موضوع: علوم سیاسی
مصاحبه کننده : دکتر مسعود معینی فر

گفتگو با آقای رهدار در مورد فرمایشات مقام معظم رهبری درباره بیداری اسلامی

گفت‌وگو کننده: دکتر مسعود میعنی‌فر

گفتگو با آقای رهدار در مورد فرمایشات مقام معظم رهبری درباره بیداری اسلامی

گفت‌وگو کننده: دکتر مسعود میعنی‌فر

بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در ابتدا فرازهایی از فرمایشات حضرت آقا را می‌خوانم و بعد نکاتی را عرض می‌کنم. در ابتدای بحث بعد از قرائت آیه مبارکه، حضرت آقا این تعبیر را به کار می‌برند که بیداری اسلامی اخیر هرگز در محاسبه شیاطین مسلط منطقه‌ای و بین‌المللی نمی‌گنجید. حضرت آقا در بسیاری از موارد این نکته را به کار برده‌اند؛ به عنوان مثال در قضیه فتنه 88 فرمودند: «احمق‌ها فکر می‌کردند ایران، گرجستان است؛ آن‌ها نمی‌توانند ملت ما را بفهمند.» تحلیل در مورد انقلاب اسلامی متفاوت از جریان بیداری اسلامی اخیر است، ولی پرسش می‌تواند این‌گونه طرح بشود که چرا این‌گونه حرکت‌ها در منظومه رصدی غرب نمی‌گنجد؟ غرب چه کمبودی دارد؟ آیا دستگاه‌های شنود و اطلاعاتی ضعیفی دارد؟ امکانات کمی دارد؟ انگیزه و قدرت یا پول کمی دارد؟ ظاهراً هم امکانات در غرب محیاست، با این‌همه چنین اتفاقاتی در محاسبه آن‌ها نمی‌آید.

 در مورد نسبت انقلاب اسلامی با غرب بنده بر این باور هستم که به رغم وجود همه مؤلفه‌هایی که ذکر شد، اساساً دنیای غرب فاقد توان‌مندی کافی برای فهم لایه‌های باطنی و معنوی حرکت‌های مردمی است. تمامی امکانات غرب برای رصد ساحت ظاهر تنظیم شده و طبیعتاً نمی‌تواند پدیده‌های ناشی از تحولات باطنی یک قوم را رصد کند. شهید دیالمه جمله‌ای دارد که همواره برای بنده جمله فخیمی بوده است؛ ایشان می‌فرماید: «شور روزانه مردم در خیابان‌ها، معلول سوز شبانه مراد و امام‌شان با خداست.»؛ به تعبیر ایشان، هرچه حضرت روح‌الله سوز بیشتری در ارتباط با خدا پیدا می‌کند، حضور مردم در خیابان‌ها پرشورتر خواهد بود. فرض کنید دنیای غرب بخواهد با دستگاه‌ها و ابزار و روش‌های مادی خود حرکت ملت ایران را پیش‌بینی و محاسبه کند. جمله حضرت آیت الله جوادی آملی بسیار دقیق و حکیمانه و در واقع بیان حکمی همان جمله شهید دیالمه است. ایشان می‌فرماید «صورت مردم ناشی از سیرت حاکمان است. به هر میزان که سیرت حاکمان عوض بشود صورت مردم در همان جهت و به همان میزان عوض می‌شود».

اما در مورد جریان بیداری اسلامی این‌که چرا به درستی توسط غرب رصد نمی‌شود، معتقدم اصل یک تحول و اعتراض در خاورمیانه قابل رصد بود و در مکتوبات غربی‌ها هم آمده است. ظاهراً غربی‌ها منتظر وقوع اتفاقاتی در خاورمیانه بودند، لکن آن چه که به تعبیر حضرت آقا در محاسبه آن‌ها نمی‌گنجید این بود که تحول تا این اندازه و در این مقیاس منجر به نفی و طرد غرب بشود. گاهی در تاریخ اتفاقی می‌افتد که ظرفیتی را برای قومی باز و فعال می‌کند و در نتیجه آن قوم می‌تواند ره چند ساله را چند شبه طی کند؛ مثلاً واقعه عاشورا برای شیعه یک چنین چیزی است؛ حتی تحقق انقلاب اسلامی ما هم همین‌طور است. اگر بخواهید یک فرد را تربیت کنید حداقل به بیست سال زمان نیاز دارید؛ اگر بخواهید یک قوم را تربیت کنید حداقل دویست سال نیاز دارید؛ اما اتفاقی مثل انقلاب اسلامی می‌افتد و یک‌باره می‌بینید بچه‌های 15ـ 20 ساله، جوان‌های 24ـ25 ساله، راهی را طی می‌کنند که زهاد هفتاد ساله اهل تهجد طی کردند. چه اتفاقی می‌افتد که شما می‌بینید در هشت سال دفاع مقدس ما با نسلی روبرو می‌شویم که درست مثل عارفان هفتاد ساله اهل تهجد، زمان و مکان مرگ‌شان را نشان بدهند؟ قاعده‌ای در فلسفه تاریخ وجود دارد که هر جا یک سنت الهی صورت تام و تمام بگیرد، پتانسیل مردم آن عهد آزاد و استعدادها در بستر سنن الهی شکوفا می‌شود. به تعبیر قرآن «کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره بأذن الله»[1] گروه کمی کاری انجام می‌دهند که یک گروه کثیر توان انجام آن را ندارند. یک گروه قلیل خودشان را هم‌سو با سنت‌های الهی می‌کنند، استعداد آن‌ها شکوفا می‌شود. انسان‌ها را نباید دست‌کم گرفت. انسان‌ها اگر خودشان را با ودایع الهی درون‌شان هماهنگ کنند، در مقام خلیفه‌اللهی قرار می‌گیرند و توان انجام خیلی از کارها را پیدا می‌کنند. گروه فدائیان اسلام را ملاحظه کنید؛ اعضای رسمی این گروه به 10 نفر نمی‌رسد. یک گروه کمتر از 10 نفره که واقعاً مصداق فئه قلیله قرآنی است. دو دهه از تاریخ یک قوم را، آن هم در جهت معرفت و تکامل دینی رقم می‌زنند؛ چرا؟ چون خودشان را درون بستر سنت الهی قرار دادند. در جریان بیداری اسلامی، اتفاقی می‌افتد که به تبع آن، قوم یا اقوامی، راه صد ساله را چند شبه طی می‌کنند؛ چون خود را هم‌سوی با یک سنت الهی قرار می‌دهند؛ این موضوع به راحتی در دستگاه فهم غرب نمی‌گنجد. نکته دیگری که به ذهن بنده می‌رسد این است که هر اتفاقی، هر قومی را حرکت نمی‌دهد؛ قوم باید مستعد مقیاس آن اتفاق باشد. با یکی از اساتید دانشگاه علامه بحثی داشتیم؛ نظر ایشان این بود که علت فقدان رشد مطلوب علوم اسلامی در کشور، این است که در بسیاری از حوزه‌های علوم انسانی، متون درسی مناسبی تولید نشده است. عرض بنده این بود که مسئله علوم اسلامی عمیق‌تر از آن است که با چند متن درسی گره بخورد. البته تولید متن مؤثر است و فقدان آن می‌تواند حرکت را کُند کند؛ اما نباید پنداشت که اگر متون علمی را تهیه کردیم، قهراً به تولید علم اسلامی می‌انجامد. برای نظر بنده یک مؤیدی وجود دارد؛ ببینید حضرت امام (ره) تئوری ولایت فقیه را در عراق تولید کرد، اما در ایران انقلاب شد. سخنان امام (ره) در عراق به صورت آزاد، اما در ایران به صورت مخفیانه منتشر می‌شد. قوم باید مستعد حرکت در مسیر باشد و این استعداد تصادفی حاصل نمی‌شود. اگر هم‌اکنون در خاورمیانه عربی انقلاب‌های اسلامی به وجود آمده، تصادفی نیست و مردم یک نحوه استعدادی را از سال‌های گذشته و به تدریج در خودشان ایجاد کردند؛ ساده‌اندیشی است که بگوییم سرنخ همه جریانات بیداری اسلامی به دلیل خودسوزی یک فرد بوده است.

این‌که حضرت آقا می‌فرمایند دشمن نمی‌تواند جریان بیداری اسلامی را به درستی رصد کند، به دلیل ضعف مادی غرب نیست؛ این ندانستن فقط شامل غربی‌ها نمی‌شود. فقط غربی‌ها نبودند که نتوانستند این تحولات را پیش‌بینی کنند؛ بسیاری از ما هم نتوانستیم؛ چرا؟ چون بر این باور هستیم که اتفاقات رخ داده در جهان معاصر، صرفاً علمی و مدرن است؛ مثلاً فکر می‌کنیم تحولات فضای سایبری به اندازه‌ای است که توانسته صورت‌بندی جهان را به نحوی تغییر دهد که می‌توان نام اتفاقات اخیر را انقلاب سایبری گذاشت. مهم‌تر از تغییرات سایبری، انقلاب معرفتی ناشی از وقوع انقلاب اسلامی ایران است؛ البته ممکن انقلاب اسلامی، علت تامه این حرکت‌ها نباشد ولی قطعاً نقش کاتالیزور و تشدید کننده در تحول معرفتی این حرکت‌ها داشته است. تحول معرفتی درونی به ضمیمه تحولات بیرونی (که ممکن است برخی از آن‌ها ناشی از علوم مادی باشد) باعث شده در چند دهه اخیر صورت‌بندی جهان معاصر تغییر یابد؛ این تغییر صورت بندی، مستلزم پیدایش دیسیپلین‌های علمی خاصی است که بتواند آن را تفسیر و تبیین کند. دیسیپلین‌های موجود در محافل علمی، متناظر و مناسب برای تبیین صورت‌بندی قدیمی‌تر عالم معاصر ماست. در حوزه‌های سیاست، اقتصاد، مدیریت، روان‌شناسی و بسیاری از حوزه‌های دیگر، محال است بتوانید صورت‌بندی جهان معاصر را ترسیم و تبیین کنید؛ به عبارت دیگر، جهان معاصر ما غنی‌تر از مجموعه دیسیپلین‌های موجود شده است. هرچقدر هم که با داده‌های درست در دیسیپلین‌های موجود به محاسبه بپردازید، حقیقت اتفاقات معاصر را نمی‌توانید رصد کنید. شاید یکی از علت‌هایی که حتی در فضای کشور، و حتی برخی از بزرگان ما نمی‌توانند بعضی اتفاقات را تحلیل کنند همین موضوع باشد. مهم‌ترین نمونه، اتفاقات فتنه سال 88 بود که حتی برخی از مراجع تقلید ما، در تحلیل اتفاقات عقب بودند. ما در تقوا، فضل، علم و ظرافت مراجع تقلید شکی نداریم؛ با این وجود برخی از آن‌ها نتوانستند تحلیل درست و به موقعی از اتفاقات داشته باشند؛ چرا؟ عرض کردم بنا به دلایلی و از همه مهم‌تر انقلاب اسلامی، این مقدار علومی که در اختیار ماست نمی‌تواند وقایع موجود را رصد کند و باید منتظر یک انقلاب معرفتی بود؛ انقلابی که در بستر آن علوم جدیدی زاده خواهند شد؛ بر این اساس، عرض بنده این است که ضرورت دسترسی به علوم جدید و متفاوت با علوم موجود، مختص جامعه ایران نیست، بلکه یک ضرورت برای جامعه بشری است. جامعه جهانی با تکیه بر داده‌ها و علوم موجود نمی‌تواند دنیای معاصرش را رصد و تحولات آن را به درستی تبیین کند؛ نمونه عدم تحلیل درست را در بیداری اسلامی مشاهده می‌کنیم که غرب به رغم در اختیار داشتن تمام امکانات مادی قادر به فهم و تحلیل جریان بیداری اسلامی نبود.

