تفسیر سوره احزاب/نام تفسیر نور
تفسیر سوره ی احزاب
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشندهى مهربان
«1» یَا أَیُّهَا النَّبِىُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیماً حَکِیماً
اى پیامبر! از خداوند پروا کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند دانا و حکیم است.
نکتهها:
کلمهى «ایّها» به دنبال حرف نداى «یا» براى آن است که غیر از مخاطب، دیگران نیز
متوجّه باشند؛ وقتى گفته مىشود: «یا رسول اللّه» مخاطب، تنها پیامبر است، ولى «یا
ایّها الرّسول» یعنى: اى مردم! من پیامبر را صدا مىزنم.(1)
پیامها:
1- پیامبر اسلام، در پیشگاه خداوند مقام خاصّى دارد. «یا ایّها النّبىّ» (در قرآن سایر انبیا با نام خوانده شدهاند؛ یا ابراهیم! یا نوح! یا موسى! یا یحیى! ولى «یا محمّد» در قرآن نیامده است.)
2- حتّى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله نیز، به موعظهى الهى نیازمند است. «یا ایّها النّبى اتّق اللّه»
3- دستور به پیامبر، در حقیقت دستور به پیروان است. «یا ایّها النّبى»
4- با احیاى معروف، جلو منکر را بگیریم. (اوّل، اطاعت از خدا، بعد دورى از کافران و
منافقان) «اتّق اللّه و لاتطع الکافرین و المنافقین»
5 - پیروى از کافران و منافقان، بىتقوایى است. «اتّق اللّه و لاتطع الکافرین و المنافقین»
6- کفّار و منافقان در نظر دارند به هر نحو ممکن نظر رهبران دینى را به خود جلب کنند. «لاتطع الکافرین و المنافقین»
7- زمانى مىتوان با انحرافها و پیشنهادهاى سازشکارانه مبارزه کرد که ایمان و تقوا
قوى باشد. «اتّق اللّه ولا تطع»
8 - کافران و منافقان در یک خط هستند. «الکافرین والمنافقین»
9- اطاعت از خداى علیم و حکیم توجیه دارد، «علیماً حکیماً» ولى پیروى از کافران و
منافقان بىعلم وحکمت چه توجیهى دارد؟ «اتّق اللّه... علیماً حکیما»
10- سرچشمهى دستورهاى خداوند مبنى بر ترک اطاعت از کفّار و منافقین، علم و حکمت اوست. «علیماً حکیما»
«2» وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً
و از آنچه از سوى پروردگارت به تو وحى مىشود پیروى کن که خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است.
پیامها:
1- هرگاه راه انحرافى را مىبندید، راه روشنى را باز بگذارید. «لا تطع - واتّبع»
2- راه رسیدن به تقوا، تنها پیروى از وحى است. (در آیهى قبل فرمود: «اتّق اللّه»، در این آیه مىفرماید: «اتّبع ما یوحى الیک»)
3- وحى، از شئون ربوبیّت خداوند است. «من ربّک» (پیروى از وحى، وسیلهى رشد و تربیت شماست.) «ربّک»
4- ایمان به علم الهى، قوىترین اهرم براى پیروى از وحى است. «واتّبع ... انّ اللّه... خبیر»
«3» وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلاً
و بر خداوند توکّل کن، و همین بس که خداوند وکیل و نگهبان (تو) است.
«4» مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِى جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ الّآئِى تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَآءَکُمْ أَبْنَآءَکُمْ ذَ لِکُمْ قَوْلُکُم بِأَفْوَاهِکُمْ وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِى السَّبِیلَ
خداوند براى هیچ مردى در درونش دو دل قرار نداده است؛ و هرگز همسرانى را که مورد «ظِهار» قرار مىدهید مادران شما قرار نداده؛ (و نیز) فرزند خواندههاى شما را پسر (واقعى) شما قرار نداده است. این (قرار دادن همسر به منزلهى مادر و فرزند خوانده به منزلهى فرزند) سخنى است که شما به زبان مىگویید، و خداوند حقّ مىگوید و اوست که به راه (راست) هدایت مىکند.
نکتهها:
«ادعیاء» جمع «دَعىّ»، به معناى ادّعا و نسبت فرزند و یا چیزى دیگر به دیگران است.
«ظِهار» یعنى آنکه مردى به همسرش بگوید: تو همچون مادرم بر من حرام هستى. این کار که در زمان جاهلیّت به عنوان نوعى طلاق رسم بوده، حرام است و کفّاره دارد. براى توضیح بیشتر به کتب فقهى مراجعه کنید.
قرآن، احساسات و عواطف و گرایشهاى درونى را به قلب انسان نسبت مىدهد.
پیامها:
1- پیروى نکردن از کافران و منافقان و پیروى از وحى، مشکلاتى دارد که راه مبارزه با آن توکّل به خداست. «لا تطع - واتّبع - و توکّل»
2- سعى کنیم دلیل دستورها را بیان کنیم. «توکّل على اللّه - کفى باللّه وکیلا» (کسى که خدا دارد چه ندارد؟)
3- گرایشهاى قلبى و فطرى انسان، یک چیز بیشتر نیست و هر چه انسان بر خلاف آن بگوید یا عمل کند، نفاق شخصى اوست نه ارادهى الهى. «و ما جَعَل اللّه لرجل من قلبین»
4- در یک دل، دو دوستى متضادّ جمع نمىشود. «من قلبین» (دوستى و پیروى از وحى، با ولایت و پیروى از کافران و منافقان سازگار نیست.)
5 - رابطهى پدر و مادر با فرزند، یک رابطهى حقیقى و طبیعى است نه تشریفاتى و قراردادى. (نه همسر، مثل مادر مىشود، «ما جعل ازواجکم الّآئى تظاهرون منهنّ امّهاتکم» و نه فرزند خوانده، فرزند مىشود. «ما جعل ادعیائکم ابنائکم»
6- یکى از وظایف انبیا، زدودن خرافات از جامعه است. «ما جعل... ذلکم قولکم بافواهکم»
7- معیار حقّ و باطل، وحى الهى است، نه رسم و رسوم و آداب و عادات اجتماعى. «ذلکم قولکم بافواهکم و اللّه یقول الحقّ»
«5» اُدْعُوهُمْ لِآبَآئِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُواْ آبَآءَهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فِى الدِّینِ وَ مَوَالِیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَآ أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَکِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً
آنان (پسر خواندگان) را به نام پدرانشان بخوانید، که این نزد خداوند عادلانهتر است، پس اگر پدرانشان را نمىشناسید، آنان برادران دینى و موالى شما هستند؛ و در آنچه (پیش از این) خطا کردید (و پسر خواندگان را فرزند خود دانستید) گناهى بر شما نیست، ولى در آنچه دلهایتان قصد و عمد داشته (مسئولید) و خداوند آمرزندهى مهربان است.
پیامها:
1- رابطهى نسبى افراد را با پدران واقعىشان حفظ کنیم. «ادعوهم لابائهم» (در شناسنامهى افراد باید نام پدرشان باشد.)
2- با افرادى که پدرشان شناخته شده نیست، محترمانه، عاطفى و برادرانه رفتار کنیم. «فاخوانکم فى الدین» (افرادى در جنگها اسیر و سپس مسلمان مىشدند، ولى مسلمانان پدر آنان را نمىشناختند.)
3- «برادر دینى»، یک اصطلاح قرآنى است. «اخوانکم فى الدین»
4- بردههاى آزاد شدهاى را که پدرشان معلوم نیست، دوست و مولى بخوانید. «و موالیکم»
5 - قصد، نیّت و آگاهى، در ارتکاب جرم مؤثّر است. «اخطأتم - تعمّدت قلوبکم»
6- تغییر آگاهانهى شناسنامهها و نسبتها جرم است. «و لکن ما تعمّدت قلوبکم»
7- به حساب نیاوردن گناهان غیر عمد و خطایى، برخاسته از آمرزندگى و مهربانى خداوند است. «لیس علیکم جناح فیما اخطأتم... و کان اللّه غفوراً رحیماً»
8 - مغفرت خداوند همراه با مهربانى و شفقت است. «غفوراً رحیماً»
«6» ألنَّبِىُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُواْ الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُواْ إِلَى أَوْلِیَآئِکُم مَّعْرُوفاً کَانَ ذَ لِکَ فِى الْکِتَابِ مَسْطُوراً
پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است، و همسران او (در حرمت نکاح مانند) مادران مؤمنان محسوب مىشوند، و در کتاب خداوند، خویشاوندان (نسبى) بعضى نسبت به بعضى از مؤمنان و مهاجران (که قبلاً بر اساس ایمان و هجرت ارث مىبردند، در ارث بردن) اولویّت دارند، مگر آن که بخواهید نسبت به دوستانتان نیکى کنید (و سهمى از اموال خود را در قالب وصیّت به آنان بدهید)؛ این (حکم) در کتاب (الهى) نوشته شده است.
نکتهها:
در تفسیر مجمع البیان مىخوانیم: پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله میان مسلمانان (انصار و مهاجرین) عقد اخوّت برقرار کرده بود، به گونهاى که مثل برادر حقیقى از یکدیگر ارث مىبردند، زیرا مهاجران در آغاز، از وطن و اموال و بستگان خود دور شده بودند و عقد اخوّت، این موارد را جبران مىکرد تا آنکه آیه نازل شد و چنین ارثى را لغو کرد و فرمود: ملاک ارث بردن، خویشاوندى است.
هنگامى که فرمان پیامبرصلى الله علیه وآله در مورد حرکت براى جنگ تبوک صادر شد، بعضى گفتند: ما باید از والدین خود اجازه بگیریم. این جمله نازل شد که «النّبى اولى بالمؤمنین».(2)
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله در روز غدیرخم که به فرمان خداوند، حضرت على علیه السلام را به جانشینى خود منصوب فرمود، قبل از معّرفى و نصب آن حضرت، جملهى «ألستُ اولى بکم من انفسکم» را بیان فرمودند و از آنان اقرار گرفتند که آیا طبق آیه قرآن، من از شما حتّى نسبت به خودتان اولویّت ندارم؟! همه گفتند: بله.
آنگاه پیامبرصلى الله علیه وآله فرمودند: «مَن کنتُ مولاه فهذا علىّ مولاه»(3)
اولویّت پیامبر بر مؤمنان، در مسایل حکومتى و فردى و تمام امور است. «النّبى اولى»
چنانکه در آیهى 36 همین سوره مىخوانیم: براى هیچ زن و مرد با ایمانى در برابر قضاوت پیامبر حقّ انتخاب و اختیارى نیست. «ما کان لمؤمن ولا مؤمنة اذا قضى اللّه و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة»
در روایات بسیارى آمده است: پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله، این اولویّت را براى امامان معصومعلیهم السلام نیز قائل بودند.(4)
در حدیث مىخوانیم: رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: «والذّى نفسى بیده لا یؤمن احدکم حتّى اکون اَحَبَّ الیه من نفسه و ماله و ولده والناس اجمعین» سوگند به خدایى که جانم در دست اوست، ایمان هیچ یک از شما کامل نیست، مگر این که مرا از جان و مال و فرزند و از همهى مردم بیشتر دوست داشته باشد.(5)
پیامها:
1- پیامبر، بر تمام مؤمنان ولایت کامل دارد و ولایت آن حضرت بر مردم، از ولایت خودشان بر امورشان برتر است. «النبىّ اولى بالمؤمنین» (در جامعه اسلامى، باید دین سالارى باشد.)
2- لازمهى ایمان به خداوند، پذیرش ولایت رسول خداست. «النّبى اولى»
3- احترام همسران پیامبر لازم است. «ازواجه امّهاتهم» (حتّى پس از رحلت پیامبر، کسى حقّ ندارد با همسران پیامبر ازدواج کند.)
4- قرار گرفتن همسران پیامبر به منزلهى مادر، سبب ارث بردن آنان از مردم نمىشود. «و ازواجه امّهاتهم و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض»
5 - خویشاوندى و پیوندهاى خانوادگى، اولویّتآور است. «اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض»
6- قوانین ثابت ارث، مانع رسیدگى به وضعیّت دوستان محروم نشود. «الاّ ان تفعلوا الى اولیائکم معروفا»
7- اولویّت خویشاوندان در ارث، بعد از عمل به وصیّت است. «و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض... الاّ تفعلوا...» (آرى، اگر فردى وصیّت کرد که بخشى از مال او صرف دوستانش شود، اوّل باید به وصیّت عمل شود و سپس تقسیم شود.)
8 - احکام ومسایل حقوقى را در امور خانوادگى جدّى بگیریم. «فى الکتاب مسطورا»
9- ثبت و ضبط امور، کارى الهى است. «فى الکتاب مسطورا»
«7» وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ وَ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقاً غَلِیظاً
(و به یاد آور) هنگامى که ما از پیامبران پیمان گرفتیم، و (همچنین) از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى فرزند مریم، و از همهى آنان پیمانى استوار گرفتیم (که در اداى مسئولیّت و دعوت کوتاهى نکنند).
نکتهها:
از میان پیامبران، پنج نفر اولوا العزم یعنى داراى کتاب و شریعت بوده و از جایگاه خاصّى نزد خداوند برخوردار بودهاند، این آیه آنان را به خصوص نام برده است.
البتّه پیامبر اسلام قبل از بقیه بیان شده، که دالّ بر عظمتى دیگر است،(6) چنانکه از مادر حضرت عیسى نام برده شده که بیانگر موقعیّت ویژه حضرت مریم و تولّد معجزهآساى آن حضرت است.
پیامها:
1- براى آماده سازى روحى و تربیتى، آشنایى با تاریخ و سنّتهاى الهى لازم است. (اگر ما از تو میثاق مىگیریم، سنّت و برنامهى ما این است که از همهى انبیا پیمان گرفتهایم.) «اخذنا من النّبیّین»
2- اگر پیامبر اولى بر مردم است، مسئولیّت و پیمان سختى نیز بر عهدهى اوست. «اخذنا - میثاقهم و منک» هر کس مقام برترى دارد، وظیفهاش سختتر است. (خداوند از همه انبیا میثاق گرفت ولى از پیامبران اولواالعزم، میثاق غلیظ گرفت) «میثاقاً غلیظاً»
«8» لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً
(خداوند از پیامبران پیمان محکم گرفت) تا راستگویان را از صداقتشان (در ایمان و عمل صالح،) بازخواست کند؛ و براى کافران عذابى دردناک آماده کرده است.
نکتهها:
شاید مراد از صادقین، انبیا باشند، یعنى خداوند از آنان پیمان گرفت تا در قیامت طبق همان پیمان و اقرار بازخواست کند و شاید مراد این باشد که خداوند از انبیا در ابلاغ وحى الهى به مردم پیمان سخت گرفت تا بشود از صداقت یا کفر مردم بازخواست کرد.
در قرآن، صادقان جایگاه خاصّى دارند که با تعبیر «صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه»،(7) «اولئک هم الصّادقون»(8) و «کونوا مع الصّادقین»(9) از آنان یاد شده است.
امام صادقعلیه السلام فرمود: «در صورتى که راستگو از راستىاش سؤال مىشود که به چه انگیزهاى بوده و بر طبق آن جزا داده مىشود، پس حال دروغگو چگونه خواهد بود؟!»(10)
در این آیه به جاى آنکه در مقابلِ کافرین، مؤمنان قرار گیرد، صادقین آمده است. یعنى لازمهى تفکیکناپذیر ایمان، صداقت است.
پیامها:
1- پیمان گرفتنهاى الهى، هدفدار است و هدف، تفکیک صادقان از کافران است. «لیسئل الصادقین - اعدّ للکافرین»
«9» یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اذْکُرُواْ نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَآءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَ کَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً
اى کسانى که ایمان آوردهاید! نعمت خدا را بر خود به یاد آورید، آن گاه که (دشمنان شما در قالب) لشکریانى به سراغتان آمدند، ولى ما (براى دفاع از شما) تند بادى (سخت) و لشکریانى که آنها را نمىدیدید بر آنان فرستادیم، (و بدین وسیله دشمنان را قلع و قمع کردیم)، و خداوند به آنچه انجام مىدهید بیناست.
نکتهها:
این آیه و شانزده آیه پس از آن، به جنگ احزاب مربوط است که در سال پنجم هجرى واقع شد. در این جنگ که یهودیان و مشرکان و منافقان قصد کودتا و تصرّف مدینه را داشتند، مسلمانان با پیشنهاد سلمان فارسى و موافقت پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله اطراف مدینه را خندق کندند و در برابر دشمن استقامت کردند. در حفر خندق نیز، اوّلین کلنگ را خود رسول اللّه به زمین زد و هر بار که بر اثر اصابت کلنگ به سنگ برقى مىجهید، پیامبر پیروزى اسلام بر منطقهاى از جهان را بشارت مىداد. خداوند در این نبرد به وسیلهى وزش باد و نزول فرشتگان مسلمانان را یارى کرد.
پیامها:
1- شرط دریافت امدادهاى الهى، ایمان و تلاش است. «یا ایها الّذین آمنوا اذکروا نعمة اللّه» (مسلمانان آمادهى دفاع شدند، خندق کندند و سپس یارى شدند.)
2- یاد نعمتها، مورد سفارش خداوند است. «اذکروا نعمة اللّه» یاد امدادهاى الهى، روحیّهى رزمندگان را بالا مىبرد.
3- انسان در معرض فراموشى نعمت است و به تذکّر نیاز دارد. «اذکروا نعمة اللّه»
4- پاسخ جنود را باید با جنود داد. «جاءتکم جنودٌ - فارسلنا ... جنوداً»
5 - پیروزىها را از خدا بدانیم.(11) «فارسلنا علیهم»
6- با اراده خداوند بادها هم سرباز مىشوند. «فارسلنا علیهم ریحاً»
7- فرشتگان، هم به مؤمنان دعا مىکنند و هم آنان را بشارت و امداد مىدهند. «فارسلنا - جنودا»
8 - اگر خداوند ببیند که ما به وظیفهى خود عمل مىکنیم، امدادهاى خود را بر ما نازل مىکند. «کان اللّه بما تعملون بصیراً»
«10» إِذْ جَآءُوکُم مِّن فَوْقِکُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَاْ
آن گاه که دشمنان از بالا و پایین (شهر) شما به سراغتان آمدند (و مدینه را محاصره کردند)، و آن گاه که چشمها (از ترس) خیره شده بود و جانها به حنجرهها رسیده بود، و به خداوند گمانهاى (بدى) مىبردید.
