أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُواْ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ(16)

آیا پنداشته اید که شما را به حال خود واگذاشته اند بی آنکه خدا کسانی ، از شما را که جهاد می کنند و جز خدا و پیامبرش و مؤمنان را به همرازی نمی گزینند ، معلوم دارد ? هر چند به هر کاری که می کنید آگاه است

نگاهی به چند آیه از سوره مبارکه توبه

أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُواْ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ(16)

آیا پنداشته اید که شما را به حال خود واگذاشته اند بی آنکه خدا کسانی ، از شما را که جهاد می کنند و جز خدا و پیامبرش و مؤمنان را به همرازی نمی گزینند ، معلوم دارد ? هر چند به هر کاری که می کنید آگاه است

 

مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَن یَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله شَاهِدِینَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ(17)

مشرکان را نرسد که در حالی که به کفر خود اقرار می کنند مسجدهای خدا را عمارت کنند اعمال آنها ناچیز شده و در آتش جاویدانند

 

إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَى أُوْلَـئِکَ أَن یَکُونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِینَ (18)

مسجدهاى خدا را تنها کسى آباد مى‏سازد که به خدا و روز باز پسین ایمان آورده و نماز را برپاداشته و زکات [و حقوق مالى خویش‏] را پرداخته و تنها از خدا ترسیده است، امید که اینان از راه یافتگان باشند

 

أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ(19)

آیا آب دادن به حاجیان و عمارت مسجدالحرام را با ایمان به خدا و روز قیامت و جهاد در راه خدا برابر می دانید ? نه ، نزد خدا برابر نیستند و خدا ستمکاران را هدایت نمی کند

وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ(30)

یهود گفتند که عزیر پسر خداست ، و نصاری گفتند که عیسی پسر خداست این ، سخن که می گویند همانند گفتار کسانی است که پیش از این کافر بودند خدا بکشدشان به کجا باز می گردند ؟

((عزیر)) کیست ؟

((عزیر)) در لغت عرب همان ((عزرا)) در لغت یهود است ، و از آنجا که عرب به هنگامى که نام بیگانه اى را به کار مى برد معمولا در آن تغییرى ایجاد مى کند، مخصوصا گاه براى اظهار محبت آن را به صیغه ((تصغیر)) در مى آورد، ((عزرا)) را نیز تبدیل به عزیر کرده است ، همانگونه که نام اصلى ((عیسى )) که ((یسوع )) است و ((یحیى )) که ((یوحنا)) است پس از نقل به زبان عربى دگرگون شده و به شکل ((عیسى )) و ((یحیى )) در آمده است

 <42>
به هر حال ((عزیر)) یا ((عزرا)) در تاریخ یهود موقعیت خاصى دارد تا آنجا که بعضى اساس ملیت و درخشش تاریخ این جمعیت را به او نسبت مى دهند و در واقع او خدمت بزرگى به این آئین کرد، زیرا به هنگامى که در واقعه ((بخت النصر)) پادشاه ((بابل )) وضع یهود به وسیله او به کلى درهم ریخته شد، شهرهاى آنها به دست سربازان ((بخت النصر)) افتاد و معبدشان ویران و کتاب آنها تورات سوزانده شد، مردانشان به قتل رسیدند و زنان و کودکانشان اسیر و به بابل انتقال یافتند، و حدود یک قرن در آنجا بودند.
سپس هنگامى که کورش پادشاه ایران بابل را فتح کرد، عزرا که یکى از بزرگان یهود در آن روز بود نزد وى آمد و براى آنها شفاعت کرد، او موافقت کرد که یهود به شهرهایشان باز گردند و از نو ((تورات )) نوشته شود.
در این هنگام او طبق آنچه در خاطرش از گفته هاى پیشینیان یهود باقى مانده بود ((تورات )) را از نو نوشت به همین دلیل یهود او را یکى از نجات دهندگان و زنده کنندگان آئین خویش مى دانند و به همین جهت براى او فوق العاده احترام قائلند. <43>

