این مطالب در پاسخ به فردی که در اینستاگرام ادعا داشت مسیحی است گرد آوری شده است/

نشانی اینستاگرام فرد مسیحی

b3,hzadlimo

ای فرد مشرک و کافر برای تو دلیل می آورم که دینی جز اسلام صحیح نمی باشد و قرآن وحی الهی است و تو فرد احمقی هستی که این سخنان یاوه را می گویی، در صدر اسلام نیز افراد احمقی چون تو بودند که می گفتند این قرآن سخنان خود محمد صل الله علیه و آله است و او دروغگواست. و خدا پاسخ آنها را چنین فرموده است.

(ضمناً به دلیل اینکه به پیامبر خدا - حداقل از نظر ما مسلمانان- توهین آمیز سخن می گویی  تو را فردی بی ادب می دانم علت این که  تو را چنین خطاب می کنم به دلیل است که به مقدسات دیگران توهین می کنی و با این کار مرا می آزاری .

امیدوارم خداوند به حق حضرت عیسی علیه السلام بلایی بر سرت بیاورد که به پیامبر اسلام وجانشینان او توهین نکنی ان شاالله.

برای من تمام پیامبران الهی از آدم تا خاتم پیامبران محترم هستند و از نظر اسلام 114000 پیامبر الهی مبعوث شده اند تا دین الهی را برای انسان ها ترویج کنند )

1.     چه نشانه هایی مبنی بر الهی بودن قرآن وجود دارد؟

2. داستان مباهله پیامبر اسلام با مسیحیان نجران با اشاره از قرآن کریم

منبع: سایت پرسمان و قرآن کریم و سایت قرآنی تبیان

http://www.pasokhgoo.ir

در دنیای غرب اکثر متفکران غربی برخلاف متفکران اسلامی معتقدند که کتب مقدس مسیحیان و یهودیان یعنی تورات و انجیل الفاظ خداوند نبوده، حتی الفاظ پیامبران یعنی حضرت موسی و حضرت عیسی نمیباشند، بلکه پیروان این دو پیامبر، این کتب رانوشته‏اند.

توماس میشل در این مورد میگوید:

"مسیحیان معتقدند که خداوند کتاب‏های مقدس را به وسیله مؤلفان بشری نوشته است این افراد مانند دیگر انسان‏ها با محدودیت‏های زبان و تنگناهای علمی دست به گریبان بوده‏اند. اصولاً مسیحیان نمیگویند که خدا کتاب‏های مقدس را بر مؤلفان بشری املا کرده، بلکه معتقدند که او به ایشان قدرت بیان پیام الهی به شیوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبک نویسندگی ویژه هر یک را داده است. اقلیتی بسیار ناچیز از مسیحیان گمان میکنند کتاب‏های مقدس با همین الفاظ، از طرف خدا بر پیامبر نازل شده‏اند".(1)

اعتقاد "توماس میشل" مختص به وی نبوده و اکثر متفکران غربی به این امر اذعان دارند، به عنوان مثال "جان بی. ناس" به این مسئله معتقد بوده و آن را در کتاب خود مطرح مینماید.(2)

صرف پذیرفتن این امر که کتب مقدس مسیحیت الفاظ بشری است، مستلزم آن نیست که کتب دینی همه ادیان، الفاظی بشری باشند. به دیگر سخن: وجود چند کتاب مقدس مانند تورات و انجیل که الفاظی بشری هستند، موجب آن نمیشود که با تعمیم نا به جا و مغالطه‏آمیز نتیجه گرفته شود که هر کتاب مقدسی، الفاظ بشری است.

تمام پیامبران اولوالعزم و از جمله حضرت موسی و عیسی دارای کتاب آسمانی بودند که وحی و الفاظ الهی بود اما پس از ایشان این کتب و شریعتشان مورد تحریف واقع شده.

افراد زیادی سبب تحریف در دین مسیحیت شده‏اند و یکی از شخصیت‏های برجسته مسیحیت که به اعتراف نویسندگان مسیحی سبب تحریف دین مسیحیت شده است "پولس" میباشد.(3)

در مورد قرآن هیچ مانع برون دینی در پذیرش ادعای این که قرآن، الفاظ الهی بوده و پیامبر اسلام و دیگر انسان‏ها در تکوین آن دخالتی نداشته‏اند، وجود ندارد.