«11» هُنَالِکَ ابْتُلِىَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُواْ زِلْزَالًا شَدِیداً
آن جا بود که مؤمنان آزمایش شدند و به لرزهى سختى دچار شدند.
پیامها:
1- زمانى مزهى الطاف الهى را مىچشید که صحنههاى تلخ را نزد خود مجسّم کنید. «اذ جاؤکم - اذ زاغت»
2- مسلمانان باید مراقب تمام مرزهاى کشور خود باشند. «فوقکم - اسفل منکم»
3- حالتهاى روحى در جسم اثر مىگذارد. (ترسیدن سبب مىشود که چشم و دل کار عادّى خود را از دست بدهند، خیره شدن چشم و تند شدن ضربان قلب نمونه آن است.) «زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر»
4- بعضى مؤمنان، به هنگام بروز پیش آمدهاى سخت به قدرت خداوند سوءظن مىبرند. «تظنّون باللّه»
5 - مؤمن در معرض ابتلا و آزمایش است. «ابتُلى المؤمنون»
6- جنگ، ترس، وحشت و شرایط سخت، وسیله آزمایشاند. «هنالک ابتلى»
7- در سختىها، انسانها شناخته و صفها جدا مىشوند. «هنالک ابتُلى» (در میدانهاى جنگ، از حضور روشنفکرنماها و منافقان خبرى نبود.)
8 - استوارى انسان، در گرو استوارى روحیّهى اوست. (اگر روح ضربه دید انسان متزلزل مىشود.) «زلزلوا»
2) تفسیر مجمعالبیان.
3) بحار، ج 21، ص387.
4) تفسیر نورالثقلین.
5) تفسیر نمونه به نقل از فى ظلال.
6) بحار، ج 5، ص236.
7) احزاب، 23 .
8) حجرات، 15.
9) توبه، 119.
10) تفاسیر مجمع البیان و برهان.
11) امام خمینىقدس سره در فتح خرمشهر فرمود: «خرمشهر را خدا آزاد کرد».
«12» وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً
و آن گاه که منافقان و کسانى که در روحشان بیمارى (شکّ و تردید) بود، گفتند: خدا و پیامبرش جز وعدههاى فریبنده به ما ندادند.
پیامها:
1- تلاشهاى تبلیغاتى منافقان دائمى است. «یقول المنافقون»
2- مأیوس کردن رزمندگان و تضعیف روحیّهى آنان، نشانهى انحراف و نفاق است. «ما وعدنا اللّه...»
3- در میان یاران پیامبر، برخى دچار شک و تردید و برخى دچار نفاق و دورویى بودند. «ما وعدنا اللّه و رسوله الاّ غرورا»
«13» وَإِذْ قَالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمْ فَارْجِعُواْ وَ یَسْتَئْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمُ النَّبِىَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِىَ بِعَوْرَةٍ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَاراً
و آن گاه که گروهى از آنان گفتند: اى مردم مدینه! (در صحنه جنگ) براى شما جاى ماندن نیست، پس برگردید. و گروهى از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) مىخواستند (و) مىگفتند: همانا خانههاى ما بى حفاظ است. در حالى که بى حفاظ نبود و آنان جز فرار (از جنگ) قصد دیگرى نداشتند.
پیامها:
1- گروهى از منافقان با شایعه پراکنى، «قالت طائفة... لا مقام لکم» و گروهى با فرار از جبهه، «یستأذن فریق منهم» در صدد تضعیف روحیه مؤمنان بودند.
2- از تبلیغات منافقان براى دلسرد کردن رزمندگان، غافل نباشیم. «لا مقام لکم»
3- فرمانده جنگ، شخص پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله بود. «یستأذن فریق منهم النبىّ»
4- قواى مسلح باید به قدرى منظم باشد که هیچ کس حقّ خروج از لشکر را بدون مرخصى نداشته باشد. «یستأذن فریق منهم النبىّ»
5 - آرامش و امنیّت فکرى و خانوادگى براى رزمنده به قدرى ضرورى است که منافقان، دغدغه آن را بهانه ترک جبهه خود قرار دادند. «انّ بیوتنا عورة»
6- کسى که از خانه و زندگى دل نکند، نمىتواند موفّق باشد. «انّ بیوتنا عورة»
7- منافق، ترسو و بهانهگیر است. (به خاطر نداشتن شهامت، به جاى موضعگیرى صریح، بهانهگیرى مىکند.) «بیوتنا عورة»
8- دشمن از مذهب، علیه مذهب استفاده مىکند. (بهانهى منافقان «حفظ ناموس» بود که یک دستور مذهبى است.) «بیوتنا عورة»
9- وحى، افکار پلید منافقان را آشکار و آنان را رسوا مىکند. «و ما هى بعورة ان یریدون الاّ فرارا»
«14» وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُواْ الْفِتْنَةَ لَأَتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُواْ بِهَآ إِلَّا یَسِیراً
و (آن منافقان و بیمار دلان چنان بودند که) اگر (دشمنان) از اطراف مدینه بر آنان وارد مىشدند و از آنان تقاضاى فتنهگرى مىکردند، به سرعت مىپذیرفتند، و جز مدّت کمى درنگ نمىکردند.
«15» وَلَقَدْ کَانُواْ عَاهَدُواْ اللَّهَ مِن قَبْلُ لَا یُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَکَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولًا
در حالى که آنان پیش از این با خداوند پیمان بسته بودند که (به دشمن) پشت نکنند؛ و پیمان الهى بازخواست شدنى است.
نکتهها:
فرار نکردن از جبهه و جنگ، «لا یولّون الادبار» از شروط ایمان به خدا و پیامبر است؛ خداوند مىفرماید: این عهد مورد بازخواست و سؤال واقع خواهد شد. «کان عهد اللّه مسئولا»
پیامها:
1- دشمن براى ایجاد فتنه از منافقان داخلى کمک مىگیرد. «سُئلوا الفتنة»
2- منافقان به راحتى از حقّ برگشته، به دشمن رو مىکنند و فتنه به پا مىنماید. «لاَتوها»
3- پذیرش درخواست کافران به صورت عجولانه و بى تفّکر، نشانهى بى هویّتى است. «سئلوا... ما تلبّثوا بها الاّ یسیرا»
4- پیمان بستن مهم نیست، وفادارى مهم است. «عاهدوا اللّه... لا یولّون الادبار»
5 - پیمان خداوند را سرسرى نگیریم که قطعاً مورد سؤال و توبیخ قرار مىگیریم. «کان عهد اللّه مسئولاً»
«16» قُل لَّن یَنفَعَکُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوْ الْقَتْلِ وَإِذاً لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلاً
بگو: اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید، این فرار هرگز براى شما سودى ندارد و (بر فرض که سودتان دهد) در آن صورت جز بهره اندکى نخواهید برد.
پیامها:
1- از مقدّرات حتمى خداوند، نظیر مرگ نمىتوان فرار کرد. «لن ینفعکم الفرار... من الموت او القتل»
2- به خاطر کامیابى زودگذر، سعادت ابدى را از دست ندهید. «لا تمتّعون الاّ قلیلا»
«17» قُلْ مَن ذَا الَّذِى یَعْصِمُکُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرَادَ بِکُمْ رَحْمَةً وَلَا یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِیّاً وَلَا نَصِیراً
بگو: اگر خداوند براى شما رنجى یا رحمتى اراده کند، کیست که شما را در برابر (اراده) خداوند مصون بدارد؟ در حالى که آنان غیر از خداوند براى خود نه کارسازى مىیابند و نه یارى دهندهاى.
نکتهها:
اراده خداوند در مورد بروز گرفتارى و سختى براى انسان بدین معناست که انسان با اختیار خود و انجام اعمال ناشایست (مانند فرار از جنگ)، خود را به سمت آتش قهر الهى مىکشاند و چون تمام کارها به ارادهى الهى صورت مىگیرد، این گرفتارىها به خداوند نسبت داده مىشود.
پیامها:
1- وجدانها را با طرح سؤال بیدار کنید. «قل من ... یعصمکم من اللّه»
2- رحمت و عذاب، تلخى و شیرینى، در مدار ارادهى خداوند به انسان مىرسد. «اراد بکم سوءاً - اراد بکم رحمة» (البتّه ارادهى سوء یا رحمت خداوند، با توجّه به حکمت است.)
«18» قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنکُمْ وَالْقَآئِلِینَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنَا وَلَا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلاً
بدون شک خداوند کسانى از شما که مردم را (از جبهه و جهاد) باز مىداشتند و کسانى را که به برادران خود مىگفتند: به سوى ما بیایید (و خود را به کشتن ندهید) به خوبى مىشناسد؛ (آنان ضعیف و ترسو هستند) و جز اندکى به جبهه نمىروند.
نکتهها:
«مُعَوِّق» به معناى باز دارنده و «بأس» به معناى سختى و میدان کارزار و جهاد است.
در قرآن به انواع برادرى اشاره شده است:
الف: برادرى طبیعى که از طریق والدین مىباشد.
ب: برادرى دینى که به واسطهى هم کیشى حاصل مىشود «انّما المؤمنون اخوة»(12)
ج: برادرى سیاسى و حزبى که در این آیه به آن اشاره شده است.
د: برادرى رفتارى که به واسطهى پیروى حاصل مىشود. چنانکه مبذّرین، برادران شیطان معرّفى شدهاند. «انّ المبذّرین کانوا اخوان الشیاطین»(13)
مراد از جمله «القائلین لاخوانهم»، دعوت منافقان از مسلمانان ضعیف الایمان براى ترک جبهه است.
پیامها:
1- خداوند به تمام حرکات و تبلیغات سوء دشمنان، آگاه است. «یعلم اللّه»
2- منافقان بزدل که خود از جبهه فرار مىکنند، مانع حضور دیگران در جبهه مىشوند. «المعوّقین... القائلین»
3- هر گونه دلسرد کردن رزمندگان، نزد خداوند گناه است. «یعلم اللّه... القائلین... هلمّ الینا»
4- جبهه رفتن مهم نیست، جبهه ماندن مهم است. «لا یأتون البأس الاّ قلیلا»
«19» أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ فَإِذَا جَآءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِى یُغْشَى عَلَیْهِ مِنْ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَیْرِ أُوْلَئِکَ لَمْ یُؤْمِنُواْ فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَکَانَ ذَ لِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً
در حالى آنان بر یارى شما بخیل هستند، که هرگاه (لحظات) بیم (و جنگ) پیش آید، آنان را مىبینى چنان به تو مىنگرند که چشمانشان (در حدقه) مىچرخد، همچون کسى که مرگ او را فرا گرفته، پس همین که ترس از میان رفت، زبانهاى تند و خشن (خود را) بر شما مىگشایند، در حالى که نسبت به خیر (مال و غنیمت) بخیل هستند، آنان ایمان (واقعى) ندارند و خداوند اعمالشان را محو نموده؛ و این کار بر خداوند آسان است.
نکتهها:
کلمهى «اشحّة» جمع «شحیح» از «شُحّ» به معناى بخلى است که همراه با حرص باشد.
«سلقوکم» از «سلق»، به معناى مغلوب کردن و شکست دادن است، یعنى مىخواهند با تبلیغات و زخم زبان خود مسلمانان را مغلوب کنند و شکست دهند.
«حِداد» جمع «حدید» به معناى تیز و خشن است.
پیامها:
1- منافقان، هرگز خیرخواه شما نیستند؛ به هنگام خطر از کمک و حضور در جبهه بخل مىورزند، «اشحّة علیکم» و پس از برطرف شدن خطر، به جمع غنائم حریص هستند. «اشحّة على الخیر»
2- منافقان، تلخىها را از جانب پیامبر و مسلمانان مىبینند. «فاذا جاء الخوف... ینظرون الیک»
3- منافقان در شرایط بحرانى تعادل خود را از دست مىدهند. «فاذا جاء الخوف... تدور اعینهم»
4- حالات روحى، در چهرهى انسان اثر مىگذارد. «تدور اعینهم»
5 - منافقان، کم کار و پرگو هستند. هنگام جنگ و سختى ترسوترین مردم و هنگام آرامش طلبکارترین مردم هستند. «اشحّة علیکم - اشحّة علىالخیر»
6- ترس، بخل، زخم زبان و توقّع نابجا از نشانههاى بارز منافقان است. «اشحّة - تدور اعینهم - السنة حداد»
7- حبط اعمال گناهکاران، حکیمانه و بر اساس عملکرد خود انسان است. «لم یؤمنوا فاحبط اللّه اعمالهم»
8 - نفاق، عامل حبط و تباه شدن اعمال است. «احبط اللّه اعمالهم»
9- رفتار منافقان، (بخل، زخم زبان و دلسرد کردن مردم از حضور در جبهه و...) نمىتواند مشکلى براى اراده خداوند به وجود آورد. «کان ذلک على اللّه یسیرا»
«20» یَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ یَذْهَبُواْ وَإِن یَأْتِ الْأَحْزَابُ یَوَدُّواْ لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِى الْأَعْرَابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنبَآئِکُمْ وَلَوْ کَانُواْ فِیکُم مَّا قَاتَلُواْ إِلَّا قَلِیلاً
(آنها به قدرى وحشتزده شدهاند که) مىپندارند احزاب (مشرک و یهود مهاجم) هنوز پراکنده نشدهاند و اگر (بار دیگر) دستههاى دشمن (به سراغ مسلمانان) آید، دوست دارند کاش میان اعراب بادیه نشین بودند (و درگیر جنگ نمىشدند) و تنها از اخبار (مربوط به) شما جویا مىشدند و این افراد اگر در میان شما بودند جز اندکى نمىجنگیدند.
نکتهها:
به عربِ شهرنشین «عربى» و به عرب بادیه نشین «اَعرابى» گویند. کلمهى «بادون» جمع «بادى» است و به کسى گفته مىشود که در بادیه و بیابان ساکن باشد.
پیامها:
1- افراد ترسو و سست ایمان، همواره دشمن را قوىتر از مسلمانان تصوّر مىکنند. (منافقان گمان مىکردند تا احزابِ یهود و مشرک مدینه را فتح نکنند پراکنده نخواهند شد). «یحسبون الاحزاب لم یذهبوا»
2- خود باختگى، قدرت فهم واقعیّات را از انسان مىگیرد. «یحسبون... لم یذهبوا»
3- افراد سست ایمان، زندگى در جوامع دور از فرهنگ را بر زندگى در جامعهى دینى، ترجیح مىدهند. «یودّوا لو انّهم بادون»
4- افراد سست ایمان به جاى حضور در صحنه جامعه، به خواندن روزنامهها و شنیدن اخبار رادیوها سرگرمند. «یسئلون عن انبائکم»
5 - افراد سست ایمان، اهل نبرد و استقامت نیستند. «ما قاتلوا الاّ قلیلا»
«21» لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً
همانا براى شما در (سیرهى) رسول خدا الگو و سرمشقى نیکوست، (البتّه)براى کسانى که به خدا و روز قیامت امید دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند.
نکتهها:
«اُسوة» در مورد تأسّى و پیروى کردن از دیگران در کارهاى خوب به کار مىرود. در قرآن دوبار این کلمه دربارهى دو پیامبر عظیم الشّأن آمده است: یکى درباره حضرت ابراهیمعلیه السلام و دیگرى درباره پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله. جالب آن که اُسوه بودن حضرت ابراهیم در برائت از شرک و مشرکان است و اسوه بودن پیامبر اسلام در آیات، مربوط به ایستادگى در برابر دشمن است.
نقش پیامبر در جنگ احزاب، الگوى فرماندهان است: هدایت لشکر، امید دادن، خندق کندن، شعار حماسى دادن، به دشمن نزدیک بودن و استقامت نمودن. حضرت علىعلیه السلام فرمود: در هنگامهى نبرد، خود را در پناه پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله قرار مىدادیم و آن حضرت از همهى ما به دشمن نزدیکتر بود. «اتّقینا برسول اللّهصلى الله علیه وآله فلم یکن منّا اقرب الى العدوّ منه»(14)
این آیه گرچه در میان آیات جنگ احزاب است؛ امّا الگو بودن پیامبر، اختصاص به مورد جنگ ندارد و پیامبر در همهى زمینهها، بهترین الگو براى مؤمنان است.
پیامها:
1- در الگو بودن پیامبر شک نکنید. «لقد»
2- الگو بودن پیامبر، دائمى است. «کان»
3- گفتار، رفتار و سکوت معنادار پیامبر حجّت است. «لکم فى رسول اللّه اسوة حسنة»
4- معرّفى الگو، یکى از شیوههاى تربیت است. «لکم - اسوة»
5 - باید الگوى خوب معرّفى کنیم، تا مردم به سراغ الگوهاى بَدَلى نروند. «رسول اللّه اسوة»
6- بهترین شیوهى تبلیغ، دعوت عملى است. «اُسوة»
7- کسانى مىتوانند پیامبر اکرم را الگو قرار دهند که قلبشان سرشار از ایمان و یاد خدا باشد. «لمن کان یرجوا اللّه ...»
8 - الگوها هر چه عزیز باشند؛ امّا نباید انسان خدا را فراموش کند. «رسول اللّه اُسوة - ذکر اللّه کثیرا»
12) حجرات، 10.
13) اسراء، 27.
14) نهجالبلاغه، حکمت 260.
«22» وَلَمَّا رَءَا الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُواْ هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَاناً وَتَسْلِیماً
و همین که مؤمنان دستهها(ى لشکر دشمن) را دیدند، گفتند: این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده، و خدا و رسولش راست گفتند. و (دیدن لشکر مهاجم) جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود.
