اکبرعبدی می‌گوید:

یک روز سر سریال با "حسین پناهی" بودیم. هوا هم خیلی سرد بود.

از ماشین پیاده شد بدون کاپشن. گفتم:

حسین این جوری اومدی از خونه بیرون؟ نگفتی سرما می‌خوری؟!

کاپشن خوشگلت کو؟

گفت: کاپشن قشنگی بود،نه؟ گفتم: آره! گفت:

من هم خیلی دوستش داشتم

ولی سر راه یکی را دیدم که هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت.

ولی من فقط دوستش داشتم...

روحش شاد ..