نکته دوم در فرمایش حضرت آقا این است: «تحولات بزرگ اجتماعی همواره متکی به پشتوانه‌های تاریخی و تمدنی و محصول تراکم معرفت‌ها و تجربه‌هاست»؛ در مورد این فرمایش معظم له چند نکته به ذهن بنده خطور می‌کند؛ ببینید اگر این تحولات بزرگ اجتماعی، معلول تراکم معرفت‌ها و تجربه‌هاست، مهندسی و تداوم آن، مستلزم تبادل معرفت‌ها و تجربه‌هاست. عرض بنده این است که هرگونه دل بستن به حصول نتیجه در جریان بیداری اسلامی، منوط به وحدت همه اقوام و فرق اسلامی است. واقعیت این است که همه فرقه‌ها، همه تجربه‌ها و معرفت‌ها را به صورت کامل دارا نیستند؛ به تعبیر حکمت تاریخی که «همه‌چیز را همگان دارند»، همه معرفت‌ها نزد یک قوم جمع نمی‌شود؛ همه تجارب و معارف نزد یک قوم و مذهب نیست؛ لذا جریان بیداری اسلامی را نه می‌توان با تکیه صرف بر تراث شیعی به پیش برد و نه با تکیه صرف بر تراث اهل سنت؛ البته معنای این سخن این نیست که جریان شیعی نمی‌تواند در هسته مرکزی و کانون این حرکت قرار داشته باشد و اتفاقاً به نظر بنده، باید جریان شیعی در هسته و مرکز این حرکت واقع باشد؛ اما این بدان معنا نیست که در حاشیه هسته سخت، ذخیره عظیم تراث اسلامی اهل سنت وجود نداشته باشد. همه مسلمانان، اعم از شیعه و سنی باید در این حرکت عظیم حضور داشته باشند. حرکت، به هر اندازه که بزرگتر باشد، به همان میزان، تراکم بیشتری از معرفت و تجربه را به عنوان پشتوانه و منبع مولد و عامل محرک، نیاز دارد؛ به عبارت دیگر، معارف و تجارب فقط علت محدثه این حرکت نیستند، بلکه علت مبقیه آن هم خواهند بود. اگر بخواهند علت مبقیه باشند، باید راهی برای تبادل آن‌ها پیدا کنیم. به عقیده بنده یکی از دست‌آوردهای مهم موج اخیر بیداری اسلامی، این است که رویکرد تقریبی و وحدت در جهان اسلام که در گذشته تاکتیک بود، تبدیل به استراتژی گردید. پیش از این، چنین می‌پنداشتیم که به ضرورت وجود یک دشمن مشترک، نیازمند وحدت در جهان اسلام هستیم؛ اما اکنون چنین فهمیدیم که حتی در صورت فقدان دشمن مشترک نیز، اقتضای حرکت‌های بزرگ تاریخی، حرکت از یک منزلت تاریخی به منزلتی عظیم‌تر، حتی صرفاً در مقیاس اسلامی، در کنار هم بودن تمام مذاهب اسلامی است؛ این نکته مهمی است؛ بماند که در همین مسئله هم یک اتفاق مهم‌تری در حال وقوع است. موج‌های گذشته بیداری اسلامی را عمدتاً دولت‌ها و نخبگان جهان اسلام رقم می‌زده‌اند؛ اما در موج اخیر بیداری اسلامی، فهم اجتماعی به قدری غلیان یافته و اشباع شده که از مقیاس نهادهای دولتی و نخبگان ملت‌ها فراتر رفته است؛ بر این اساس، از این پس ما با تکیه بر ظرفیت‌های نهادهای دولت‌های اسلامی، حتی نهادهایی که مشخصاً رویکرد تقریبی دارند (مانند مجمع جهانی تقریب و مجمع جهانی اهل بیت) نمی‌توانیم این مقیاس از قرابت اسلامی را رصد کنیم. مجمع جهانی تقریب باید رسالت خود را به صورت حداکثری تشدید کند تا بتواند هم‌پای فهم ایجاد شده در موضوع بیداری اسلامی، نقش خود را به نحو احسن ایفا کند.

نکته دیگر این‌که وقتی تحول بزرگ است، تئوری‌های کوچک نمی‌توانند تبیین‌کننده آن باشند. به عنوان مثال، آیا واقعاً می‌توان موج بیداری اسلامی را با تئوری ناسیونالیسم (حتی ناسیونالیسم عربی) تببین کرد؟ با وجود این‌که این موج به ظاهر در کشورهای عرب‌زبان اتفاق افتاده، اما حقیقت و نتایج آن را به هیچ وجه نمی‌توان با تئوری نحیف و محدود ناسیونالیسم عربی تفسیر کرد. بیداری اسلامی بزرگتر از آن است که بتوان آن را به مقیاس ملی، قومی و زبانی تقلیل داد. حضرت آقا در سخنرانی دیگری این جمله را مطرح فرموده‌اند که بیداری اسلامی، صرفاً اسلامی نیست؛ یعنی ثمرات این بیداری (البته اسلامی) فقط محدود به تحول درونی ملت‌های مسلمان نخواهد بود؛ این بیداری، بیداری جهان معاصر است. بیداری اسلامی را نمی‌توان از منظر قوم، زبان یا جغرافیای خاصی تبیین کرد؛ شاید بهترین تعبیر برای آن همین عبارت بیداری اسلامی باشد. این مسئله که گاهی پرسیده می‌شود «آیا بیداری اسلامی است یا انسانی؟» ببینید وقتی بیداری اسلامی است قطعاً بیداری انسانی هم هست. اتفاقاً بیداری انسانی برای آن تعبیر نحیفی است. یک حرکت می‌تواند انسانی باشد اما اسلامی نباشد؛ مانند حرکت‌های فطری. فطرت عام‌تر از اسلام است و اسلام خاص‌تر از آن. در این‌جا خاص به معنای دقیق‌تر، شفاف‌تر و متکامل‌تر است. همه ادیان ریشه در فطرت بشر دارند و لذا هر کاری که انسان در ساحت فطرت انجام می‌دهد حتماً دینی است، اما اگر فعل انسان قید خاص اسلامی (اسلام به عنوان نسخه متکامل تماد ادیان الهی) داشته باشد، باید برجسته‌تر، خاص‌تر و عمیق‌تر باشد. وقتی نام این حرکت را موج بیداری اسلامی بگذارید، نوع عمیق‌تر، شفاف‌تر و متکامل‌تری از بیداری انسانی را مد نظر قرار داده‌اید.