نکتهها:
در آیهى 12 خواندیم که منافقان و بیمار دلان وعدههاى پیامبر را فریب نامیدند، ولى در این آیه مؤمنان، این وعدهها را واقعى و صادق مىدانند.
در دو آیه قبل بیان شد که گروهى از افراد سست ایمان آرزو داشتند هنگام حملهى دشمن، در مناطق دور از جبهه بودند، ولى در این آیه مىفرماید: مؤمنان با دیدن دشمن، به ایمان و تسلیمشان در برابر خدا افزوده مىشود.
پیامها:
1- ایمان عامل قدرت است. «رءا المؤمنون الاحزاب قالوا...»
2- منافقان، دشمنى را که حضور ندارد، حاضر مىپندارند؛ «یحسبون الاحزاب لم یذهبوا» ولى مؤمنان، دشمنان موجود و مهاجم را ناچیز مىشمرند. «ولمّا رءا المؤمنون... - هذا ما وعدنا اللّه»
3- هجوم دشمنان متّحد، براى مؤمن غیر منتظره نیست. «هذا ما وعدنا اللّه»
4- سخن رسول خدا، همان سخن خداست. «وعدنا اللّه و رسوله»
5 - پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله مسلمانان را از وقوع جنگ احزاب باخبر نموده بود. «هذا ما وعدنا اللّه و رسوله»
6- مؤمنان، تحقّق وعدههاى خدا و رسولش را حتمى مىدانند. «وعدنا اللّه و رسوله - صدق اللّه و رسوله»
7- جبهه و جنگ براى مؤمن، بستر رشد و ترقّى است. «ما زادهم الاّ ایماناً و تسلیماً»
8 - مؤمنان، از تعداد و تشکّل دشمنان نمىترسند. «ما زادهم الاّ ایمانا»
9- ایمان و تسلیم داراى درجات و مراتبى است. «ما زادهم الاّ ایماناً و تسلیماً»
10- تحقق یافتن وعدههاى خدا و رسول، بر ایمان مؤمنان مىافزاید. «و لمّا رءا المؤمنون... ما زادهم الاّ ایماناً و تسلیماً»
«23» مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً
از میان مؤمنان مردانى هستند که آنچه را با خداوند پیمان بسته بودند صادقانه وفا کردند (و خود را آمادهى جهاد نمودند)، برخى از آنان پیمانشان را عمل کردند (و به شهادت رسیدند) و بعضى دیگر در انتظار (شهادت) هستند، و هرگز (عقیده و پیمان خود را) تغییر ندادند.
نکتهها:
کلمهى «نحب» داراى معانى زیادى است ولى در این جا به معناى نذر و عهد و پیمانى است که چه بسا انجام آن منجر به مرگ یا خطر بزرگى شود.
در برابر گروهى که خواهان زندگى در رفاه بودند، «یودّوا لو انّهم بادون فى الاعراب»(15) گروهى در انتظار شهادتند. «و منهم من ینتظر»
امام حسینعلیه السلام در کربلا هنگام وداع با اصحابش و گاهى بالاى سر شهدا این آیه را تلاوت مىفرمود.(16)
پیامها:
1- همهى اصحاب پیامبر و مؤمنان در یک درجه نیستند. «من المؤمنین»
2- نقل کمالات دیگران یکى از راههاى تربیت است. «من المؤمنین رجال ...»
3- دفاع از حقّ تا مرز شهادت، نشانهى صداقت در ایمان است. «صدقوا ما عاهدوا اللّه»
4- تعهّد، لازم الاجرا و عمل به آن نشانه صداقت است. «صدقوا ما عاهدوا»
5 - بزرگداشت شهدا، پیام ودرسى قرآنى است.«فمنهم من قضى نحبه»
6- انتظار شهادت نیز یک ارزش است. «و منهم من ینتظر» آمادگى براى لقاى خداوند، از صفات مؤمنان است.
7- باب شهادت باز است. «و منهم من ینتظر»
8 - شهادت برخى مؤمنان، عامل عقب نشینى یا دلسردى دیگر مؤمنان نمىشود. (مؤمن با اینکه شهادت دوستان و عزیزان خود را مىبیند، باز خود در انتظار شهادت است) «و منهم من ینتظر»
9- مؤمنان واقعى پایبند عهد و پیمان خود با خدا هستند و هیچ چیز حتّى شهادت دوستان و عزیزان، روحیه آنان را تغییر نمىدهد. «و ما بدّلوا تبدیلا»
«24» لِیَجْزِىَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِن شَآءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً
تا خداوند صادقان را به خاطر صداقتشان پاداش دهد، و منافقان را اگر بخواهد عذاب کند یا (اگر توبه کنند) لطف خود را بر آنان باز گرداند زیرا که خداوند آمرزندهى مهربان است.
نکتهها:
کلمه توبه اگر با حرف «الى» بیاید، منظور توبه بندگان به درگاه خداوند است و اگر با «على» بیاید، منظور توجّه و لطف خداوند به بندگان است. «یتوب علیهم»
پیامها:
1- حوادث تلخ و سخت هدفدار است، تا استعدادها شکوفا شود و انسان با کوشش و تلاش به پاداش برسد. «لیجزى»
2- با پاداش دادن به راستگویان، دیگران را به صداقت تشویق کنیم.«لیجزى اللّه الصادقین بصدقهم»
3- نجات در راستگویى است. «لیجزى ... بصدقهم»
4- دریافت پاداش بر اساس صداقت در عمل است. «بصدقهم»
5 - بشارت، قبل از انذار است. «لیجزى - یعذّب»
6- هیچ عملى بدون پاداش نیست. (نه صدق صادقین ونه نفاق منافقین) «لیجزى - یعذّب»
7- لطف خداوند، از منافقان نیز دورنیست، به شرط آنکه خود بخواهد. «او یتوب علیهم»
8 - توبه پذیرى خداوند، با لطف او همراه است. «غفوراً رحیما»
«25» وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنَالُواْ خَیْراً وَکَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ وَکَانَ اللَّهُ قَوِیّاً عَزِیزاً
و خداوند کسانى را که کفر ورزیدند با دلى پر از خشم برگرداند، بدون آن که هیچ خیرى (پیروزى و غنیمتى) به دست آورند، و خداوند مؤمنان را از جنگ بى نیاز ساخت (و آنان را پیروز کرد)، و خداوند، تواناى شکستناپذیر است.
نکتهها:
در جنگ احزاب، همین که حضرت علىعلیه السلام «عَمربن عَبدُودّ»، پهلوان نامى عرب را که از خندق گذشت به قتل رساند، آنها حساب کار خود را کرده، باز گشتند.
پیامها:
1- از همبستگى دشمنان نهراسیم. «ردّ اللّه الّذین کفروا» با اینکه در جنگ احزاب، سه گروه مشرکان، یهودیان و منافقان علیه مسلمانان متّحد شدند، ولى بدون دستیابى به پیروزى و غنائم سرگشته برگشتند.
2- فراز و نشیب جنگها از تحت اراده الهى خارج نیست. «ردّ اللّه - کفى اللّه»
3- در جنگ احزاب (خندق)، امدادهاى غیبى در کار بود. «ردّ اللّه - کفى اللّه»
4- گاهى باید از نگاه مخالف سخن گفت. «لم ینالوا خیراً» پیروزى بر اسلام و گرفتن غنایم، از دیدگاه کفّار خیر بود.
5 - هدف جنگهاى دشمن، رسیدن به پیروزى یا کسب غنائم، کشور گشایى و یا حفظ منافع خود است. «لم ینالوا خیراً» ولى هدف جنگهاى اسلامى، «احدى الحسنیین»(17) است یعنى: یا انجام وظیفهى دینى و دعوت و ارشاد ناآگاهان و رفع موانع گسترش حقّ و یا رسیدن به شهادت و لقاى حق.
6- سرچشمهى عزّت و قدرت مسلمانان، خداست. «کفى اللّه - کان اللّه قویّا عزیزا»
«26» وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن صَیَاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِى قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فِریقاً
و خداوند کسانى از اهل کتاب (یهودیان) را که از مشرکان عرب پشتیبانى مىکردند، از برج و قلعههاى مرتفعشان پایین کشید و در دلهاى آنان ترس و وحشت افکند، (که در نتیجه شما مسلمانان) گروهى (از آنان) را کشتید و گروهى را اسیر کردید.
«27» وَأَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیَارَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَرْضاً لَّمْ تَطَُوهَا وَ کَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ قَدِیراً
و سرزمین آنان وخانهها واموالشان و(نیز) زمینى را که در آن گام ننهاده بودید در اختیار شما گذاشت، و خداوند بر هر کارى تواناست.
نکتهها:
«صیاصى» جمع «صیصة» به معناى قلعههاى محکم است و به هر وسیلهى دفاعى مثل شاخ گاو و شاخکهاى پاى خروس نیز گفته مىشود.
این آیه اشاره به غزوهى بنى قریظه دارد یهود بنى قریظه در جنگ احزاب به خیال پیروزى، پیمان خود را با مسلمانان شکستند و در قالب ستون پنجم دشمن به مشرکان مکّه در جنگ احزاب کمک کردند ولى با رسوایى، شکست خوردند و تسلیم شدند.
در مدینه سه طایفهى یهودى بودند به نامهاى: «بنى قینقاع» «بنى نضیر» و «بنى قریظه» که هر سه با مسلمانان پیمان داشتند. در سال دوم بنى قینقاع پیمان شکنى کرده، با مسلمانان جنگ نمودند و شکست خوردند و از مدینه خارج شده، به سوى شام رفتند. در سال چهارم، بنى نضیر جنگیدند و شکست خوردند و به سوى شام رفتند و خیبر و مدینه را خالى کردند. در سال پنجم بنى قریظه پیمان خود را شکستند و با مشرکان همکارى نمودند که با شکست احزاب دلهرهاى بر آنان حاکم شد. مسلمانان بعد از پیروزى بر احزاب، قلعههاى آنان را محاصره کردند و پس از 25 روز آنها را از مدینه بیرون راندند و براى همیشه مدینه از پلید طوایف یهود پیمان شکن پاک شد.(18)
جنگ با بنى قریظه برکاتى داشت از جمله:
الف: آخرین گروه یهود براى همیشه از مدینه خارج شدند.
ب: اموال فراوانى از دشمن نصیب مسلمانان شد.
ج: جایگاه مسلمانان تثبیت و روشن شد که هر کس با آنان پیمان شکنى کند بدبخت مىشود.
پیامها:
1- از نیروهاى نفوذى و ستون پنجم دشمن نباید غافل شد. «و انزل الّذین ظاهروهم»
2- همزیستى مسالمتآمیز با اهل کتاب، تا زمانى است که آنان یاور مخالفان نباشند. «و انزل الّذین ظاهروهم من اهل الکتاب»
3- پیروزى از جانب خداوند است. «و انزل»
4- قلعههاى محکم و بلند دشمن، فتح شدنى است. «و انزل... من صیاصیهم»
5 - اهل کتاب یهود با آن که با مسلمانان مرز مشترک خداپرستى و ایمان به معاد داشتند ولى به حمایت مشرکان برخاستند. «ظاهروهم من اهل الکتاب»
6- تنها به دشمنِ رو در رو فکر نکنید، بلکه متوجّه حامیان آنان نیز باشید. «ظاهروهم»
7- یکى از امدادهاى غیبى خداوند در جنگها، ایجاد رعب در دل دشمنان است. «قذف فى قلوبهم الرّعب»
8 - روحیّه رزمنده در شکست یا پیروزى جبهه نقش اصلى را دارد. «فى قلوبهم الرّعب... تقتلون و تأسرون»
15) احزاب، 20 .
16) تفسیر کنزالدّقائق.
17) توبه، 52.
18) تفسیر نمونه.
«28» یَآ أَیُّهَا النَّبِىُّ قُل لِأَزْوَاجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً
اى پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا و زینت (و زرق و برق) آن را مىخواهید، بیایید تا شما را (با پرداخت مَهرتان) بهرهمند سازم و به وجهى نیکو (بدون قهر و خشونت) رهایتان کنم.
نکتهها:
به دنبال کسب غنایم جنگى به وسیلهى مسلمانان، همسران پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله به توسعهى زندگى رو آوردند و از آن حضرت وسایل و امکانات رفاهى طلب کردند. رسول خدا با خواسته آنان مخالفت کرد و به مدّت یک ماه از آنان فاصله گرفت تا آیات مورد بحث نازل شد.
پیامها:
1- زندگى رهبر مسلمانان باید ساده باشد. (موقعیّت دینى و اجتماعى، براى انسان وظیفهى خاصّى به وجود مىآورد.) «ان کنتن تردن الحیاة الدنیا... اُسرحکنّ»
2- رهبر مسلمانان نباید تحت تأثیر تقاضاهاى نابجاى همسرش قرار گیرد. «قل لازواجک»
3- رشد درآمد بیتالمال، نباید توقّع بستگان رهبر را بالا ببرد. «قل لازواجک»
4- نه تنها رهبر جامعه اسلامى، بلکه وابستگان او نیز تحت نظر و توجّه مردم قرار دارند. «قل لازواجک»
5 - مسئولیّتهاى الهى، فوق مسئولیّتهاى خانوادگى است. (گاهى به خاطر قداست رهبرى، باید از مسایل عاطفى و خانوادگى گذشت.) «قل لازواجک»
6- زن آزاد است؛ مىتواند با زندگى ساده و همراه با سعادت بماند و مىتواند راه دیگرى را انتخاب کند. «ان کنتنّ تردن... اسرحکنّ»
7- در برابر تقاضاى نابجاى همسر، نظر قطعى خود را صریح و روشن اعلام کنید. «ان کنتنّ تردن» (با قاطعیّت ولى همراه با مهربانى و عدالت، توقّعات بىجا را از بین ببرید.)
8 - هنگام دسترسى به بیت المال و غنائم، با برخورد قاطع با خانواده و نزدیکان جلو توقّع و انتظارات بى مورد دیگران را بگیریم. «ان کنتنّ... فتعالین امتّعکنّ»
9- اگر زنى زندگى ساده و سالم را تحمّل نکرد، با رعایت عدالت و انصاف طلاقش دهید و به ادامهى زندگى مجبورش نکنید. «ان کنتنّ... امتعکنّ و اسرّحکنّ»
10- خطر دنیاگرایى، حتّى خاندان نبوّت را تهدید مىکند. «ان کنتنّ تردن...»
11- کامیابى از زر و زیور دنیا حرام نیست، لیکن در شأن خاندان نبوّت نیست. «فتعالین امتّعکنّ»
12- اگر مجبور به طلاق شدید، راه جدایى را با نیکویى و عدالت طى کنید. «اسرّحکنّ سراحاً جمیلا»
«29» وَإِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنکُنَّ أَجْراً عَظِیماً
و اگر خدا و رسولش و سراى آخرت را مىخواهید، پس (بدانید که) قطعاً خداوند براى نیکوکاران از شما پاداش بزرگى را آماده کرده است.
پیامها:
1- دنیاطلبى و آخرتطلبى با هم جمع نمىشود. «تردن الحیاة الدنیا... تردن اللّه...» البتّه لذّت بردن و استفاده حلال از نعمتها، منافاتى با آخرت خواهى ندارد.
2- انسان باید میان دلبستگى به دنیاى فانى و آخرت باقى، باید یکى را انتخاب کند. «و ان کنتنّ ...»
3- قناعت وزهد و ساده زیستى به تنهایى عامل نجات نیست، عمل نیک هم لازم است. «تردن اللّه و رسوله والدّار الآخرة... للمحسنات منکنّ»
4- وعدههاى الهى را قطعى بگیریم. «اعدّ»
5 - خداوند ساده زیستى را براى خانواده رهبران دینى، امرى نیک و حَسَن مىداند. «اعدّ للمحسنات منکنّ»
6- همسر پیامبر بودن کمال نیست، نیکوکار بودن لازم است. «للمحسنات منکنّ»
7- همهى زنان پیامبر یکسان نبودند. «للمحسنات منکنّ»
8 - کسانى که از دنیاى قلیل بگذرند، به اجر عظیم خواهند رسید. «اجراً عظیما»
«30» یَا نِسَآءَ النَّبِىِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَکَانَ ذَ لِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً
اى همسران پیامبر! هر کس از شما کار زشت (و گناهى) آشکار مرتکب شود، عذابش دو چندان خواهد بود و این (کار) براى خدا آسان است.
نکتهها:
آیاتى که با زنان پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله سخن مىگوید، از طریق مقام رسالت است نه آن که مستقیماً به خود آنان خطاب و وحى شود، بر خلاف حضرت مریم که به خودش خطاب مىشد. «یا مریم»(19)
گناهان دو دستهاند: کبیره و صغیره. سرچشمهى این تقسیم آیه مبارکهى «اِن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفّر عنکم سیّئاتکم»(20) است، یعنى اگر شما از گناهان بزرگ دورى کنید ما سیّئات و گناهان کوچک شما را مىبخشیم. لیکن در مواردى گناه صغیره حکم گناه کبیره پیدا مىکند، نظیر گناه در زمان خاص مانند ماه رمضان که جرم و مجازات آن بیشتر است. یا گناه در مکان خاص، تکرار گناه و اصرار بر آن، گناه همراه با شادى، گناهِ آشکارا و گناهِ افراد برجسته و الگو نظیر همسران پیامبر. به هر حال مسایل جنبى مىتواند در گناه و کیفر آن اثر بگذارد.
در روایات آمده است که گناه بزرگان، حساب دیگرى دارد، حتّى اگر از انبیا یک «ترک اولى» سر زند تنبیه مىشوند؛ در حدیثى معروف آمده است: «یُغفَر للجاهل سبعون ذنباً قبل أن یُغفَر للعالم ذنبٌ واحد»(21) هفتاد گناه جاهل بخشیده مىشود، قبل از آن که یک گناه عالم بخشیده شود.
پیامها:
1- در کیفر و پاداش، حَسَب و نسب اثرى ندارد و هر متخلّفى باید مجازات شود. «یا نساء النبى ...»
