آزمایش نیروهای بسیجی «سوره بقره»

فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَن لَّمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لاَ طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ (249)

پس آنگاه که طالوت سپاهیان را [بحرکت درآورد و] بیرون برد، [به آنان‏] گفت: «خدا شما را به‏وسیله رودخانه‏اى خواهد آزمود؛ [پس بهوش باشید که‏] هرکه از آن بنوشد، از من نیست و هرکه از آن نچشد، از [پیروان‏] من است، مگر کسى که به‏دست خویش کفى برگیرد [و بنوشد].» پس [هنگامى که به آن نهر رسیدند]، جز اندکى از آنان، [همگى کفى از آب یا فراتر] از آن نوشیدند؛ و آنگاه که او و کسانى که به‏همراه وى ایمان آورده بودند، از آن [نهر] گذشتند، [آنان که هشدار او را نادیده گرفته و بیش از یک کف از آن آب نوشیده بودند،] گفتند: «امروز ما دربرابر جالوت و سپاهیانش توان رویارویى نداریم.» [امّا ]کسانى که به دیدار خدا یقین داشتند، گفتند: «چه بسا گروهى اندک که به خواست خدا بر گروهى بسیار پیروز شده است؛ و خدا با شکیبایان است.»

وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ(250)

و هنگامى که براى [پیکار با] جالوت و سپاهیانش، به میدان آمدند، گفتند: «پروردگارا! بر [دلهاى‏] ما شکیبایى [ بسیارى‏] فرو ریز و گامهایمان را استوارى بخش و ما را بر گروه کفرگرایان پیروز ساز!»

تفسیر نمونه

فراز عبرت انگیزى از تاریخ بنى اسرائیل

پیش از آنکه به تفسیر این آیات بپردازیم ، لازم است به گوشه اى از تاریخ بنى اسرائیل که این آیات ناظر به آن است اشاره کنیم

قوم یهود که در زیر سلطه فرعونیان ضعیف و ناتوان شده بودند بر اثر رهبریهاى خردمندانه موسى (علیه السلام ) از آن وضع اسف انگیز نجات یافته و به قدرت و عظمت رسیدند.
خداوند به برکت این پیامبر نعمتهاى فراوانى به آنها بخشیده که از جمله صندوق عهد بود - که به زودى درباره تاریخچه و محتویات آن بحث خواهیم کرد. قوم یهود با حمل این صندوق در جلوى لشکر یک نوع اطمینان خاطر و توانائى روحى پیدا مى کردند و این قدرت و عظمت تا مدتى بعد از موسى (علیه السلام ) ادامه داشت ولى همین پیروزیها و نعمتها کم کم باعث غرور آنها شد و تن به قانون شکنى دادند، سرانجام به دست فلسطینیان شکست خورده و قدرت و نفوذ خویش را همراه صندوق عهد از دست دادند به دنبال آن چنان دچار پراکندگى و اختلاف شدند که در برابر کوچک ترین دشمنان قدرت دفاع نداشتند تا جائى که دشمنان گروه کثیرى از آنها را از سرزمین خود بیرون راندند و حتى فرزندان آنها را به اسارت گرفتند.

این وضع سالها ادامه داشت تا آنکه خداوند پیامبرى به نام اشموئیل را براى نجات و ارشاد آنها برانگیخت آنها نیز که از ظلم و جور دشمنان به تنگ آمده بودند و دنبال پناهگاهى مى گشتند گرد او اجتماع کردند و از او خواستند رهبر و امیرى براى آنها انتخاب کند تا همگى تحت فرمان و هدایت او یک دل و یک راى با دشمن نبرد کنند تا عزت از دست رفته را باز یابند.

اشموئیل که به روحیات و سست همتى آنان به خوبى آشنا بود در جواب گفت از آن بیم دارم که چون فرمان جهاد در رسد از دستور امیر و رهبر خود سرپیچى کنید و از مقابله و پیکار با دشمن شانه خالى نمائید.