از جهت درون دینی قرآن و روایات پیامبر اکرم و ائمه هدی(ع) به صورت صریح و آشکار بشری بودن قرآن را با تأکیدهای بسیار و به صورت‏های گوناگون نفی نموده و بیان کرده‏اند که قرآن وحی الهی و الفاظ غیر بشری است.

در ذیل به برخی از این آیات اشاره میکنیم:

خداوند در آیات متعددی منکران الهی بودن قرآن را به مبارزه دعوت میکند، یعنی از آن‏ها میخواهد اگر قرآن را از ناحیه بشر میدانند، آنان نیز چنین قرآنی و دست کم یک سوره مثل سوره‏های قرآن را بیاورند.

سوره ی اسراء آیه 88-  قُل لَّئِنِ ٱجْتَمَعَتِ ٱلْإِنسُ وَٱلْجِنُّ عَلَىٰٓ أَن یَأْتُوا۟ بِمِثْلِ هَٰذَا ٱلْقُرْءَانِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِۦ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍۢ ظَهِیرًۭا

ترجمه : بگو: «اگر انسانها و پریان (جن و انس) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند.

در سوره مبارکه هود، تحدی به ده سوره از سوره‏های قرآن شده است و میفرماید:

سوره ی هودآیه13 - أَمْ یَقُولُونَ ٱفْتَرَىٰهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا۟ بِعَشْرِ سُوَرٍۢ مِّثْلِهِۦ مُفْتَرَیَٰتٍۢ وَٱدْعُوا۟ مَنِ ٱسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمْ صَٰدِقِینَ

آنها می‌گویند: «او به دروغ این (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگی است)!» بگو: «اگر راست می‌گویید، شما هم ده سوره ساختگی همانند این قرآن بیاورید؛ و تمام کسانی را که می‌توانید -غیر از خدا- (برای این کار) دعوت کنید!»

در سوره مبارکه یونس تحدی به یک سوره از قرآن شده

سوره یونس  آیه 38- اَمْ یَقُولُونَ ٱفْتَرَىٰهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا۟ بِسُورَةٍۢ مِّثْلِهِۦ وَٱدْعُوا۟ مَنِ ٱسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمْ صَٰدِقِینَ

آیا آنها می‌گویند: «او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست می گویید، یک سوره همانند آن بیاورید؛ و غیر از خدا، هر کس را می‌توانید (به یاری) طلبید!»

در آیات متعدد بر این نکته اشاره شده که پیامبر در تکوین قرآن و الفاظ آن دخالتی نداشته است:

الف) در بعضی از آیات خداوند برای اثبات این که پیامبر در تکوین قرآن دخالتی نداشته و الفاظ قرآن الهی است، به سابقه پیامبر(ص) و شخصیت حضرت میان مردم همان عصر اشاره میکند  چنانکه میفرماید:

سوره قیامت - لَا تُحَرِّکْ بِهِۦ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ

زبانت را بخاطر عجله برای خواندن آن [= قرآن‌] حرکت مده،

 إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُۥ وَقُرْءَانَهُۥ ۱۷

چرا که جمع‌کردن و خواندن آن بر عهده ماست

! فَإِذَا قَرَأْنَٰهُ فَٱتَّبِعْ قُرْءَانَهُۥ ۱۸

پس هر گاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کن!  

ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُۥ ۱۹

سپس بیان و (توضیح) آن (نیز) بر عهده ماست!

 

از نظر تاریخی ثابت شده است که پیامبر پیش از آوردن قرآن و قبل از وحی الهی، خواندن و نوشتن نمیدانست و هیچ نوشته یا سخنی که همانند قرآن باشد، از او وجود ندارد، سپس به یکباره (از زمان نزول وحی) سخنانی فوق درک بشری با همه حقایق معنوی و اعجاز لفظی و بیانی توسط او ابلاغ میشود.

ب) خداوند دسته دیگری از آیات وحی و قرآن را مستقل از تجربه و تلاش و حتی اراده رسول خدا معرفی نموده و به خودش مستند میسازد و میفرماید:

"ای رسول! به هنگام دریافت وحی زبان خویش را حرکت مده تا بر خواندن آن شتاب کنی.