این موضوع سبب شد که گروهى از یهود لقب ((ابن الله )) (فرزند خدا) را براى او انتخاب کنند، هر چند از بعضى از روایات مانند روایت ((احتجاج طبرسى )) استفاده مى شود که آنها این لقب را به عنوان احترام به ((عزیر)) اطلاق مى کردند، ولى در همان روایت مى خوانیم : هنگامى که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از آنها پرسید: ((شما اگر ((عزیر)) را به خاطر خدمات بزرگش احترام مى کنید و به این نام مى خوانید پس چرا این نام را بر موسى (علیه السلام ) که بسیار بیش از عزیر به شما خدمت کرده است نمى گذارید؟ آنها از پاسخ فرو ماندند و جوابى براى این سؤ ال نداشتند. <44>

ولى هر چه بود این نامگذارى در اذهان گروهى از صورت احترام بالاتر رفته بود و آنچنانکه روش عوام است آن را طبعا بر مفهوم حقیقى حمل مى کردند و او را به راستى فرزند خدا مى پنداشتند، زیرا هم آنها را از در بدرى و آوارگى نجات داده بود، و هم به وسیله بازنویسى تورات به آئینشان سر و سامانى بخشید. البته همه آنها چنین عقیده اى را نداشته اند، ولى از قرآن استفاده مى شود که این طرز فکر در میان گروهى از آنها که مخصوصا در عصر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم)

مى زیسته اند وجود داشت به دلیل اینکه در هیچ تاریخى نقل نشده که آنها با شنیدن آیه فوق این نسبت را انکار و یا سر و صدا به راه انداخته باشند و اگر چنین بود حتما واکنش از خود نشان مى دادند.
از آنچه گفتیم پاسخ این سؤ ال روشن مى شود که : امروز در میان یهود چنین عقیده اى وجود ندارد و هیچکس عزیر را پسر خدا نمى داند، با اینحال چرا قرآن چنین نسبتى را به آنها داده است ؟

توضیح اینکه : لزومى ندارد همه یهود چنین اعتقادى را داشته باشند، همین قدر مسلم است که در عصر نزول آیات قرآن در میان یهود گروهى با این عقائد وجود داشته اند. به دلیل اینکه هیچگاه نسبت فوق را انکار نکردند و تنها طبق روایات آن را توجیه نمودند و نامگذارى عزیر را به ((ابن الله )) به عنوان یک احترام معرفى کردند که در برابر ایراد پیامبر که چرا این احترام را براى خود موسى قائل نیستید عاجز ماندند.

و به هر حال هر گاه عقیده اى را به قومى نسبت مى دهند لزومى ندارد که همه آنها در آن متفق باشند بلکه همین مقدار که عده قابل ملاحظه اى چنین عقیده اى را داشته باشند کافى است .

 

اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَـهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ(31)

حبرها و راهبان خویش و مسیح پسر مریم را به جای الله به خدایی گرفتند وحال آنکه مامور بودند که تنها یک خدا را بپرستند ، که هیچ خدایی جز اونیست منزه است از آنچه شریکش می سازند.

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَات وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلاَ تَظْلِمُواْ فِیهِنَّ أَنفُسَکُمْ وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ(36)

شمار ماهها در نزد خدا ، در کتاب خدا از آن روز که آسمانها و زمین را بیافریده ، دوازده است چهار ماه ، ماههای حرامند این است شیوه درست در آن ماهها بر خویشتن ستم مکنید و همچنان که مشرکان همگی به جنگ شما برخاستند ، همگی به جنگ ایشان برخیزید و بدانید که خدا با پرهیزگاران است

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِیتُم بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ(38)

ای کسانی که ایمان آورده اید ، چیست که چون به شما گویند که برای جنگ در، راه خدا بسیج شوید ، گویی به زمین می چسبید ؟ آیا به جای زندگی اخروی به زندگی دنیا راضی شده اید ؟ متاع این دنیا در برابر متاع آن دنیا جز اندکی هیچ نیست.

