بیان اهداف:

.1 انتظار می رود معرفت جویان با یگانه یافتن مبانی انقلاب با اهداف و مبانی انبیاء الهی ،انقلاب را در امتداد حرکت انبیاء بیابند. تصویر می شود ،ریشۀ محکم تاریخ انقلاب را در عصر رسالت و وصایت بیابند. » نهضت انتظار « و با نمایی کلی که از تابلوی

 

.2 همانگونه که رهبری در ابتدای فرمایشاتشان فرمودند ما می خواهیم نسبت جهان بینی و مبانی معرفتی و دینی را -که درس نظام اندیشه عهده دار تفصیلی آن است- با وظایف و تکالیف انقلابی نشان دهیم. در واقع نشانی است از کاربست و کارکرد معارف اعتقادی در تکالیف اجتماعی مؤمنان که تفاوت ما با سکولارها و غربی ها می باشد.

 

مباحثه و پاسخ به سؤال کاربرگ در 01 دقیقه:

در پاسخ به سؤالات ذیل چه ظرافت ها و نکات عمیق و کاربردی از بیانات رهبری کشف می شود؟

.1 مبانی فکری انقلاب اسلامی و خطوط اصلی وظایف ما نسبت به آن چیست؟

.2 انقلاب اسلامی چه مراحلی را تا تحقق تمدن اسلامی و رسالت انبیاء باید طی کند؟

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه چهارم رسالت الهی

بیان اهداف:

.1 انتظار می رود معرفت جویان با یگانه یافتن مبانی انقلاب با اهداف و مبانی انبیاء الهی ،انقلاب را در امتداد حرکت انبیاء بیابند. تصویر می شود ،ریشۀ محکم تاریخ انقلاب را در عصر رسالت و وصایت بیابند. » نهضت انتظار « و با نمایی کلی که از تابلوی

 

.2 همانگونه که رهبری در ابتدای فرمایشاتشان فرمودند ما می خواهیم نسبت جهان بینی و مبانی معرفتی و دینی را -که درس نظام اندیشه عهده دار تفصیلی آن است- با وظایف و تکالیف انقلابی نشان دهیم. در واقع نشانی است از کاربست و کارکرد معارف اعتقادی در تکالیف اجتماعی مؤمنان که تفاوت ما با سکولارها و غربی ها می باشد.

 

مباحثه و پاسخ به سؤال کاربرگ در 01 دقیقه:

در پاسخ به سؤالات ذیل چه ظرافت ها و نکات عمیق و کاربردی از بیانات رهبری کشف می شود؟

.1 مبانی فکری انقلاب اسلامی و خطوط اصلی وظایف ما نسبت به آن چیست؟

.2 انقلاب اسلامی چه مراحلی را تا تحقق تمدن اسلامی و رسالت انبیاء باید طی کند؟

فصل اول.تبیین تابلوی نهضت انتظار

فایل اصلی تابلوی نهضت انتظار از بین فایلهای پشتیبان نمایش داده شده و استاد ظرف حداکثر 22 دقیقه با کمک فایل توضیحی ،فقط قسمت اصلی تابلو را به اجمال تبیین می کند. در نهایت ، فایل توضیحی آن همراه با فایل کتاب نهضت انتظار جهت مطالعات تکمیلی به معرفت جویان معرفی شده و در اختیار متقاضیان قرار گیرد.

این تابلو، انقلاب را در یک نمای تاریخی در امتداد حرکت انبیاء و اوصیاء نشان داده و در عین آنکه بحث تکمیلی خوبی برای جلسه پیش- رسالت انبیاء-به شمار می رود، مقدمه مناسبی است برای ورود به بحث از مبانی انقلاب اسلامی.

 

فصل دوم .مبانی، وظایف و مراحل انقلاب

این انقلاب با این عظمت و ابعاد « : بحث را با قرائت جمله ای از رهبر معظم انقلاب در باب اهمیت کار روی مبانی انقلاب آغاز می کنیم این » 86/9/ و آثار عملی از لحاظ ارائه مبانی فکری خودش یکی از ضعیف ترین و کم کارترین انقلابها و بلکه تحول های دنیاست. 7 عبارت نشان از ضرورت تبیین و تبلیغ مبانی فکری و بینشی انقلاب اسلامی دارد . انقلاب را باید مبتنی بر ریشه های عمیق اعتقادی و فکری آن تبیین کرد. در واقع یکی از مهمترین کاربستهای معارفی که در حوزه علوم اسلامی فراگرفته می شود بیان آن به عنوان مبانی انقلاب است که در صورتی که بتوان نسبت مبانی را با وظایف و اهداف هم تعریف کرد گام بسیار بلندی را در مسیر تربیت انقلابی برداشته ایم.

تبیین نکات برجسته فرمایشات رهبری در سه محور ظرف 02 دقیقه با کمک معرفت جویان انجام می شود. بنابر این بنا نیست کل عبارات بیان شود بلکه نکات مهم سخنان رهبر معظم انقلاب برجسته شده و برخی تذکرات در قالب حاشیه- کامنت –آمده است. اساتید محترم می توانند برداشتها و نظرات توضیحی خود را به عنوان حاشیه تکمیل و مرقوم نمایند.

0و 5 جا دارد بیشتر پرداخته شود. ، از میان مبانی پنجگانه، مبنای شمارۀ 2

 

 

آنچه که جای کمی توضیح و پرداخت توسط استاد را دارد تبیین نسبت بین مبانی با وظایف است.

 

در پایان جلسه و در قالب اشارات مهارتی، از شیوۀ مداقه ها و برداشت هایی که استاد و معرفت جویان داشته اند به عنوان شاهد مثال برای شیوه های تفکر و مطالعۀ تحلیلیکاربردی استفاده می شود.

 

  بیانات رهبر فرزانه انقلاب در دیدار کارگزاران نظام 12/09/79

...آنچه که من امروز یادداشت کرده ام عرض کنم، این است که این مجموعه ای که ما باشیم - که این جمع حاضر تقریباً مسؤولان بخشهای کلیدی و اساسی جمهوری اسلامی به حساب می آیند - یک فرصت استثنایی در اختیارمان قرار گرفته است تا بتوانیم اهداف الهی و اسلامی را در یک بخش مهم از جهان - که کشور بزرگ و عزیز ایران است - تحقّق بخشیم و آنها را پیاده کنیم. این دست یافتن به قدرت که امروز برای شما جمع حاضر در بخشهای مختلف پیدا شده است، فرق میکند با دست یافتن به قدرت در عرفهای سیاسی عالم. در آنجاها ادّعا هم ندارند که در صدد این هستند که فلاح و صلاح انسان و پیشرفت بشریت و امثال اینها را تحقّق بخشند و به بشر سعادت و خوشبختی دهند. مراکز فرهنگی و سیاسی عالم رسماً اعلام

کردهاند که با جوامع مبتنی بر ایدئولوژی و مکتب و تفکّر پایهای مخالفند. بدیهی است وقتی که مبنا، یک تفکّر و یک اندیشه منظم و مدوّن نباشد، هدفها هم به همان نسبت تابع حوادث و پیشرفتهای عالم و امیال مردم و گروهها خواهد بود. بنابراین نمیشود کسی ادّعا کند که من به دنبال آرمانهای والای مورد نیاز بشر هستم؛ ادّعا هم نمیکنند. ما چرا؛ ما این را ادّعا میکنیم. مسؤولان این نظام با این امید هم وارد این میدان شدهاند که بتوانند از اهداف الهی که مورد اعتقاد آنهاست، چیزی را تحقّق بخشند و در زندگی پیاده کنند.

