبشه از وى تولّد یافت [٧].

۵-عبد اللّه بن مسعود هذلى، حلیف «بنى زهره» که از حبشه به مکّه بازآمد و سپس به مدینه هجرت کرد [٨].

١٣٧

6-عتبة بن مسعود هذلى حلیف «بنى زهره» که از ١۶ نفرى بود که در سال هفتم از حبشه به مدینه آمدند [١].

٧-مقداد بن عمرو بهرانى حلیف «بنى زهره» که از حبشه به مکّه بازآمد و آنگاه به مدینه هجرت کرد [٢].

از بنى تیم بن مرّه ٣ نفر:

١ و ٢-حارث بن خالد بن صخر تیمى که در سال هفتم همراه جعفر بن أبى طالب با دختر خود فاطمه از حبشه به مدینه بازگشت، و همسرش: «ریطه» دختر «حارث ابن جبیله» که در کشور حبشه، یا در راه با سه فرزندش: موسى، عایشه و زینب از دنیا رفتند [٣].

٣-عمرو بن عثمان بن عمرو تیمى که پس از «بدر» به مدینه هجرت کرد و در جنگ «قادسیه» کشته شد [۴].

از بنى مخزوم ٩ نفر:

١ و ٢-أبو سلمة بن عبد الأسد بن هلال بن عبد اللّه بن عمر بن مخزوم با همسرش: «أمّ سلمه» که به مکّه بازگشت، و سپس به مدینه هجرت کرد و از زخمى که در «أحد» برداشت به شهادت رسید [۵].

٣-شمّاس بن عثمان مخزومى که از حبشه به مکّه آمد و پس از آن به مدینه هجرت کرد، و در «بدر» شرکت کرد و در «أحد» به شهادت رسید [۶].

4-هبّار بن سفیان بن عبد الأسد (برادرزادۀ أبو سلمه) که پس از بدر به مدینه هجرت کرد و در جنگ «أجنادین» کشته شد [١].

۵-عبد اللّه بن سفیان (برادر هبّار) که نیز پس از «بدر» به مدینه آمد و در «یرموک» شام کشته شد [٢].

۶-هشام بن أبى حذیفة بن مغیرة بن عبد اللّه بن عمر بن مخزوم مخزومى که پس از «بدر» به مدینه رسید [٣].

٧-سلمة بن هشام بن مغیرۀ مخزومى که از حبشه به مکّه آمد و عمویش «ولید» از هجرت وى به مدینه جلوگیرى کرد، و پس از «بدر» و «أحد» و «خندق» به مدینه هجرت کرد. و در جنگ «مرج الصفّر» یا واقعۀ «أجنادین» کشته شد [۴].

٨-عیّاش بن أبى ربیعة بن مغیرۀ مخزومى که از حبشه به مکّه بازگشت و سپس به مدینه هجرت کرد، امّا برادران مادرى وى: أبو جهل و حارث: پسران هشام در تعقیب وى به مدینه رفتند و او را به مکّه بازآوردند و در بند کردند تا «بدر» و «أحد» و «خندق» برگزار شد، و بعدها به مدینه هجرت کرد. نوشته‌اند که: رسول خدا دربارۀ وى و «سلمة بن هشام» و «ولید بن ولید بن مغیره» دعا مى‌کرد [۵].

٩-معتّب بن عوف خزاعى (معتّب بن حمراء) هم پیمان «بنى مخزوم» که از حبشه به مکّه بازگشت و آنگاه به مدینه هجرت کرد، و در جنگ بدر حضور یافت [۶].

از بنى جمح بن عمرو بن هصیص بن کعب ١۴ نفر:

١-عثمان بن مظعون که از حبشه به مکّه بازآمد و آنگاه به مدینه هجرت کرد [١].

٢-سائب بن عثمان بن مظعون.

٣-قدامة بن مظعون (برادر عثمان) .

۴-عبد اللّه بن مظعون (برادر عثمان) که نیز از حبشه به مکّه آمدند و آنگاه به مدینه هجرت کردند [٢].