شان نزول آیه

نقل شده که آیات فوق درباره جنگ "تبوک" نازل گردیده است، در آن هنگام که پیامبر از"طائف" به سوى" مدینه" بازگشت کرد و مردم را آماده پیکار با" رومیان" نمود. در روایات اسلام آمده است که پیامبر معمولا مقاصد جنگى و هدفهاى نهایى خود را قبل از شروع جنگ براى مسلمانان روشن نمى‏ساخت تا اسرار نظامى اسلام به دست دشمنان نیفتد، ولى در مورد" تبوک" چون مسئله شکل دیگرى داشت، قبلا با صراحت اعلام نمود که ما به مبارزه با" رومیان" مى‏رویم. زیرا مبارزه با امپراطورى روم شرقى همانند جنگ با مشرکان مکه و یا یهود" خیبر" کار ساده‏اى نبود، و مى‏بایست مسلمانان براى این درگیرى بزرگ کاملا آماده شوند و خودسازى کنند. به علاوه فاصله میان مدینه و سرزمین رومیان بسیار زیاد بود، و از همه گذشته فصل تابستان و گرما و برداشت محصول غلات و میوه‏ها بود. همه این امور دست به دست هم داده و رفتن به سوى میدان جنگ را فوق العاده بر مسلمانان مشکل مى‏ساخت، تا آنجا که بعضى در اجابت دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله) تردید و دودلى نشان مى‏دادند!. آیات فوق نازل شد و با لحنى قاطع و کوبنده به مسلمانان هشدار داد و اعلام خطر کرد و آنها را آماده این نبرد بزرگ ساخت.

 

وَعَدَ الله الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا هِیَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِیمٌ(68)

خدا به مردان منافق و زنان منافق و کافران وعده آتش جهنم داده است در آن جاودانه اند همین برایشان بس است لعنت خدا بر آنها باد و به عذابی پایدار گرفتار خواهند شد.

کَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ کَانُواْ أَشَدَّ مِنکُمْ قُوَّةً وَأَکْثَرَ أَمْوَالاً وَأَوْلاَدًا فَاسْتَمْتَعُواْ بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُم بِخَلاَقِکُمْ کَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ بِخَلاَقِهِمْ وَخُضْتُمْ کَالَّذِی خَاضُواْ أُوْلَـئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الُّدنْیَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (69)

همانند کسانی که پیش از شما بودند ، با نیروی بیشتر و دارایی و، فرزندان بیشتر ایشان از نصیب خویش بهره مند شدند شما نیز از نصیب خویش بهره مند شده اید ، همچنان که کسانی که پیش از شما بوده اند ، از نصیب خویش بهره مند شده بودند شما سخنان ناپسند گفتید ، همچنان که ایشان سخن ناپسند می گفتند اعمال آنان در دنیا و آخرت ناچیز گردید و زیانمند شدند

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ(73)

ای پیامبر ، با کافران و منافقان بجنگ و با آنان به شدت رفتار کن ،، جایگاهشان جهنم است که بد سرانجامی است

تفسیرآیه ی73(تفسیرنمونه)

...طرز جهاد در برابر کفار روشن است ، و آن جهاد همه جانبه ، و مخصوصا جهاد مسلحانه است ، ولى در طرز جهاد با منافقان بحث است ، زیرا مسلما پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) با منافقان جهاد مسلحانه نداشت ، چه اینکه منافق کسى است که ظاهرا در صفوف مسلمین قرار دارد و بحکم ظاهر محکوم به تمام آثار اسلام است . هر چند در باطن کارشکنى مى کند، چه بسا افرادى که مى دانیم ایمان واقعى ندارند، ولى بخاطر اظهار اسلام نمى توانیم رفتار یک نامسلمان با آنها کنیم.

لذا همانگونه که از روایات اسلامى و گفتار مفسران استفاده مى شود باید گفت : منظور از جهاد با منافقان انواع و اشکال دیگر مبارزه غیر از مبارزه مسلحانه است ، مانند مذمت و توبیخ و تهدید و رسوا ساختن آنها، و شاید جمله ((واغلظ علیهم )) اشاره به همین معنى باشد.

البته این احتمال در تفسیر آیه وجود دارد که منافقان مادام که وضعشان آشکار، و اسرار درونشان بر ملا نشده ، داراى احکام اسلامند، اما هنگامى که وضعشان مشخص شد به حکم کفار حربى خواهند بود، و در این حال نبرد مسلحانه نیز با آنها مجاز است.

ولى چیزى که این احتمال را تضعیف مى کند، اینست که در این حالت اطلاق کلمه منافق بر آنها صحیح نیست ، بلکه در صف کفار حربى قرار خواهند گرفت ، زیرا همانطور که گفتیم منافق کسى است که ظاهرش اسلام و باطنش کفر باشد.