جمع کردن آن و خواندنش بر ما است. پس از آن که ما خواندیم، تو خواندن آن را دنبال کن".سوره قیامت

اگر محتوای قرآن محصول تراوش‏های فکری و تجدید و تلاش‏های سیاسی اجتماعی پیامبر بود، آیا توصیه در آیات فوق معنا میداد؟ آیا پیامبر به خودش میگوید قبل از این که قرآن تمام شود (خواندن تمام شود) زبانت را حرکت مده و قبل از این که وحی قرآن تمام شود، عجله نکن. صریح این آیات، چنین برداشتی را باطل می شمارد.
قرآن معجزه جاوید پیامبر اسلام و دلیل نبوت و راستگویی پیامبر اسلام است، یعنی دلیل اعتبار اسلام است و اعجاز آن از جهات گوناگون قابل اثبات است. از نظر اعجاز لفظی، سبک بیان، اسلوب و آهنگ که این مورد بیشتر برای عرب زبانان قابل فهم است. از نظر غنای معنایی و مفهومی و اعجاز آن.

اعجاز علمی قرآن در قرن‏های اخیر بین مفسران جایگاه ویژه‏ای یافته است.

این درحالی بود که کتاب مقدس "تورات و انجیل" هر روز با پیشرفت علوم، عقب نشینی کرد و تحریفات آن آشکار شد.

...دانشمندان اروپایی به ابعاد علمی قرآن اعتراف دارند، برای مثال

"لوراواکیسا واگلیوی" استاد دانشگاه ناپل میگوید "ما در این کتاب گنجیه‏ها و ذخایری از علوم می بینیم که فوق استعداد و ظرفیت باهوش‏ترین اشخاص و بزرگ‏ترین فیلسوفان، قویترین رجال سیاست و قانون است و به دلیل این جهات است که قرآن نمیتواند کار یک مرد تحصیل کرده و دانشمند باشد".(10)


قرآن کشفیات مهم علوم جدید از قبیل کرویت زمین، نظریه خورشید مرکزی، حرکت زمین،(12) گرده افشان گیاهان(13) و... را تأیید کرده است.

در قرآن آیاتی است که منطبق با فرضیه‏های علوم کیهان شناس، زیست‏شناسی، ریاضی و پزشکی است.

برای نمونه آیه 19 سوره حجر، ترکیب خاص نباتات؛ آیه 23 همین سوره، تلقیح میان نباتات؛ آیه 3 سوره رعد، قانون ازدواج و تعمیم آن به عالم نباتات؛ آیه 53 سوره طه، موضوع حرکت وضعی و انتقالی زمین؛ آیه 17 سوره رحمن، وجود یک قاره دیگر؛ آیه 4 سوره معارج، اصل کروی بودن زمین را بیان میکند.


در ذیل به توضیح اجمالی برخی از آیات اشاره میکنیم.


1-  "والشمس تجری لمستقر لها ذلک تقدیر العزیز العلیم؛

خورشید که پیوسته به سوی قرارگاهش در حرکت است. این تقدیر خداوند است".( یس (36) آیه 38)

این آیه به وضوح حرکت مستمر خورشید را بیان میکند اما در این که منظور از حرکت چیست، مفسران بحث‏های فراوانی دارند. آخرین و جدیدترین تفسیر برای آیه همان است که اخیراً دانشمندان کشف کرده‏اند که خورشید با مجموعه منظومه شمسی در وسط کهکشان به سوی ستاره دوردست "دوگا" در حرکت است.

عبارت "تجری" تمام این حرکت‏ها و حرکت‏های دیگر را که در آینده کشف خواهد شد بیان میکند.(15)

2- "و لا الشمس نبغی لها أن تدرک القمر و لا اللیل سابق النهار و کل فی فلک یسبحون؛

 نه برای خورشید سزاوار است که به ماه رسد و نه شب به روز پیشی میگیرد و هر کدام از آن‏ها در مسیر خود شناورند".(16)

در آیات 38 و 40 سوره یس برای خورشید هم حرکت جریانی قائل شده و هم دورانی.