2- همسرى پیامبر، مستلزم عصمت نیست. «من یأت منکنّ بفاحشة» (آرى در خانه پیامبر بودن انسان را بیمه نمىکند، این مکتب است که انسان را بیمه مىکند.)
3- حساب خلافهاى علنى، از گناهان پنهان جداست. «مبیّنه»
4- عمل زشت به خودى خود، کیفر به دنبال دارد. «یُضاعف» و نفرمود: «نضاعف»
5 - شدّت و ضعف کیفر و پاداش بر اساس آثار فردى و اجتماعى عمل است. «نساء النبى... ضعفین»
6- کسانى که چهرهى دینى و اجتماعى دارند و کارشان براى دیگران سرمشق است، اگر گناه کنند، کیفرشان بیش از دیگران است. «نساء النبى... ضعفین»
7- خانواده و بستگان مسئولان نظام اسلامى باید بدانند که اگر مرتکب خلافى شدند، نه تنها آزاد نمىشوند، بلکه چند برابر دیگران مجازات مىبینند. «یا نساء النبى... العذاب ضعفین»
8 - اگر کیفر بستگان متخلّفِ یک مسئول چند برابر است، کیفر خود مسئولِ متخلّف چه میزان است؟ «نساء النبى... العذاب ضعفین» (قرآن در مورد کیفر تخلّف خود پیامبر مىفرماید: «لو تقوّل بعض الاقاویل... لقطعنا منه الوتین»(22) اگر سخن ناروایى را به ما نسبت دهد، رگهاى گردن او را قطع مىکنیم.
9- کیفر متخلّفان بر خداوند آسان است. «على اللّه یسیر»
«31» وَمَن یَقْنُتْ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحاً نُؤْتِهَآ أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقاً کَرِیماً
و هر کس از شما نیز که در برابر خدا و رسولش فروتنى کند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو بار خواهیم داد و برایش روزى کریمانه و پر ارزشى فراهم کردهایم.
نکتهها:
«قنوت» به معناى اطاعت همراه با خضوع و ادب و کرنش است.
شخصى به امام سجّادعلیه السلام عرض کرد: «انّکم اهل بیت مغفورٌ لکم» - شما اهل بیت پیامبر، بخشیده شدهاید. امامعلیه السلام خشمگین شد و فرمود: «در مورد ما همان آیاتى جریان دارد که دربارهى زنان پیامبر جارى است؛ اگر ما گناه کنیم، مجازاتمان دو برابر و اگر نیکوکار باشیم پاداشمان دو برابر است، آن گاه حضرت این آیه و آیهى قبل را تلاوت فرمود».(23)
رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: ضربت علىعلیه السلام (و از پاى در آوردن عمروبن عبدودّ) در روز نبرد خندق، از عبادت جنّ و انس برتر است. «ضربة علىّ یوم الخندق افضل من عبادة الثّقلین»(24)
پیامها:
1- تشویق و تهدید در کنار هم مؤثّر است. «من یأت منکنّ بفاحشة - و من یقنت»
2- اطاعتى ارزش دارد که بر اساس معرفت و عشق، و همراه با فروتنى باشد. «یقنت... للّه و رسوله»
3- هم باید دستورهاى خدا را اطاعت کنیم و هم دستورهاى رسول خدا را. «یقنت... للّه و رسوله»
4- انجام یک عمل صالح کافى نیست، استمرار آن لازم است. «تعمل صالحاً»
5 - همسر پیامبر بودن کافى نیست، عمل لازم است. «تعمل صالحا»
6- کوچکى یا بزرگى عمل مهم نیست، صالح بودن آن شرط است. «صالحاً» نکره آمده است.
7- خداوند براى تشویق ما بندگان، پاداش را به خود نسبت مىدهد. «نُؤتها - اعتدنا»
8 - اجر و پاداش بر اساس موقعیّت و آثار فردى و اجتماعى عمل، متفاوت مىشود. «نُؤتها اجرها مرّتین»
«32» یَا نِسَآءَ النَّبِىِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَآءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفاً
اى همسران پیامبر! شما مثل یکى از زنان (عادّى) نیستید. اگر تقوا پیشهاید پس به نرمى و کرشمه سخن نگویید تا (مبادا) آن که در دلش بیمارى است طمعى پیدا کند، و نیکو و شایسته سخن بگویید.
پیامها:
1- حساب خانوادهى رهبران دینى از سایرین جداست و باید بیش از دیگران مراقب رفتار خود باشند. «یا نساء النبى لستن کاحد من النساء» (موقعیّت اجتماعى، محدودیّت آور است.)
2- وقتى به زنان پیامبر که بیشترشان پیر و سالخورده بوده و زندگى سادهاى داشتند هشدار داده مىشود که با کرشمه و ناز سخن نگویند، زنان جوان و زیبا باید حساب کار خود را بکنند. «یا نساء النبّى ... فلا تخضعن ...»
3- با کرشمه سخن گفتن زن، بى تقوایى است. «اِن اتّقیتنّ فلا تخضعن بالقول»
4- قرآن براى سخن گفتن نیز آدابى بیان مىکند. «فلا تخضعن بالقول»
5 - تنها طمع بیمار دلان، براى آنکه زن خود را کنترل کند کافى است، گرچه تصمیم جدّى نداشته باشند. «لاتخضعن... فیطمع»
6- افراد آلوده، از مقدّسات نیز دست طمع بر نمىدارند. «یا نساء النبّى ... فیطمع الّذى فى قلبه مرض»
7- نباید گفتار و رفتار زن تحریک کننده باشد. «فیطمع الّذى فى قلبه مرض»
8 - در جامعهى نبوى نیز همهى افراد سالم نیستند. «فیطمع الّذى فى قلبه مرض»
9- نباید کارى کنیم که حتّى یک نفر دچار گناه و فساد شود. «الّذى فى قلبه مرض» و نفرمود «الّذین فى قلوبهم»
10- چشم چرانى و هوسبازى یک بیمارى روحى است. «فى قلبه مرض»
11- گرچه کسى که بیمار دل است مشکل دارد، «فى قلبه مرض» امّا من نباید کارى کنم که او را تحریک کند. «فلا تخضعن... فیطمع»
12- طورى سخن بگویید که هم محتوا خوب باشد «قولاً معروفا» و هم شیوه، سالم باشد. «فلا تخضعن بالقول»
چند اصل مهم در نهى از منکر (با توجه به آیه)
1. از موقعیّت خانوادگى افراد کمک بگیریم. «یا نساء النّبىّ»
2. از موقعیّت اجتماعى افراد استفاده کنیم. «لَستُنّ کاَحدٍ من النساء»
3. القابى را به کار ببریم که محبوب همه است. «اِن اتّقیتُنّ»
4. از سادهترین کار شروع کنیم. «فلا تخضعن بالقول»
5. از بزرگان و خودىها شروع کنیم. «یا نساء النّبىّ»
6. از سرچشمهى گناهان نهى کنیم. «فلا تَخضعنَ بالقول فیطمع»
7. از رفتارها و انحرافات کوچک غافل نباشیم. «فلا تَخضعنَ بالقول»
8. عوارض و پیامدهاى فساد و انحراف را بیان کنیم. «فیطمع الّذى فى قلبه مرض»
9. امر به معروف و نهى از منکر در کنار هم باشد. «فلا تخضعن - قلن»
10. حتّى براى جلوگیرى از یک منکر از یک فرد اقدام کنیم. «فیطمع الّذى» نفرمود: «فیطمع الّذین»
11. با هوس و آرزوى گناه هم باید مبارزه کرد تا چه رسد به خود گناه. «فیطمع»
19) آلعمران، 42 - 43.
20) نساء، 31.
21) کافى، ج1، ص47.
22) حاقّه، 44 - 46.
23) تفسیر کنزالدّقائق.
24) الغدیر، ج7، ص 206.
«33» وَقَرْنَ فِى بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُوْلَى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِیْنَ الزَکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً
و در خانههاى خود قرار گیرید و همچون دوران جاهلیّتِ نخستین، با خودآرایى ظاهر نشوید (و زینتهاى خود را آشکار نکنید)، و نماز را بر پا دارید و زکات بدهید، و از خدا و رسولش اطاعت کنید؛ همانا خداوند اراده کرده است که پلیدى (گناه) را از شما اهل بیت (پیامبر) دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.
نکتهها:
«قَرْنَ» از «وقار» یا «قرار» است، و نتیجهى هر دو معنا یکى است. یعنى براى خودنمایى از خانههاى خود خارج نشوید.
«تبّرج» از «بُرج» به معناى خودنمایى است، همان گونه که برج در میان ساختمانهاى دیگر جلوهى خاصّى دارد.
جاهلیّتِ اُولى نشان دهندهى ظهور جاهلیّت اُخرى است که ما امروز شاهد آنیم. در حدیث نیز آمده است: «ستکون الجاهلیّة الاخرى»(25) به زودى جاهلیّت دیگرى فرا مىرسد.
اگر در جاهلیّت آن روز دختر را زنده به گور مىکردند، امروز با سقط جنین، هم دختر را نابود مىکنند، هم پسر را.
اگر در جاهلیّت آن روز قتل و آدم کشى وجود داشت، امروز در جنگهاى بزرگ و جهانى کشتارهاى میلیونى انجام مىگیرد.
جاهلیّت آن روز مدرسه نبود و جنایت انجام مىگرفت، امروز با وجود هزاران دانشگاه، مهمترین حقوق انسانها پایمال مىشود.
در جاهلیّت آن روز فساد و زنا جرم بود؛ امّا امروز در مترقّىترین کشورهاى جهان همجنس بازى قانونى است.(26)
مطالبى دربارهى آیهى تطهیر
«اِنَّما یُریدُ اللّهُ لیُذهِبَ عنکْم الرِّجْسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطهِّرَکُمْ تَطهیراً»
* کلمهى «اِنّما» نشانهى این است که آیهى شریفه دربارهى یک موهبت استثنایى در مورد اهلبیتعلیهم السلام سخن مىگوید.
* مراد از «یُرید»، ارادهى تکوینى است، زیرا ارادهى تشریعى خداوند، پاکى همهى مردم است نه تنها اهل بیت پیامبر اکرمعلیهم السلام.
* مراد از «رجس» هر گونه ناپاکى ظاهرى و باطنى است.(27)
* مراد از «اهل البیت» همهى خاندان پیامبر نیست، بلکه برخى افراد آن است که نام آنان در روایات شیعه و سنّى آمده است. این گروه عبارتند از: علىّ و فاطمه و حسن و حسینعلیهم السلام.
سؤال: دلیل این انحصار چیست؟ و چرا این بخش از آیه دربارهى زنان پیامبر یا تمام خاندان آن حضرت نیست؟
پاسخ: 1. روایاتى از خود همسران پیامبر حتّى از عایشه و امّ سلمه نقل شده که آنان از رسولخداصلى الله علیه وآله پرسیدند: آیا ما هم جزء اهل بیت هستیم؟ پیامبر فرمود: خیر.
2. در روایات متعدّدى مىخوانیم: پیامبر عبایى بر سر این پنج نفر کشید (که یکى از آنان خود حضرت بود) و فرمود: اینها اهل بیت من هستند و اجازهى ورود دیگران را نداد.
3. پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله براى این که اختصاص اهل بیت را به پنج نفر ثابت کند، مدّت شش ماه (و به گفتهى بعضى روایات هشت یا نه ماه) به هنگام نماز صبح از کنار خانهى فاطمهعلیها السلام مىگذشت و مىفرمود: «الصّلاة یا اهل البیت انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
در کتاب احقاق الحق بیش از هفتاد حدیث از منابع معروف اهل سنّت درباره اختصاص آیه شریفه به پنج نفر ذکر شده و در کتاب شواهد التنزیل که از کتب معروف اهل سنّت است بیش از یکصد و سى روایت در همین زمینه آمده است.(28)
به هر حال این آیه شامل زنان پیامبر نمىشود زیرا:
آنها گاهى مرتکب گناه مىشدند. در سورهى تحریم مىخوانیم: پیامبر رازى را به بعضى از همسرانش فرمودند و او امانت دارى نکرد و به دیگرى گفت. قرآن این عمل را گناه نامیده، فرمود: «ان تتوبا اِلى اللّه فقد صغت قلوبکما»(29)
عایشه که همسر پیامبر بود، جنگ جمل را علیه حضرت علىعلیه السلام به راه انداخت و سپس پشیمان شد، با آنکه در این جنگ عدّه بسیارى از مسلمانان کشته شدند؟
چند سؤال
1. آیا «یطهّرکم» به معناى آن نیست که اهل بیتعلیهم السلام آلودگى داشتهاند و خداوند آنان را تطهیر کرده است؟
پاسخ: شرط تطهیر آلودگى نیست، زیرا قرآن دربارهى حوریان بهشتى کلمه «مطهّرة» را به کار برده در حالى که هیچ گونه آلودگى ندارند. به عبارت دیگر «یطهّرکم» به معناى پاک نگهداشتن است نه پاک کردن از آلودگى قبلى.
2. اگر اهلبیت تنها پنج نفرند، چرا این آیه در میان جملاتى قرار گرفته که مربوط به زنان پیامبر است؟
پاسخ: الف: جملهى «انّما یرید اللّه ...» به صورت جداگانه نازل شده ولى هنگام جمع آورى قرآن در این جا قرار گرفته است.
ب: به گفتهى تفسیر مجمع البیان، رسم فصیحان و شاعران و ادیبان عرب این بوده که در لابلاى مطالب معمولى حرف جدید و مهمّى مطرح مىکنند تا تأثیرش بیشتر باشد. چنانکه در میان اخبار صدا و سیما، اگر گوینده یک مرتبه بگوید: به خبرى که هم اکنون به دستم رسید توجّه فرمایید، این گونه سخن گفتن یک شوک روانى و تبلیغاتى ایجاد مىکند. نظیر این آیه را در آیهى سوّم سورهى مائده خواندیم که مطلب مربوط به ولایت و امامت و کمال دین و تمام نعمت و یأس کفّار و رضاى الهى، در کنار احکام مربوط به گوشت خوک و خون، نازل شده و این گونه جا سازىها رمز حفظ قرآن از دستبرد نااهلان است. درست همان گونه که گاهى زنان هنگام خروج از خانه زیور آلات خود را در لابلاى پنبههاى متّکا قرار مىدهند. با این که طلا و پنبه رابطهاى ندارند ولى براى محفوظ ماندن از دستبرد نااهلان این کار انجام مىگیرد.
ج: در میان سفارش هایى که به زنان پیامبر مىکند، یک مرتبه مىفرماید: خدا ارادهى مخصوص بر عصمت اهل بیت دارد، یعنى اى زنان پیامبر! شما در خانهاى هستید که معصومینعلیهم السلام هستند و حتماً باید تقوا را بیشتر مراعات کنید.
د: در مورد اهلبیت ضمیر جمع مذکر به کار رفته که نشان غالب بودن مردان است، به خلاف جملات مربوط به زنان پیامبر که در آنها از ضمیر جمع مؤنث استفاده شده است. «بیوتکنّ، اقمن - عنکم، یطهّرکم»
گرچه این آیه خطاب به زنان پیامبر است ولى قطعاً مراد همهى زنان مسلمان هستند که باید به این دستورها عمل کنند.
پیامها:
1- جایگاه زن یا خانه است یا بیرون خانه بدون خود نمایى. «قرن - لا تبرّجن»
2- ارتجاع و عقب گرد به دوران جاهلى ممنوع است. «لا تبرّجن تبرّج الجاهلیّته الاولى»
3- خودنمایى نشانهى تمّدن نیست، نشانهى جاهلیّت است. «تبرّج الجاهلیّته الاولى»
4- نماز و زکات دو عنصر ناگسستنى و متلازم یکدیگرند. «الصلاة و... الزکوة»
5 - اطاعت از رسول در کنار اطاعت از خدا واجب است. «اَطِعن اللّه»
6- گناه، پلیدى روح است و خاندان نبوّت باید از این پلیدى دور باشند. «لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت»
«34» وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَى فِى بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفاً خَبِیراً
و آنچه که از آیات خدا و حکمت در خانههایتان تلاوت مىشود یاد کنید؛ همانا خداوند (نسبت به شما) داراى لطف و (از کارهاى شما) آگاه است.
نکتهها:
براى کلمهى «ذکر» دو معنا بیان کردهاند: یکى به خاطر سپردن و دیگرى به زبان آوردن. بنابراین «واذکرن» یا به این معناست که اى زنان پیامبر! به خاطر داشته باشید و فراموش نکنید که وحى الهى در خانه شما نازل مىشود و یا به این معناست که آنچه از کتاب خدا در خانه شما تلاوت مىشود و شما فرا مىگیرید، براى سایرین بیان کنید.
پیامها:
1- تلاوت قرآن در منزل و تکرار آن توسط اهل خانه، سفارش قرآن است. «واذکرن ما یتلى... من آیات اللّه»
2- به جاى فرهنگ ابتذال فرهنگ الهى را دنبال کنید. «لا تبرّجن ... واذکرن»
3- قرار گرفتن زن در خانه و پرهیز از جلوهگرى، به معناى عقب ماندن از علم و حکمت نیست. «قرن... لا تبرّجن... و اذکرن... آیات اللّه و الحکمة»
4- خانوادهى نبوّت در انجام اعمال نیک سزاوارترند «فى بیوتکنّ» (زندگى در خانهى وحى تکلیف آور است).
5 - استقرار زن در خانه، نهى از خودنمایى، انجام نماز و زکات و ذکر آیات، ناشى از لطف خداوند بر زنان و آگاهى از مصالح و مفاسد است. «لطیفاً خبیرا»
«35»إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُوْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَ الْقَانِتِینَ وَ الْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَ الصَّابِرَاتِ وَ الْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ وَ الصَّآئِمِینَ وَالصَّآئِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَافِظَاتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً
همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان با ایمان و زنان با ایمان، و مردان مطیع خدا و زنان مطیع خدا، و مردان راستگو و زنان راستگو، و مردان شکیبا و زنان شکیبا، و مردان فروتن و زنان فروتن، و مردان انفاقگر و زنان انفاقگر، و مردان روزه دار و زنان روزه دار، و مردان پاکدامن و زنان پاکدامن، و مردانى که خدا را بسیار یاد مىکنند و زنانى که بسیار به یاد خدا هستند، خداوند براى (همهى) آنان آمرزش و پاداشى گرانقدر وبزرگ آماده کرده است.