۵ و ۶-حاطب بن حارث بن معمر بن حبیب که در حبشه از دنیا رفت، و همسرش: «فاطمه» دختر «مجلّل» که در سال هفتم با دو پسرش «محمّد بن حاطب» و «حارث بن حاطب» که هر دو در حبشه متولّد شده بودند با یکى از دو کشتى همراه مادرشان به مدینه آمدند.

٧ و ٨-حطّاب بن حارث (برادر حاطب) که در حبشه از دنیا رفت، و همسرش:

«فکیهه» دختر «یسار» که در سال هفتم در یکى از دو کشتى به مدینه آمد [٣].

٩ و ١٠-سفیان بن معمر بن حبیب (عموى حاطب و حطّاب) و همسرش: «حسنه» .

١١-جنادة بن سفیان.

١٢-جابر بن سفیان (که بعد از بدر از حبشه به مدینه هجرت کردند) [۴].

١٣- شرحبیل بن حسنه (نام مادر وى حسنه و نام پدرش عبد اللّه بود) از «بنى غوث بن مرّ» برادر مادرى «جناده» و «جابر» که پس از بدر به مدینه هجرت کرد [١].

١۴-عثمان بن ربیعۀ جمحى از ١۶ نفرى که نجاشى در سال هفتم هجرت همراه جعفر بن أبى طالب و عمرو بن أمیّۀ ضمرى در دو کشتى به مدینه فرستاد و روز فتح خیبر وارد شدند [٢]

از بنى سهم بن عمرو بن هصیص ١۴ نفر:

١-خنیس بن حذافة بن قیس بن عدىّ بن سعد بن سهم سهمى که از حبشه به مکّه آمد و از مکّه به مدینه هجرت کرد و در بدر و أحد شرکت کرد و از زخمى که در أحد برداشت وفات یافت. همسرش: «حفصه» به عقد رسول خدا درآمد [٣].

٢-هشام بن عاص بن وائل بن هاشم بن سعد (برادر عمرو) که بعد از هجرت رسول خدا، از حبشه به مکّه بازآمد و در مکّه محبوس ماند تا بدر و أحد و خندق برگزار شد و سپس به مدینه هجرت کرد و در جنگ «أجنادین» یا «یرموک» کشته شد [۴].

٣-عبد اللّه بن حارث بن قیس بن عدىّ که شاعر بود و در حبشه از دنیا رفت [۵].

۴-قیس بن حذافة بن قیس بن عدىّ که بعد از بدر به مدینه آمد، و از ١۶ نفر نبود.

5-أبو قیس بن حارث بن قیس که نیز بعد از بدر به مدینه آمد، و در جنگ «یمامه» کشته شد.

۶-عبد اللّه بن حذافة بن قیس (برادر قیس) که نیز به مدینه آمد، و از ١۶ نفر نیست و نزد کسرى رفت [١].

٧-حارث بن حارث بن قیس بن عدىّ.

٨-معمر بن حارث بن قیس بن عدىّ.

٩-بشر بن حارث بن قیس بن عدىّ.

١٠-سعید بن عمرو (برادر مادرى بشر بن حارث) که در جنگ «أجنادین» کشته شد.

١١-سعید بن حارث بن قیس که در جنگ «یرموک» کشته شد.

١٢-سائب بن حارث بن قیس که در جنگ «طائف» زخمى شد و در جنگ «خیبر» یا «واقعۀ فحل» به قتل رسید.

١٣-عمیر بن رئاب بن حذیفة بن مهشّم بن سعید (٢) بن سهم که در «عین التمر» همراه «خالد بن ولید» بود و کشته شد. این هشت نفر نیز از ٢۶ نفرى هستند که به جنگ بدر نرسیدند و تا رسول خدا در مکّه بود هجرت نکردند و از ١۶ نفرى هم که نجاشى فرستاد نیستند [٢].

١۴-محمیّة [٣]بن جزء زبیدى هم پیمان «بنى سهم» ، از ١۶ نفرى است که نجاشى در سال هفتم در دو کشتى به مدینه فرستاد [۴].