آنها گفتند چگونه ممکن است ما از فرمان امیر سرباز زنیم و از انجام وظیفه دریغ نمائیم در حالى که دشمن ما را از وطن خود بیرون رانده و سرزمینهاى ما را اشغال نموده و فرزندان ما را به اسارت برده است

اشموئیل که دید جمعیت با تشخیص درد به سراغ طبیب آمده اند و گویا رمز عقب ماندگى خود را درک کرده اند. به درگاه خداوند روى آورده و خواسته قوم را به پیشگاه وى عرضه داشت ، به او وحى شد که طالوت را به پادشاهى ایشان برگزیدم

اشموئیل عرض کرد خداوندا من هنوز طالوت را ندیده و نمى شناسم

وحى آمد ما او را به جانب تو خواهیم فرستاد، هنگامى که او نزد تو آمد فرماندهى سپاه را به او واگذار و پرچم جهاد را به دست وى بسپار.

طالوت کیست ؟

طالوت مردى بلند قامت و تنومند و خوش اندام بود اعصابى محکم و نیرومند داشت از نظر قواى روحى نیز بسیار زیرک ، دانشمند و با تدبیر بود بعضى علت انتخاب نام طالوت را براى وى همان طول قامت او مى دانند ولى با این همه شهرتى نداشت و با پدرش در یکى از دهکده ها در ساحل رودخانه اى مى زیست و چهار پایان پدر را به چرا مى برد و کشاورزى مى کرد.

روزى بعضى از چهار پایان در بیابان گم شدند طالوت به اتفاق یکى از دوستان خود به جستجوى آنها در اطراف رودخانه به گردش در آمد این وضع تا چند روز ادامه یافت تا اینکه به نزدیک شهر صوف رسیدند.

دوست وى گفت ما اکنون به سرزمین صوف شهر اشموئیل پیامبر رسیده ایم بیا نزد وى رویم شاید در پرتو وحى و فروغ راى به گم شده خویش راه یابیم ، هنگامى که وارد شهر شدند با اشموئیل برخورد کردند همین که چشمان اشموئیل و طالوت به یکدیگر افتاد میان دلهاى آنان آشنائى بر قرار شد.

اشموئیل از همان لحظه طالوت را شناخت و دانست که این جوان همان است که از طرف خداوند براى فرماندهى جمعیت تعیین شده هنگامى که طالوت سرگذشت خود را براى اشموئیل شرح داد گفت اما چهار پایان هم اکنون در راه دهکده رو به باغستان پدرت روانه هستند از ناحیه آنها نگران مباش ولى من تو را براى کارى بسیار بزرگتر از آن دعوت مى کنم خداوند تو را مامور نجات بنى اسرائیل ساخته است طالوت نخست از این پیشنهاد تعجب کرد و سپس با خوش وقتى آن را پذیرفت اشموئیل به قوم خود گفت خداوند طالوت را به فرماندهى شما برگزیده لازم است همگى از وى پیروى نمائید و خود را براى جهاد با دشمن آماده سازید.

بنى اسرائیل که براى فرمانده و رئیس لشکر امتیازاتى از نظر نسب و ثروت لازم مى دانستند و هیچکدام را در طالوت نمى دیدند در برابر این انتصاب سخت به حیرت افتادند زیرا به عقیده آنها وى نه از خاندان لاوى بود که سابقه نبوت داشتند و نه از خاندان یوسف و یهودا که داراى سابقه حکومت بودند بلکه از خاندان بنیامین گمنام بود و از نظر مالى تهى دست لذا به عنوان اعتراض گفتند او چگونه مى تواند بر ما حکومت کند ما از او سزاوارتریم ؟!

اشموئیل که آنان را سخت در اشتباه میدید گفت خداوند او را بر شما امیر قرار داده و شایستگى فرماندهى و رهبرى به نیروى جسمى و قدرت روحى است که هر دو به اندازه کافى در طالوت هست و از این نظر بر شما برترى دارد ولى آنها نشانه اى که دلیل بر این انتخاب از ناحیه خدا باشد مطالبه کردند.