نکتهها:
به دنبال دستورهایى که براى همسران پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله گفته شد، این آیه ده کمال براى عموم زنان و مردان در مسایل اعتقادى، اخلاقى و عملى، بر شمرده است.
زمانى ارزش این آیه روشن مىشود که به تبعیضاتى که عرب و عجم میان زن و مرد قائل بودند بنگریم و تاریخ دلخراش زن را مطالعه کنیم.
تفاوت میان زن و مرد در جسم است. روح، زن و مرد ندارد و همهى کمالات بشرى مربوط به روح اوست نه جسم او. لذا همه کمالاتى که در این آیه آمده، به صورت یکسان میان مرد و زن مطرح شده است.
پیامها:
1- انسان زمانى کامل مىشود که همهى کمالات را در خود داشته باشد نه فقط بعضى را. «انّ المسلمین ...»
2- نشانهى جامعیّت اسلام آن است که کمال را در همهى ابعاد اعتقادى، اخلاقى، عملى، فردى و اجتماعى انسان مطرح مىکند. «انّ المسلمین ...»
3- با تجلیل از خوبان، دیگران را به انجام خوبىها تشویق کنیم. «انّ المسلمین ...»
4- رشد انسان، مرحلهاى و گام به گام است. (ابتدا اسلام با زبان، سپس ایمان با دل، سپس اطاعت، صداقت، صبر و ... «انّ المسلمین ... المؤمنین ... الصابرین ...»
5 - انسان کامل، علاوه بر اقرار به زبان (اسلام) و باور قلبى (ایمان)، باید شکم و شهوت و زبان خود را کنترل کند.
* کنترل شکم با روزه. «الصائمین»
* کنترل زبان با صداقت. «الصادقین»
* کنترل شهوت با دورى از حرام. «والحافظین فروجهم»
* مبارزه با غرور، با داشتن تواضع. «القانتین »
* غفلت زدایى با ذکر و یاد خدا. «والذاکرین»
* مقاومت در برابر نیشها و نوشها با نیروى صبر. «والصابرین»
* غافل نماندن از محرومان با انفاق. «والمتصدّقین»
6- اسلام هم به کمیّت توجّه دارد، هم به کیفیّت. (در مورد مقدار مىفرماید: «والذاکرین اللّه کثیرا» و در مورد کیفیّت مىفرماید: « والقانتین» که اطاعت همراه با فروتنى است.)
7- زن، حقّ مالکیّت و بخشش مالى دارد. «المتصدّقین والمتصدّقات»
8 - همهى توفیقات خود را از خدا بدانیم. (ذکر خدا در پایان کمالات آمده است.) «و الذاکرین اللّه کثیراً»
9- زن و مرد، در رشد کمالات معنوى و انسانى و دریافت پاداش یکسانند. «انّ المسلمین والمسلمات... اعدّ اللّه لهم»
10- عمل نیک، کلید بخشش الهى است. «اعدّ اللّه لهم مغفرة»
11- ابتدا بخشش الهى، سپس دریافت پاداش الهى. «مغفرة و اجراً عظیما»
«36» وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍإِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِیناً
و هیچ مرد و زن با ایمانى حقّ ندارند هنگامى که خدا و رسولش امرى را مقرّر کنند، از سوى خود امر دیگرى را اختیار کنند و هر کس خدا و رسولش را نافرمانى نماید، پس بدون شک به گمراهى آشکارى گرفتار شده است.
نکتهها:
اگر مسلمانان تسلیم این آیه بودند، پس از آن که پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله در غدیر خم به فرمان خداوند علىعلیه السلام را به جانشینى خود و رهبرى امّت اسلام معرّفى کرد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علىّ مولاه» دیگرى را بر علىعلیه السلام ترجیح نمىدادند.
این آیه زمینه ساز آیهى بعد است که به پیامبر مىفرماید: تو باید سنّتهاى غلط را بشکنى و مردم حقّ ندارند در برابر خواست خداوند اعمال سلیقه کنند.
این که آیهى شریفه مىفرماید: انسان در برابر فرمان خدا و رسول اختیارى ندارد، نباید براى کسى مایه تعجّب باشد زیرا این کار، درست مانند این است که پزشک با قاطعیّت به بیمار خود بگوید: تو حقّ ندارى غیر از آنچه من دستور دادهام غذا یا داروى مصرف کنى. خداوند نیز ما را از انتخاب آزاد، طبق میل شخصى در برابر فرامین الهى منع کرده است، زیرا او راه سعادت ما را بهتر از ما مىداند.
در روایت مىخوانیم که رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: «یا عباد اللّه انتم کالمرضى و ربّ العالمین کالطّبیب... اَلا فسلّموا للّه امره تکونوا من الفائزین»(30) اى بندگان خدا! شما همچون بیمار و خدا مانند طبیب است، مصلحت مریض در نسخه طبیب است نه آنچه بیمار تمایل دارد، پس تسلیم امر خدا باشید تا رستگار شوید.
در نظام حکومت دینى، خدا محورى بر دموکراسى و مردمسالارى حاکم است، زیرا نظر مردم مادامى ارزش دارد که مخالفِ حکم خدا نباشد.
پیامها:
1- سنّ و سواد و نژاد و قدرت و ثروت و شهرت و قبیله و طرفدار و سازمانهاى بین المللى، هیچکدام سبب ایجاد حقّ در برابر قانون الهى نمىشود. «ما کان لمؤمن ولا مؤمنة»
2- نشانهى ایمان، تعبّد در برابر خدا و رسول است. «ما کان لمؤمن ولا مؤمنة...»
3- در تسلیم و تعبّد، زن و مرد تفاوتى ندارند. «لمؤمن ولا مؤمنة»
4- هر کس در برابر قانون خدا و سنّت پیامبر، قانونى بیاورد، در ایمان خود شک کند. «ما کان لمؤمن ولا مؤمنة»
5 - دستورهاى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله، همچون دستورهاى خداوند واجب الاجراست. «اذا قضى اللّه و رسوله»
6- خدا و رسول بر امور مردم ولایت کامل دارند. «قضى اللّه و رسوله امراً»
7- اجتهاد در برابر نصّ، ممنوع است. (آن جا که حکم الهى روشن است، هیچ کس حقّ اظهار نظر ندارد.) «ما کان - لهم الخیرة»
8 - آزادى انسان در چارچوب قوانین الهى است. «ما کان - لهم الخیرة»
9- عقل باید تابع وحى و سلیقه باید تابع وظیفه باشد. «ما کان - لهم الخیرة»
10- هر انتخاب و نظریّهاى که مخالف قانون و قضاوت خدا و رسول باشد، معصیت و انحراف آشکار است. «و من یعص اللّه ... ضلالاً مبینا»
«37» وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِى أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِى فِى نَفْسِکَ مَااللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاکَهَا لِکَىْ لَا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِى أَزْوَاجِ أَدْعِیَآئِهِمْ إِذَا قَضَوْاْ مِنْهُنَّ وَطَراً وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً
و (به یاد آر) زمانى که به (زید بن حارثه،) کسى که خداوند بر او نعمت (اسلام و ایمان) داده بود و تو (نیز) به او نعمت (آزادى) داده بودى مىگفتى: همسرت را نگاه دار (و او را طلاق نده) و از خدا پروا کن و در دلت چیزى را پنهان مىداشتى که خداوند آن را آشکار مىکند و از مردم مىترسیدى در حالى که خداوند سزاوارتر است که از او بترسى. پس چون دوران کامیابى زید از همسرش پایان یافت (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو در آوردیم تا در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسر خواندههایشان هنگامى که طلاق گیرند مشکلى نباشد، و فرمان خداوند انجام شدنى است.
نکتهها:
«اَدعیاء» جمع «دعى» به معناى پسر خوانده است. «وَطَر» به معناى نیاز و حاجت است.
به گفتهى اکثر مفسّران و مورّخان، این آیه مربوط به زید بن حارثه است. او بردهاى بود که خدیجه به پیامبر اسلام بخشید و حضرت آزادش نمود. قبیلهى زید او را از خود راندند و پیامبر زید را فرزند خواندهى خود قرار داد. بعد از ظهور اسلام، زید به آیین محمد صلى الله علیه وآله گروید و از مسلمانان ممتاز و فرمانده لشکر در جنگ موته شد و در همان جنگ به شهادت رسید.
پیامبر از دختر عمّهاش زینب - که زنى سرشناس و از نوههاى عبدالمطلب بود - براى زید خواستگارى کرد. در آغاز، زینب خیال کرد حضرت او را براى خودش خواستگارى مىکند. امّا بعد که فهمید براى زید است ناراحت شد، زیرا تا آن زمان هیچ زن آزادى (تا چه رسد به زنان سرشناس) همسر برده نمىشد. (گرچه بردهاى آزاد و پسرخوانده پیامبر و از مسلمانان ممتاز باشد)
پس از ازدواج، ناسازگارى بین آنان آغاز شد و زید تصمیم گرفت زینب را طلاق دهد. بارها نزد پیامبر رفت ولى آن حضرت به او مىفرمود: همسرت را نگاه دار و طلاق نده، «امسک علیک زوجک». به هر حال زید او را طلاق داد و دو ضربهى روحى و اجتماعى بر زینب وارد شد، یکى همسر زید شدن که جامعهى آن روز این کار را نمىپسندید، دوم طلاق گرفتن.
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله به امر خداوند مأمور شد تا دو سنّت جاهلى را بشکند.
الف: گرفتن همسر پسر خوانده که در جاهلیّت مانند گرفتن همسرِ فرزند ناروا بود.
ب: گرفتن همسر بردهى خود که این هم در آن زمان، زشت و ناروا بود.
پیامبر اکرم زینب را به ازدواج خود در آورد و به مردم اطعامى داد که براى هیچ یک از همسران دیگرش نداد. چون در این آیه جملهى «زوّجناکها» آمده، یعنى ما زینب را به ازدواج تو در آوردیم تا عادات و رسوم جاهلى را با عمل تو بشکنیم؛ زینب نیز بر سایر همسران پیامبر مباهات مىکرد که ازدواج شما به خواست پیامبر اکرم بوده ولى ازدواج من به فرمان خداوند متعال بوده است.
سؤال: مراد از جملهى «تُخفى فى نفسک مَا اللّه مُبدیه» که خداوند به پیامبر اکرم مىفرماید: تو در دل، مسألهاى را پنهان داشتى که خدا آن را آشکار مىکند؛ چیست؟
پاسخ: امام رضاعلیه السلام در پاسخ سؤالات مأمون پیرامون عصمت انبیا فرمود: خداوند نام همسران پیامبر را به آن حضرت آموخته بود و در میان آنان نام زینب دختر جحش نیز بود؛ حضرت دید او همسر زید است و چگونه زن زید همسر او خواهد شد؟ این معنا در دل حضرت بود که با حکم خداوند به ازدواج پیامبر با زینب، حکمت آن آشکار شد.(31) بنابراین پیامبر هرگز کارى خلاف عصمت و مقام نبوّت انجام نداده و از قبل علاقهاى به هیچ زنى نداشت تا چه رسد به همسر زید، پسرخوانده خود! نعوذ باللّه.
اوامر دو گونه است: مولوى، که باید عمل نمود و ارشادى که عمل کردنش به سود انسان است. در این جا امر پیامبر اکرم، که به زید فرمود: «امسک علیک زوجک» همسرت را نگاهدار، ارشادى بود وگرنه کسى که خداوند با جملهى «انعم اللّه علیه» از او ستایش کرد، خلاف فرمان حضرت عمل نمىکرد. در آیهى قبل نیز خواندیم: «و ما کان لمؤمن ولا مؤمنة اذا قضى اللّه و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة»
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله تصمیم و رغبتى براى ازدواج با زینب نداشت، لذا سفارش او به زید، حفظ همسرش بوده نه طلاق او. «امسک علیک زوجک... زوّجناکها»
با توجّه به دو آیهى بعد که مىفرماید: مبلّغان واقعى از هیچ کس جز خدا نمىترسند، «ولا یخشون احدا الاّ اللّه» مراد از ترس پیامبر در این آیه «و تخشى الناس»، ترس از جوسازىهایى بود که به اهداف حضرت ضربه مىزد زیرا ممکن بود مردم بگویند: پیامبر با همسر یک برده یا با همسر فرزند خواندهاش ازدواج کرده است.
پیامها:
1- انبیا، مرجع رسیدگى به مسایل مردم بودند. (زید بن حارثه بارها طلاق همسرش را به حضرت اعلام کرد ولى پیامبر همواره مىفرمود: صبر کن.) «و اذ تقول»
2- خدا و رسول، ولىّ نعمت ما هستند. «انعم اللّه - انعمت»
3- در بیان نعمتها، ابتدا نعمتهاى معنوى و الهى را نام ببرید، سپس نعمتهاى مادّى و دنیوى، «انعم اللّه علیه»؛ که مراد هدایت زید و اسلام آوردن اوست، «انعمت علیه»؛ که مراد آزاد کردن زید از بردگى است.
4- اسلام و آزادى دو نعمت بزرگ است. «انعم اللّه علیه»؛ (توفیق مسلمان شدن. «انعمت علیه»؛ (آزاد کردن برده)
5 - اگر خواستید به جاى نام، صفتى از کسى ذکر کنید، بهترین صفاتش را نام ببرید. «لِلّذى انعم اللّه علیه و انعمت علیه»
6- هرگاه همسرى نزد شما شکایت کرد فوراً پیشنهاد جدایى ندهید. «امسک علیک زوجک» (اسلام طرفدار تحکیم بنیاد خانواده است)
7- در امر به معروف از اهرم عاطفه و تقوا استفاده کنید. «امسک علیک زوجک اتّق اللّه»
8 - تقوا سبب تحکیم پیوند خانوادگى است. «امسک علیک زوجک و اتّق اللّه»
9- ولىّ نعمت بودن، ایجاد حقّ امر و نهى مىکند. «انعمت علیه امسک علیک زوجک»
10- لازمهى قاطعیّت و صلابت آن است که با افکار فاسد و منحرف، گرچه افکار عمومى باشد مبارزه کنیم. «و تخشى الناس واللّه احقّ ان تخشاهُ»
11- در شکستن عادتهاى غلط اجتماعى، از هیاهوى مردم نترسید. «تخشى النّاس و اللّه احقّ ان تخشاه»
12- در اجراى فرمان خدا منتظر تأیید مجامع بین المللى نباشید. «تخشى النّاس واللّه احقّ ان تخشاهُ»
13- همهى طلاقها و جدایىها دلیل سرکشى و ناشزه بودن زن نیست. (بى علاقگى زن به شوهر نباید دلیل عدم تمکین او باشد.) «قضى زیدٌ منها وطراً»
14- زناشویى از نیازهاى مهم انسان است. «وطراً» یعنى نیاز مهم واساسى.
15- مسائل زناشویى را با کنایه بگویید. «قضى زیدٌ منها وطراً»
16- رهبران دینى جامعه باید در شکستن سنّتهاى باطل پیشقدم باشند. «لکى لایکون على المؤمنین حرج» (هموار کردن راه حقّ براى دیگران یک ارزش است)
17- زنان بیوه محترم هستند و ازدواج با آنان کسر شأن نیست. «زوّجناکها» خداوند مىفرماید: این ازدواج را ما مقرّر کردیم.
18- پاى بندى به آداب و رسوم غیر الهى، زندگى را فلج مىکند. «لکى لا یکون على المؤمنین حَرَج»
19- ازدواج با همسر فرزند خوانده بعد از طلاق او جایز است. «اذا قضوا منهنّ وطراً» (فرزند خواندگى در اسلام بوده است.)
26) دربارهى جاهلیّت معاصر، کتابى به نام «جاهلیّت قرن بیستم» از سیّد قطب و کتاب دیگرى به نام «سیماى تمّدن غرب» از سیّد مجتبى موسوى لارى نوشته شده که تاکنون به چند زبان ترجمه شده است.
27) تفسیر برهان.
28) تفاسیر نورالثقلین و نمونه.
29) تحریم، 4 .
30) میزان الحکمه، ج 4، ص 545 .
31) تفاسیر المیزان و نورالثقلین؛ عیون الاخبار، ج1، ص281.
«38» مَا کَانَ عَلَى النَّبِىِّ مِنْ حَرَجٍ فِیَما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِى الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلُ وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَّقْدُوراً
بر پیامبر در (انجام) آنچه خداوند براى او تعیین کرده هیچ سختى و محذورى نیست، چنان که خداوند دربارهى انبیاى قبلى نیز این سنّت را قرار داده بود (که آداب و رسوم جاهلى و بىاساس را بشکنند)، و فرمان خدا همواره سنجیده و اندازهگیرى شده است.
نکتهها:
این آیه به منزله قطعنامهى آیه قبل است که رهبر دینى باید خط شکن باشد و از ملامتها نترسد و منتظر رضایت این و آن نباشد.
امام رضاعلیه السلام فرمود: «چون خداوند مىدانست که منافقان ازدواج پیامبر را با همسر زید که پسرخوانده حضرت بود، دستاویز عیبجویى او قرار خواهند داد، این آیه را نازل کرد».(32)
پیامها:
1- پیامبر نباید در انجام فرمان خدا به جوّسازىها و مانع تراشىها اعتنا کند. «ما کان على النبى ...»
2- پیامبر، ممکن است وظایف و دستورهاى اختصاصى نیز داشته باشد. «فرض اللّه له»
3- همهى انبیا، خط شکن، و با افکار منحرف عمومى درگیر بودهاند. «من قبل»
4- سنّت خدا در شکستن سنّتهاى غلط است. «سنّة اللّه»
5 - فرمانهاى الهى، حساب شده و لازم الاجراست. «امر اللّه قدراً مقدورا»
«39» ألَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ کَفَى بِاللَّهِ حَسِیباً
کسانى که پیامهاى الهى را ابلاغ مىکنند و از خدا مىترسند، و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند، و خداوند براى حسابرسى کافى است.