نکته دیگر این‌که حضرت آقا فرمودند در 150 سال اخیر، حضور شخصیت‌های فکری و جهادی بزرگ و جریان‌ساز اسلامی در کشورهای ایران و هند و برخی کشورهای افریقایی پیش‌تاز در زمینه تحولات بزرگ کنونی جهان اسلام هستند. تحولات دهه 50 و 60 در این کشورها به تحولات ایدئولوژیک منتهی شد و پس از چندی در دام توطئه‌های کشورهای غربی گرفتار آمد، تجارب درس‌آموزی هستند که سهم وافری در شکل دادن به تجربه عمومی و عمیق دنیای اسلام دارند. فکر می‌کنم در سال 61 استاد عیسای بحرینی (یکی از علمای سنی مذهب اهل بحرین) در مدرسه فیضیه برای طلاب سخنرانی دارد. ایشان در آن سخنرانی، به طلاب حوزه‌های علمیه می‌گوید: «این که شما انقلاب کردید و نام این انقلاب را جمهوری اسلامی گذاشتید، بسیار مبارک و میمون است؛ ولی شما اولین انقلاب اسلامی نیستید. قبل از شما در کشور الجزایر و در پاکستان هم انقلاب شد. اتفاقی که بر سر این دو کشور آمد این بود که مدت کوتاهی پس از استقلال، دوباره بنا به دلایلی به دام افتادند. به دام همان چیزی که که با نفی آن، انقلاب‌شان ایجاد شده بود. من امیدوارم که انقلاب اسلامی شما در این دام نیفتد. هر آن‌چه که در انقلاب اسلامی شما هست در انقلاب‌های اسلامی گذشته هم بوده مگر یک چیز. و فقط همین یک مورد می‌تواند مانع از این بشود که شما دوباره در دام غرب بیفتید؛ آن یک چیز، ولایت فقیه است». ایشان می‌گوید: «الجزایر ولی فقیه نداشته، پاکستان هم ولی فقیه نداشته؛ اساساً اهل سنت ولی فقیه ندارند؛ این را جدی بگیرید؛ اگر قرار باشد شما در دام غرب نیفتید فقط با داشتن ولی فقیه ممکن است». آقای احمد بابامیسکه یکی از رهبران استقلال‌خواهی در آفریقاست؛ ایشان می‌گوید: «ما سال‌هاست در حالی که شعار نفی تجدد و نفی غرب را سر می‌دهیم، در دام تجدد و غرب گرفتار شدیم». چندسال قبل به همراه هیئتی به پادگان احمد جبریل در سوریه رفتم. احمد جبریل از رهبران مبارز فلسطینی است که در خارج از فلسطین فعالیت‌هایی دارد. در بسیاری از اجلاسیه‌های فلسطین هم سخنرانی می‌کند؛ به ایران هم سفر کرده. پادگان بسیار بزرگ و با امکاناتی است. حدود 50 کیلومتری دمشق و در اعماق کوه‌ها؛ اسرائیل چند بار این پادگان را بمباران کرده ولی نتوانسته آن را از بین ببرد. وقتی به آن‌جا رفتیم حدود 500 جوان در حال آموزش بودند که اکثر آن‌ها فرزندان شهدای فلسطینی بودند. آموزش‌های بسیار سخت چریکی به آن‌ها تعلیم می‌شد. به رغم این‌که نفس چنین حرکت‌هایی رو به جلو و پیشرفت خوبی نسبت به گذشته است، لکن وقتی با عینک انقلاب اسلامی به شیوه آموزش و تربیت آن‌ها نگاه کنید نقدهایی به نظرتان متبادر می‌شود. نکته اول این‌که دخترها و پسرها مختلط بودند؛ قطعاً با این رویکرد نمی‌توان نیروی انقلابی معنوی تربیت کرد. گردنه‌های امواج اسلام‌خواهی را معنویت‌ها عبور می‌دهد و مقاومت با قرار گرفتن در پایگاه مادی نمی‌تواند سرنوشت خود را رقم بزند. باید درون و قلب پاک باشد تا بتوان بیرون را نورانی کرد. نکته دوم این‌که این جوان‌ها وقتی یکدیگر را صدا می‌کردند با عبارت رفیق صدا می‌زدند؛ لفظ رفیق مربوط به چپ‌هاست. با وجود این‌که این دوستان به ما به عنوان ایرانی بسیار اظهار لطف می‌کردند و در موارد بسیاری از فرهنگ مقاومت ما تقلید می‌نمودند ولی شواهدی از وجود فرهنگ چپ در آن‌ها مشاهده می‌شد. تا فرهنگ حاکم بر یک فضا چپ نباشد ادبیات آن چپ نمی‌شود. هنگام تشویق سخنران، برای آن سوت و کف می‌زدند، تکبیر و صلواتی در کار نبود. تا فرهنگ، فاصله گرفتن از ظرایف اسلامی نشود، رفتارهای مختلف به وجود نمی‌آید. این مسائل به ظاهر کوچک اما بزرگ است. حضرت آقا می‌فرمایند: «جریان‌ها و حرکت‌هایی به وجود آمدند، گاهی شخصیت‌های بزرگی ظهور کردند اما به دلیل این‌که پایگاه‌های مادی برای خود اتخاذ کردند، به طور طبیعی در دام غرب گرفتار شدند و این درس‌های عبرت‌آموزی برای ما دارد.» در کتاب لبنان، شهید چمران خاطره‌ای نقل می‌کند؛ ایشان نقل می‌کند به ابوعمار (یاسر عرفات) گفتم که ساف نمی‌تواند کارهای بزرگ بکند؛ ساف نمی‌تواند جریان آزادی‌بخش فلسطین را با موفقیت جلو ببرد. پرسید چرا؟ گفتم چون شما ایدئولوژی که برای خود انتخاب کرده‌اید، ایدئولوژی مبارزه است، یعنی اولویت شما مبارزه است؛ لذا هرکس می‌خواهد در ضدیت با اسرائیل باشد با هر مکتبی، با شما همراه می‌شود. آزادی فلسطین را تنها با ایدئولوژی اسلام می‌توان رقم زد. هرکسی را وارد ساف نکنید؛ ایشان می‌گفت ابوعمار به حرف من گوش نداد. امروزه می‌توان به صورت پسینی جریان‌هایی مانند حزب‌الله لبنان، جبهه جهاد اسلامی فلسطین و حماس را با ساف مقایسه کنیم. می‌توانیم دست‌آورد جریان‌های پای‌بند به اصول را با دست‌آورد جریان ساف مقایسه کنیم. رهبر ساف روزی خم شد و بر دست بیوه رابین بوسه زد؛ این حرکت کجا و عزتی که سید حسن نصرالله و جریان مقاومت لبنان دارد کجا؟ ایشان حتی حاضر نشد جنازه فرزندش سید هادی را در قالب یک معامله از اسرائیل تحویل بگیرد. سید حسن دوماه بعد از شهادت فرزندش به قم تشریف آوردند؛ در سخنرانی که در مسجد اعظم داشتند فرمودند که یک هفته بعد از شهادت سیدهادی، اسرائیلی‌ها برایم پیام فرستادند که حاضریم جنازه سیدهادی را با جنازه‌های اسرائیلی مبادله کنیم. ایشان می‌فرمود به آن‌ها گفتم آخرین جنازه‌ای که از شما تحویل می‌گیرم جنازه سیدهادی خواهد بود؛ همه شهدای مقاومت برای من سیدهادی هستند. این نگاه و رویکرد به رویکردهای لذت‌بار جریان ساف قابل مقایسه نیست. در هر حال، جریان بیداری اسلامی برای حرکت رو به جلو، تنها نیازمند توجه به موفقیت‌های امواج گذشته نیست، بلکه باید به شکست‌ها هم توجه کند و درس‌های شکست‌ها می‌تواند راه‌گشا باشد.

نکته چهارم این‌که حضرت آقا می‌فرمایند که ماجرای انقلاب کبیر اسلامی در ایران یقیناً فصل مهمی در تحلیل تاریخ‌نگاری و وضعیت کنونی جهان اسلام را به خود اختصاص خواهد داد؛ در این باره چند مسئله را عرض کنم؛ در این تردیدی نیست و این فرمایش معظم‌له یقیناً درست است. در جریان بیداری، انقلاب اسلامی ایران سهم بسزایی داشته اما بنده روی چند نکته تأکید می‌نمایم. یکی تبیین انقلاب اسلامی در بیداری اسلامی است؛ این تبیین نباید به گونه‌ای باشد که ما را خیلی متمایز کند از کسانی که تازه پا به عرصه مبارزه گذاشته‌اند. ببینید برای این‌که پذیرش این حرف را در مقیاس جهان اسلام بالا ببریم، باید به ضمیمه فرمایشات حضرت آقا نکاتی داشته باشیم. معظم له در سخنرانی‌های مکرری که در یک سال اخیر داشتند چندبار به این مطلب اشاره فرمودند. فقط ما نیستیم که بر موج بیداری اسلامی تأثیر گذاشتیم، جریان‌های سنی هم مؤثرند. فقط ما شهید ندادیم؛ فلسطین 60 سال سابقه مبارزه دارد. اخوان‌المسلمین چندین دهه سابقه مبارزه دارد؛ کتاب می‌نویسند و فعالیت می‌کنند. باید با دنیای اهل سنت تعامل بیشتری داشته باشیم. حتی در انقلاب‌ کبیر اسلامی ایران هم جریان‌های مقاومت سنی سهم داشتند. قبل از انقلاب تعداد قابل توجهی از کتاب‌های انقلابی اخوان‌المسلمین مصر توسط بزرگان ما از جمله مقام معظم رهبری ترجمه شده است. یکی از دو کتاب سید قطب را معظم‌له ترجمه کرده‌اند. ما به تجربه مقاومت اخوان‌المسلمین نیاز داشتیم؛ صادقانه و متواضعانه تجربه آن‌ها را اقتباس کردیم و با کمک آن و البته با محوریت معرفت شیعی انقلاب خود را رقم زدیم؛ جهان اهل سنت هم باید فارغ از تعصبات قومی و مذهبی خودش، در کنار تجارب مهم دیگر، که امواج بیداری اسلامی تسنن ایجاد کرده، از تجارب و معارف انقلاب اسلامی ایران استفاده کند که قطعاً در مقیاس جهان اسلام، خروجی این تعاملات سازنده منجر به عزت اسلام خواهد شد؛ بنابراین برای این‌که پذیرش میان‌گفتمانی در دنیای اسلام ارتقا یابد، باید به نمونه‌های تعاملات سازنده در گذشته تصریح و بر استمرار آن تأکید کنیم. در حال حاضر جهان اهل سنت در خاکریز مبارزه قرار دارد و ما به عنوان کانون تشیع جهان اسلام در اتاق فکر قرار داریم. در فضای اتاق فکر نباید خدای ناکرده تفاخری از طرف ما بر مبارزان حاضر در میدان صورت بگیرد؛ واقعیت این است که به طور طبیعی، تراث اسلامی میان فرزندان اسلام توزیع شده است. در طول تاریخ اسلام، اصلاً این‌طور نبوده که تشیع خودش را از معارف تولید شده در فضای تسنن مستغنی بداند؛ هیچ‌گاه این‌طور نبوده که حوزه علمیه قم، خود را از منتجات علمی الازهر بی‌نیاز بداند، یا الازهر خود را از حوزه‌های قم و نجف بی‌نیاز بداند؛ لذا باید توجه داشته باشیم ضمن این‌که تردیدی در این موضوع نداریم، از طرف دیگر تردیدی هم نداریم که انقلاب اسلامی ایران سهم بسزایی در بیداری اسلامی اخیر داشته است؛ البته این سهم انحصاری نیست؛ مهم‌تر این‌که خود انقلاب اسلامی ایران هم در تکوین خود، در عرصه‌هایی مدیون تلاش‌های علمی و نظری جریان‌های اسلامی سنی است. مسئله دیگری که مطرح است این‌که حضرت آقا می‌فرمایند یقیناً فصل مشبهی در تحلیل تاریخ‌نگاری وضعیت کنونی دنیای اسلام را به خود اختصاص داده، در تاریخ‌نگاری، روند به شیوه دیگری است. چرا حضرت آقا می‌فرمایند انقلاب اسلامی در تاریخ‌نگاری این اتفاق می‌تواند فصل مشبهی را رقم بزند؟ ببینید اگر شما دو نفر را برای توصیف یک اتفاق دعوت کنید؛ یک پیر با تجربه و یک جوان جویای نام و خوش‌ذوق؛ قطعاً آن پیر باتجربه بهتر از جوان می‌تواند وقایع را تحلیل کند؛ چرا؟ چون بسیاری از جزئیات این اتفاق را با جزئیاتی که در عمر طولانی خودش برایش اتفاق افتاده است و رقم خورده می‌تواند مقارنه‌سازی کند. می‌تواند درس‌ها و اتفاق‌های تاریخی را برای تفسیر دقیق و ظریف وقایع کنونی پشتوانه کند. انقلاب اسلامی در سی سال عمر خود، سی سال حضور پررنگ است ممکن است جریانی یا شخصی هفتاد سال عمر بکند اما شصت سالش پررنگ نباشد؛ در معرض استنطاق نباشد. انقلاب اسلامی سی سال در میدان مبارزه است. تیرها آمده؛ استنطاق شده؛ دائماً حضور مؤثر داشته؛ حضور پررنگ آن هم سی سال، آن هم در مقیاس جهانی خیلی تجارب را برای انقلاب اسلامی، برای جمهوری اسلامی ایران رقم زده است. این تجارب وقتی می‌خواهد به تحلیل این اتفاق بنشیند یک‌جور دیگری تحلیل می‌کند. ما جلساتی با بعضی از آقایان که در حوزه بیداری اسلامی کار می‌کنند داشتیم. بنده نسل بعد از جنگ هستم. در فضای قبل از انقلاب که نبودم. در گردنه‌های مهم انقلاب هم که نقشی نداشتم؛ اما تاریخ انقلاب را خواندم و درس دادم و دیدم. نکاتی را دیده‌ام؛ این نکات را وقتی بازخوانی می‌کردم و پرسش‌هایی در می‌آمد که بسیاری را به اعجاب وا میداشت. نکته‌ای را عرض کردم و گفتم که در انقلاب ما، قبل از انقلاب، وقتی ساواک جوانان پیروی خط امام را می‌گرفت آن‌هایی که اهل مطالعه و فکر بودند (چون عده‌ای از پیروان امام متدین و مقلد امام اما بی‌سواد بودند؛ آن اندازه که می‌شنیدند آقا روح الله گفته فلان حرکت اتفاق بیفتد در مجرا قرار می‌گرفتند. یک عده خواص بودند ضمن این‌که مقلد امام بودند اهل مطالعه بودند کتاب می‌خواندند و در خیابان می‌آمدند مرگ بر شاه می‌گفتند)؛ ساواک وقتی این‌ها را می‌گرفت یک طیف کتاب‌های مشترکی را می‌دید. مثلاً در بین مارکسیست‌ها و مجاهدین انقلاب کتاب‌های آقای شریعتی معمولاً رواج داشت؛ ولی برای پیروان امام، یکی از کتاب‌هایی که معمولاً وجود داشته کتاب انقلاب تکاملی اسلام جلال‌الدین فارسی است؛ این کتاب را ساواک شاید بیش از بیست بار خوانده است؛ در این کتاب اسمی از امام و اسرائیل و آمریکا نیست؛ این کتاب راجع به بعثت انبیا و بعثت پیغمبر خاتم (ص) است. ذکر و خشوع و بیداری انسانی است؛ این مایه اعجاب و حیرت ساواک شده. یعنی چه؟ ارتباط این کتاب و این انقلاب چیست؟ این کتاب به نظر من یک نقش کلیدی داشته. جامعه ایرانی یک درک وجدانی پیدا کرده که انقلابی را که امام دنبال‌اش است جنس این انقلاب، از جنس بعثت انبیاست. جنس این انقلاب از جنس انقلاب‌های مدرن که به تعبیر دکتر کچوییان انقلاب‌های شکمی هستند و به تعبیر امام، انقلاب برای نان و خربزه هستند، نیست. این انقلاب دنبال چیز دیگری است؛ از جنس بعثت است و لذا کتاب‌هایی می‌تواند پشتوانه معرفتی‌اش قرار بگیرد که بعثت پیغمبر را تحلیل می‌کند؛ این اتفاق انقلاب ما است. در بیداری اسلامی بنده به دنبال چنین کتابی می‌گشتم برای عرب‌ها. از خیلی‌ها می‌پرسیدم که شاید ما نیاز داشته باشیم به کتابی که در آن کتاب اسمی از مبارک و اوباما و اسرائیل و این‌ها نباشد ولی کتابی باشد که جوان‌های عرب آن را بخوانند و در خیابان بگویند مرگ بر مبارک و اوباما و اسرائیل. ببینید این پرسش را کسی می‌تواند طرح کند که در تجربه انقلاب اسلامی قرار گرفته باشد. انقلاب اسلامی وقتی می‌خواهد تاریخ بیداری اسلامی را رقم بزند چون این تجارب را دارد می‌تواند این پرسش‌ها را تحلیل کند. قطعاً کسی که در کشورهای دیگر است وقتی بیداری اسلامی را می‌خواهد تحلیل کند از این جنس پرسش‌ها ندارد؛ عیب آن‌ها نیست؛ نقص است اما عیب نیست. این‌که آقا می‌فرمایند فصل مشبهی را در تاریخ‌نگاری بیداری اسلامی رقم خواهیم زد، با تکیه بر این جنس اتفاقات متکثری است که در تجربه جمهوری اسلامی رقم خورده و در اختیار ماست و در اختیار غیر ما نیست.