اشموئیل گفت نشانه آن این است که تابوت (صندوق عهد) که از یادگارهاى مهم انبیاء بنى اسرائیل است و مایه دلگرمى و اطمینان شما در جنگها بوده در حالى که جمعى از فرشتگان آن را حمل مى نمایند به سوى شما باز مى گردد و چیزى نگذشت که صندوق عهد بر آنها ظاهر شد آنها با دیدن این نشانه فرماندهى طالوت را پذیرفتند.


طالوت زمام کشور را به دست گرفت

طالوت فرماندهى سپاه را به عهده گرفت و در مدتى کوتاه لیاقت و شایستگى خود را در اداره امور مملکت و فرماندهى سپاه به اثبات رسانید سپس آنها را براى مبارزه با دشمنى که همه چیز آنها را به خطر انداخته بود دعوت کرد و به آنها تاکید کرد تنها کسانى با من حرکت کنند که تمام فکرشان در جهاد باشد و آنها که بنائى نیمه کاره یا معامله اى نیمه تمام و امثال آن دارند در این پیکار شرکت نکنند. به زودى جمعیتى به ظاهر زیاد و نیرومند جمع شدند و به جانب دشمن حرکت کردند.

بر اثر راهپیمایى در برابر آفتاب همگى تشنه شدند، طالوت براى این که به فرمان خدا آنها را آزمایش و تصفیه کند گفت به زودى در مسیر خود به رودخانهاى مى رسید خداوند بوسیله آن شما را آزمایش مى کند کسانى که از آن بنوشند و سیراب شوند از من نیستند و آنها که جز مقدار کمى ننوشند از من هستند!

همین که چشم آنها به نهر آب افتاد خوشحال شدند و به سرعت خود را به آن رسانیدند و سیراب گشتند. تنها عده معدودى بر سر پیمان باقى ماندند.

طالوت متوجه شد که لشکر او از اکثریتى بى اراده و سست عهد و اقلیتى از افراد با ایمان تشکیل شده است از این رو اکثریت بى انضباط و نافرمان را رها کرد و با همان جمع قلیل با ایمان از شهر بیرون آمد و به سوى میدان جهاد پیش رفت

سپاه کوچک طالوت از کمى نفرات متوحش شده به طالوت گفتند ما توانائى در برابر این سپاه قدرتمند را نداریم اما آنها که ایمان راسخ به رستاخیز داشتند و دلهایشان از محبت خدا لبریز بود، از زیادى و نیرومندى سپاه دشمن و کمى عده خود نهراسیدند، با کمال شجاعت به طالوت گفتند: تو آنچه را صلاح میدانى فرمان ده ما نیز همه جا همراه تو خواهیم بود و به خواست خدا با همین عدد کم با آنها جهاد خواهیم کرد، چه بسا جمعیتهاى کم که به اراده پروردگار بر جمعیتهاى زیاد پیروز شدند و خدا با استقامت کنندگان است .

طالوت با آن عده کم اما مؤ من و مجاهد آماده کارزار شد، آنها از درگاه خداوند درخواست شکیبائى و پیروزى کردند، همین که آتش جنگ شعله ور شد، جالوت از لشکر خویش بیرون آمد و در بین دو لشکر مبارز طلبید، صداى رعب آور وى دلها را مى لرزاند و کسى را جرات میدان رفتن او نبود. در این میان نوجوانى به نام داوود که شاید بر اثر کمى سن براى جنگ هم به میدان نیامده بود، بلکه براى کمک به برادران بزرگتر خود که در صف جنگجویان بودند از طرف پدرش ماموریت داشت ، ولى با این حال بسیار چابک و ورزیده بود، با فلاخنى که در دست داشت یکى دو سنگ آن چنان ماهرانه پرتاب کرد که درست بر پیشانى و سر جالوت کوبیده شدند و او در میان وحشت و تعجب سپاهیانش به زمین سقوط کرد و کشته شد، با کشته شدن جالوت ترس و هراس عجیبى به سپاهیانش دست داد و سرانجام از برابر صفوف لشکر طالوت فرار کردند و بنى اسرائیل پیروز شدند.