 

از بعد از صدر اسلام تا امروز هم، چنین فرصتی پیش نیامده است. موقعیت بسیار استثنایی و بخصوصی است.

باید این موقعیت را مغتنم بشماریم و هر کجا هستیم - در قوای سهگانه و در همه بخشهای مدیریّتی این کشور - سعی کنیم حقیقت اً اهداف و آرمانهای اسلامی را در حدّ توان جمعِ اداره کننده و مسؤول امور کشور - که توان بالایی هم هست - پیش ببریم. بر این اساس، وظایفی برعهده همه است. این وظایف چیست؟ من در همین زمینه رؤوس مطالبی را یادداشت کردهام که البته نمیخواهم جزئیات و ریز قضایا را بحث کنم؛ تقریباً فهرستگونهای را عرض خواهم کرد.

به طور کلی وظایفی برعهده ماست؛ هم ما به عنوان دولت و حکومت، هم ما به عنوان یک فرد مسلمان. اما این وظایف یک مبنای فکری دارد. خصوصیت تفکّر اسلامی و مکتب اسلامی و دینی این است. اگر از این بحث میکنیم که باید آزادی باشد، یا انتخاب و اختیار در جامعه برای مردم وجود داشته باشد، یا هر یک از سیاستهای عمومی و کلّی را مورد بحث قرار میدهیم، برای هر کدام از اینها مبنایی وجود دارد. اگر از ما بپرسند چرا مردم باید حق رأی داشته باشند، یک استدلال فکری و منطقی پشت سرش وجود دارد؛ معلوم است چرا. همه آنچه که در زمینه برنامهریزیها، خطوط اصلی برنامهها را تشکیل میدهد، یک سر این برنامههای اصلی وصل است به آبشخور اندیشه اسلامی، جهانبینی اسلامی، تلقّی و برداشت اسلامی؛ که این ایمان ماست، اعتقاد ماست، دین ماست؛ براساس آن برداشت و آن تل قّی است که وظایف خودمان را مشخّص میکنیم و میخواهیم به آنها عمل کنیم. آن مبنای فکری چیست؟ به طور کوتاه و خلاصه از اینجا باید شروع کنیم و ببینیم که آن خطوط اصلىِ تل قّی و بینش اسلام از کائنات، از عالم و از انسان چیست. البته این مخصوص اسلام هم نیست. همه ادیان - اگر تحریف نشده باشند - در مبنای صحیح و ریشه اصلىِ خودشان همین بینش را دارند. اسلامِ سالم و دست نخورده و متّکی به منابع متقن، در اختیار ماست. بقیه ادیان ممکن است این خصوصیات را نداشته باشند.

آن مجموعه معارفی که خطوط اصلی عملکرد و وظایف ما از آنها به دست میآید - یعنی جهانبینی و بینش اسلامی - فصول متعدّدی دارد؛ همه هم در عمل و اقدام فرد و دولت دارای تأثیر است؛ که من پنج نقطه مؤثّرتر و مهمتر را انتخاب کردهام و عرض میکنم.

 

الف.پنج نقطه از مؤثرترین مبانی فکری انقلاب و انقلابیون

  1. 1.     توحید

از این پنج نقطه، یکی توحید است.

توحید، یعنی اعتقاد به اینکه این ترکیب پیچیده بسیار عجیب و شگفتآور و قانونمند کائنات و عالم آفرینش، از کهکشانها و سحابیها و حفرههای عظیم آسمانی و کرات بیشمار و میلیونها منظومه شمسی بگیرید، تا سلول کوچک جزء فلان پیکر، فلان جسم و ترکیب ریز شیمیایی - که آنقدر نظم در این ترکیب عظیمِ متنوّع و پیچیده وجود دارد که هزاران قانون از آن استنباط کردهاند؛ چون وقتی نظم غیرقابل تخلّف شد، از آن قوانین تکوینی و بیتخلّف استفاده میشود - ساخته و پرداخته یک فکر و اندیشه و تدبیر و قدرت است و تصادفاً به وجود نیامده است. این اعتقاد امری است که هر ذهن سالم و هر انسان عاقل و صاحب تفکّر و دور از شتابزدگی در فکر یا بی حوصلگی در تصمیم گیری یا پیش داوری در قضایا این را قبول می کند.

 

نقطه بعدی اینکه این فکر و تدبیر و اندیشه و قدرت عظیم و بی نهایت و توصیف ناپذیری که این ترکیب عجیب و پیچیده را به وجود آورده، فلان بت ساخته بشر، یا فلان انسانِ

 

 Commented [Ma 1[: لازمۀ آزاد شدن این توان و استعداد چیست:

1.ایمان به این اهداف و آرمانهای اسلامی در مسئولان –دولت اسلامی- و پیش از آن در مردمی که امت دولت سازند. از جمله دانشجویانی که معرفت جوی انقلابی اند.

 

2.توان کاربست و تطبیق معارف در میدان عمل و ساختارها و نظامات این بحث تفصیل آن باید در جلسه آینده بحث شود.

 

Commented [Ma 2[: استاد متذکر شود که ما در مقام تدریس معارف اعتقادی نیستیم فقط بنا داریم در یک نمای کلی تناسب این مبانی را با وظایف و سرآخر مراحل انقلاب را بگوییم.

 

Commented [Ma 3[: خطاب رهبری فقط به مسئولان نیست بلکه هر کس که چنین تفکرات و عقائدی دارد این وظایف بر عهدۀ او نیز خواهد آمد.

 

Commented [Ma 4[: تفکر اسلامی تعهد آفرین و مسئولیت بخش است.

 

Commented [Ma 5[: ما می خواهیم نقطه اتصال جهان بینی را و مبانی معرفتی و دینی را که نشانی از خط معصومین است با انقلاب نشان دهیم.

مزیت دیگر نشان دادن کاربست و کاربردی سازی معارف دین در متن تکلیف و رسالت انقلاب و انقلابیون است که چگونه این معارف تکلیف ساز است و صرفا در ذهن نمی ماند و سرفصل درسی صرف نیست بلکه مبنای عمل است.این اولین تفاوت ما با سکولارها و غربی هاست. تفاوت ما با نظام غرب در آرمان خواهی ماست.

 

Commented [Ma 6[: معرفت جوها هم به جهت کارگزاران آینده نظام و هم به جهت هویت فردی مخاطب این سخنان هستند.

 

Commented [Ma 7[: نکته بسیار مهم این است که امام امت و دیدبان و راهبر این انقلاب در یک رصد دقیق از بین معارف پایه و مایحتاج انقلاب و عملکرد انقلابیون به این پنج نقطه ممتاز می رسد.