نکته پنجمی که می‌فرمایند این است که حقایق رو به افزایش کنونی در دنیای اسلام، حوادث بریده از ریشه‌های تاریخی و زمینه‌های فکری و اجتماعی نیستند که دشمنان یا سطحی‌نگران بتوانند آن را موجی گذرا و حادثه‌ای در سطح بینگارند و با تحلیل‌های غرض‌آلود مشعل امید را در دل ملت‌ها خاموش سازند. توجه دادن آقا به این مسئله که نباید فکر کنید که این جریان، جریان بی‌تباری است؛ برای این است که اساساً جریان‌های مهم اجتماعی تحولات بزرگ اجتماعی اگر بدون تبار باشند تحول بزرگ ایجاد نخواهند کرد. همه تحولات بزرگ اجتماعی معلول یک تبار بلند تاریخی هستند و این موضوع، اختصاص به بیداری اسلامی اخیر ندارد. بی‌علت نیست که جریان‌های نوظهور در تاریخ اقوام، برای آن‌که خودشان را فخیم جلوه دهند، برای خود تبارسازی و تاریخ‌سازی کنند. بی‌علت نیست که خاندان بی‌ریشه و بی‌تبار رضا میرپنج، عنوان پهلوی را برای خود یدک می‌کشد. بی‌دلیل محمدرضا پهلوی جشن‌های 2500 ساله برگزار نمی‌کند؛ این جشن‌ها در منطق او، تبارش را از بی‌هویتی نجات می‌دهد. بی‌علت نیست که حزب مشارکت دبیرخانه دائمی نهضت مشروطه را در تبریز دائر می‌کند، چون می‌خواهد خط خود را با خط دموکرات‌های مشروطه پیوند بزند و برای خود 100 سال تاریخ درست کند؛ این کار در منطق‌شان بسیار معقول است. حضرت آقا می‌فرمایند جریان بیداری اسلامی بی‌تبار نیست؛ این سخن چند نکته را القا می‌کند؛ نکته اول این‌که چون تبار و تاریخ دارد، مخالفت با آن هزینه خواهد داشت؛ بیداری اسلامی، یک کودتا نیست که بتوان آن را با کودتایی مشابه از بین برد؛ در اعماق اقوام اسلامی ریشه دارد؛ این جریان را نمی‌توان با پول مصادره کرد. این احمقانه است که پادشاه عربستان گمان کند با صرف هزینه‌های هنگفت، می‌تواند بیداری اسلامی را به سمتی ببرد که مطلوب اوست؛ با این نکته در واقع، حضرت آقا تفسیرهای غربی در مورد بیداری اسلامی را به نقد می‌کشند؛ تفسیرهای غربی، جریان بیداری اسلامی را تحت عنوان بهار عربی نام‌گذاری کرده‌اند که البته بیداری اسلامی قطعاً بهار عربی هم هست، لکن نه با تفسیری که غرب و وابستگان غرب دارند. اگر بهار عربی به این معنا باشد که این موج، موج گذار از استبداد شرقی به دموکراسی غربی است، قطعاً غلط است؛ از فرمایش حضرت آقا می‌توان این نتیجه را گرفت که جریانی که از دل تاریخ اسلام بیرون آمده، به یک‌باره تغییر جهت نمی‌دهد و به سرعت مصادره نمی‌شود. نمونه‌های ساده‌لوحی در تحلیل‌های غربی‌ها فراوان است؛ به عنوان مثال آقای یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» حرکت مردم ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی را بررسی می‌کند و نتیجه می‌گیرد که این حرکت، حرکتی سکولاری است، در مشروطه علمای دین شکست خوردند و سکولارها به پیروزی رسیدند؛ جریان پهلوی در ابتدای کار در به حاشیه‌راندن جریان دینی موفق بود و کدهای دیگر؛ به طور کلی کدهایی می‌آورد که ایران در مقیاس اجتماعی به سمت سکولاریته شدن در حال حرکت است؛ اما به یکباره در میان این حرکت، به تعبیر آقای ..... یک انقلاب به نام خدا شکل می‌گیرد؛ طبیعتاً متفکران غربی چون در تحلیل این حرکت ناتوان هستند صرفاً آن را یک استثنا و اخلال در حرکت سکولاریته مردم ایران می‌دانند. متفکر غربی چون حرکت مردم ایران را به غلط در مسیر سکولاریسم فهمیده و تفسیر کرده، از درک و تحلیل درست علل وقوع انقلاب اسلامی محروم مانده است. انقلاب اسلامی ایران یک نقیصه و استثنا نیست؛ انقلاب ایران در تداوم سلسله‌ای از زنجیره بیداری اسلامی است؛ زنجیره‌ای از نهضت‌های آزادی‌بخش و معطوف به آزادی‌خواهی؛ مگر می‌شود تجربه نهضت مسجد گوهرشاد، را نادیده گرفت؟ مگر می‌توان نهضت حاج‌آقا نورالله اصفهانی، نهضت شهید مدرس، نهضت مشروطه و نهضت آیت‌الله کاشانی را به عنوان پشتوانه‌ای برای انقلاب اسلامی نادیده انگاشت؟ اگر این تجربه‌های تاریخی را از انقلاب ایران بگیرید، دیگر انقلابی در کار نخواهد بود. حضرت امام (ره) به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب اسلامی نهضت حاج‌آقا نورالله، مدرس، بافقی و نهضت آیت‌الله کاشانی را تجربه کرد و در متن آن‌ها حضور داشته‌اند؛ بنابراین قطعاً تحلیل غربی‌ها از حرکت ملت ایران درست نیست؛ در جریان بیداری اسلامی نیز غربی‌ها، تعدادی از وابستگان خود را بر سر ملت‌های مسلمان گماردند، آن‌ها را بزرگ کردند و بعد گفتند که آن‌ها مستبد بودند و موج خاورمیانه عربی، جریان گذار از استبداد به دموکراسی است؛ ملت‌هایی که انقلاب کردند به راحتی در دام همان جریان‌هایی که خاستگاه حضور استبداد و دیکتاتوری در کشورها هستند نخواهند افتاد. نکته بعد در ذیل این مسئله آن است که کسی آل دارد که تبار داشته باشد؛ این نکته نیز قاعده‌ای فلسفه تاریخی است؛ آینده متعلق به کسی است که گذشته داشته باشد. حضرت آقا چندین بار در سخنرانی‌هایشان آینده متفاوت و مبارکی برای جهان اسلام و بلکه برای جهان بشریت پیش‌بینی کرده‌اند؛ فکر می‌کنم بدین دلیل که غنایی را در گذشته می‌بینند؛ یعنی عالم اسلامی و به طور خاص موج بیداری اسلامی، امواجی در گذشته داشته که تاریخی برای آن رقم زده است، و منطقاً هرکس به این تاریخ بنگرد احساس می‌کند که آینده این تاریخ روشن و مبارک است. اگر حضرت آقا بر تبار بیداری اسلامی تأکید می‌کنند، به نظر بنده تحویحاً این مسئله را بیان می‌کنند که آل بیداری اسلامی نیز به وجود خواهد آمد؛ این پایان راه نیست، بلکه آغاز یک راه خواهد بود.

