خدا می خواست دین تنها نباشد
محمد در زمین تنها نباشد
علی را از بهشت آورد بر خاک
به خاک ِ تشنه ، او چون چشمه ی پاک

یکی   بود و یکی بود و خدا بود      
خدا بود و خدا بی انتها بود
نه آدم بود در عالم ، نه حوا
علی بود و محمد بود و زهرا
خدا می خواست دین تنها نباشد
محمد در زمین تنها نباشد
علی را از بهشت آورد بر خاک
به خاک ِ تشنه ، او چون چشمه ی پاک
چو آمد، کعبه شد گهواره ی او
روان شد آیه ها در باره ی او
زمین و آسمان شد دست بوسش
علی داماد شد ، زهرا عروسش
علی با غصه و غم آشنا بود
علی با درد ِ آدم آشنا بود
برای بی پناهان آشیان ساخت
برای بینوایان سفره انداخت
علی خوابید ، اما سیر هرگز
نمک می خورد ، اما شیر هرگز
علی سر در درون چاه می کرد
جهان را شرمگین از آه می کرد
بدی ها دید در این زندگانی
نمی گنجید در دنیای فانی
جدا از او مکن ما را ، خدا یا !
در این دنیا و آن دنیا خدا یا !
در این جا از بدی ها دورمان کن
در آن جا با علی محشورمان کن

                               (افشین علا)