 

 

» خدا « محدودِ مدّعىِ خدایی، یا فلان سمبل و نمادِ افسانهای و اسطورهای نیست؛ بلکه ذات واحد مقتدر لایزالی است که ادیان به او میگویند و او را با آثارش میشناسند. بنابراین، هم اثبات این قدرت و اراده و مهندسىِ پشت سر این هندسه عظیم و پیچیده است؛ هم اثبات اینکه آن مهندس بینظیر و غیرقابل توصیف، این چیزهای کوچکِ دمدستِ بیارزشی که بشر یا خودش میسازد، یا مثل خودش کسی هواللَّه الّذی لا اله الّا هو الملک القدّوس السّلام المؤمن « آنها را میسازد، یا از قبیل خودش یک موجود زایل شدنی است، نیست؛ بلکه)2(.» المهیمن العزیز الجبّار المتکبّر سبحان اللَّه عمّا یشرکون همه ادیان در این بخش از جهانبینی مشترکند؛ ادیان قدیم، ادیان ابراهیمی، ادیان پیش از ادیان ابراهیمی؛ حتی همین ادیان شرک آلود هندی فعلی. اگر کسی وِداها را نگاه کند، عرفان توحیدی خالصی در کلمات وِداها موج میزند که نشاندهنده این است که سرمنشأ، سرمنشأ شفّاف و زلالی بوده است. بنابراین، توحید رکن اصلی بینش و نگاه و تلقّ ى این اسلامی است که ما میخواهیم براساس آن این حکومت و این نظام و این حرکت را راه بیندازیم.

 

  1. 2.     تکریم انسان و انسان محوری

رکن دوم، تکریم انسان است؛ یا میتوانیم به آن بگوییم انسان محوری. البته انسان محوری در بینش اسلامی، بهکلّی با اومانیسم اروپای قرون هجده و نوزده متفاوت است. آن یک چیز دیگر است، این یک چیز دیگر است. آن هم اسمش انسان محوری است؛ اما الم تروا انّ اللَّه سخّر لکم ما فی « . اینها فقط در اسم شبیه همند. انسان محورىِ اسلام، اساساً اومانیسم اروپایی نیست؛ یک چیز دیگر است

۳( کسی که قرآن و نهجالبلاغه و آثار دینی را نگاه کند، این تلقّی را بهخوبی پیدا میکند که از نظر اسلام، (.» السّموات و ما فی الأرض تمام این چرخ و فلک آفرینش، بر محور وجود انسان میچرخد. این شد انسانمحوری. در آیات زیادی هست که خورشید مسخّر شماست، سخّر لکم ما فی السّموات و ما فی « - ماه مسخّر شماست، دریا مسخّر شماست؛ اما دو آیه هم در قرآن هست که همین تعبیری را که گفتم0( همه اینها مسخر شمایند - بیان میکند. مسخّر شمایند، یعنی چه؟ یعنی الان بالفعل شما مسخّر همه شان هستید و نمیتوانید ( ؛» الارض تأثیری روی آنها بگذارید؛ اما بالقوّه طوری ساخته شدهاید و عوالم وجود و کائنات به گونهای ساخته شدهاند که همه مسخّر شمایند.

مسخّر یعنی چه؟ یعنی توی مشت شمایند و شما میتوانید از همه آنها به بهترین نحو استفاده کنید. این نشان دهنده آن است که این موجودی که خدا آسمان و زمین و ستاره و شمس و قمر را مسخّر او میکند، از نظر آفرینش الهی بسیار باید عزیز باشد. همین عزیز بودن هم تصریح بنی آدم را تکریم کردیم - تکریمی است که هم شامل مرحله تشریع و هم شامل - » کرّمنا بنیآدم «5( این (.» و لقد کرّمنا بنیآدم « : شده است مرحله تکوین است؛ تکریم تکوینی و تکریم تشریعی با آن چیزهایی که در حکومت اسلامی و در نظام اسلامی برای انسان معین شده؛ یعنی پایهها کاملاً پایههای انسانی است.

  1. 3.     تداوم حیات بعد از مرگ

سومین نقطه اصلی و اساسی در جهانبینی اسلامی، مسأله تداوم حیات بعد از مرگ است؛ یعنی زندگی با مردن تمام نمیشود. در اسلام و البته در همه ادیان الهی - این معنا هم جزو اصول جهان بینی است و تأثیر دارد. همانطور که گفتم، تمام این اصول جهان بینی، در تنظیم روابط زندگی و در تنظیم پایههای حکومت اسلامی و اداره جامعه و اداره عالم مؤثّر است. بعد از مرگ، ما وارد مرحله جدیدی میشویم. اینطور نیست که انسان نابود شود؛ از جوی جَستن و رفتن به یک مرحله دیگر است؛ و بعد در آن مرحله، مسأله حساب و کتاب و قیامت و این چیزهاست.

 

  1. 4.     استعداد بی پایان انسان

چهارمین نقطه اصلی این جهانبینی، عبارت است از استعداد بی پایان انسان در دارا بودن تمام چیزهایی که برای تعالی کامل انسان لازم است. انسان استعداد دارد که تا آخرین نقطه تعالی حیاتِ ممکنات بالا برود؛ اما بقیه موجودات این امکان را ندارند. در معنایش این نیست که ما جسم انسان را طوری آفریدهایم که مث لاً سرش » احسنتقویم « ،)8( » لقد خلقنا الأنسان فی احسن تقویم « آیه شریفه با دستش با چشمش با تنش تناسب دارد؛ اینکه مخصوص انسان نیست؛ هر حیوانی نیز همینطور است. در بهترین تقویم، یعنی در بهترین اندازهگیری انسان را آفریدهایم؛ یعنی آن اندازهگیری ای است که رشد او دیگر نهایت و اندازهای ندارد؛ تا آنجایی میرود که در عالم وجود، سقفی بالاتر از آن نیست؛ یعنی میتواند از فرشتگان و از موجودات عالی و از همه اینها بالاتر برود. اگر بشر بخواهد این سیر را)7(.» خلق لکم ما فی الأرض جمیعا « داشته باشد، جز با استفاده از امکانات عالم ماده ممکن نیست. این هم جزو مسلّمات است؛ لذا میگوید بنابراین سیر تعالی و تکاملی انسان در خلأ نیست؛ با استفاده از استعدادهای ماده است؛ بنابراین با هم سیر میکنند؛ یعنی شکوفایی انسان، همراه با شکوفایی عال م ماده و عال م طبیعت است؛ این در شکوفایی او اثر میگذارد، او در شکوفایی این اثر میگذارد و پیشرفتهای شگفتآور را به وجود میآورد.

 

  1. 5.     جریان عالم به سمت حاکمیت حق و صلاح

آخرین نقطهای که در این زمینه از بینش اسلامی عرض میکنم، این است که از نظر اسلام و بینش اسلامی، جریان عالم به سمت حاکمیت حق و به سمت صلاح است؛ این بروبرگرد هم ندارد.

همانطور که یک بار به اشاره گفتم - و الان هم جز به اشاره نمیتوانم بگویم، چون مجال تفصیل نیست - همه انبیا و اولیا آمده اند تا انسان را به آن بزرگراه اصلیای سوق دهند که وقتی وارد آن شد، بدون هیچگونه مانعی تمام استعدادهایش میتواند بُروز کند. انبیا و اولیا این مردم گمگشته را مرتّب از این کوه و کمر و دشتها و کویرها و جنگلها به سمت این راه اصلی سوق دادند و هدایت کردند.

 

هنوز بشریّت به نقطه شروع آن صراط مستقیم نرسیده است؛ آن در زمان ولیعصر ارواحنافداه محقّق خواهد شد؛ لیکن همه این تلاشها اصلاً براساس این بینش است که نهایت این عالم، نهایت غلبه صلاح است؛ ممکن است زودتر بشود، ممکن است دیرتر بشود؛ اما بروبرگرد ندارد.

 

قطعاً اینطوری است که در نهایت، صلاح بر فساد غلبه خواهد کرد؛ قوای خیر بر قوای شر غلبه میکنند. این هم یک نقطه از نقاط جهان بینی اسلامی است که در آن هیچگونه تردیدی نیست.