نکته ششمی که در فرمایش حضرت آقا می‌توان بدان توجه نمود آن است که مهم‌ترین عنصر در انقلاب‌ها، حضور واقعی و مؤثر مردم در میدان عمل و صحنه مبارزه و جهاد است؛ نه فقط با دل و خواست و ایمان، بلکه با جسم و جان؛ فاصله عمیقی وجود دارد میان حضور قاطبه مردم و قیامی که یک جمع نظامی و گروه مبارز در مقابل چشمان بی‌تفاوت مردم و حتی مورد رضایت مردم رقم می‌زنند. در انقلاب‌های دهه 50 و 60 در کشورهای آفریقایی، بار سنگین انقلاب را نه قشرهای مردمی، بلکه دسته‌های کودتاگر و گروه‌های مسلح کوچک عهده‌دار بودند؛ در این‌جا مردم هستند که شعارها را معین می‌کنند، دشمن را شناسایی، معرفی و تعقیب می‌کنند، آینده مطلوب را اگرچه به اجمال، تفسیر می‌کنند و در نتیجه اجازه انحراف و سازش با دشمن و تغییر مسیر را به خواص سازش‌کار و آلوده و هم‌چنین به عوامل نفوذی دشمن نمی‌دهند. در حرکت مردمی، ممکن است کار انقلاب با تاخیر انجام بگیرد ولی از سطحی‌گری و ناپایداری به دور است.

 چند نکته هم در انتها عرض کنم؛ اگر مردم در صحنه باشند چه اتفاقی می‌افتد و اگر نباشند چه اتفاقی؟ در قضیه کشف حجاب که داستان آن معروف است، زن رضاشاه می‌آید حرم حضرت معصومه و مرحوم آیت الله بافقی که تولیت حرم را داشتند با حضور بی‌حجاب ایشان در حرم مخالفت می‌کنند. مرحوم بافقی میگوید این دختر موسی بن جعفر است و باید حریم او حفظ بشود؛ این قضیه چنان بر رضاشاه گران تمام شد که همان روز بعد از ظهر از تهران به قم می‌آید و مرحوم بافقی را در صحن حرم زیر لگدهایش می‌گیرد و تبعید می‌کند. وقتی قصه را به مرحوم شیخ عبدالکریم می‌گویند ایشان اولین سوالش این بود که وقتی رضاشاه آقای بافقی را می‌زد مردم چه می‌کردند؟ در جواب ایشان می‌گویند مردم نگاه می‌کردند. مرحوم شیخ عبدالکریم سریعاً بحث را عوض کردند گفتند و سخن دیگری را دنبال کردند؛ اگر مردم نباشند هیچ کاری نمی‌شود کرد. همین امام خمینی (ره) را جلوی چشم مردم تبعید کردند؛ امام هم نتوانست کاری بکند. همین امامی که دنیا را به هم زد با مردم به هم زد. بدون مردم نمی‌توانست. بدون مردم علی (ع) هم خانه‌نشین است. روش حضرت امام (ره) این بوده که مردم را همیشه سهیم در حرکت انقلاب بداند. قبل از انقلاب زمانی که عده‌ای از مجاهدین خلق در نجف به محضر امام (ره) می‌روند و به ایشان عرض می‌کنند ساواک اسلحه دارد، ما هم می‌توانیم اسلحه به دست بگیریم و بجنگیم و دفاع کنیم؛ امام (ره) می‌فرماید راه و روش من این نیست؛ مردم را با انقلاب همراه کنید؛ آن‌ها نمی‌توانند مردم را بکشند؛ قلب‌های مردم را همراه کنید. اگر مردم بیایند شما نیازی به اسلحه ندارید؛ این رویکرد امام (ره) است. در روزهای پایانی حضور امام (ره) در نجف، و در جلسه‌ای مهم و خصوصی شهید صدر به امام (ره) عرض می‌کنند به ایران بروید؛ مردم شما را می‌خواهند؛ حکومتی تشکیل بدهید و به سبک امام علی (ع) عمل کنید؛ منظور شهید صدر این بوده که همان‌طور که امام علی (ع) در امور کارگزاران حکومتی با کسی مشورت نمی‌کرد شما هم به تشخیص خود برای نقاط مختلف کشور، کارگزارانی بگمارید و حکومت کنید؛ امام (ره) می‌فرماید من این کار را نمی‌کنم؛ من با مردم شروع کردم و با مردم ادامه می‌دهم. حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی در یکی از خاطراتش در تلویزیون می‌گفت من و آقای خامنه‌ای و شهید بهشتی خدمت حضرت امام (ره) رسیدیم و بنده در مورد بنی‌صدر مطالبی عرض کردم که امام (ره) فرمودند می‌دانستم؛ گفتم که یک سخنرانی بفرمایید که مردم به او رأی ندهند؛ امام (ره) فرمود اگر من سخنرانی بکنم مردم رأی نمی‌دهند ولی من این کار را نمی‌کنم؛ مردم باید خودشان رشد کنند و راه رشد مردم گاهی اشتباه کردن است. مردم باید بدانند انتخاب آن‌ها تبعاتی دارد. امام (ره) مثل پدری که می‌خواهد به فرزندش راه رفتن یاد بدهد و گاهی دست او را رها می‌کند تا زمین‌ بخورد و راه رفتن را یاد بگیرد، عمل می‌کردند. امام (ره) با این مشی به مردم تمرین مدنیت می‌دهند. چرا؟ چون می‌داند در لحظات حساس، بدون مردم نمی‌توان راهی پیمود. ایشان می‌داند که از علی (ع) بزرگ‌تر وجود ندارد که بدون حضور مردم خانه‌نشین شد. بنده معتقدم درکی که برای حضرت آقا در این چند سال، بر خواص جامعه حتی بر مراجع عظام تقلید هم حاصل نشده است؛ این درک، درک شخصی است که به عنوان زعیم در متن جریان قرار دارد؛ یعنی فرمانده است و نه صرفاً یک تئوریسین؛ می‌خواهد مردم را راه ببرد. گاهی برخی خواص و کسانی که ما به شاگردی آنان افتخار می‌کنیم در مورد مردم طوری صحبت می‌کنند که احساس می‌کنیم، با تعریف حضرت امام (ره) و حضرت آقا در مورد مردم متفاوت است.

نکته دیگری که باید عرض کنم این است که ببینید وقتی یک زعیم از مردم سخن می‌گوید، منظور او آحاد مردم نیست، بلکه بیش از آحاد است؛ اراده‌های فردی وقتی صرفاً در مقیاس فردی غلیان پیدا می‌کند، حتی آن‌گاه که عمومیت دارند، نام آن مردم نمی‌شود. خاطره‌ای عرض کنم؛ در روز جهانی قدس امثال بنده در جاکارتا پایتخت اندونزی بودم. در چند روز قبل از روز قدس، بنده با بسیاری از مردم روبرو شدم که تقریباً همه آن‌ها بر خلاف دولت اندونزی ضد آمریکا و اسرائیل بودند؛ البته طبیعی است که هر مسلمانی با اسرائیل غاصب ضدیت کند؛ همان‌طور که می‌دانید اندونزی پرجمعیت‌ترین کشور مسلمان است؛ اما در روز قدس تنها 600 نفر به عنوان تظاهرات و تحصن در مقابل درب سفارت آمریکا حاضر شدند. جالب این‌که دوستان می‌گفتند امثال تعداد مردم رشد خوبی داشته و در سال‌های گذشته حداکثر 200 نفر حضور داشته‌اند؛ این نکته به ذهن بنده خطور کرد که میان غلیان اراده‌های افراد و بروز اجتماعی این اراده‌ها فاصله کمی وجود ندارد و این نکته مهمی است. به نظر بنده آمد که این‌طور نیست که مردم مسلمان مصر از سال گذشته اراده‌های فردی خود را شکل داده باشند؛ احتمالاً 10 یا 20 سال قبل هم مردم در همین مقیاس به وضع موجود معترض بوده‌اند، اما این اراده‌ها صرفاً فردی بوده و اگر می‌خواست به شکل جمعی سازمان یابد نیازمند گذر زمان بوده است. میان غلیان اراده‌های تک‌تک افراد و غلیان روح جمعی فاصله زیادی وجود دارد. وقتی زعیم از مردم سخن می‌گوید، مردمی را می‌بیند که جلوتر از سطح اراده‌های فردی خود قرار دارند؛ به گمان بنده بسیاری از خواص بزرگوار ما مردم را به اجزای متکثر و فردفرد مردم تقلیل می‌دهند؛ به تعبیر دیگر فهم آن‌ها از مردم کثرت‌های بدون وحدت است و لذا این مردم با آن مردم بسیار متفاوت خواهد بود.

مطلب دیگر در فرمایش حضرت آقا این است که می‌فرمایند در چنین انقلاب‌هایی، اصول، ارزش‌ها و اهداف نه در مانیفست‌های پیش‌ساخته گروه‌ها بلکه در ذهن و دل و خواست آحاد مردم حاضر در صحنه نگاشته و در قالب شعارها و رفتارهای آن‌ها اعلام و تثبیت می‌شود. به عقیده بنده حضرت آقا ضمن ایراد این فرمایش، شرایط وجودی خودشان را حکایت و تبیین می‌فرمایند. ببینید انسان‌های زیادی با این انقلاب پیوند برقرار کرده‌اند، اما عمیق‌ترین شکل پیوند، پیوند وجودی است؛ اگر کسی با انقلاب پیوند وجودی برقرار کند نیازی به خواندن صحیفه امام ندارد؛ خواندن صحیفه امام برای ایجاد، تشدید و تقویت پیوندهای معرفتی است. مصداق یکی از پیوندهای وجودی با انقلاب را بنده در شهید آوینی می‌بینم.

ـ به تعبیر شهید صدر انقلاب هم همین است. انقلاب را در درون افراد باید دید و بعد ساحت اجتماع را.

این ماهیت بعثتی انقلاب اسلامی است. تفاوت بعثت با انقلاب مدرن این است که بعثت از درون شروع می‌کند و به تحول در بیرون ختم می‌شود اما انقلاب‌های مدرن از بیرون شروع می‌کنند و گاهی به درون هم می‌رسند.

ـ انسان اگر در درون منقلب شود انقلاب رخ می‌دهد.

دقیقاً همین است. آقا میفرماید قصه این انقلاب‌ها مانیفست‌های از پیش تعیین شده نیست؛ تحولی است در جان مردم. این را باید آمریکا بفهمد که نمی‌فهمد. مردم یک پیوند وجودی با اسلام پیدا کرده‌اند؛ شعار و خواست و افق و روش و مبنای مردم همه‌اش اسلام می‌شود. لکن اسلام تاریخی در تبلور عینی‌اش. این تعبیر که امام می‌فرماید انسان‌ها جلوتر از مانیفست‌ها هستند به این دلیل است که فهم‌ها جلوتر از علم‌ها هستند. مانیفست علم است؛ کلاسه است؛ طبقه‌بندی شده است؛ خروجی است؛ اما فهم شهود است، درونی است. حتی ممکن است در مقیاس اجتماعی، میان فهم و علم صد سال فاصله بیفتد، یعنی یک قومی به فهمی از منزلت تاریخی‌اش می‌رسد، این فهم را تا زمانی که تبدیل به علم کند صد سال طول می‌کشد؛ این پاسخ ما به همه کسانی است که می‌گویند سی سال بعد از انقلاب چی کردید؟ می‌گوییم در این سی سال انصاف داشته باشید که زمین تا آسمان فهم‌ها را ارتقا دادیم، اما به این راحتی انتظار نداشته باشید که این فهم‌ها را تبدیل به یک علم بکنیم. تولید علم فرایند خودش را دارد.