نکتهها:
در این آیه سخن از قاطعیّت و شهامت مبلّغ در ابلاغ دستورهاى الهى به مردم است، ولى باید بدانیم که در مواردى مدارا، نرمش و سکوت براى جذب قلوب لازم است.
خشیت غیر از خوف است، خشیت تأثر قلبى است که از عظمتِ امرى ناشى مىشود، ولى خوف انتظار وقوع امر ناپسندى است که موجب پرهیز از آن مىشود. انبیا هیچ گونه خشیتى از غیر خدا ندارند، زیرا تنها خداوند را بزرگ مىبینند.
پیامها:
1- موفقیّت در تبلیغ، شرایطى دارد:
الف: تداوم تبلیغ. «یبلّغون»
ب: تقوا در عمل. «یخشونه»
ج: شهامت و قاطعیّت. «ولا یخشون احداً الا اللّه»
د: توکّل به خدا. «و کفى باللّه حسیبا»
2- همیشه تبلیغ با سخنرانى نیست، گاهى باید با عمل، حکم خدا را روشن ساخت. (در دو آیه قبل فرمود: زن زید را بگیر تا خرافهاى را از میان بردارى، آنگاه در این آیه مىفرماید:) «الّذین یبلّغون رسالات اللّه»
3- مبلّغان الهى، همواره دشمنان سرسخت وتهدیدکننده دارند. «لایخشون احداً»
4- خدا ترسى مقدّمهى شجاعت و شهامت است. «یخشونه ولا یخشون احداً»
5 - مبلّغان الهى بدانند که حساب صبر و تحمّل آنان با خداست. «کفى باللّه حسیبا»
«40» مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَىْءٍ عَلِیماً
محمّد صلى الله علیه وآله، پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست، بلکه رسول خدا و خاتم پیامبران است؛ و خداوند به همه چیز آگاه است.
نکتهها:
در این آیه هم کلمه «رسول» و هم کلمه «نبىّ» آمده است. «رسول» صاحب کتاب و «نبىّ» خبر دهنده است، یا آنکه «رسول» پیامآور و «نبىّ» انجام دهنده رسالت است.(33)
«خاتَم» به معناى نگین انگشتر است که در قدیم با حک کردن نام خود بر روى آن، پایان نامهها و دستورها را با آن مُهر مىکردند. خاتم و در اینجا کنایه از آخرین پیامبر بودن است.
گرچه در قرآن آیات فراوانى بیانگر جهان شمولى و جاودانگى آیین حضرت محمّدصلى الله علیه وآله است، مانند: «للعالمین نذیرا»(34)، «لانذرکم به و من بلغ»(35)، «کافّة للناس»(36) و در روایات، حدیث متواتر «لا نبىّ بعدى» و حدیث معروف «حلال محمّد حلال ابداً الى یوم القیامة»(37) و دهها حدیث دیگر بر این مطلب تأکید کردهاند، ولى این آیه روشنترین دلیل بر خاتمیّت پیامبر اسلام است.
این آیه تنها آیهاى است که هم نام پیامبر و هم رسالت پیامبر را در قالب دو عنوان ذکر کرده است: «محمّد»، «رسول اللّه»، «خاتم النّبیّین»
چند سؤال
1. چرا پس از اسلام انسانها به پیامبر جدید نیاز ندارند؟
پاسخ: دلیل اصلىِ تجدید نبوّتها و آمدن پیامبران جدید، دو چیز بوده است: یکى تحریف دین سابق، به گونهاى که از کتاب خدا و تعالیم پیامبر پیشین امور بسیارى تحریف شده باشد و دیگرى تکامل بشر در طول تاریخ که مقتضى نزول قوانین جامعتر و کاملتر بود.
امّا پس از پیامبر اسلام، این دو امر واقع نشده است. زیرا اوّلاً قرآن، بدون آنکه کلمهاى از آن تحریف شود، در میان مردم باقى است و ثانیاً جامعترین و کاملترین قوانین در آن مطرح شده و بر اساس علم خداوند، تا روز قیامت هیچ نیازى براى بشر نیست، مگر آنکه حکمش در اسلام بیان شده است.
2. چگونه نیازهاى متغیّر انسان با خاتمیّت دین سازگار است؟
پاسخ: انسان در مراحل تحصیلى خود تا درجهى اجتهاد و دکترى به استاد نیاز دارد، پس از آن به مرحلهاى مىرسد که مىتواند بدون استاد، نیازهاى خود را از مطالبى که آموخته به دست آورد. باب اجتهاد باز است و مىتوان قوانین مورد نیاز را از قواعد کلّى استنباط کرد. البتّه بر اساس اصولى که فقها براى استخراج احکام تدوین نمودهاند.
3. چرا رابطه بشر با عالم غیب قطع شد؟
پاسخ: وحى نازل نمىشود ولى رابطه با غیب همچنان باقى است، امام معصومعلیه السلام حضور دارد و فرشتگان الهى بر او نازل مىشوند،(38) امدادهاى غیبى به انسانهاى شایسته مىرسد؛ حتّى افراد عادى اگر متّقى باشند نور الهى پیدا مىکنند و خداوند راه حقّ را به نحوى به آنان نشان مىدهد. «اتّقوا اللّه... یجعل لکم نورا»(39)
پیامها:
1- پسرخوانده هرگز پسر نیستو پدرخوانده نیز پدر نیست تا ازدواج او با همسر مطلّقهى پسرخواندهاش جایز نباشد. «ما کان محمّد أبا أحد و رجالکم»
2- حکم مادرى همسران پیامبر براى مردم، (که در آیه 6 مطرح شد) دلیل حکم پدرى آن حضرت نیست. «ما کان محمّد أبا أحد...»
3- خاتمیّت پیامبر اسلام، بر اساس علم و حکمت الهى است. «خاتم النبیّین - اللّه بکلّ شىء علیما»
«41» یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اذْکُرُواْ اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً
«42» وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلاً
اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا را بسیار یاد کنید.
و او را در هر صبح و شام تسبیح نمایید (و به پاکى بستایید).
نکتهها:
یاد خداوند تنها با زبان و گفتار نیست، بلکه در هر فکر، کار و حرکتى رضایت خداوند را در نظر داشتن است.
قرآن براى ذکر خدا آثار و برکاتى بیان کرده و یکى از دلایل نماز را ذکر خدا دانسته است، «اقم الصلاة لذکرى»(40) یاد خدا تنها وسیلهى آرامش دلهاست. «الا بذکر اللّه تطمئن القلوب»(41) و روح آرام و نفس مطمئنّ به پرواز در مىآید و به حقّ مىرسد. «یا ایّتها النّفس المطمئنّة . اِرجعى الى ربّک»(42) و اعراض از ذکر خدا زندگى نکبت بارى را به همراه دارد «و مَن اَعرض عن ذکرى فانّ له معیشة ضَنکا»(43)
گفتهاند: تسبیحات حضرت زهرا علیها السلام نمونهاى از ذکر کثیر است.(44)
رسول اکرمصلى الله علیه وآله فرمود: هر کس زبان ذاکرى داشته باشد، خیر دنیا و آخرت به او عطا شده است. و امام صادقعلیه السلام فرمود: هر چیزى حدّى دارد جز ذکر خدا.
در حدیث مىخوانیم: قلب و روح، مثل آهن زنگ مىزند و ذکر خدا وسیلهى روشنى و جلاى آن است.
در روایات آمده است: ذکر خدا تنها با زبان نیست، ذکر واقعى آن است که هنگام حلال و حرام یاد خدا کنیم و از گناه دست برداریم.(45)
پیامها:
1- خطاب زیبا و محرمانه، وسیلهى جذب مردم و زمینهى پذیرش آنان است. «یا ایّها الّذین آمنوا»
2- یاد خداوند، زمانى در انسان مؤثّر است که مستمرّ و بسیار باشد. «اُذکروا اللّه ذکراً کثیرا»
3- بهترین ذکر خدا، تسبیح و تنزیه اوست. «اذکروا اللّه... و سبّحوه»
4- آغاز و پایان روز را با تسبیح و یاد خدا بگذرانیم. «سبّحوه بُکرةً و اصیلاً»
32) تفسیر نورالثقلین و عیون الاخبار، ج1، ص203.
33) معجمالفروق اللغویة.
34) فرقان، 1 .
35) انعام، 19 .
36) سبأ، 28 .
37) کافى، ج1، ص 58 .
38) بنگرید به اصول کافى بحث امامت.
39) حدید، 28.
40) طه، 14.
41) رعد، 28.
42) فجر، 27 - 28.
43) طه، 124.
44) کافى، ج2، ص500.
45) میزان الحکمة و سفینةالبحار (ذکر).
«43» هُوَ الَّذِى یُصَلِّى عَلَیْکُمْ وَمَلَآئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً
او کسى است که بر شما درود مىفرستد و فرشتگان او (نیز بر شما درود مىفرستند) تا شما را از تاریکىها (کفر، شرک، جهل، تفرقه و خرافات) به سوى نور (ایمان، تقوا، علم و وحدت) در آورند و او به مؤمنان مهربان است.
نکتهها:
در آیهى قبل فرمود: خدا را بسیار یاد کنید. در این آیه مىفرماید: خداوند بر شما صلوات مىفرستد؛ گویا صلوات خدا، ذکر کثیر شماست، مثل آیهى «اُذکرونى اَذکرکم»(46)
پیامها:
1- راه دعوت مردم به دین، درود و رحمت است. «یُصلّى علیکم ... لیخرجکم»
2- فرشتگان، هم بر مؤمنان درود مىفرستند، «یصلّى علیکم و ملائکته لیخرجکم» و هم براى آنان استغفار مىکنند. «و یستغفرون للذین آمنوا»(47)
3- انسان در خارج شدن از ظلمات، به امداد الهى نیاز دارد و عقل و علم بشر کافى نیست. «هو الّذى یصلّى ... لیخرجکم من الظلمات»
4- تاریکىها، متعدّد است. «الظلمات» تاریکى جهل، شرک، تفرقه، غفلت و خرافات.
5 - ایمان به خداوند و حقایق الهى، نور راه انسان است. «الى النور و کان بالمؤمنین»
6- ایمان، کلید دریافت رحمت ویژه الهى است. «بالمؤمنین رحیماً»
«44» تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلاَمٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً
تحیّت آنان در روزى که خدا را ملاقات کنند سلام است؛ و خداوند براى آنان پاداشى نیکو فراهم کرده است.
نکتهها:
کلمهى «تحیّت» از «حیات»، به معناى دعا کردن براى سلامتى و حیات دیگران است.
مراد از «یوم یلقونه»، «روز ملاقات»، روز رستاخیز است که با کنار رفتن پردهها، انسان به مقام شهود باطنى و دید قلبى مىرسد، گویا خدا را ملاقات مىکند.(48)
سلام، هم از طرف خداست. «سلام قولاً من ربّ رحیم»(49)
هم از سوى فرشتگان است. «سلام علیکم بما صبرتم»(50)
هم نشانهى سلامتى است. «ادخلوها بسلام آمنین»(51)
هم سخن رسمى بهشتیان است. «قیلاً سلاماً سلاماً»(52)
پیامها:
1- سلام، درودِ بهشتى و بهشتیان است. «تحیّتهم... سلام»
2- پاداشهاى الهى، هم بزرگوارانه است، هم بزرگ و گرانقدر. «اجراً کریماً»، «اجراً عظیماً»(53)
«45» یَآ أَیُّهَا النَّبِىُّ إِنَّآ أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً
«46» وَ دَاعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً
اى پیامبر! همانا ما تو را گواه (بر مردم) و بشارت دهنده و بیمدهنده فرستادیم. و (نیز) دعوت کننده به سوى خدا به فرمان او و چراغى تابان (قرار دادیم).
نکتهها:
در این دو آیه، نقش پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله در جامعه بیان شده است.
او مردم را به سوى خدا دعوت مىکند و شیوهى او در این دعوت، بشارت و انذار است، امّا نه فقط با زبان، بلکه عمل او نیز حجّت بر مردم و الگویى براى آنان است.
پیامها:
1- باید نقش و مسئولیّت افراد را به آنان و جامعه اعلام کرد. «یا ایّها النبى انّا ارسلناک...»
2- در برابر نیشها و آزار دشمن، تجلیل لازم است. «ارسلناک شاهداً و...»
(در آیهى بعد مىخوانیم: «وَدَعْ اَذاهم»)
3- پیامبر بر اعمال مردم گواه است. «شاهداً»
4- کسى مىتواند بشارت و هشدار دهد که بر اعمال و رفتار مردم شاهد و در صحنه حاضر باشد. «شاهداً و مبشّراً»
5 - در تبلیغ و تربیت، بشارت و انذار هر دو لازم است. «مبشّراً و نذیرا»
6- بشارت و انذار، وسیله دعوت انبیاست. «مبشّرا ونذیرا و داعیاً»
7- انبیا مردم را به سوى خدا دعوت مىکنند، نه خود. «داعیاً الى اللّه»
8 - انبیا نیز در برابر خداوند از خود استقلالى ندارند و موفقیّت و دعوت آنان با اذن الهى است. «باذنه»
9- پیامبر در جامعه، چراغ هدایتى است که نور آن سبب رشد، حرکت و تشخیص است. «سراجاً منیرا»
«47» وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ اللَّهِ فَضْلاً کَبِیراً
«48» وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ کَفَى بِاللَّهِ وَکِیلاً
و به مؤمنان بشارت ده که براى آنان از سوى خداوند بخششى بزرگ است. و کافران و منافقان را اطاعت مکن، و به آزارشان اعتنا مکن، و بر خدا توکّل نما که خداوند براى وکالت کافى است.
نکتهها:
بىاعتنایى به آزار و اذیّت دشمنان به معناى سستى و کوتاهى در برخورد با آنان نیست، بلکه به معناى توکّل و امیدوارى به رحمت الهى، دلسرد نشدن از برخوردهاى آنان است.
پیامبر، از جانب خداوند مأمور مىشود تا به مؤمنان بشارت دهد که لطف و فضل ویژه او شامل حال آنان مىشود و این خود بزرگترین لطف خداست.
این آیه «و بشّر...» مصداق ونمونه آیهى قبل است که فرمود: «مبشّراً».
پیامها:
1- ایمان، شرط دریافت الطاف ویژهى الهى است. «بشّر المؤمنین»
2- رهبر باید به مؤمنان بشارت دهد. «بشّر المؤمنین»
3- رفتار خدا با مؤمنان بر اساس فضل است. «من اللّه فضلاً» البتّه تفضّلات الهى بر بندگان، درجات و مراتبى دارد. «فضلاً کبیراً»
4- کسى که به سرچشمهى قدرتِ حقّ دلگرم شد، مىتواند از منحرفان جدا شود. «من اللّه فضلا کبیرا - ولا تطع ...»
5 - بى اعتنایى به کار شکنىهاى کفّار و منافقان و مقاومت در برابر خواستههاى آنان، به توکّل نیاز دارد. «لا تطع - دَع اَذاهم - توکّل»
6- کفّار و منافقان در یک خط هستند. «ولا تطع الکافرین و المنافقین» کار هر دو آزار دادن مؤمنان است. «اذاهم»
7- در شرایطى، رهبر باید فقط ارشاد کند و به فکر مقابله به مثل و انتقام از مخالفان نباشد. «دَع اَذاهم»
8 - به خداوند توکّل کنیم، زیرا او وکیل لایق و با کفایتى است. «و کفى باللّه وکیلا»
46) بقره، 152.
47) غافر، 7.
48) تفسیر نمونه.
49) یس، 58 .
50) رعد، 24 .
51) حجر، 46 .
52) واقعه، 26 .
53) نساء، 40.
«49» یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً
اى کسانى که ایمان آوردهاید! هرگاه زنان با ایمان را به همسرى گرفتید و پیش از آن که با آنان آمیزش کنید طلاقشان دادید، عدّهاى براى شما به عهده آنان نیست تا حسابش را نگهدارید، پس آنها را (با پرداخت مهریه و هدیهى مناسبى) بهرهمند سازید و به طرز شایستهاى رهایشان کنید.
نکتهها:
مراد از «نکاح»، عقد ازدواج و مراد از «تماس» آمیزش جنسى و مراد از «سراحاً جمیلاً» طلاق بدون خصومت و خشونت است.
«عِدّة» به مدّتى گویند که زنان پس از طلاق، باید تا پایان آن صبر کنند و همسر دیگرى نگیرند. عدّهى طلاق زن، سه مرتبه حیض شدن و پاک شدن و عدّهى وفات شوهرش چهار ماه و ده روز است.
چند گروه از زنان به عدّه نیاز ندارند: یک گروه کسانى هستند که پس از عقد، تماس جنسى نداشتهاند، گروه دیگر، زنان یائسهاند که از بچّهدار شدن مأیوساند. (زنان 50 و 60 ساله)
در آیهى 236 سوره بقره نیز خواندیم که هدیه مرد به همسر مطلّقهى قبل از آمیزش، باید به قدر معروف و توانایى باشد. «على الموسع قدره و على المقتر قدره متاعاً بالمعروف»
امام باقرعلیه السلام فرمود: این گونه زنان (طلاق داده شده) با وحشت و غصّه و شماتت دیگران به خانهى پدر بر مىگردند و لذا باید به مقدارى که توان دارید، با هدیه دل آنان را آرام کنید. «فمتّعوهن و سرّحوهنّ»
پیامها:
1- لازمهى ایمان، عمل به دستورهاى خداوند است. «یا أیّها الّذین آمنوا اذا نکحتم...»
2- اختیار طلاق، با مرد است. «طلّقتم» مگر مواردى که در شرع مشخّص شده است.