حال براساس اینها یک نتایج عملی به دست میآید و وظایفی برعهده انسانهایی که معتقد به این مبانی اند، قرار میگیرد. فرق نمیکند؛ چه حکومت اسلامی باشد و حاکمیت و قدرت در دست اهل حق باشد، چه حکومت اسلامی نباشد - فرض کنید مثل دوران حکومت طاغوت باشد، یا انسانی باشد که در بین کفّار زندگی میکند - این وظایفی که عرض میکنم، در هر دو حالت بر دوش یکایک انسانها هست. این وظایف چیست که اینها نتایج عملی آن بینش است؟ من چند نقطه از این وظایف را یادداشت کرده ام که در اینجا مطرح میکنم:

ب. وظایف مبتنی بر مبانی فکری

. عبودیت و اطاعت خداوند

یک وظیفه عبارت است از عبودیت و اطاعت خداوند. چون عالَم مالک و صاحب و آفریننده و مدبّر دارد و ما هم جزو اجزاء این عالَمیم، لذا بشر موظف است اطاعت کند. این اطاعت بشر به معنای هماهنگ شدن او با حرکت کلی عالم است؛ چون همه عالم9( آسمان و زمین و ذرات عالم، دعوت و امر الهی را اجابت میکنند و بر اساس (.» قالتا اتینا طائعین « ؛)6( » یسبّح له ما فیالّسموات و الأرض « قوانینی که خدای متعال در آفرینش مقرّر کرده است، حرکت میکنند. انسان اگر برطبق قوانین و وظایف شرعی و دینی که دین به او آموخته است - عمل کند، هماهنگ با این حرکتِ آفرینش حرکت کرده؛ لذا پیشرفتش آسانتر است؛ تعارض و تصادم و اصطکاکش با عالم کمتر است؛ به سعادت و صلاح و فلاحِ خودش و دنیا هم نزدیکتر است. البته عبودیت خدا با معنای وسیع و کامل آن مورد نظر است؛ چون گفتیم توحید، هم اعتقاد به وجود خداست، هم نفی الوهیّت و عظمت متعلق به بتها و سنگها و چوبهای خودساخته و انسانهای مدّعىِ خدایی و انسانهایی که اسم خدایی کردن هم نمیآورند، اما میخواهند عمل خدایی کنند. پس در عمل، دو وظیفه وجود دارد: یکی هر آن چیزی که میخواهد در قبال حکمروایی ؛» انداد اللَّه « اطاعت از خدای متعال و عبودیت پروردگار عالم، و دوم سرپیچی از اطاعت خدا، بر انسان حکمروایی کند. ذهن انسان فوراً به سمت این قدرتهای مادّی و استکباری میرود؛ البته اینها مصادیقش هستند؛ اما یک اخوف ما « مصداق بسیار نزدیکتر دارد و آن، هوای نفس ماست. شرط توحید، سرپیچی کردن و عدم اطاعت از هوای نفس است؛ که این است و بعداً آن را عرض میکنم. » اخاف

 

Commented [Ma 8[: ایشان با همین نگاه در قبل از انقلاب در سخنانی که در کتاب طرح کلی نظام اندیشه اسلام در قرآن آمده نشانۀ باور به توحید و نبوت و..را در تعهد به عمل دانسته هرچند هنوز انقلاب نشده باشد و قدرت در دست موحدان نباشد اما همین توحید همه را به صحنۀ اقامه توحید و ساخت جامعه توحیدی می کشاند.این قرائت از توحید بسیار ممتاز است.

 

Commented [Ma 9[: این وظایف ،وظایف کلان و کلی است

2.هدف گیری تعالی انسان در تمامی شؤون

دوم، هدف گرفتن تعال ى انسان است؛ تعال ى خود و دیگران. این تعالی شامل تعال ى علمی، تعال ى فکری، تعال ى روحی و اخلاقی، تعالى اجتماعی و سیاسی - یعنی جامعه تعالی پیدا کند - و تعالى اقتصادی است؛ یعنی رفاه امور زندگی مردم. همه موظّفند برای این چیزها تلاش کنند: گسترش و پیشرفت علم برای همه؛ حاکمیت اندیشه سالم و فکر درست؛ تعالى روحی و معنوی و اخلاقی، خُلق کریم و مکارم اخلاق؛ پیشرفت اجتماعى بشری - نه فقط جنبههای معنوی و علمی و اخلاقی یک فرد، بلکه جامعه هم مورد نظر است - و پیشرفت امور اقتصادی و رفاهی انسانها، و بایستی مردم را به سمت رفاه و تمتّع هرچه بیشتر از امکانات زندگی پیش ببرند. این یکی از وظایف همه است؛ مخصوص دوره قدرت و حکومت هم نیست؛ در دوره حکوم ت غیر خدا هم این وظیفه وجود دارد.

 

3. قراردادن سود دنیوی در مسیر فلاح اخروی و در وقت تعارض،ترجیح آخرت بر آن

سوم، ترجیح فلاح و رستگاری اُخروی بر سود دنیوی، اگر با هم تعارض پیدا کردند. این هم یکی از وظایف عملی هر انسانی است که معتقد به آن جهانبینی است. یعنی اگر در موردی پیش آمد که یک سود دنیوی در جهت هدفهای اُخروی قرار نگرفت، تا آنجایی که ممکن است، انسان باید سعی کند این سود دنیوی را در جهت هدفهای اُخروی قرار دهد. اگر یک جا با هم سازگار نبود، انسان یا بایستی از یک سود چشم بپوشد - چه سود مالی، چه سود قدرت و مقام و محبوبیّت و... - یا بایستی گناهی را مرتکب شود که موجب وزر اُخروی است. لازمه اعتقاد به آن جهانبینی این است که انسان جنبه اُخروی را ترجیح دهد؛ یعنی از آن سود صرفنظر کند و آن گناه را مرتکب نشود. برعهده هر مسلمانی است که اینگونه عمل کند. انسان باید فعالیتهای خودش را برنامهریزی کند؛ به نحوی که با تلاشهای عظیم دنیوی که ناگزیر است آنها را انجام دهد، منافاتی پیدا نکند و برخلاف فلاح اُخروی و وظایفی که تخلّف از آنها ممکن است در آخرت برای انسان وزر و وبال به بار آورد، نباشد.

 

4. باید مبارزه کرد

چهارم، اصل مجاهدت و تلاش و مبارزه است. یکی از کارهای واجب و اصلی برای هر انسانی - چه در موضع یک فرد، چه در موضع یک جمع؛ که حکومت و یا یک قدرت باشد - این است که مبارزه کند؛ یعنی دائم باید تلاش کند و به تنبلی و بی عملی و بی تعهّدی تن ندهد. گاهی انسان عمل هم دارد، اما نسبت به وظایف اصلی تعهّد ندارد؛ میگوید به ما چه! کجرویهای برخاسته از هوس نیز همینطور است. انسان به اینها نباید تن بدهد. بایستی حتماً با تنبلی و بی عملىِ خودش مبارزه کند؛ تلاش و مجاهدت کند و در این راه قبول خطر کند. این یکی از وظایف است. البته این مجاهدت باید مجاهدت فی سبیل اللَّه باشد که آن را در بند بعدی عرض میکنم.