یک جا میگوید "والشمس تجری" و در جای دیگر از شناور بودن خورشید در فلک سخن میگوید: "کل فی فلک یسبحون"

آن روز که این آیات نازل شد، هیئت بطلمیوس با قدرت هر چه تمام‏تر بر محافل علمی حاکم بود. طبق این فرضیه، اجرام آسمانی به خودی خود گردشی نداشتند، بلکه در دل افلاک (که اجسامی بلورین و متراکم و در هم همچون طبقات پوست پیاز بودند) میخکوب شده بودند و حرکت آن‏ها تابع حرکت افلاکشان بود. در آن روزگار نه ستاره بودن خورشید مفهومی داشت و نه حرکت طولی و جریانی خورشید، اما بعد از فرو ریختن پایه‏های فرضیه بطلمیوس در پرتو کشفیات قرون اخیر و آزاد شدن اجرام آسمانی از قید و بند افلاک بلورین این نظریه قوت گرفت که خورشید در مرکز منظومه شمسی ثابت و بی حرکت است و تمام منظومه شمسی پروانه وار به گرد او میچرخند.

در این زمان نیز هنوز مفهوم آیات فوق که حرکت طولی و دورانی را به خورشید نسبت میداد، روشن نبود تااین که با پیشرفت علوم امروزه چند نوع حرکت برای خورشید ثابت شد.

حرکت وضعی آن به دور خورشید و حرکت طولی آن همراه با منظومه شمسی به سوی نقطه مشخصی از آسمان، حرکت دورانی آن همراه مجموعه کهکشانی که جزئی از آن است و به این ترتیب یک معجزه دیگر علمی برای آن به ثبوت رسید.(17)

3- "اذا السماء النشقت؛

در آن هنگام که آسمان شکافته شود".(. انشقاق (84) آیه 1)

در حدیثی از امیرمؤمنان در تفسیر این آیه آمده که منظور از شکافتن آسمان این است که آسمان‏ها از کهکشان‏ها جدا میشود. این حدیث که از معجزات علمی محسوب میشود، از حقیقتی پرده بر میدارد که در آن زمان هیچ یک از دانشمندان به آن نرسیده بودند. دانشمندان فلکی امروز با مشاهدات نجومی خود و به وسیله تلسکوپ‏های عظیم و نیرومند ثابت کردند که عالَم مجموعه‏ای از کهکشان‏ها است و هر کهشکان مجموعه‏ای از منظومه‏ها و ستارگان است. به همین دلیل آن‏ها را شهرهای ستارگان می نامند، کهکشان راه شیری معروف که با چشم قابل مشاهد است، مجموعه عظیم و دایره مانندی از همین منظومه‏ها و ستارگان است.

حضرت امام علی(ع) میفرمایند: "در آستانه قیامت این کواکب را که مشاهده میکنیم، از کهشکان جدا میشود و نظام همگی به هم میخورد".(19)


--------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت‏ها:

1.  توماس میشل، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، نشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، چاپ اول، 1377، ص 26.

2.  جان. بی. ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، 1377، ص 623 - 627.

3. محمد قطب، سکولارها چه میگویند؟ ترجمه جواد محدثی، نشر مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، بهار 1379، ص 14 - 15.

4. اسراء (17) آیه 88.
5. هود (11) آیه 13.
6. یونس (10) آیه 38.
7. هود، آیه 13 یونس، آیه 38.
8.  قیامت (75) آیه 19 - 16.
9. تفسیر نمونه، ج‏5، ص 435 و ج‏8، ص‏227 و ج 10، ص 119 و ج 11، ص 183 و ج 15، ص 586 و...
10.  تفسیرنمونه، ج‏1، ص 138.
11. پژوهش در اعجاز علمی قرآن، دکتر محمد علی رضایی اصفهانی، ص 85.
12.  طه (20) آیه 53.
13. حجر (15) آیه 22.
14. یس (36) آیه 38.
15. تفسیر نمونه، ج‏18، ص 381 - 382.
16. یس، آیه 40.
17. تفسیر نمونه، ج 18، ص 388 و 389.
18. انشقاق (84) آیه 1.
19.  روح المعانی، ج‏30، ص 87 ؛ در المنثور، ج‏6، ص 329، به نقل از تفسیر نمونه، ج 26، ص 303 و 304.

داستان مباهله پیامبر اسلام با مسیحیان نجران با اشاره از قرآن کریم

لازم است مسیحیان مغرض بعد از فهمیدن حقانیت قرآن این مطلب را بخوانند

هشتاد و چند آیه از سوره ی آل عمران درباره فرستادگان و مسیحیان نجران  که به نمایندگى از طرف آنان براى تحقیق درباره اسلام به مدینه آمده بودند، نازل شده است .