ـ یکی از وجه‌های توجیهی تاخیر تاریخی بیداری اسلامی همین است. که خیلی سوال شد اگر شما الگویید چرا توجیه تاریخی از فهم انقلاب‌تان در جان مردم بروز نداد؟ انقلاب، طبیعت‌اش این است که سی سال طول بکشد.

حتی بیشتر از این. حتی آن انقلابی که می‌خواهد اتفاق بیفتد وقت دیگر است. انقلاب اسلامی در مقیاس تمدنی خودش را با دنیای غرب درگیر کرده؛ از بنیادها و بنیان‌ها در فلسفه تاریخ و انسان‌ها تا بیرونی‌ترین تغییرات؛ این سطح مواجهه حداکثری با تمدن رقیب حرکت را به طور طبیعی کنُد می‌کند. همواره حرکت در مقیاس‌های تمدنی کُند بوده است. تمدن غرب را در نظر بگیرید. فرضی که برای .... و .... به‌وجود می‌آید تا زمانی که برای هیوم تبدیل به تمدن می‌شود پانصدسال فاصله است. چرا برای این انقلاب این انتظار را دارند؟

ـ کما این‌که این فهم 1300 سال طول کشید.

از کربلا تا این‌جا فاصله طول و درازی را طی کردیم تا به این عمق رسیدیم. عرایضم را خلاصه کنم؛ نکته بعدی حضرت آقا می‌فرمایند اصول انقلاب‌های منطقه در درجه اول این‌هاست، احیا و تجدید عزت و کرامت ملی، برافراشتن پرچم اسلام، ایستادگی در برابر نفوذ و سلطه آمریکا، مقابله با نفوذ و سلطه دولت جعلی صهیونیست؛ بی‌شک این اصول مورد پسند آمریکا و غرب و صهیونیسم نیست و آن‌ها تمام تلاش خود را بکار می‌برند تا آن را انکار کنند ولی حقیقت با انکار آن دگرگون نمی‌شود؛ ببینید این نکاتی که خوانده شد عین فرمایش آقا نیست بلکه تلخیصی از چند پاراگراف است. یک تفاوتی وجود دارد میان ملت حقیر و ملت عزیز که آقا می‌فرمایند این بیداری معطوف به احیاء کرامت و عزت مسلمان‌هاست. اگر ملتی عزیز شد کارهایش متفاوت با ملتی می‌شود که حقیر است. ملت حقیر با ملت عزیز خیلی تفاوت دارد. این‌که آقا می‌فرمایند موج اخیر بیداری اسلامی معطوف به احیاء عزت مسلمان‌هاست نکته مهمی است؛ خدا رحمت کند مرحوم آیت الله مشکینی را؛ وقتی آمریکا می‌خواست به عراق حمله بکند، ایشان در خطبه‌های نماز جمعه یک هفته قبل از حمله می‌فرمودند توصیه من به برادران عراقی این است که 20 میلیون جمعیت دارید، اگر آمریکا حمله کرد 10 میلیون کشته بشوید تا 10 میلیون دیگر عزیز زندگی کنند. دوستی که در کنار من بود گفت این فهم یک ایرانی از مفهوم عزت است که در ذیل مکتب امام و آقا و به برکت خون شهدا زیست کرده. زود است که مردم عراق این سطح درک از مفهوم عزت را داشته باشند. اگر ملتی عزیز شد درک‌اش چنین می‌شود که ارزش دارد برای نگه داشتن این عزت 10 میلیون شهید بدهیم. اگر کسی مفهوم عزت را درک کرد و عزیز شد مانند امام حسین (ع) با خودش می‌گوید برای حفظ عزت ارزش دارد حتی سر حسین (ع) برود زینب اسیر بشود. چیزی که بیشتر می‌تواند به حسین (ع) فشار بیاورد، رفتن سرش و شهادت عزیزانش نیست. شما ببینید ملت عزیز تا کجا می‌تواند پیش برود. چقدر مقیاس حرکت را می‌تواند جابجا بکند. مقیاس فهم را می‌تواند تا کجا جابجا بکند. آقای ماکیاول یک پیشنهادی دارد برای برداشتن بی‌نظمی و نزاع و جنگ از جهان؛ می‌گوید همه جن‌گها به این علت بوجود آمده که آرمان‌های دور و بلند برای خودمان انتخاب کرده‌ایم. آرمان‌ها را کوچک کنیم که جنگ صورت نگیرد و اگر بگیرد جنگ‌های خونین نخواهد بود. آقای ملکیان حدود ده سال است یک پروژه‌ای را دنبال می‌کند که بیان دیگری از پروژه ماکیاول است و می‌گوید کاری به دین ندارم و دغدغه معنویت دارم و طرح ایجاد صلح در جهان تقلیل متافیزیک دین است؛ ایشان می‌گوید متافیزیک ما خیلی سنگین است. امام (ره) به جای این‌که بگوید «شیطان بزرگ آمریکا است و اسرائیل محو بشود؛ ما درصدد به اهتزاز درآوردن پرچم لا اله الاالله در جهان هستیم»، باید می‌گفت که این حاکم ما (شاه) دزد و زورگو است و ما یک حاکم دیگری می‌گذاریم؛ در آن صورت نه جنگ می‌شد و نه تحریم و نه چیزهای دیگر؛ این حرف آقای ملکیان است. بهایی که آقای ملکیان برای صلح می‌خواهد بدهد اول کوتوله کردن و حقیر کردن مردم است. وقتی آرمان انسان را حقیر کنی خود او را حقیر کرده‌ای. اگر افق شما به هنگام ورود به جریان تحصیل این باشد که سپور بشوی یک نوع حرکت می‌کنی، و اگر انگیزه شما این باشد که مثل امام (ره) بشوی نوع دیگری از حرکت را انتخاب می‌کنی. وقتی آرمان‌ها را از ما بگیرند یا متافیزیک را برای ما نحیف کنند یعنی می‌خواهند ما را در مقیاس حداقلی خرج کنند. می‌خواهند ظرفیت ما را حداقلی به منصه وجود بیاورند؛ این یعنی ملت حقیر؛ این یعنی انسان حقیر. انسان عزیز مواجهه‌اش حداکثری است، افق‌اش و دیدش حداکثری است و البته انسان و ملت عزیز آرمان‌هایش بزرگ است. خجالت می‌کشیم کسی مثل امام (ره) را این‌قدر کوچک کنیم که بگوییم افق ایشان تنها برداشتن شاه بود. امام می‌خواست نظام شاهنشاهی را در دنیا بردارد؛ امام دغدغه عدل داشت؛ می‌خواست نظام استکبار را بردارد. این‌که ایشان می‌فرمایند مستضعفین عالم در برابر مستکبرین عالم بپاخیزید، نشان از هدف بلند ایشان دارد. مرحوم آسید احمد خوانساری، مرد بزرگی است. امام (ره) خیلی به ایشان عنایت داشته؛ همانطور که می‌دانید ایشان در جریان انقلاب هم وارد نشده است؛ اوایل دهه 40 یک بیانیه‌ای می‌دهد که مردم فلان روز بیایند مسجد عزیزالله که ایشان امام جماعت آن‌جا بوده. خبر  به امام می‌رسد و امام خیلی ناراحت می‌شود از دست آسید احمدآقا، پیک یا نامه می‌فرستد می‌گوید چرا مسجد عزیزالله؟ می‌گفتید مردم بیایید در بیابان‌های قم و تهران، من آن‌جا را پر از مردم می‌کردم؛ چرا وزن خودتان را به مسجد عزیزالله تقلیل دادید؟ تو می‌توانی بیابان‌های قم و تهران را پر از مردم کنی. چرا این وزن را حداقلی بکار می‌گیری؟ ملت هم مقیاس فرد است. اگر یک امتی عزیز شد، اگر یک امتی نگاهش از سطح نگاه‌های خرد فراتر رفت، نتایج کارهایی هم که می‌کند بزرگ است. بیداری اسلامی وقتی توسط ملت حقیری رقم می‌خورد، شعارهای آن ملت این خواهد بود که حقوق ما کم است، چرا فلانی را سر کار گذاشتی و فلانی را سر کار نگذاشتی؟ اما ملتی که عزیز بشود یک چیز دیگر است. این هوش‌مندانه است که آقا می‌فرمایند این جریان بیداری اسلامی به دنبال احیا و تجدید آن عزت و کرامت ملی است. فرمودند که این مردم دنبال اسلام و برافراشتن پرچم اسلام هستند.

ـ افق این‌ها را در آینده نظام‌سازی و تمدن‌سازی تعیین می‌کند.