5.  باید به پیروزی و نصرت الهی امید داشت

پنجمی و آخری، امید به پیروزی در همه شرایط است؛ به شرط آن که جهاد فی سبیلاللَّه باشد. کسی که مشغول مجاهدت است، حق ندارد ناامید شود؛ چون یقین اً پیروزی در انتظار اوست. آن مواردی که پیروزی به دست نیامده و نا کامی حاصل شده است، به این خاطر بوده که مجاهدت فی سبیل اللَّه نبوده است؛ یا اگر مجاهدت بوده، فی سبیل اللَّه نبوده؛ یا اصلاً مجاهدت نبوده است. شرط مجاهدت فی سبیل اللَّه چیست؟ این است که انسان به سبیل اللَّه ایمان و باور و معرفت داشته باشد و آن را بشناسد؛ بنابراین میتواند در راه آن مجاهدت کند.

اینها وظایف یک انسان به عنوان یک فرد و وظایف یک مجموعه به عنوان حکومت است. عرض کردم، اینها مخصوص دوران قدرت نیست که چون امروز حکومت در دست مجموعه مؤمنین باللَّه و مؤمنین به اسلام است، ما این وظایف را داریم. آن وقتی هم که قدرت در دست این مجموعه نبود، در دست دشمنانشان بود، در دست طاغوت بود، در دست مفسدین فی الارض بود، همه این وظایف وجود داشت. بعضی عمل میکردند، بعضی عمل نمیکردند؛ بعضی بیشتر عمل میکردند، بعضی کمتر عمل میکردند. این وظایف الان هم برعهده همه مسلمانهاست؛ البته بعضی وظایف شان بیشتر است، بعضی کمتر است. وظیفه اصلی همه انبیا و ائمّه و اولیا این بوده است که مردم را به همین وظایف آشنا کنند؛ چه در دورانی که میتوانستند قدرت را کسب کنند - بگویند بروید مجاهدت کنید و و « ؛ قدرت را به دست آورید و اینگونه اداره کنید - چه آن وقتی که نم یشد قدرت را به دست بیاورند. همه هم تلاش و مبارزه کرده اند12 ( جنگ و مبارزه سیاسی و معارضه با دشمنان، چیزی نیست که اول بار در اسلام آمده باشد؛ نه. در (.» کأیّن من نبىّ قاتل معه ربّیون کثیر زمان پیغمبران گذشته - انبیای بزرگ الهی، از زمان ابراهیم به این طرف - هم بوده است. شاید قبل از ابراهیم هم بوده که من اطّلاعی ندارم. بنابراین، این وظایف، وظایفی است که انبیا ما را به آن سمت می کشانند.

البته در حکومت حق، در آنجایی که قدرت در دست بندگان خدا - مؤمنین باللَّه و مؤمنین به سبیل اللَّه - قرار دارد، این وظیفه سنگین تر است. چرا؟ چون توانایی

شما به عنوان جزئی از مجموعه حکوم ت دولت، با توانایی فردی مثل شما در بهترین حالات حکومت طاغوت قابل مقایسه نیست. فرض کنیم در حکومت طاغوت، آن اختناق و آن شدّتها و آن گمراهی ها و آن اضلال وسایل ارتباط جمعی و ... وجود نداشته باشد؛ امکانات بدهند و معارضه آنچنانی هم نکنند؛ از قدرتشان علیه شما هم استفاده نکنند. وضع کنونی - یعنی وضع وجود یک قدرت اسلامی - شاید هزار مرتبه از بهترین حالاتی که در حکومت طاغوت ممکن است یک فرد برای ترویج و پیگیری و تحقّق آرمانهای الهی داشته باشد، بهتر باشد. پس بایستی این را قدر دانست.

ایجاد این قدرت الهی و اسلامی، امر بسیار دشواری است. این چیزی که الان پیش آمده و شما میتوانید از طریق آن، این هدفها را تحقّق ببخشید، آسان به دست نیامده است. صدها شرط و صدها موقعیت باید ردیف شوند و کنار هم قرار گیرند تا حادثهای مثل انقلاب اسلامی بتواند رخ دهد. اینطور نبود که در هر زمانی، در هر شرایطی، در هر کشوری، چنین حادثهای بتواند پیش بیاید؛ نه.

در تاریخ ما، در وضع زندگی ما، در مردم ما، در ارتباطات اجتماعی ما، در اعتقادات ما، در وضع حکومت ما، در وضع جغرافیایی ما، در ارتباطات سیاسی و اقتصادی عالم، آنقدر حوادث فراوان کنار هم قرار گرفت تا شرایط آماده شد برای اینکه انقلاب اسلامی به وجود آید و پیروز شود. این شرایط، آسان به دست نمیآید. این همه شرایط با همدیگر مجتمع شوند تا چنین چیزی پیش آید؛ چیز بسیار مستبعدی است. البته نه اینکه ممکن نیست - قطعاً اگر شرایط را پیش بیاورند، در همه جا ممکن است - لیکن در کشور ما بههرحال این شرایط پیش آمد و شد؛ و این پدیده بسیار مغتنم و دیریاب و عجیبی است، باید قدر این را دانست.

 

ج.مراحل پنجگانه انقلاب

)راهنمایی و تذکر: این بحث به همین اجمالی که توسط رهبری در این سخنرانی آمده است بیان شود؛ چون

تفصیل آن در جلسه آینده توسط استاد در ابتدای جلسه بیان خواهد شد.(

ما میخواهیم آن نظامی، آن تشکیلاتی و آن حکومتی را که بتوان این هدفها را در آن محقّق کرد، به وجود آوریم. این یک فرآیند طولانی و دشواری دارد و شروعش از انقلاب اسلامی است. البته انقلاب که میگوییم، حتماً به معنای زد و خورد و شلوغ کاری و امثال اینها نیست؛ برخلاف آن برداشتهایی است که میبینیم در بعضی از نوشتهها خوششان میآید با کلمهی انقلاب بازی کنند! گاهی میخواهند انقلاب را به معنای شورش، اغتشاش، بینظمی و بیسامانی وانمود کنند و بگویند ما انقلاب نمیخواهیم؛ یعنی انقلاب چیز بدی است! این برداشتهای غلط از انقلاب دگرگونی بنیادی در اغلب موارد بدون چالشهای دشوار و است. انقلاب یعنی دگرگونی بنیادی. البته این بدون زورآزمایی، امکانپذیر نیست؛ اما معنایش این نیست که در انقلاب حتماً بایستی اغتشاش و شورش و امثال اینها باشد؛ نه، ولی هر شورش و هر اغتشاش و هر تهیّج عام و تودهای هم معنایش انقلاب نیست؛ هر تحولی هم معنایش انقلاب نیست؛ انقلاب آنجایی است که پایههای غلطی برچیده میشود و پایههای درستی به جای آن گذاشته میشود.

این قدمِ اوّل است. انقلاب که تحقّق پیدا کرد، بلافاصله بعد از آن، تحقّق نظام اسلامی است. نظام اسلامی، یعنی طرح مهندسی و شکل کلّی اسلامی را در جایی پیاده کردن. مثل اینکه وقتی در کشور ما نظام سلطنتىِ استبدادىِ فردىِ موروثىِ اشرافىِ وابسته برداشته شد، به جای آن، نظام دین ىِ تقوایىِ مردمىِ گزینشی جایگزین میشود؛ با همین شکل کلّی که قانون اساسی برایش معیّن کرده، تحقق پیدا میکند؛ یعنی نظام اسلامی.

بعد از آن که نظام اسلامی پیش آمد، نوبت به تشکیل دولت اسلامی به معنای حقیقی میرسد؛ یا به تعبیر روشنتر، تشکیل منش و روش دولتمردان - یعنی ماها - به گونه اسلامی؛ چون این در وهله ی اول فراهم نیست؛ بتدریج و با تلاش باید به وجود آید.