فرستادگان ، شصت نفر بودند که چهارده نفر آنان از اشراف و برجستگان نجران محسوب مى شدند، سه نفر از این چهارده نفر سمت ریاست داشتند و مسیحیان آن سامان در کارها و مشکلات خود به آن سه نفر مراجعه مى کردند، یکى از آنان ((عاقب )) بود که او را ((عبد المسیح )) نیز مى گفتند وى امیر و رئیس قوم خود محسوب مى شد، و قوم او هیچگاه با نظریه و رأ ى او مخالفت نمى کردند، دیگرى ((سید)) نام داشت که او را ((ایهم )) نیز مى گفتند، وى سرپرست تشریفات و تنظیم برنامه سفر و مورد اعتماد مسیحیان بود، نفر سوم ((ابو حارثه )) نام داشت که مردى دانشمند و صاحب نفوذ بود، و کلیساهاى متعددى به نام او ساخته بودند، او تمام کتب دینى مسیحیان را حفظ داشت.

این گروه شصت نفرى در لباس مردان قبیله ((بنى کعب )) به مدینه آمدند و به مسجد پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) وارد شدند، پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نماز عصر را با مسلمانان خوانده بود، این شصت نفر لباسهاى زیبا و پر زرق و برق و جالب پوشیده بودند که به گفته یکى از صحابه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) ((هرگز ندیده ایم فرستادگانى به این زیبائى باشند))!

موقعى که آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را نواختند و به طرف مشرق ایستاده ، مشغول نماز شدند، گروهى از اصحاب پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) خواستند مانع شوند. پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: به آنها کارى نداشته باشید!

پس از نماز، ((عاقب )) و ((سید)) خدمت پیامبر رسیدند و با او آغاز سخن کردند پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به آنها پیشنهاد کرد: ((به آیین اسلام درآیید و در پیشگاه خداوند تسلیم گردید)).

عاقب و سید گفتند: ما پیش از تو اسلام آورده و تسلیم خداوند شده ایم!

پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: ((شما چگونه بر آیین حق هستید، با اینکه اعمالتان حاکى است که تسلیم خداوند نیستید، چه اینکه براى خدا فرزند قایلید و عیسى را پسر خدا مى دانید، و صلیب را عبادت و پرستش مى کنید و گوشت خوک مى خورید، با اینکه تمام این امور مخالف آیین حق است ))!

عاقب و سید گفتند: اگر عیسى پسر خدا نیست ، پس پدرش که بوده است ؟ پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: ((آیا شما قبول دارید که هر پسرى شباهتى به پدر خود دارد؟))

گفتند: آرى

فرمود: ((آیا اینطور نیست که خداى ما به هر چیزى ، احاطه دارد و قیوم است و روزى موجودات با اوست )).

گفتند: آرى همین طور است

فرمود: ((آیا عیسى این اوصاف را داشت)).

گفتند: نه

فرمود: ((آیا مى دانید که هیچ چیزى در آسمان و زمین بر خدا مخفى نیست و خداوند به همه آنها داناست )).

گفتند: آرى مى دانیم

فرمود: ((عیسى غیر از آنچه که خدا به او یاد داده ، از پیش خود چیزى مى دانست ))؟

گفتند: نه

فرمود: ((آیا مى دانید که خداى ما همان است که مسیح را در رحم مادرش همانطور که مى خواست ، صورتگرى کرد؟))

گفتند: همینطور مى باشد.

فرمود: ((آیا چنین نیست که عیسى را مادرش مانند سایر کودکان در رحم حمل کرد، و بعد همچون مادرهاى دیگر، او را به دنیا آورد؟ و عیسى پس از ولادت ، چون اطفال دیگر غذا مى خورد)).

گفتند: آرى چنین بود.

فرمود: ((پس چگونه عیسى پسر خدا است با اینکه هیچگونه شباهتى به پدرش ندارد))؟!

سخن که به اینجا رسید، همگى خاموش شدند، در این هنگام ، هشتاد و چند آیه از اوایل این سوره براى توضیح معارف و برنامه هاى اسلام نازل گردید.