3- مهمترین شرط ازدواج، ایمان است. «آمنوا... نکحتم المؤمنات»
4- طلاق، نشانهى شکست دینى نیست. «المؤمنات - طلّقتموهنّ»
5 - عدّه، حقّ مرد است تا اگر خواست رجوع کند، امّا در طلاق قبل از تماس، مرد حقّ رجوع ندارد. «فما لکم علیهنّ من عدّة»
6- ضربههاى روحى باید جبران شود. در طلاقِ پس از عقد، روحیهّ زن خرد مىشود که با پرداخت مهریهاى مناسب، بخشى از آن جبران مىشود. «فمتّعوهنّ»
7- جدایى و طلاق به معناى کینه و خشونت نیست. «سرّحوهنّ سراحاً جمیلاً»
«50» یَآ أَیُّهَا النَّبِىُّ إِنَّآ أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ الَّتِى آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّآ أَفَآءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَبَنَاتِ عَمِّکَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِکَ وَ بَنَاتِ خَالِکَ وَبَنَات خَالاَتِکَ الَّتِى هَاجَرْنَ مَعَکَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِىِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِىُّ أَن یَسْتَنْکِحَهَا خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِى أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ لِکَیْلَا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً
اى پیامبر! ما براى تو همسرانى را که مهرشان را پرداختهاى حلال کردیم و همچنین کنیزانى را که (به عنوان غنایم جنگى) خداوند بر تو ارزانى داشته و مالک شدى (بر تو حلال کردیم) و نیز (ازدواج با) دختران عمویت ودختران عمّههایت ودختران دایى ودختران خالههایت را که با تو هجرت کردهاند، (براى تو حلال کردیم،) و زن با ایمانى که خود را به پیامبر ببخشد (و مهریّهاى از حضرت نخواهد) اگر پیامبر بخواهد مىتواند او را به عقد خویش درآورد؛ (این قانونِ عقد بدون مهریّه) مخصوص توست نه دیگر مؤمنان؛ همانا مىدانیم که براى مؤمنان درباره همسران وکنیزانشان چه حکمى کردهایم، (این براى آن است که) تا براى تو مشکلى نباشد، و خداوند آمرزندهى مهربان است.
نکتهها:
«اَفاءَ» از «فِیىءْ» به اموالى گفته مىشود که بدون جنگ به دست مسلمانان مىرسد. در عرب کلمات «عمّ» و «خال» به صورت جنس به کار مىرود و همهى عموها و دایىها را شامل شود، ولى «عمّة» و «خالة» به صورت جمع مىآید. «عمّاتک»، «خالاتک»
در اسلام سه نوع نکاح وجود دارد:
الف: نکاح با مهریّه (خواه دایم یا موقّت).
ب: نکاح از طریق مالک شدن کنیز.
ج: نکاح بدون مهریّه، که زنى خود را به مردى ببخشد.
نوع اوّل و دوم براى عموم است و نوع سوم تنها براى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله بوده است. روزى عایشه گفت: یا رسول الله! خداوند هواى تو را دارد!
پیامبر فرمود: «و انّکِ ان اطعتِ اللّه سارع فى هواک»(54) تو نیز اگر مطیع خدا باشى، امتیازاتى به تو مىدهد.
بر پیامبر جهاد یک تنه واجب بود. «لا تکلّف الا نفسک و حرّض المؤمنین»(55) بر پیامبر نماز شب واجب بود و ... اکنون یک امتیاز مادّى در برابر آن همه سختى(56) چیزى نیست.
سؤال: چرا پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله زنان متعدّد داشت؟
پاسخ: اوّلاً: در ازدواجهاى رسول خداصلى الله علیه وآله مسأله شهوت محور نبوده است، زیرا پیامبر عزیز اسلام از 25 سالگى تا 53 سالگى فقط با خدیجه زندگى کرد، زنى که هنگام ازدواج سنّش پانزده سال از حضرت بیشتر بود و پیامبر تا او را داشت با دیگرى ازدواج نکرد.
ثانیاً: تمام قبایل علیه حضرت بودند و پیامبر باید با طرحى دقیق این وحدت نا مقّدس را مىشکست و بهترین و سادهترین و ارزانترین و طبیعىترین راه این بود که پیامبر داماد قبایل مختلف شود و مردم طبق رسوم آن زمان حمایت داماد را بر خود لازم مىدانستند و پیامبر بدین وسیله مىتوانست مشکلات راه تبلیغ دین را هموار کند.
ثالثاً: بعضى ازدواجها براى مبارزه با آداب و رسوم غلط بود. نظیر ازدواج پیامبر با زینب دختر عمّهاش که در آیهى 37 همین سوره گذشت.
رابعاً: پیامبر بعضى زنان را تنها عقد نمود و با آنان همبستر نشد و از بعضى قبایل تنها خواستگارى نمود و عقد هم نکرد و همین رفتارها وسیلهى ارتباط مىشد.
خامساً: اگر هدف مسألهى جنسى بود باید از این همه همسر فرزندان بسیارى مىداشت.
سادساً: عایشه بسیار کوچک بود که به عقد پیامبر درآمد و مدّتها گذشت تا توانست همسر واقعى حضرت باشد. اگر هدف مسایل جنسى باشد انسان با بچّه ازدواج نمىکند.
سابعاً: ما نباید پیامبر را با خود مقایسه کنیم؛ ما با داشتن یک همسر از بسیارى توفیقات باز مىمانیم، ولى پیامبر اکرم با داشتن چند همسر چنان غرق در عرفان و مناجات و تبلیغ بود که خداوند به حضرت خطاب مىکند: چرا این قدر به خاطر هدایت مردم حرص مىخورى «لعلّک باخع نفسک»(57) چرا خود را به مشقّت مىاندازى، «لتشقى»(58) چرا حلالهایى را بر خود حرام مىکنى، «لم تُحرّم ...» آرى، نسیم تند معرفت، خیمهى وجودى پیامبر را چنان بلند مىکرد که این همه زن، نمىتوانست آن را از پرواز باز دارد.
به هر حال، ازدواجهاى مجدّد پیامبر بعد از سنّ 53 سالگى بوده است، آن هم با زنان بیوه و متروکه یا داغدیده، با تمایل کامل آنان به ازدواج و اجراى عدالت از سوى پیامبر و آموختن درس عملى براى اداره چند همسر و انتخاب زندگى ساده و بى توجّهى به خواستههاى تجّمل گرایانهى برخى همسران. علاوه بر همهى اینها در آن زمان داشتن چند همسر هیچ عیبى نبوده است و گاهى همسر اوّل به خواستگارى همسر دوم مىرفت و دهها نکتهى دیگر که باید در آنها دقّت نمود.
پیامها:
1- تعیین حلال و حرام به دست خداست. «انّا احللنا لک» (حتّى پیامبر در مسایل فردى تابع قانون الهى است.)
2- مهریه براى زن لازم و پرداخت آن از سوى مرد واجب است. «آتیت اجورهن»
3- غرایز جنسى را جدّى بگیرید، حتّى کنیزان باید کامیاب باشند. «ما ملکت یمینک»
4- اسلام براى شخص پیامبر، تکالیف و همچنین امتیازات خاص قرار داده است. «خالصة لک»
5 - تعیین زنانى که مىتوان با آنان ازدواج کرد، از سوى خداوند است. «فرضنا علیهم فى ازواجهم»
6- خداوند دوست ندارد پیامبر در تنگنا قرار گیرد. «لکیلا یکون علیک حرج»
«51» تُرْجِى مَن تَشَآءُ مِنْهُنَّ وَتُْوِى إِلَیْکَ مَن تَشَآءُ وَمَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکَ ذَ لِکَ أَدْنَى أَن تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَلَا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِمَآ آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِى قُلُوبِکُمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً
از همسرانت هر کدام را خواستى مىتوانى (نوبت او را) مؤخّردارى و هر که را خواهى نزد خود جاى دهى، و بر تو باکى نیست هر کدام را که (براى مدّتى) ترک کردهاى دوباره طلب کنى؛ این (حکم) براى آن که چشمانشان روشن شود و ناراحت نشوند و همهى آنان به آنچه در اختیارشان مىگذارى راضى باشند مناسبتر است، و خداوند آنچه را در دلهاى شماست مىداند، و خداوند دانا و بردبار است.
نکتهها:
کلمه «تُرجى»، از «ارجاء» به معناى تأخیر انداختن و «تُؤى» از «مأوى» به معناى مکان دادن است. این دو کلمه کنایه از طلاق و نگهدارى یا تأخیر و تقدّم در همبسترى است.
اجراى عدالت در میان همسران واجب است، ولیکن پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله به دلیل مشکلات فراوان و جهاد با دشمنان و تلاش براى جامعه، از طرف خداوند مجاز بود که موعد همسران خود را تغییر دهد، به جاى این که هر شب در منزل یکى از آنان باشد، چند شب پیاپى در یک جا بماند، بعد چند شب دیگر منزل دیگرى باشد.(59) البتّه بعضى مفسّران این آیه را دربارهى اختیار پیامبر در کم و زیاد کردن نفقه همسران یا رد کردن تقاضاى زنان هبهاى و بعد پذیرفتن آنها و یا طلاق اولیّه و رجوع ثانوى تفسیر کردهاند.
پیامها:
1- براى افرادى که مسئولیّتهاى سنگین دارند باید اختیاراتى ویژه گذاشت. «ترجى من تشاء» (کسانى که عدالت و تقوا و عملکردشان براى همه روشن است، مىتوانند در همان چهار چوب عدل و تقوا در زندگى خود تغییراتى ایجاد کنند. چنانکه همسران پیامبرصلى الله علیه وآله به موضع و تصمیم عادلانه آن حضرت درباره تأخیر و تقدّم همخوابگى با هریک از آنان اطمینان خاطر داشتند.)
2- اختیارات پیامبر، به معناى نادیده گرفتن حقّ همسران نیست. «تقرّ اعینهنّ - لا یحزنّ - یرضین»
3- چشم همسر به دو چیز روشن مىشود: یکى نداشتن غم و دیگرى رضایت قلبى. «تقرّ اعینهنّ و لایحزنّ و یرضینَ»
4- راضى کردن همسر نباید مخصوص روزهاى اول زندگى باشد، بلکه باید همواره چنین باشد. «و یرضین»
5 - جلب رضایت صد در صد چند همسر محال است، ولى باید چنان برنامهریزى کرد که به آن نزدیک باشد. «ادنى ان... یرضین»
6- مرد باید درصدد راضى کردن تمام همسران خود باشد. «کلّهنّ»
7- احکام الهى براى برقرارى عدالت و حفظ حقوق خانواده است، گرچه در دلها توقّع چیز دیگرى باشد. «واللّه یعلم ما فى قلوبکم»
8 - احکام خانواده در اسلام، از سرچشمهى علم الهى است. «کان اللّه علیماً»
«52» لَا یَحِلُّ لَکَ النِّسَآءُ مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَ کَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ رَّقِیباً
از این پس، هیچ زنى بر تو حلال نیست، و نباید (همسرانت را رها کنى و) همسر دیگرى به جاى آنان بگیرى، هر چند زیبایى آنان تو را به شگفت آورد، مگر کنیزانى که مالک آنها مىشوى؛ و خداوند بر هر چیزى مراقب است.
نکتهها:
پیامبراکرمصلى الله علیه وآله از طرف برخى قبایل تحت فشار بود تا همسرى از آنان بگیرد و افتخار کنند که رسول خدا داماد آنهاست. لذا پیامبر طبق مصالحى زنانى را به ازدواج خویش در آورد. امّا این آیه تداوم این کار را منع فرمود.
پیامها:
1- در قرآن، احکام ثابت و متغیّر وجود دارد. «لا یحلّ... من بعد» آرى، عنصر زمان، مىتواند در اجراى احکام مؤثّر باشد.
2- تعدّد همسر حتّى براى پیامبر محدودیّت دارد. «لا یحلّ.. من بعد»
3- خداوند مراقب کسانى است که به خاطر زیبایى زنى را جایگزین همسر اول خود مىنمایند. «رقیباً»
4- پیامبر موظف است حلال و حرام کار خود را از خداوند بگیرد. «لا یحلّ لک»
«53» یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُیُوتَ النَّبِىِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلَى طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَلَکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُواْ فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُواْ وَلَا مُسْتَئْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذَ لِکُمْ کَانَ یُؤْذِى النَّبِىَّ فَیَسْتَحْىِ مِنکُمْ وَاللَّهُ لَا یَسْتَحْىِ مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٍ ذَ لِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَ مَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُواْ رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنکِحُواْ أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذَ لِکُمْ کَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیماً
اى کسانى که ایمان آوردهاید! به خانه پیامبر وارد نشوید مگر آن که به شما اجازه داده شود براى خوردن غذا، (به شرط آن که قبل از موعد نیایید) و در انتظار وقت غذا نباشید؛ ولى هرگاه دعوت شدید پس داخل شوید، و وقتى غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از خوردن غذا) به گفتگو نپردازید؛ همانا این (گفتگوهاى پس از غذا) پیامبر را آزار مىدهد، امّا او از شما شرم مىکند (و چیزى نمىگوید) ولى خداوند از (گفتن) حقّ شرم ندارد. و هرگاه از همسران پیامبر چیزى از وسایل زندگى (به عنوان عاریت) خواستید از پشت پرده بخواهید؛ این رفتار براى دلهاى شما و دلهاى آنان به پاکى و پاکدامنى است و شما حقّ ندارید که رسول خدا را آزار دهید و با همسران او پس از رحلتش ازدواج کنید که این کار نزد خداوند (گناهى) بزرگ است.
نکتهها:
اجازه گرفتن براى ورود به خانهى دیگران، مخصوص خانهى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله نیست، همان گونه که در سورهى نور مىخوانیم: «لا تدخلوا بیوتاً غیر بیوتکم حتّى تستأنسوا»(60)
در این آیه قسمتهایى از آداب مهمانى مطرح شده، و در آیات دیگر بخشهاى دیگرى از آن آمده است:
* هنگام ورود، سلام کنید. «فسلّموا»(61)
* اگر جواب ردّ دادند ناراحت نشوید و برگردید. «اذا قیل لکم ارجعوا فارجعوا»(62)
* نوع پذیرایى به خصوص اگر دعوت کردهاید، خوب باشد. «و جاء بعجل حنیذ»(63)
* سفره را نزد مهمان ببرید، نه آنکه مهمان را به محل پذیرایى ببرید. «فقرّبه الیهم»(64)
در روایات نیز دهها نکته و دستور پیرامون آن وارد شده است.
«اِناه» به معناى پخته شدن غذاست و «غیر ناظرین اناه» یعنى مهمان زودتر از وقت پذیرایى نیاید تا منتظر پخته شدن غذا بماند.
خانهى پیامبر، اتاقهاى متعدّد داشته و هریک از همسران در اتاقى زندگى مىکردند. «بیوت النبىّ»
خطابهایى که در این آیه درباره زنان پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله آمده است، در حقیقت مربوط به همهى زنان مسلمان است، به دلیل «اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ» که خداوند دربارهى هر زن و مردى پاکدلى را مىخواهد.
چون خطر سوء استفاده از همسران پیامبر، مهمتر از حقّ شخصى آنهاست، باید بعد از پیامبر حقّ ازدواج با دیگران از آنان سلب شود. «ولا ان تنکحوا ازواجه»
پیامها:
1- ایمان، مستلزم رعایت ادب و آداب اجتماعى است. «یا ایها الّذین آمنوا لا تدخلوا...»
2- حقّ آرامش در مسکن براى همگان محترم است، خصوصاً براى رسولخداصلى الله علیه وآله. «لا تدخلوا بیوت النبىّ»
3- بهتر آن است که مهمانى در منزل باشد. (نه در مهمانسرا و هتل) «بیوت النبىّ... الى طعام»
4- صاحب خانه حقّ دارد به کسى اذن ورود ندهد. «الاّ ان یُؤذن لکم»
5 - اجازه براى ورود به خانه دیگران، به هر صورت کافى است و لازم نیست خود او شخصاً اجازه بدهد. («یؤذن» به صورت مجهول آمده، یعنى اجازه صاحبخانه از هر طریقى حاصل شود.)
6- پذیرایى از مهمان، از سیرهى پیامبر اکرم است. «الى طعام... دُعیتم»
7- اصل مهمانى مهم است، نه نوع غذا. «الى طعام... دُعیتم»
8- دین جامع آن است که هم براى مسایل جزیى همچون پذیرایى از مهمان و هم بزرگترین مسایل رحکومتى برنامه داشته باشد. «یؤذن لکم - غیر ناظرین - فانتشروا ...»
9- بى دعوت به مهمانى نروید. «اذا دعیتم»
10- در اسلام، مردم عادّى مىتوانند به خانه اول شخصیّت دینى رفت و آمد کرده و حتّى مهمان شوند. «بیوت النبىّ... دُعیتم»
11- از آداب مهمانى آن است که بعد از خوردن غذا خانه را ترک کنید. «فانتشروا» و منزل میزبان را محلّ گفت وشنود قرار ندهید. «و لامستأنسین لحدیث»
12- اذیّت کردن میزبان ممنوع است. «یُؤذى النبى» (گرچه با بردن فرزندان و یا همراهان باشد. تحقیر غذا وناچیز شمردن آن نیز مصداق اذیّت میزبان است.)