 

مسؤولان و دولتمردان باید خودشان را با ضوابط و شرایطی که متعلق به یک مسؤول دولت اسلامی است، تطبیق کنند. یا چنان افرادی - اگر هستند - سر کار بیایند؛ یا اگر ناقصند، خودشان را به سمت کمال در آن جهت حرکت دهند و پیش ببرند. این مرحله سوم است که از آن تعبیر به ایجاد دولت اسلامی میکنیم. نظام اسلامی قبلاً آمده، اکنون دولت

 

باید اسلامی شود. دولت به معنای عام، نه به معنای هیأت وزرا؛ یعنی قوای سهگانه، مسؤولان کشور، رهبری و همه. مرحله ی چهارم که بعد از این است - کشو ر اسلامی- است. اگر دولت به معنای واقعی کلمه اسلامی شد، آنگاه کشور به معنای واقعی کلمه اسلامی خواهد شد؛ عدالت مستقر خواهد شد؛ تبعیض از بین خواهد رفت؛ فقر بتدریج ریشهکن میشود؛ عزّت حقیقی برای مردم به وجود میآید؛ جایگاهش در روابط بینالملل ارتقاء پیدا میکند؛ این میشود کشور اسلامی. از این مرحله که عبور کنیم، بعد از آن، دنیای اسلامی است. از کشور اسلامی میشود دنیای اسلامی درست کرد. الگو که درست شد، نظایرش در دنیا به وجود میآید.

)راهنمایی و تذکر مهم: پیشنهاد می شود با توجه به آنکه موضوع جلسه آینده ،دولت اسلامی است و ممکن است در این جلسه با محدودیت زمانی مواجه شویم این بخش از سخنان در جلسه آینده ارائه شود.(

 

برای دولت اسلامی چه باید کرد؟

ما در کدام مرحلهایم؟ ما در مرحلهی سومیم؛ ما هنوز به کشور اسلامی نرسیدهایم. هیچ کس نمیتواند ادّعا کند که کشور ما اسلامی است.

یعنی همانهایی که کردند - و الان یک نظام اسلامی داریم که اصولش هم ،» ما « - ما یک نظام اسلامی را طرّاحی و پایهریزی کردیم مشخّص و مبنای حکومت در آنجا معلوم است. مشخّص است که مسؤولان چگونه باید باشند. قوای سهگانه وظایفشان معیّن است.

 

وظایفی که دولتها دارند، مشخّص و معلوم است؛ اما نمیتوانیم ادّعا کنیم که ما یک دولت اسلامی هستیم؛ ما کم داریم. ما باید خودمان را بسازیم و پیش ببریم. ما باید خودمان را تربیت کنیم. البته اگر در رأس کار یک امام معصوم مثل امیرالمؤمنین علیه الصّلاۀوالسّلام باشد که قولش، فعلش و منشش الگوست، کار برای کارگزاران نظام آسانتر است؛ چون نسخه کامل را در اختیار دارند و در همه چیزش هدایت هست. وقتی آدمی مثل من در رأس کار باشد، البته کارِ کارگزاران مشکل تر است؛ ولی ثوابشان هم بیشتر است. اگر توانستند در این راه حرکت کنند، اجر الهیشان بیشتر خواهد شد. هر کدام از شما تلاش کنید که برای این مسؤولیتها خودتان را با الگوی اسلامی منطبق سازید؛ یعنی دینتان، تقوایتان، رعایتتان نسبت به حال مردم، رعایتتان نسبت به شرع، رعایتتان نسبت به بیت المال، اجتناب تان از خودخواهی ها و خودپرستی ها و رفیق بازیها و قوموخویش پرستیها و اجتناب تان از تنبلی و بیکارگی و بی عملی و هوی و هوس و این چیزها مطابق با الگوی اسلام باشد. هر کدام از شما بتوانید در این زمینه ها کار خودتان را بکنید و پیش بروید و خودتان را بسازید، البته ثواب شما از آن کسی که در زمان امیرالمؤمنین علیه الصّلاۀوالسّلام این کار را میکرد، یقیناً بیشتر است؛ چون او به امیرالمؤمنین علیهالصّلاۀوالسّلام نگاه میکرد و آن حضرت الگوی کامل بود؛ اما شما چنین کسی را ندارید که آنطور به او نگاه کنید و برایتان الگو باشد؛ لیکن ضوابط در دست همه ما هست و امروز همهمان وظیفه داریم.

 

انّ اخوف ما اخاف علیکم اثنان اتّباع الهوی و طول « : عمدهترین خطر چیست؟ من در پاسخ به این سؤال یک روایت میخوانم. فرمود11 ( خطر عمده دو چیز است: اوّل، هوسپرستی و هوی پرستی است. تعجّب نکنید؛ از همه خطرها بالاتر، همان هوای (.» الأمل و همان » من « 12 ( از همه دشمن ها دشمن تر، همان نفس، همان ( ؛» انّ اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک « ؛ نفسی است که در دل ماست انّ اخوف ما « : خودی است که در وجود توست؛ آن منیّتی که همه چیز را برای خود میخواهد. اینجا هم از زبان پیغمبر همین را میفرماید1۳ ( یعنی پیروی از هوای نفس، شما را از راه خدا گمراه ( ؛» اخاف علیکم اثنان اتّباع الهوی و طول الأمل فأمّا اتّباع الهوی فیصدّ عن الحق میکند. غالب این گمراهیها به خاطر هوای نفس است. البته ما برای خودمان هزار رقم توجیه درست میکنیم، برای اینکه از راه خدا منحرف شویم و حرف و عملمان غیر از آن چیزی باشد که شرع و دین برای ما مع یّن کرده است. هوای نفس خصوصیتش این است طول امل، یعنی آرزوهای .» و امّا طول الأمل فینسی الأخرۀ « . که شما را از سبیل اللَّه - که جهاد در سبیلاللَّه لازم است - گمراه میکند دور و دراز شخصی: تلاش کن، برای اینکه فلان طور، خانه برای خودت درست کنی؛ تلاش کن و مقدّمات را فراهم کن، برای اینکه به فلان مقام برسی؛ تلاش کن، زید و عمرو را ببین و هزار نوع مشکل را پشت سر بگذار تا اینکه فلان سرمایه را برای خودت فراهم آوری و فلان فعالیت اقتصادی را در مشت بگیری. این طولالأمل - یعنی آرزوهایی که یکی پس از دیگری می آیند و تمام نشدنی اند - جلوِ چشم انسان صف می کشند؛ برای انسان هدف درست میکنند و هدفهای حقیر در نظر انسان عمده میشود. خاصیت این هدفها10 ( است؛ آخرت را از یاد انسان میبرند؛ انسان دائماً مشغول هدفهای حقیر میشود؛ برای انسان وقتی باقی نمیماند؛ دلِ ( » ینسی الأخرۀ « انسان را میمیرانند؛ میل به دعا، میل به انابه، میل به تضرّع و میل به توجّه را برای انسان باقی نمیگذارند.