 

  داستان مباهله ی پیامبر اسلام حضرت محمد صل الله علیه و آله درسوره ی آل عمران آیه 61 تا 70-

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ

 ترجمه ی آیه - پس هر که در این [باره] پس از دانشى که تو را [حاصل] آمده با تو محاجه کند بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنت‏ خدا را بر دروغگویان قرار دهیم ﴿۶۱﴾

إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

ترجمه ی آیه - آرى داستان درست [مسیح] همین است و معبودى جز خدا نیست و خداست که در واقع همان شکست‏ ناپذیر حکیم است ﴿۶۲﴾

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ

ترجمه ی آیه - پس اگر رویگردان شدند همانا خداوند به [حال] مفسدان داناست ﴿۶۳﴾

قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ

ترجمه ی آیه - بگو اى اهل کتاب بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند بگویید شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما] ﴿۶۴﴾

یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ

ترجمه ی آیه - اى اهل کتاب چرا در باره ابراهیم محاجه مى ‏کنید با آنکه تورات و انجیل بعد از او نازل شده است آیا تعقل نمى ‏کنید ﴿۶۵﴾

هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِیمَا لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ

ترجمه ی آیه - هان شما [اهل کتاب] همانان هستید که در باره آنچه نسبت به آن دانشى داشتید محاجه کردید پس چرا در مورد چیزى که بدان دانشى ندارید محاجه مى ‏کنید با آنکه خدا مى‏ داند و شما نمیدانید ﴿۶۶﴾

مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلَا نَصْرَانِیًّا وَلَکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

ترجمه ی آیه - ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى بلکه حق گرایى فرمانبردار بود و از مشرکان نبود ﴿۶۷﴾

إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ

ترجمه ی آیه - در حقیقت نزدیکترین مردم به ابراهیم همان کسانى هستند که او را پیروى کرده‏ اند و [نیز] این پیامبر و کسانى که [به آیین او] ایمان آورده‏ اند و خدا سرور مؤمنان است ﴿۶۸﴾

وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَمَا یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ

ترجمه ی آیه - گروهى از اهل کتاب آرزو مى کنند کاش شما را گمراه میکردند در صورتى که جز خودشان [کسى] را گمراه نمى کنند و نمى‏ فهمند ﴿۶۹﴾

یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ

ترجمه ی آیه - اى اهل کتاب چرا به آیات خدا کفر مى ‏ورزید با آنکه خود [به درستى آن] گواهى مى‏ دهید ﴿۷۰﴾

 

داستان مباهله

از سایت  http://old.aviny.com/Occasion/Islamic/Zi_Hajjeh/Mobaheleh/87/dastan.aspx

مدینه اولین باری است که میهمانانی چنین غریبه را به خود می‌بیند. کاروانی متشکل از شصت میهمان ناآشنا که لباس‌های بلند مشکی پوشیده‌اند، به گردنشان صلیب آویخته‌اند، کلاه‌های جواهرنشان بر سر گذاشته‌اند، زنجیرهای طلا به کمر بسته‌اند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباس‌های خود نصب کرده‌اند.
وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد می‌شوند، همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه می‌کنند. اما پیامبر بی‌اعتنا از کنار آنان می‌گذرد و از مسجد بیرون می‌رود هم هیأت میهمانان و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی می‌شوند. مسلمانان تا کنون ندیده‌اند که پیامبر مهربانشان به میهمانان بی‌توجهی کند به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی علت بی‌اعتنایی پیامبر را سؤال می‌کند، هیچ کدام از مسلمانان پاسخی برای گفتن پیدا نمی‌کنند.
تنها راهی که به نظر می‌رسد، این است که علت این رفتار پیامبر را از حضرت علی بپرسند، چرا که او نزدیک‌ترین فرد به پیامبر و آگاه‌ترین، نسبت به دین و سیره و سنت اوست. مشکل، مثل همیشه به دست علی حل می‌شود. پاسخ او این است که:

«پیامبر با تجملات و تشریفات، میانه‌ای ندارند؛ اگر می‌خواهید مورد توجه و استقبال پیامبر قرار بگیرید، باید این طلاجات و جواهرات و تجملات را فروبگذارید و با هیأتی ساده، به حضور ایشان برسید.»
این رفتار پیامبر، هیأت میهمان را به یاد پیامبرشان، حضرت مسیحی می‌اندازد که خود با نهایت سادگی می‌زیست و پیروانش را نیز به رعایت سادگی سفارش می‌کرد.
آنان از این که می‌بینند، در رفتار و کردار، این همه از پیامبرشان فاصله گرفته‌اند، احساس شرمساری می‌کنند. میهمانان مسیحی وقتی جواهرات و تجملات خود را کنار می‌گذارند و با هیأتی ساده وارد مسجد می‌شوند، پیامبر از جای برمی‌خیزد و به گرمی از آنان استقبال می‌کند. شصت دانشمند مسیحی، دور تا دور پیامبر می‌نشینند و پیامبر به یکایک آنها خوشامد می‌گوید، در میان این شصت نفر، که همه از پیران و بزرگان مسیحی نجران هستند،‌ «ابوحارثه» اسقف بزرگ نجران و «شرحبیل» نیز به چشم می‌خورند. پیداست که سرپرستی هیأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، بر عهده دارد. او نگاهی به شرحبیل و دیگر همراهان خود می‌اندازد و با پیامبر شروع به سخن گفتن می‌کند: «چندی پیش نامه‌ای از شما به دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیک، حرف‌های شما را بشنویم».
پیامبر می‌فرماید:
«آنچه من از شما خواسته‌ام، پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه است».
و برای معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان می‌خواند.
اسقف اعظم پاسخ می‌دهد: «اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به خداست، ما قبلاً به خدا ایمان آورده‌ایم و به احکام او عمل می‌کنیم.»
پیامبر می‌فرماید:
«پذیرش اسلام، علایمی دارد که با آنچه شما معتقدید و انجام می‌دهید، سازگاری ندارد. شما برای خدا فرزند قائلید و مسیح را خدا می‌دانید، در حالی که این اعتقاد،‌ با پرستش خدای یگانه متفاوت است.»
اسقف برای لحظاتی سکوت می‌کند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب می‌گردد. یکی دیگر از بزرگان مسیحی که اسقف را درمانده در جواب می‌بیند، به یاری‌اش می‌آید و پاسخ می‌دهد:
«مسیح به این دلیل فرزند خداست که مادر او مریم، بدون این که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. این نشان می‌دهد که او باید خدای جهان باشد.»
پیامبر لحظه‌ای سکوت می‌کند.
ناگهان فرشته وحی نازل می‌شود و پاسخ این کلام را از جانب خداوند برای پیامبر می‌آورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را برای آنان بازگو می‌کند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است که او را به قدرت خود از خاک آفرید...»1
و توضیح می‌دهد که «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی کند، حضرت آدم که نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است. در حالی که چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»
لحظات به کندی می‌گذرد، همه سرها را به زیر می‌اندازند و به فکر فرو می‌روند. هیچ یک از شصت دانشمند مسیحی، پاسخی برای این کلام پیدا نمی‌کنند. لحظات به کندی می‌گذرد؛ دانشمندان یکی یکی سرهایشان را بلند می‌کنند و در انتظار شنیدن پاسخ به یکدیگر نگاه می‌کنند، به اسقف اعظم، به شرحبیل؛ اما... سکوت محض.
عاقبت اسقف اعظم به حرف می‌آید:
«ما قانع نشدیم. تنها راهی که برای اثبات حقیقت باقی می‌ماند، این است که با هم مباهله کنیم. یعنی ما و شما دست به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم که هر کس خلاف می‌گوید‌، به عذاب خداوند گرفتار شود.»
پیامبر لحظه‌ای می‌ماند. تعجب می‌کند از اینکه اینان این استدلال روشن را نمی‌پذیرند و مقاومت می‌کنند. مسیحیان چشم به دهان پیامبر می‌دوزند تا پاسخ او را بشنوند.
در این حال، باز فرشته وحی فرود می‌آید و پیام خداوند را به پیامبر می‌رساند. پیام این است:
«هر کس پس از روشن شدن حقیقت، با تو به انکار و مجادله برخیزد، [به مباهله دعوتش کن] بگو بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان. شما جان‌هایتان را بیاورید و ما هم جان‌هایمان،‌ سپس با تضرع به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان طلب کنیم.»2
پیامبر پس از انتقال پیام خداوند به آنان، اعلام می‌کند که من برای مباهله آماده‌ام. دانشمندان مسیحی به هم نگاه می‌کنند، پیداست که برخی از این پیشنهاد اسقف رضایتمند نیستند، اما انگار چاره‌ای نیست.
زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مکان آن صحرای بیرون مدینه تعیین می‌شود.
دانشمندان مسیحی موقتاً با پیامبر خداحافظی می‌کنند و به اقامت‌گاه خود باز می‌گردند تا برای مراسم مباهله آماده شوند.
صبح است، شصت دانشمند مسیحی در بیرون مدینه ایستاده‌اند و چشم به دروازه مدینه دوخته‌اند تا محمد با لشکری از یاران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پیدا کند.
تعداد زیادی از مسلمانان نیز در کنار دروازه شهر و در اطراف مسیحیان و در طول مسیر صف کشیده‌اند تا بینندة این مراسم بی‌نظیر و بی‌سابقه باشند.
نفس‌ها در سینه حبس شده و همه چشم‌ها به دروازه مدینه خیره شده است.
لحظات انتظار سپری می‌شود و پیامبر در حالی که حسین را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدینه خارج می‌شود. پشت سر او تنها یک مرد و زن دیده می‌شوند. این مرد علی است و این زن فاطمه.
تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت بر دل مسیحیان سایه می‌افکند.
شرحبیل به اسقف می‌گوید: نگاه کن. او فقط دختر، داماد و دو نوة خود را به همراه آورده است.
اسقف که صدایش از التهاب می‌لرزد، می‌گوید:
«همین نشان حقانیت است. به جای این که لشکری را برای مباهله بیاورد، فقط عزیزان و نزدیکان خود را آورده است، پیداست به حقانیت دعوت خود مطمئن است که عزیزترین کسانش را سپر بلا ساخته است.»
شرحبیل می‌گوید: «دیروز محمد گفت که فرزندانمان و زنانمان و جان‌هایمان. پیداست که علی را به عنوان جان خود همراه آورده است.»
«آری، علی برای محمد از جان عزیزتر است. در کتاب‌های قدیمی ما، نام او به عنوان وصی و جانشین او آمده است...»
در این حال، چندین نفر از مسیحیان خود را به اسقف می‌رسانند و با نگرانی و اضطراب می‌گویند:
«ما به این مباهله تن نمی‌دهیم. چرا که عذاب خدا را برای خود حتمی می‌شماریم.»
چند نفر دیگر ادامه می‌دهند: «مباهله مصلحت نیست. چه بسا عذاب، همه مسیحیان را در بر بگیرد.»
کم‌کم تشویش و ولوله در میان تمام دانشمندان مسیحی می‌افتد و همه تلاش می‌کنند که به نحوی اسقف را از انجام این مباهله بازدارند.
اسقف به بالای سنگی می‌رود، به اشاره دست، همه را آرام می‌کند و در حالی که چانه و موهای سپید ریشش از التهاب می‌لرزد، می‌گوید:
«من معتقدم که مباهله صلاح نیست. این پنج چهره نورانی که من می‌بینم، اگر دست به دعا بردارند، کوه‌ها را از زمین می‌کنند، در صورت وقوع مباهله، نابودی ما حتمی است و چه بسا عذاب، همه مسیحیان جهان را در بر بگیرد.»
اسقف از سنگ پایین می‌آید و با دست و پای لرزان و مرتعش، خود را به پیامبر می‌رساند. بقیه نیز دنبال او روانه می‌شوند.
اسقف در مقابل پیامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زیر می‌افکند و می‌گوید: «ما را از مباهله معاف کنید. هر شرطی که داشته باشید، قبول می‌کنیم.»
پیامبر با بزرگواری و مهربانی، انصراف‌شان را از مباهله می‌پذیرد و می‌پذیرد که به ازای پرداخت مالیات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت کند.
خبر این واقعه، به سرعت در میان مسیحیان نجران و دیگر مناطق پخش می‌شود و مسیحیان حقیقت‌جو را به مدینة پیامبر سوق می‌دهد.
 

پی‌نوشت‌ها:

٭ برگرفته از مجلة بشارت، شماره 1.
1. «إنّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون». آل عمران (3)، آیة 59.
2. «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم، فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت‌الله علی الکاذبین». آل عمران (3)، آیه 6
 


ماهنامه موعود شماره 70