آقای بابی سعید در کتاب هراس بنیادین تبیینی دارد که گفتمان‌ها چطور تغییر پیدا می‌کنند؟ چطوری جایشان را به گفتمان بعدی می‌دهند؟ می‌گوید باید دو ویژگی داشته باشند، یکی این‌که گفتمان جایگزین در دسترس باشد، و دیگر این‌که پاسخ‌گوی نیازها باشد. واقعیت قضیه این است که جریان بیداری در خاورمیانه، (حتی نمی‌گوییم بیداری اسلامی)، اگر این‌جا بیداری صورت بگیرد حتماً از جنس بیداری اسلامی است؛ چرا؟ چون اسلام بیش از هر گفتمان دیگری در دسترس مردم است؛ که اکثر مردم مسلمان و با فرهنگ اسلامی کاملاً عجین هستند و بیش از هر گفتمان دیگری نیازهای فرهنگ مسلمانان را با فرهنگ اسلامی می‌توان برطرف کرد. مثلاً فرهنگ اسلامی عزت و کرامت می‌خواهد. هیچ گفتمانی به اندازه اسلام نمی‌تواند به مردم عزت و کرامت بدهد. بطور طبیعی مردم دنبال اسلام هستند. ما نباید در دام مغالطات غربی‌ها بیفتیم که آن‌ها پرسش بکنند اسلام میخواهید یا دموکراسی؟ مفروض این است که بیداری اسلامی است و بعد از این راهبردها را بدهیم. خیلی طبیعی است که گفتمان این باشد؛ ضمن این‌که میان حکم و موضوع باید تناسب وجود داشته باشد. اسلام حکم متناسب با موضوع قیام‌های موجود است. این قیام‌ها موضوع‌شان مبارزه با ظلم و زور است؛ این موضوع اقتضایی با حکم اسلام دارد. اسلامی که با حقارت و ظلم مخالف است با آزادی و کمال موافق. اصلاً تناسب حکم و موضوع اقتضا دارد که این حرکت، حرکت اسلامی باشد و نه حرکت غیر اسلامی. نکته‌ای هم که حضرت آقا می‌فرمایند که با انکار این اصول نم‌یشود این واقعیت را انکار کرد. به یاد نکته ظریفی افتادم. می‌گویند شخصی در مسابقه‌ای شرکت کرده بود از تهران به قصد مشهد. می‌خواست از یک جاده میان‌بری برود که زودتر برسد و اول بشود. اشتباهی رفت و سر از قزوین در آورد. دید آن‌جا قزوین است و اگر دوباره بخواهد برگردد تهران و برود مشهد صحنه را کاملاً باخته است. دید خیلی خراب کرده، داد می‌زد این‌جا مشهد است. ببینید غربی‌ها این کار را دارند می‌کنند. غربی‌ها ظاهراً یک مسابقه‌ای را با ما شروع کردند و سر از قزوین در آوردند. با داد و بیداد می‌خواهند بگویند این‌جا مشهد است. این جریان بیداری اسلامی است و مردم اسلام را می‌خواهند. معلوم است مردم آنها را دور می‌زنند اما آن‌ها چشم‌هایشان را بر واقعیات بسته‌اند. آقا می‌فرمایند قدرت‌های خارجی که با توانایی‌های خود سعی می‌کردند حکام فاسد و وابسته را در این کشورها حفظ بکنند و تنها زمانی حمایت‌شان را برداشتند که قیام و عزم مردم هیچ شکی را برایشان باقی نگذاشت، حق ندارند خودشان را سهیم بدانند. می‌فرمایند در جایی مانند لیبی هم ورود و دخالت آمریکا و ناتو نمی‌تواند حقیقت را مشروب کند. در لیبی ناتو ضایعات بی جبرانی آفریده است. اگر دخالت نظامی ناتو و آمریکا نبود، ممکن بود مردم اندکی دیرتر پیروز بشوند ولی در عوض این همه زیرساخت نابود نمی‌شد و این همه نفوس بی‌گناه از زنان و کودکان کشته نمی‌شدند. مردم و نخبگان مردمی و کسانی که از مردم بر آمده‌اند خود صاحبان این انقلاب‌ها و مراقب حراست از آن‌ها و ترسیم کننده مسیر آینده و رو به تکامل می‌باشند؛ نکاتی در ذیل این فرمایشات است. در بحث صاحبان واقعی انقلاب‌ها چند سوال وجود دارد. آیا واقعاً الازهری که فتوا به حرمت شرکت در میدان التحریر داد منطقاً می‌تواند مدعی رهبری این جریان باشد؟ آیا علمای سلفی که خودشان همکاران و شریکان مبارک بودند، منطقاً می‌توانند مدعی رهبری باشند؟ آیا ترکیه و عربستانی که همواره در کنار غرب و اسرائیل و آمریکا بودند می‌توانند مدعی رهبری باشند؟ مستحضرید که الان در مصر و بعضی از کشورهای اسلامی این پرسش طرح می‌شود. به سلفی‌ها می‌گویند به شما چه؟ شما چرا پابرهنه وارد معرکه شدید؟ این انقلاب ربطی به شما ندارد. از نجابت ماست که شما را هم مثل مبارک به بند نمی‌کشیم؛ سوء استفاده نکنید؛ شما همکاران آن‌ها هستید. این نشان می‌دهد که مردم یک چیزهایی را چشیدند و می‌خواهند بمانند. ناتو هم همین‌طور که آقا فرمودند و در قضیه لیبی مشخص شد، گرگی است در لباس میش. مردم در گرگ بودن ناتو تردید نکردند و ندارند.

نکته دیگر حضرت آقا می‌فرمایند خطر وجود دارد ولی راه مصونیت از آن نیز است. توجه به خطر نباید ملت‌ها را بترساند. خطر را باید شناخت و در مواجهه با آن نباید تردید و حیرت داشت و باید راهچاره و علاج شناخته شود. چند روز قبل فیلمی را می‌دیدم. یک فرد به هم‌دستش گفت که من می‌ترسم. هم‌کارش پاسخ داد که پیروزی همیشه آن‌سوی ترس است. جمله قشنگی است. آقا میفرمایند خطر واقعاً وجود دارد، اما پیروزی همیشه آن‌سوی خطر است. بدون خطر پیروزی فاقد ارزش است. این‌که آقا می‌فرمایند خطر هست ولی راه مصونیت از خطر هم وجود دارد و باید آن را پیدا کرد، یعنی ضرورت دارد که به صورت دایمی جریان بیداری اسلامی را آسیب‌شناسی بکنیم. وقتی خطر هست ندیدن خطرها، خطرهای زیادی را ایجاد می‌کند. ندیدن خطر خودش بزرگتر از خود خطر است؛ البته به لحاظ روان‌شناسی اجتماعی در مجموع، توجه به فرصت‌ها کارآمدتر از توجه به تهدیدهاست. خواص باید تهدیدها را بدانند، اما برای توده مردم باید فرصت‌ها را بیشتر نشان داد. در یک جبهه مبارزه، فرمانده اگر کمبود تدارکات وجود دارد، فرمانده باید از این مسئله مطلع باشد، چون اگر نداند محاسبات وی اشتباه صورت خواهد گرفت، ولی سرباز لازم نیست همه‌چیز را بداند، چون ممکن است روحیه خود را ببازد و موجب شکست جبهه گردد. نخبگان جامعه باید حواس‌شان جمع باشد، خطرها را بشناسند و برای تبدیل آن‌ها به فرصت تلاش کنند؛ اما برای توده مردم، فرصت‌ها و زمینه‌های فرصت‌سازی را باید نمایان کرد.

بحث دیگر حضرت آقا، آسیب‌های داخلی و خارجی است. در آسیب‌های داخلی راحتی خیال ناشی از احساس پیروزی و به دنبال آن کم شدن انگیزه‌ها و سست شدن عزم‌هاست؛ زمانی این خطر محیط‌تر می‌شود که اشخاص درصدد تصاحب سهم ویژه در غنیمت ویژه باشند. مرعوب شدن از هیمنه ظاهری مستکبران و دیگر قدرت‌های مداخله‌گر آسیب دیگری از این دسته است. اعتماد به دشمن و در دام لبخندها و وعده‌ها و حمایت‌های آن‌ها افتادن آسیب دیگری است که باید به‌طور ویژه پیش‌روان و نخبگان از آن برحذر باشند. روی دیگر این صحنه مغرور شدن و دشمن را غافل دانستن است. شجاعت و تدبیر را با هم باید آمیخت. ایجاد اختلاف و به‌جان هم انداختن انقلابیون در پشت جبهه آفت بزرگی است.

(شروع فایل دوم)