مردم سالاری دینی؛ شاخص دولت اسلامی

آنچه که من در پایان مطالبِ امروز میخواهم عرض کنم این است: امروز بهترین چیزی که ممکن است ما بتوانیم برای تصحیح اخلاق و رفتار و منش خودمان - یعنی مسؤولان کشور - ملاک قرار دهیم، مردم سالاری دینی است؛ همین چیزی که بارها گفته ایم و تکرار شده است. نباید اشتباه شود؛ این مردمسالاری به ریشه های دمکراسىِ غربی مطلقاً ارتباط ندارد. این یک چیز دیگر است. اوّلاً مردمسالاری دینی دو چیز نیست؛ اینطور نیست که ما دمکراسی را از غرب بگیریم و به دین سنجاق کنیم تا بتوانیم یک مجموعه کامل داشته باشیم؛ نه. خودِ این مردم سالاری هم متعلّق به دین است.

مردمسالاری هم دو سر دارد که من در یک جلسه دیگر هم به بعضی از مسؤولان این نکته را گفتم. یک سرِ مردم سالاری عبارت است از اینکه تشکّل نظام به وسیله اراده و رأی مردم صورت گیرد؛ یعنی مردم نظام را انتخاب میکنند، دولت را انتخاب میکنند، نمایندگان را انتخاب میکنند، مسؤولان اساسی را به واسطه یا بی واسطه انتخاب میکنند؛ این همان چیزی است که غرب ادّعای آن را میکند و البته در آنجا این ادّعا واقعیت هم ندارد. بعضی کسان لجشان میگیرد از اینکه ما بارها تکرار میکنیم که ادّعای دمکراسی در غرب، ادّعای درستی نیست. خیال میکنند که یک حرفِ تعصّب آمیز است؛ در حالی که نه، این حرف، حرف ما نیست؛ تعصّب آمیز هم نیست؛ ناشی از ناآگاهی هم نیست؛ متّکی به نظرات و حرف ها و دقّت ها و مثال آوردنهای برجستگان ادبیات غربی است. آنها خودشان این را میگویند. بله؛ در تبلیغات عمومی، آنجایی که با افکار عمومی سر و کار دارند، اعتراف نمیکنند. آنجا میگویند آراء مردم وجود دارد و هرچه هست، متّکی به رأی و خواست مردم است؛ اما واقعیت قضیه این نیست. خودشان هم در سطوح و مراحلی به این معنا اعتراف میکنند؛ در نوشته هایشان هم هست و ما هم از این قبیل اعترافها را فراوان دیدهایم؛ امروز هم که شما در کشور ایالات متحده امریکا نمونه اش را می بینید؛ این به اصطلاح مردمسالاری است! ما آن را نمیگوییم. آن

بخش انتخاب مردم، یکی از دو بخش مردمسالاری دینی است که البته آن هست. مردم بایستی بخواهند، بشناسند، تصمیم بگیرند و انتخاب کنند تا تکلیف شرعی درباره آنها منجز شود. بدون شناختن و دانستن و خواستن، تکلیفی نخواهند داشت.

 

Commented [Ma 11 [: این عبارت بسیار ممتاز است و بیان قاعده می کند. مردم سالاری دینی بهترین ملاک برای تصحیح اخلاق و منش مسئولان برای تحقق دولت اسلامی است؛ چراکه تعهد و التزام به انجام وظایف و حقوقی که مردم به گردن مسئولان دارند بسیار سازنده است. به نظر می رسد این قاعده قابل تعمیم بر هر مسئولی است از جمله مسئولان و مدیران حوزه علوم اسلامی نسبت به معرفت جویانشان.

سرِ دیگر قضیه مردمسالاری این است که حالا بعد از آنکه من و شما را انتخاب کردند، ما در قبال آنها وظایف جدّی و حقیقی داریم. بعضی دوستان این روایات را از نهج البلاغه و غیر نهج البلاغه جمع کردند که البته مجال نیست که من همه آنها را بخوانم؛ و ایّاک والمنّ علی رعیتک باحسانک او التّز یّد فیما کان من فعلک او ان تعدهم فتتبع موعدک بخلفک فانّ « . دو سه نمونهاش را میخوانم15 ( میفرماید: نه سر مردم منّت بگذارید که ما این (.» المنّ یبطل الاحسان و التّزیّد یذهب بنور الحقّ والخلف یوجب المقت عنداللَّه و النّاس کارها را برای شما کردیم یا میخواهیم بکنیم؛ نه آنچه را که برای مردم انجام دادید، دربارهاش مبالغه کنید؛ مثلاً کار کوچکی انجام دادید، آن را بزرگ کنید - و نه اینکه وعده بدهید و عمل نکنید. بعد فرمود: اگر منّت بگذارید، احسانتان باطل خواهد شد. مبالغه، نور حق را یوجب المقت « ، خواهد برد؛ یعنی همان مقدار راستی هم که وجود دارد، آن را در چشم مردم بیفروغ خواهد کرد. اگر خلف وعده کنید

 

17 ( هرچند (.» قال اللَّه تعالی: کبر مقتا عنداللَّه ان تقولوا ما لاتفعلون « . 18 ( در نظر مردم و در نظر خدا این مقت و گناه است ( ؛» اللَّه و النّاس اینها کلام امیرالمؤمنین علیه الصّلاۀوالسّلام خطاب به مالک اشتر است، اما خطاب به ما هم هست.

انصف اللَّه و انصف النّاس من نفسک و من خاصۀ اهلک و من لک « : نکته دوم از همین قبیل وظایف، مربوط به مردمسالاری دینی است16 ( یعنی درباره خودت، درباره دوستان و خویشاوندان و رفقای خودت، رعایت انصاف را در قبال مردم و خدا ( ؛» فیه هوی من رعیتک میگویند؛ یعنی امتیاز » رانتخواری « بکن؛ یعنی اختصاص و امتیاز به آنها نده؛ یعنی همین چیزی که دوستان عزیز فرنگی مآب ما به آن ویژه. امکانات استفاده از یک شرکت و یک منبع مالی را در اختیار جمع خاصی قرار دادن، به مناسبت اینکه اینها دوست یا خویشاوند یا رفیق ما هستند. این کار جزو کارهای ضدّمردمسالاری است. هر کس که این کارها را بکند، همان فسادی ایجاد خواهد شد که الان آقای رئیس جمهور به آن اشاره کردند. بله، باید با این فسادها مبارزه شود.

برادران و خواهران عزیز! تا این فسادها در مجموعه کارگزاران کشور وجود داشته باشد، توانایی کار وجود نخواهد داشت و پیشرفت امکان ندارد؛ هر کار هم بکنید، امکان نخواهد داشت. اینها شکاف ها و دره ها و حفره هایی است که وقتی به وجود آمد، هرچه شما دستاورد داشته باشید و در آن بریزید، آنها را پُر نمیکند؛ دستاورد هم از بین به رفقا و ؛» من لک فیه هوی من رعیتک « : میرود. لذا اوّل باید اینها را علاج کرد. این فرمایش امیرالمؤمنین علیه الصّلاۀوالسّلام است نزدیکان و آدمهایی که دوستشان داری، نباید امتیاز ویژه بدهی؛ همه باید یکسان

امتیاز ببرند. امتیازی که هست، باید در اختیار همه قرار گیرد. اگر بناست قرعهکشی شود، اگر بناست سقف باشد، در عین حال نباید برای کسی امتیازی وجود داشته باشد.