 

إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ(111)

خدا از مؤمنان جانها و مالهایشان را خرید ، تا بهشت از آنان باشد، درراه خدا جنگ می کنند ، چه بکشند یا کشته شوند وعده ای که خدا در تورات وانجیل و قرآن داده است به حق بر عهده اوست و چه کسی بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد کرد ? بدین خرید و فروخت که کرده اید شاد باشید که کامیابی بزرگی است

التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ(112)

[آن مؤمنان،] همان توبه‏کنندگان، پرستندگان، سپاسگزاران، روزه‏داران، رکوع‏کنندگان، سجده کنندگان، وادارندگان به کارهاى پسندیده، بازدارندگان از کارهاى ناپسند و پاسداران مقرّرات خدایند. و مؤمنان را بشارت ده.

تفسیر نور

دنیا، بازار است و مردم در آن معامله‏گر. فروشنده، مردم‏اند و خریدار خداوند. متاعِ معامله، مال و جان است و بهاى معامله بهشت. اگر به خدا بفروشند، سراسر سود و اگر به دیگرى بفروشند، یکسره خسارت است

معامله با خدا چند امتیاز دارد:

1-   خود ما و توان و دارایى ما از اوست، سزاوار نیست که به جز او بدهیم

2-   خداوند، اندک را هم مى‏خرد. «مثقال ذرّة خیراً یره»

3-   عیوب جنس را اصلاح مى‏کند و رسوا نمى‏سازد.

4-   به بهاى بهشت مى‏خرد. خداوند در خریدن وارد مزایده مى‏شود و نرخى را پیشنهاد مى‏کند که فروختن به غیر او احمقانه و خسارت است.

امام صادق‏علیه السلام مى‏فرماید: براى بدنهاى شما جز بهشت، بهایى نیست، پس خود را به کمتر از بهشت نفروشید. <168>

5  با داشتن خریدارى همچون خدا، چرا به سراغ دیگران برویم؟ «انّ اللَّه اشترى»

6  خداوند، تنها از مؤمن خریدار است، نه منافق و کافر. «من المؤمنین»

7   در پذیرش الهى، جهاد با جان بر جهاد مالى مقدّم است. «انفسهم واموالهم»

(جان را همه دارند، ولى همه مال وثروت ندارند)

8  بهشت، در سایه‏ى جهاد و شمشیر و تقدیم جان و مال به خداوند است. «لهم الجنّة یقاتلون فى سبیل اللَّه»
9  اگر هدف از جهاد، خدا باشد، کشته شدن یا نشدن، تفاوتى نمى‏کند. «یقاتلون فى سبیل اللَّه فیَقتلون و یُقتلون»

10  مؤمن همواره آماده‏ى رفتن به جبهه است. «یقاتلون» (فعل مضارع، نشانه‏ى استمرار وتداوم است)

11  هدف مؤمن از جنگ، ابتدا نابود کردن باطل و اهل آن و سرانجام شهادت است. «یَقتلون و یُقتلون»

12  در معامله با خدا، سود یقینى و قطعى است. «وعداً علیه حقّاً» در مزایده با خداوند هرچه هست حقّ و به سود انسان است، بر خلاف دیگران که یا قصد جدّى نیست یا بى‏انگیزه‏و دروغ است، یا غلّو، یا از روى هوس و یا براى طرد کردن رقیب است

13  ارزش جهاد، مجاهدان و شهیدان، مخصوص اسلام نیست، در تورات و انجیل هم مطرح است. و اگر امروزه در آن کتاب‏ها نیست، نشان تحریف آنهاست. «فى التورات والأنجیل»

14  گرچه ما بر خدا حقى نداریم، امّا خداوند براى ما بر عهده‏ى خودش حقوقى قرار داده است. «وعداً علیه حقّاً»
15  معامله یک عقد لازم است که وفا به آن واجب است. «وعداً، حقّاً، اوفى‏»

16  خداوند مجاهدان مخلص را طرف معامله‏ى خود قرار داده است. «بایعتم» و نفرمود: «بعتم»

17  بهترین بشارت، تبدیل فانى به باقى و دنیا به آخرت است و غیر آن خسارت و حسرت است. «فاستبشروا»
18-- در کنار انتقاد از منافقانِ جهادگریز، باید از مؤمنانِ مجاهد تقدیر وتشکّر شود. «فاستبشروا»
19  بالاترین رستگارى تنها در سایه‏ى معامله با خداست. «ذلک هو الفوزالعظیم»