نامه به فرزندش امام حسن علیه السّلام وقتی از جنگ صفین باز می‏گشت و به سرزمین »حاضرین« رسیده بود در سال 38 هجری -

. 1 انسان و حوادث روزگار

از پدری فانی، اعتراف دارنده به گذشت زمان، زندگی را پشت سر نهاده - که در سپری شدن دنیا چاره‏ای ندارد - مسکن گزیده در جایگاه گذشتگان، و کوچ کننده فردا، به فرزندی آزمند چیزی که به دست نمی‏آید، رونده راهی که به نیستی ختم می‏شود، در دنیا هدف بیماری‏ها، در گرو روزگار، و در تیررس مصائب، گرفتار دنیا، سودا کننده دنیای فریب کار، وام دار نابودی‏ها، اسیر مرگ، هم سوگند رنجها، هم نشین اندوه‏ها، آماج بلاها، به خاک در افتاده خواهش‏ها، و جانشین گذشتگان است.پس از ستایش پروردگار، همانا گذشت عمر، و چیرگی روزگار، و روی آوردن آخرت، مرا از یاد غیر خودم باز داشته و تمام توجه مرا به آخرت کشانده است، که به خویشتن فکر می‏کنم و از غیر خودم روی گردان شدم، که نظرم را از دیگران گرفت، و از پیروی خواهشها باز گرداند، و حقیقت کار مرا نمایاند، و مرا به راهی کشاند که شوخی بر نمی‏دارد، و به حقیقتی رساند که دروغی در آن راه ندارد.و تو را دیدم که پاره تن من، بلکه همه جان منی، آنگونه که اگر آسیبی به تو رسد به من رسیده است، و اگر مرگ به سراغ تو آید، زندگی مرا گرفته است، پس کار تو را کار خود شمردم، و نامه‏ای برای تو نوشتم، تا تو را در سختی‏های زندگی رهنمون باشد.حال من زنده باشم یا نباشم.

[ازپدری فناپذیرکه به گذر زمان اعتراف ومدتی از عمر او پشت سرگذشته است و چاره ندارد مگراین که دنیا را سپری کند.اودر جایی مسکن گزیده است که قبلاًصاحبان آن این دنیارا ترک کرده اند و تو نیز از این دنیا ناگزیر کوچ خواهی کرد.به فرزندی آرزو مندکه چیزی بدست نمی آورد و به راهی می رود که به نیستی از این دنیا ختم می شود. ای فرزند تو در دنیا هدف بیماری ها وگروگان زمان و روزگار ودر تیر رس سختی ها و گرفتار دنیای. سودا کننده دنیای فریب کار، وام دارنابودی ها ،اسیر مرگ،که هرزمان که مرگ اراده کند باید این جهان را ترک گفت وهم قسم رنج او با غم و اندوه دمساز است وآماج انواع بلاهاست.که آرزوی هایش را به گور می برد، جانشین پدران و اجداد خود است.

ستایش می کنم خدای را- همانا گذشت عمرو چیرگی روزگار و نزدیک شدن و رسیدن به آخرت،مرا از این که به جز خودم به کس دیگری فکر نکنم و تمام توجهم با آخرت سوق داده شده است. ودیگر به کسی دیگر نظر و فکر نمی کنم و این دنیا کار کرده که دیگر از خواهش های دل حتی مشروع باز گرداند! و فهمیدم که حقیقت و عاقبت من چیست. این تامل و فکر در مورد دنیا به من فهماند که این راه شوخی بردار نیست!و حقیقتاً دروغی حتماً در آن راه ندارد!حسن(ع) جان؛تو را دیدن که پاره تن من ،بلکه همه ی جان من هستی!آن گونه که اگر آسیبی به تو برسد مانند این است که آن صدمه به من رسیده است و اگر مرگ به سراغ توبیاید جان و زندگی مرا گرفته است،پس کار و برنامه وعاقبت تو را عاقبت خودم می دانم .نامه و وصیتی برای تو نوشتم که اگر زنده باشم یا نباشم در سختی ها و گرفتاری ها راهنمای تو باشد- باز نویسی توسط ققنوس بی بال در اوج آسمان]