؛» و لیکن احبّ الامور الیک اوسطها فی الحقّ و اعمها فی العدل و اجمعها لرضی الرعیّۀ « ؛ سوم: این هم یک نشانه دیگر مردم سالاری است19 ( دنبال کارهایی باش که از افراط و تفریط دور باشد و عدالت را در سطح وسیع تری شامل حال مردم کند؛ یعنی سطح تماسش با مردم (و منافع آنها هرچه وسیعتر باشد و رضایت و خشنودی عامّه و تودههای مردم را بیشتر جلب کند. دنبال این نباش که رضایت گروه های خاص - یعنی صاحبان ثروت و قدرت - را به دست آوری. من و شما مخاطب این خطابیم. الان شما اگر وزیرید، اگر نمایندهاید، اگر از مسؤولان مربوط به نیروهای مسلّحید، اگر مربوط به رهبری هستید، اگر مربوط به قوّه قضایّیه هستید، هرجا هستید، باید توجّه داشته باشید» خاصّۀ « کاری که انجام میدهید، در جهت میل صاحبان ثروت و قدرت نباشد؛ که اینها در این فرمایش امیرالمؤمنین علیه الصّلاۀوالسّلام به22 ( اگر دل صاحبان ثروت و قدرت را به دست آوردید و ( ؛» فانّ سخط العامۀ یجحف برضی الخاصۀ « : تعبیر شده است. بعد میفرماید مردم را ناراضی کردید، نارضایتی مردم این گروههای خشنودشده خواص - یعنی

صاحبان ثروت و قدرت - را مثل سیلابی خواهد برد.

21 ( اما اگر رعایت میل دل صاحبان ثروت و قدرت را نکردید، از شما ناراضی میشوند؛ ( ؛» و انّ سخط الخاصۀ یغتفر مع رضی العامۀ « این نارضایی بخشوده است. ؛» یغتفر « . بگذار ناراضی شوند. وقتی مردم از شما راضی اند و برای آنها کار کردید، بگذار اینها ناراضی باشند مردم سالاری فقط این نیست که انسان تبلیغات و جنجال کند و بالأخره عدّهای را به پای صندوقها بکشاند و رأیی را از مردم بگیرد، بعد هم خداحافظ؛ هیچ کاری به کار مردم نداشته باشد! بعد از آنکه این نیمه اوّل تحقّق پیدا کرد، نوبت نیمه دوم است؛ نوبت پاسخگویی)22( ؛» لا تقولنّ انّی مؤمّر آمر فاطاع « : است. درباره همین گروههای خاص، باز امیرالمؤمنین علیه الصّلاۀوالسّلام در این بیان مطالبی دارد این جمله باز در همین نامه مالک اشتر است. فرمود: نگو به من مأموریت داده شده، به من مسؤولیت داده شده و من صاحب فلان مسؤولیت2۳ ( این ( ؛» فانّ ذلک ادغال فی القلب « - بنده مسؤولم، دستور میدهم و شما باید اطاعت کنید؛ اینطور حرف نزن ؛» آمر فاطاع « - شده ام20 ( این، برگشت ( ؛» و تقرّب من الفتن « : دلِ تو را خراب و نابود میکند؛ واقعش نیز همین است. بعد چند خصوصیت دیگر را ذکر میکند خشم آلودِ مردم را به تو نزدیک میکند. وقتی اینطور حرف بزنی، مردم از خودخواهی و مَن مَن گفتن تو و خود را محور همه چیز دانستن و مسؤولیتی برای خود قائل نبودن، برای همیشه ناخشنود میشوند... والسّلام علیکم و رحمۀاللَّه و برکاته

اشارات مهارتی تربیتی )ظرف 15 دقیقه(

در این جلسه با تمرکز بر سخنان بسیار دقیق و حکیمانۀ رهبر معظم انقلاب مهارت خردورزی و روش نفوذ در موضوعات از طریق مطالعۀ عمیق و تحلیلی و همچنین استحصال و فرآوری سخنان- که جزو ویژگیهای یک انقلابی متفکر است -تمرین شد.

نکته مهمی که باید متذکر شویم: خردورزی فقط به رعایت تکنیک نیست بلکه مشق خردورزی باید اولا در زمین سخنانی حکیمانه و نورانی تمرین شود و ثانیاً باید با هدفی مقدس و به انگیزۀ کشف مأموریت و در پ ی فهم تکلیف انجام شود. این دو راهکار، اندیشه را بسیار ورزیده کرده و در صورت ضرب این سه در هم –تکنیک، زمین و غایت- آرمانگرایی در خردورزی نیز محقق می شود؛ لذا رویکرد رسالت الهی مسیر ممتازی برای تربیت عقلانی به شمار می رود.

تمرین تدبر در یکی از مهمترین بیانات رهبر فرزانه انقلاب این پیام را برای معرفت جویان دارد که باید در فهم عمیق کلمات امام امت و فرماندۀ خود با تمام قوای فکری به دنبال گوهریابی و کشف دغدغه ها و قواعد و راهبردها بود. در مسیر مشق ولایت مداری و تحقق فرامین امام امت شرط اول، فهم عمیق فرامین است.

ظرافتها و نکاتی را که استاد در این جلسه به همراه معرفت جویان از بیانات رهبری کشف کردند محصول انواع عملیات ذهنی یعنی فهم « ، است که استاد آنها را توضیح داده و سپس از میان سطوح فهم و ادراک» انتزاع « و » ترکیب « ، » تجزیه « ،» مقایسه « را با مثال برای معرفت جویان توضیح می دهد. برای اطلاع از انواع عملیات ذهنی فوق به کتاب راهنمای تدریس استاد » کاربردی واسطی، صفحه 05 مراجعه شود و برای بحث فهم کاربردی به صفحه 72 تا 7۳

مراجعه شود.

اهمیت فهم کاربردی: رسیدن به فهم و توان تفکر کاربردی در واقع رسیدن به مهارت حل مسأله است .)مراجعه شود به صفحۀ و 7۳ از کتاب روش تدریس استاد واسطی(72 اهمیت عملیات انتزاع: همانگونه که می دانید یکی از قوی ترین کارهای ذهن قدرت تجرید اوست چراکه با تجرید به تولید فکر دست زده و می توان به کشف قاعده دست یافت .

مثال انتزاع: الغاء خصوصیت از اختصاص قاعدۀ مردم سالاری برای تربیت مسئولان نظام و توسعۀ آن و جاری ساختن آن در دیگر مصادیق از جمله جریان قاعدۀ مردم سالاری برای معرفت جویان توسط مسئولان حوزه علوم اسلامی و یا اساتید آن.

مثال فهم کاربردی: 1. خود استفادۀ کاربردی از مبانی اعتقادی در خدمت وظایف توسط رهبر انقلاب مثالی برای فهم کاربردی است. 2.قواعد کاربردی ای که از بیانات استفاده شده همچون کامنتی که در بحث مردم سالاری زده شده نمونه دیگری از فهم کاربردی است.

 

 

طرح مسأله برای جلسه پنجم:

در جلسۀ پایانی بخش انقلاب اسلامی قرار است با پرداختن به سؤالات ذیل یک بار دیگر چینش منطقی مراحل انقلاب را بحث کرده و سپس در مرحله ای که اکنون به سر می بریم یعنی دولت اسلامی قدری در شیوۀ تحقق آن تأمل کنیم:

 

.1 از چینش منطقی مراحل انقلاب چگونه دفاع می کنید؟چرا تحقق ظهور و تمدن اسلامی ، مشروط به تشکیل کشور اسلامی است؟چرا تحقق جامعه و کشور اسلامی به تحقق دولت اسلامی گره خورده است؟

 

.2 نقشۀ راه تحقق دولت اسلامی چیست؟سهم و تکلیف شما در تحقق آن چیست؟__