حضرت آقا آسیب‌هایی را شمارش می‌کنند؛ مثلاً این‌که وقتی پیروز شدید خیال‌تان راحت نشود؛ این همان تفاوت درک و نگاه امام و بازرگان به خود انقلاب اسلامی بعد از پیروزی است. بازرگان در تلویزیون به مردم می‌گوید دست‌تان درد نکند و از فردا کار و زندگی به روال عادی برمی‌گردد، ولی امام می‌فرمودند تازه همه چیز شروع شده است. پیروزی انقلاب گام آخر و افق نبود؛ باید مسیر را جلو برد. این‌که آقا می‌فرمایند که دغدغه غنیمت را نداشته باشید، ببینید در ذهن‌ها طبعاً نباید بیاید که این حرکت بدون دست‌آورد نیست؛ غنایم لازمه حرکت است نه مطالبه آن‌ها. غنایم‌خواهی سطح مطالبات انقلاب را حداقلی می‌کند؛ از آن طرف حداکثری کردن مطالبات، سطح غنایم را افزایش می‌دهد. دو مسئله است که اگر بخواهیم به غنیمت هم برسیم باید مطالبات‌مان هم حداکثری باشد و کسی که می‌خواهد افق حرکتی خودش را غنیمت‌خواهی قرار دهد، این تقلیل است و به چنین شخصی چه‌بسا غنیمت هم نمی‌رسد. وقتی مطالبه حداقلی شد، غنیمت هم حداقلی می‌شود؛ منظور این نیست  که بیداری اسلامی غنیمت ندارد. در فراز دیگری حضرت آقا فرمودند از هیمنه ظاهری آمریکا و غرب مرعوب نشوید. احساس ترس از دشمن، از خود ترس بدتر است. احساس فقر از خود فقر مؤثرتر و شکننده‌تر است. احساس ترس از آمریکا و احساس فقر در برابر دنیای غرب نباید برای مسلمان‌ها به‌وجود بیاید. عکس این مطلب نیز صادق است؛ ملاحظه می‌فرمایید کاری که انقلاب ما با آمریکا کرده این است که احساس ترس از خودمان را در این غول ایجاد کردیم. گاهی به ما اعتراض می‌کنند که سی سال است مردم را به خیابان‌ها می‌آورید؛ مگر با شعار مرگ بر آمریکا، آمریکا مُرد. اگر یک روزی یک پابرهنه‌ای چنان جرئت پیدا کرد و رفت جلوی یک غول و به او گفت مرگ بر تو، از این اتفاق می‌توان فهمید که دیگر آن غول، غول نیست. بعد از این‌که ملت شعار مرگ بر آمریکا سر داد، قرار نیست آمریکا بمیرد. این‌که ملت از خانه‌اش عزم کرده و بیاید به غول بگوید مرگ بر تو، ابتدا در ذهن‌اش، غولیت غول را از بین برده، یعنی این‌قدر خودش را قدرتمند دانسته که عزم‌اش را جزم کرده و بیاید بگوید تو غول نیستی و مرگ بر تو. شعارها پسینی هستند و در انتهای یک فرهنگ شکل می‌گیرند. شما بعد از این انتها می‌خواهید آغازی را داشته باشید. ملت قبل از حضور در راهپیمایی، آمریکا را در ذهن و قلب خود کشته و حقیرش کرده‌؛ این در نسبت ما و آمریکا اتفاق افتاده است؛ یعنی غول بودن آمریکا را از آمریکا گرفتیم. احساس ترس را به آمریکا القاء کردیم وگرنه همه ما می‌دانیم سربازان آمریکا از ما بیشتر، و امکانات آن‌ها هم برتر است؛ آن‌ها سلاح هسته‌ای دارند و ما نداریم؛ زمینه‌ها مهیاست برای این‌که آمریکا در برابر ما احساس قدرت بکند. در مقیاس‌های ظاهری قدرت ما کمتر است اما احساس ترس را به آن‌ها انتقال دادیم. این‌که آقا می‌فرمایند شجاعت را باید با تدبیر جلو برد، بنده عرض می‌کنم که حد تدبیر انقلاب و بیداری اسلامی، انتقام از دشمن نیست، بلکه ارتقا و رشد مردم است؛ این‌دو با هم متفاوت است. انتقام انگار لازمه این ارتقاء است. وقتی ما بزرگ شدیم، آمریکا خود بخود حقیر است و این بزرگی ما خنثی نیست. بزرگی ما، سنگینی سایه ما را بر آن‌ها تحمیل خواهد کرد. در مسیر رشد و حرکت نباید چنین بپنداریم و نباید چنین به مردم خط بدهیم که افق شما مرگ بر آمریکاست؛ این شعار لازمه است. با شعار مرگ بر آمریکا فقط حوزه ایجاب انقلاب اسلامی رشد نمی‌کند. آن چیزی که ما را رشد می‌دهد نفی نیست، اثبات است؛ اما قصه این‌جاست که هر ایجابی متضمن نفی غیریت خود خواهد بود. وقتی می‌گویی مرد هستم، لازم نیست بگویی زن نیستم. هر اثباتی متضمن نفی غیر خود است. حد تدبیر انقلاب انتقام از دشمن نیست، ارتقاء جامعه است. اگر جامعه ارتقاء پیدا کند، انتقام خودبه‌خود صورت می‌گیرد نه به معنای نتیجه آن. ارتقاء به صورت فرایندی انتقام می‌گیرد. آقا می‌فرمایند که لازم است برای مواجه شدن با دشمن همه ذخایر الهی را فعال کنیم و به کار بگیریم. عرض من این است که استحصال حداکثری ذخایر الهی مستلزم اتصاع وجودی حداکثری است. یعنی تا زمانی که بزرگ نشوید نمی‌توانید حداکثری از این ذخایر استفاده بکنید. گیریم که فاعلیت فاعل کامل باشد، مادامی که قابلیت قابل متصع نشده باشد فایده‌ای ندارد؛ لذا این نکته که حضرت آقا می‌فرمایند: «به‌صورت حداکثری ذخایر الهی را استفاده بکنیم» مسبوق یا همراه با اتصاع وجودی ملت‌ها خواهد بود؛ این اتصاع وجودی می‌تواند هم معرفتی و هم شهودی صورت بگیرد؛ یعنی فقط روی یک بعد نباید تکیه کرد. اگر جنبه‌های علمی حرکت را زیاد کنید اما ابعاد معنوی را جلو نبرید، جواب نمی‌دهد؛ هم‌چنین اگر ابعاد معنوی را توجه و از ابعاد مادی غفلت کنید، جلو نمی‌رود. با تفرقه و تشتت بارهای بزرگ برداشته نمی‌شود. برداشتن برخی موانع بزرگ مستلزم حضور جمع است؛ کسب برخی منافع بزرگ نیز چنین است؛ یعنی فقط موانع بزرگ را با وحدت نمی‌توانیم برداریم. منافع بزرگ را هم با وحدت می‌توانیم تأمین کنیم. استحصال حداکثری چنین الزاماتی دارد. در حوزه آسیب‌های خارجی هم معظم‌له نکات زیادی را می‌فرمایند که بنده به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنم. ایشان تعبیری را به کار بردند به نام «بدیل‌های انحرافی»؛ گفتند نگران باشید و توجه داشته باشید به بدیل‌های انحرافی. توجه کنید بدل همیشه برای چیزهای ذی‌قیمت ساخته می‌شود. برای الماس و طلا بدل می‌سازیم، نه برای سنگ‌ریزه خیابان؛ وجود بیداری‌های بدلی در عالم اسلام نشان از بیداری اصلی دارد. حضرت آقا مسئله رخنه در بین انقلابیون را مطرح می‌کنند. اوایل انقلاب، وزیر امور خارجه آمریکا یک نامه به سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران دارد؛ در این نامه می‌گوید نتایج پژوهش‌ها و تحقیق‌های ما نشان می‌دهد که کنترل و مهار انقلاب ایران از دست ما خارج شده و وقوع انقلاب حتمی‌ است. در این انقلاب جدید سعی کنید چهار نقطه را نگه دارید؛ یکی از آن‌ها را همین سازمان برنامه و بودجه‌ای می‌داند که آقای احمدی نژاد به طور هوش‌مندانه آن را منحل و ادغام کرد؛ یکی بحث سازمان استخدامی است. می‌خواهم عرض کنم وقتی مهار و کنترل انقلاب‌ها از دست مستکبران خارج می‌شود مستکبران بیکار نمی‌نشینند و درون این فضای جدید دوباره به دنبال جای پا هستند. این نکته خیلی مهم است که در جریان بیداری اسلامی دائماً همه‌چیز و همه‌کس را بررسی کنیم؛ چون احتمال نفوذ دشمن زیاد است؛ هم‌چنان که شواهد تاریخی برای این مسئله نیز وجود دارد. به عقید بنده مهم‌ترین سطح تاثیر که ما می‌توانیم بر بیداری اسلامی بگذاریم، ارائه یک مدل و الگوی حکومتی متمایز است. اگر موفق به ارائه این مدل نشویم و نتوانیم مدل خودمان را صادر کنیم، اثر نتایج زودگذر به زودی تمام می‌شود. آن تاثیری که جریان انقلاب اسلامی ایران می‌تواند بر بیداری اسلامی بگذارد یا موج بیداری اسلامی به‌صورت اثباتی در جهان اسلام ایجاد کند، میل به یک مدل حکومتی متمایز از حکومت‌های موجود غربی است. ما به‌عنوان فرزندان انقلاب اسلامی اگر معتقدیم که این الگو، الگوی برتر است، باید این مدل را برای کشورهای دیگر بومی‌سازی کنیم. با تقلید صرف، مدل صادر نمی‌شود. محتوای تئوری ولایت فقیه بسیار غنی است، ولی برای صدور، ممکن است لازم باشد قالب‌های آن عوض بشود. بنده مدت کوتاهی را برای بررسی حرکت امام موسی صدر در لبنان بودم؛ در این چند ماه احساس کردم، ایشان مدل ولایت فقیه را به زیبایی به لبنان انتقال داده با این‌که تشکیل حکومت نداده است. تلقی بنده این بود که اعتبار امام موسی صدر و نسبت ایشان با سید حسن نصرالله، مانند نسبت امام خمینی (ره) به حضرت آقاست. در دولت نهم، به سید حسن نصرالله گفته بودند با توجه به این‌که دولت اصلاحات دیگر در ایران سرکار نیست، فهرستی از نیازهای ضروری خود را بفرمایید تا برای شما تهیه کنیم؛ بعد از چند روز فقط یک چیز خواستند؛ پی‌گیری دیپلماتیک جهت بازگرداندن امام موسی صدر به لبنان. الگوی حکومتی خیلی مهم است؛ اگر این الگو بخواهد از انقلاب اسلامی ایران منشعب شود، باید تقریرهای زبانی ما از ولایت فقیه گسترش یابد. همان‌طور که در ابتدای بحث عرض کردم، اگر بگوییم دیگران هرچه دارند از انقلاب ما دارند، آن‌ها در برابر این سخن مقاومت می‌کنند.

بحث دیگر، اشاره حضرت آقا به ایجاد هرج‌و مرج و ترور غیرنظامیان در کشورهای اسلامی توسط غربی‌هاست. در این مورد چند نکته عرض می‌کنم؛ ترور غیرنظامیان توسط غرب نشان از به نهایت رسیدن قدرت و آغاز زوال آن‌هاست. اقدام به ترور یک دانشمند جوان هسته‌ای، آن هم توسط کسانی که داعیه حمایت از حقوق بشر آنان جهان را پر کرده، نشان از بن‌بست قدرت و ضعف عقلانیت و آغاز دوران زوال آن‌ها دارد. این‌گونه اعمال ناشی از اضطراب، ضعف و عصبانیت است. شما مردم بحرین را ملاحظه کنید؛ هنوز دست به اسحله نبرده‌اند؛ هر روز با دست خالی به خیابان می‌آیند و کشته می‌شوند و آرامش دارند؛ در مقابل، با تانک و سلاح‌های امریکایی و مساعدت حکومت سعودی مردم را به قتل می‌رسانند و هم‌چنان مضطرب هستند؛ شهید آوینی تعبیری دارد که می‌فرماید: گرگی که در بستر احتضار افتاده، هم‌چنان زوزه می‌کشد تا بگوید من هم‌چنان گرگ هستم و مهم‌تر این‌که با زوزه‌هایش بر وحشت ناشی از مرگ خود غلبه کند. ایشان می‌گوید: این سروصدای غرب، زوزه‌های گرگ پیری است در بستر مرگ؛ این سخن بسیار دقیق و روشن است و نیازی به تفسیر ندارد.

نکته دیگری در فرمایشات حضرت آقا هست بدین مضمون که سخن از بیداری اسلامی، سخن از مفهوم نامشخص و نامفهوم نیست؛ سخن از واقعیت بیرونی و مشهود است که فضا را انباشته و قیام‌های بزرگی را پدید آورده و مهره‌های خطرناکی را از جبهه دشمن ساقط نموده و از صحنه بیرون رانده است؛ و با این حال، صحنه نیازمند شکل دادن و به سرانجام رساندن است. مطلبی که در ذیل این فرمایشات به ذهن بنده متبادر می‌شود این است که بیداری اسلامی، صرفاً یک مفهوم نیست؛ بیداری اسلامی از سطح باور به سطح عمل تبدیل شده؛ یک فعل است نه صرفاً باور و عقیده؛ در قرآن کریم، همواره از ایمان همراه با عمل صالح یاد شده؛ «آمنوا و عملو الصالحات»؛ صورت تام و تمام ایمان با تجلی آن در حوزه عمل حاصل می‌شود. بدین ترتیب، بیداری اسلامی، صرفاً باور به اسلام نیست، بلکه این باور تبدیل به عمل شده؛ عملی که می‌تواند انقلاب ایجاد کند؛ می‌تواند حکومتی را ساقط کند؛ عقاید غلیان‌یافته است که به فعل منجر می‌شود.

مقام معظم رهبری در پایان فرمایشات‌شان توصیه‌هایی هم دارند که فکر می‌کنم نیازی به توضیح نیست؛ ولی به عنوان ختم عرایض بنده، تعدادی از آن‌ها را خدمت شما عرض می‌کنم؛ اعتماد به نصرت الهی، تحمل زحمات بزرگ برای انجام کارهای بزرگ، پس از پیروزی به جای غرور به شکر و تسبیح الهی پرداختن، بازخوانی دائمی اصول انقلاب، حفظ اصالت‌ها و حساسیت بالا نسبت به آن‌ها، پرهیز از قربانی کردن اصول اسلامی با گذر از منافع زودگذر، حساس بودن شعارها و هدف‌ها، پرهیز از اختلافات قومی و مذهبی، پرهیز از افتادن در الگوهای غیر اسلامی، پرهیز از افتادن در توطئه‌های غرب، اعتماد به نسل جوان، تشدید دغدغه آزادی فلسطین، پرهیز از خلط مردم‌سالاری دینی با دموکراسی غربی، پرهیز از تشابه اسلام‌گرایی با تعصب‌های جاهلانه افراطی و نکات دیگر؛ این‌ها مجموعه‌ای بود که می‌توان برای هر کدام از آن‌ها نکاتی مطرح کرد.

[1]. سوره مبارکه بقره،‌ آیه 249.