13- پیامبر، از اتلاف وقت در گفتگوهاى بىمورد رنج مىبرد. «لا مستأنسین لحدیث انّ ذلکم کان یُؤذى النّبى»
14- رنجاندن لازم نیست ظاهرى و جسمى باشد، فشار اخلاقى و روحى نیز نوعى آزار دادن است. «ذلکم کان یُؤذى»
15- صاحبخانه را در بنبست و رودربایستى قرار ندهید. «فیستحى منکم»
16- سکوتى که بر اساس حیا و رودربایستى باشد، علامت رضایت نیست. «فیستحى منکم»
17- پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله شخص با حیایى بود. «فیستحى منکم»
18- اگر به دلیلى شخصى از روى حیا سکوت کرد، دیگران سکوت را بشکنند و حقّ را بیان کنند و بار خجالت را از دوش او بردارند. «واللّه لا یستحى من الحق»
19- ارتباط با دیگران و داد و ستد زنان، با حفظ حجاب مانعى ندارد. «فاسئلوهنّ من وراء حجاب»
20- زنان پیامبر محصور نبوده و با بیرون از منزل در ارتباط بودند.(65) «فاسئلوهنّ من وراء حجاب»
21- در استدلال بر لزوم حجاب زن، دلیلى بیاورید که مورد اتّفاق همه باشد. «ذلکم اطهر لقلوبکم»
22- در نحوهى ارتباط زنان و مردان، باید محور کارها تقوا و پاکدلى باشد. «اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ»
23- نگاه نامحرمان به یکدیگر، در دل آنان تأثیر گذار است. «فاسئلوهن من وراء حجاب ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ»
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
هر آنچه دیده بیند دل کند یاد
24- حجاب به نفع زن و مرد هر دو است. «اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ»
25- رابطه با نامحرم بدون حفظ حجاب، سبب رنجاندن رسول اکرمصلى الله علیه وآله است. «و ما کان لکم ان تُؤذوا رسول اللّه»
26- آزار پیامبر از گناهان کبیره است. «کان عنداللّه عظیما»
54) بحار، ج22، ص180.
55) نساء، 84 .
56) رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: هیچ پیامبرى چنان که من اذیّت شدهام آزار ندیده است. «ما اوذى نبّى مثل ما اوذیت»
57) شعراء، 3.
58) طه، 2.
59) مستفاد از حدیثى در کافى، ج5، ص388.
60) نور، 27 .
61) نور، 61.
62) نور، 28.
63) هود، 69.
64) ذاریات، 27.
65) شاید امروزه کسانى باشند که اگر یک لیوان آب از همسرشان بخواهى ناراحت مىشوند که چرا با خانم من سخن گفتید، ولى قرآن مىفرماید: با حفظ حجاب از زنان پیامبر نیز مىتوان چیزى درخواست نمود.
«54» إِن تُبْدُواْ شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَىْءٍ عَلِیماً
اگر چیزى را آشکار نمایید یا پنهانش کنید پس بى شکّ خداوند به هر چیزى داناست.
پیامها:
1- خداوند، نه تنها به اعمال ما، بلکه به همه چیز آگاه است. «فانّ اللّه کان بکلّ شىء علیما»
2- علم خداوند به پنهان و آشکار امور یکسان است. «کان بکلّ شىء علیما»
3- اگر بدانیم همه چیز براى او روشن است، ریا و نفاق چرا؟ «بکلّ شىء علیما»
4- حفظ حجاب ظاهرى و برقراى رابطهى پنهانى، نشانهى بىایمانى به علم خداست. «تبدوا شیئاً او تخفوه فانّ اللّه... علیما»
«55» لَا جُنَاحَ عَلَیْهِنَّ فِى آبَآئِهِنَّ وَلَا أَبْنَآئِهِنَّ وَلَا إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَآءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَآءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَلَا نِسَآئِهِنَّ وَلَا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ وَ اتَّقِینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ شَهِیداً
بر زنان، (نداشتن حجاب) در مورد پدرانشان و پسرانشان و برادرانشان و پسران برادرانشان و پسران خواهرشان و دیگر زنان مسلمان و کنیزانشان گناهى نیست، و تقواى الهى پیشه کنید زیرا خداوند بر هر چیزى گواه است.
نکتهها:
این آیه کسانى را که به واسطهى نسبى به زن محرم هستند نام برده، امّا محرمانِ سببى همچون داماد و برادر رضاعى و نیز کودکانى که به سنّ تکلیف نرسیده و مسایل شهوانى را درک نمىکنند، بر زنان مَحرم هستند.(66)
گرچه بعضى این آیه را مربوط به زنان پیامبر دانستهاند، ولى به نظر مىرسد که آیه مربوط به تمام زنان باشد.
پیامها:
1- در اسلام سختى و حَرَج نیست، بستگان درجهى اوّل که دایماً در خانواده رفت و آمد مىکنند، با یکدیگر مَحرمند. «لا جناح ...»
2- میان زنان مسلمان، حجاب لازم نیست، ولى نزد زنان غیر مسلمان حجاب لازم است. «نسائهنّ»
3- مَحرم بودن، به معناى بىمبالاتى و بىتقوایى نیست. «لاجناح علیهنّ... واتّقین اللّه»
4- گواه بودن خدا بر اعمال انسان، بهترین عامل و اهرم رعایت تقواست. «واتّقین اللّه انّ اللّه کان على کلّ شىء شهیدا»
«56» إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَآئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ صَلُّواْ عَلَیْهِ وَسَلِّمُواْ تَسْلِیماً
همانا خداوند و فرشتگان او بر پیامبر درود مىفرستند؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! شما (نیز) بر او درود فرستید و به او سلام کنید سلامى همراه با تسلیم.
نکتهها:
در کتابهاى ششگانهى اهل سنّت روایاتى آمده که از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله پرسیدند: چگونه صلوات بفرستیم؟ فرمود: بگویید: «اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد»
در صحیح بخارى(67) (باب چگونگى صلوات بر پیامبر) وقتى این حدیث را نقل مىکند، در همان نقل حدیث، کلمهى «آل محمّد» را حذف کرده، چنین مىنویسد: از محمّد «صلّى اللّه علیه و سلّم» پرسیدند: چگونه صلوات بفرستیم؟ فرمود: بگویید: «اللّهم صلّ على محمّد و على آل محمّد»!؟
در کنار نام پیامبر، ذکر صلوات مهم است. رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: «هرکه درکتاب ونوشتهاى بر من صلوات فرستد تا آن صلوات در آن نوشته باقى است، براى او پاداش خواهدبود».(68)
در حدیث مىخوانیم: «هرکس بر حضرت محمّدصلى الله علیه وآله یک صلوات فرستد، خداوند ده صلوات بر او مىفرستد و ده لغزش او را مىپوشاند».(69)
صلوات، کلید استجابت دعا و سبب سنگین شدن میزان مؤمن در قیامت مىشود.
خداوند در قرآن به پیامبرش مىفرماید: به زکات دهندگان صلوات فرست، «خذ من اموالهم صدقة... صلّ علیهم»(70)، در این آیه به مردم سفارش مىکند که بر پیامبر صلوات فرستاده شود. آرى، در اسلام رابطه مردم و رهبر، رابطه صلوات ودرود است همانگونه که در آیه 54 سوره انعام خدا به پیامبرش دستور مىدهد به کسانى که به ملاقاتت مىآیند سلام کن. «اذا جاءک الّذین یؤمنون بآیاتنا فقل سلام علیکم»
امام صادقعلیه السلام فرمود: «درود خداوند به معناى رحمت، درود ملائکه به معناى به پاکى یاد کردن و درود مردم به معناى دعاست».(71)
پیامها:
1- هرگاه خواستید دیگران را به کار خیرى دعوت کنید، اوّل خود و دست اندرکاران شروع کنید. (خداوند براى فرمان صلوات به مردم، اوّل از صلوات خود و فرشتگان نام مىبرد.) «انّ اللّه و ملائکته یصلّون»
2- صلوات خدا و فرشتگان دایمى است. «یصلّون»
3- صلوات بر پیامبر، لازمه ایمان و از وظائف مؤمنان است. «یا ایّها الّذین آمنوا صلّوا»
4- درود لفظى کافى نیست، تسلیم عملى نیز لازم است. «صلّوا علیه و سلّموا»
5 - رابطهى مردم و رهبر در حکومت الهى، صلوات و سلام است. (علاقهى قلبى کافى نیست، اظهار علاقه لازم است.) «صلّوا علیه و سلّموا»
«57» إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِیناً
همانا کسانى که خدا و رسولش را آزار مىدهند، خداوند در دنیا و آخرت آنان را لعنت مىکند، و براى آنان عذاب خوار کنندهاى آماده کرده است.
نکتهها:
آزار خداوند، یعنى انجام کارى بر خلاف خواست و رضاى او که به جاى جلب رحمت الهى، غضب و لعنت خداوند را به دنبال دارد.
شاید مراد از اذیّت خدا، اذیّت بندگان خدا باشد، نظیر قرض دادن به بنده که قرض دادن به خداست، و مراد از اذیّت کردن پیامبر صلى الله علیه وآله تکذیب و تهمت و برخورد بىادبانه با آن حضرت و اذیّت کردن اهل بیت اوست، همان گونه که در چند روایت آمده است که پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله فرمود: «فاطمة بضعة منّى فمن اغضبها اغضبنى»(72) فاطمه پارهى تن من است، هر که او را خشمگین سازد مرا به خشم آورده است.
پیامها:
1- بندهى مخلص به جایى مىرسد که رنجاندن او، رنجاندن خدا مىشود. «یؤذون اللّه و رسوله»
2- بخشى از کیفر توهین و تحقیر و آزار و اذیّتِ اهل ایمان، در همین دنیا ظاهر مىشود. «لعنهم اللّه فى الدنیا»
3- چون هدف ایذا کننده اهانت است، کیفر او نیز اهانت در آخرت است. «عذاباً مهینا»
«58» وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُواْ فَقَدِ احْتَمَلُواْ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِیناً
و کسانى که مردان و زنان با ایمان را بدون آن که کارى کرده باشند آزار مىدهند بدون شکّ بهتان و گناه روشنى را بر دوش کشیدهاند.
نکتهها:
در ضررهاى جسمى، قصاص و مقابله به مثل جایز است، «والعین بالعین و الانف بالانف و الاُذن بالاُذن و السّن بالسّن»(73) ولى در ضربههاى روحى و آبرویى دستور مقابله به مثل نداریم. قرآن نمىفرماید که اگر کسى به شما تهمت زد، شما هم به او بهتان بزنید، بلکه به گناهکار هشدار مىدهد و در صورت لزوم به دستور حاکم شرع حدّ مىخورد.
شاید بتوان از جمله «بغیر ما اکتسبوا» استفاده کرد که آزارِ مسلمان خلافکار در چهار چوب قانون الهى مانعى ندارد.
پیامها:
1- اصرار بر گناه به زشتى و کیفر آن مىافزاید. («یُؤذون» نشانه استمرار و اصرار بر اذیّت است.)
2- آبروى زن و مرد مؤمن، محترم و لطمه زدن به آن گناه بزرگى است. (حفظ آبرو به زن یا مرد بودن ربطى ندارد.) «المؤمنین والمؤمنات»
3- گناهى تنبیه دارد که انسان با علم و عمد مرتکب شود. «اکتسبوا»
4- گناه، بار انسان را سنگین مىکند. «احتملوا»
5 - مهمترین اذیّت، زخم زبان و تهمت است. «یُؤذون - بهتاناً»
6- آزار و اذیّت دیگران به هر شکلى که باشد، از جمله گناهانى است که خشم الهى را بدنبال دارد. «یُؤذون... اثماً مبیناً»
66) در مورد مسائل حجاب و مَحرم و نامحرم به توضیح المسائل مراجع تقلید مراجعه شود.
67) صحیح بخارى، حدیث 5880.
68) تفسیر روحالبیان.
69) تفسیر مجمع البیان.
70) توبه، 103.
71) تفسیر نورالثقلین.
72) صحیح بخارى، ج 5، ص 26 و صحیح مسلم، ج 4، ص 1903.
73) مائده، 45.
«59» یَآ أَیُّهَا النَّبِىُّ قُل لاَِّزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَآءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلاَبِیبِهِنَّ ذَ لِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً
اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: روسرىهاى بلند بر خود بیفکنند، این (عمل) مناسبتر است، تا (به عفّت و پاکدامنى) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، و خداوند آمرزنده مهربان است.
نکتهها:
«جلابیب» جمع «جِلباب»، به معناى مقنعهاى است که سر و گردن را بپوشاند،(74) و یا پارچه بلندى که تمام بدن و سر و گردن را مىپوشاند.(75)
در آیات گذشته سخن از اذیّت و آزار مؤمنان به دست منافقان بود. این آیه مىفرماید: براى آنکه زنان مؤمن مورد آزار افراد هرزه قرار نگیرند، به گونهاى خود را بپوشانند که زمینهاى براى بىحرمتى آنان فراهم نشود.
بر اساس این آیه، نوعى روسرى مورد استفادهى زنان آن زمان بوده، لیکن زنان در پوشاندن خود از نامحرم دقّت نمىکردهاند. لذا سفارش این آیه، نزدیک کردن جِلباب به خود است، نه اصل جلباب که امرى مرسوم بوده است.
این آیه که فرمان حجاب مىدهد، با تهدید مطرح نشده بلکه فلسفهى حجاب را چنین تبین مىکند: زنان و دختران، اگر بخواهند از متلکها، تهمتها، تهاجمها و تهدیدهاى افراد آلوده و هرزه در امان باشند باید خود را بپوشانند.
آفات بىحجابى
1. رونق گرفتن چشم چرانى و هوسبازى.
2. توسعهى فساد و فحشا.
3. سوء قصد و تجاوز به عنف.
4. باردارىهاى نامشروع و سقط جنین.
5. پیدایش امراض روانى و مقاربتى.
6. خودکشى و فرار از خانه در اثر آبروریزى.
7. بى مهرى مردان چشم چران نسبت به همسران خود.
8. بالا رفتن آمار طلاق و تضعیف روابط خانوادگى.
9. رقابت در تجمّلات.
10. ایجاد دلهره براى خانوادههاى پاکدامن.
پیامها:
1- در امر به معروف، اوّل از خودىها شروع کنیم سپس دیگران. «قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین»
2- در احکام الهى، تفاوتى میان همسران و دختران پیامبر با دیگر زنان نیست. «لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین»
3- پوشیدن لباسى که معرّف شخصیّت زن براى تأمین عفّت و آبرو باشد، لازم است. «یعرفن فلا یؤذین»
4- بهانه به دست بیماردلان و مزاحمان عفّت عمومى ندهید. (در آیات قبل هشدار به اذیّت کنندگان بود، در این آیه تکلیف اذیّت شوندگان را مطرح مىکند.) «یعرفن فلا یؤذین»
5 - رفت و آمد زنان در خارج از منزل، با حفظ عفّت عمومى مانعى ندارد. «یعرفن فلا یؤذین»
6- در امر به معروف و نهى از منکر، دلیل امر و نهى خود را بیان کنید. «فلا یُؤذین»
7- نوع لباس مردم در جامعه، مىتواند معرّف شخصیّت، مکتب و هدف آنها باشد. «یعرفن فلا یؤذین»
8 - سرچشمهى بسیارى از مزاحمتهاى هوسبازان نسبت به زنان و دختران، نوع لباس خود آنهاست. «یعرفن فلا یُؤذین»
9- زنان با حجاب باید با حضور خود در صحنه، جوّ عمومىِ عفاف و پاکدامنى را حفظ کنند و فرصت مانور را از هوسبازان بگیرند. «یعرفن فلا یؤذین»
10- بد حجابىهاى گذشته قابل عفو است. «غفوراً رحیماً»
11- مغفرت خداوند همراه با رحمت اوست. «کان اللّه غفوراً رحیماً»
«60» لَئِن لَّمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِى الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَآ إِلَّا قَلِیلاً
اگر منافقان و کسانى که در دلهایشان بیمارى است و آنان که در مدینه شایعه پراکنى مىکنند (از کارشان) دست بر ندارند، حتماً تو را بر ضّد آنان مىشورانیم، آنگاه جز مدّت کوتاهى نمىتوانند در کنار تو در این شهر بمانند.
نکتهها:
«مُرجفون» از «اِرجاف»، به کسانى گفته مىشود که با شایعهسازى، در جامعه اسلامى دلهره ایجاد مىکنند.
کسانى که به جبهه نمىرفتند، امّا در شهر شایعه مىکردند که مسلمانان شکست خوردند و کفّار پیروز شدند یا پیامبر اسلام شهید شد، آنان با این اقدام زشت سبب نگرانى مردم مىشدند.
«لنُغرینّک» از «اِغراء» به معناى چسباندن، کنایه از تسلّط همه جانبه است.
این آیه را اگر در ادامه آیه قبل ببینیم، مراد آن است که منافقان و بیماردلان مدینه مزاحم زنان مؤمن بودند که خداوند در آیه قبل به زنان دستور پوشش کامل داد و در این آیه به این بیماردلان هشدار مىدهد و ممکن است این آیه مستقل باشد، و مراد این باشد که با توطئهگرانى که با جنگ سرد و شایعهسازى، ایجاد دلهره مىکنند برخورد کرده و آنها را قلع و قمع نمایید.
با آن که تندترین تهدیدها در این آیه آمده و جامعهى اسلامى همواره بزرگترین ضربهها را از شایعه سازان خورده است، امّا متأسفانه در کتب فقهى کمتر به این موضوع توجّه شده و حتّى یکى از مجتهدان که سالها قاضى بود مىگفت: من 54 کتاب فقهى را گشتم و تحت عنوان «اِرجاف» بابى را نیافتم.
جملهى آخر این آیه «لنغرینّک بهم ثمّ لا یجاورونک ...» را دو گونه مىتوان معنا کرد:
الف: چنان تو را بر آنان مىشورانیم که همگى قلع و قمع شوند و جز مدّت کمى نتوانند در کنار تو بمانند.
ب: چنان آنان را تار و مار مىکنیم که جز تعداد کمى از آنان در مجاورت تو باقى نمانند.
پیامها:
1- قبل از برخورد با متخلّفان، اتمام حجّت کنید. «لئن لم ینته... لنغرینّک»
2- سعهى صدر حدّ و اندازه دارد. «لئن لم ینته المنافقون» همیشه تساهل و تسامح جوابگو نیست.
3- بیمار دلان در کنار منافقانند. «المنافقون - الّذین فى قلوبهم مرض»
4- قیام مسلمانان، بر اساس انتقام یا هوس نیست، بلکه با اراده و فرمان خداست. «لنغرینّک»
5 - امّت وفادار باید در رهبر ذوب شود و یکى شوند. «لنغرینّک» به جاى «لنغرینّکم»
6- اوّل کسىکه باید در برابر به مخاطره اندازان امنیّت جامعه قیام کند، رهبر اسلامى است. «لنغرینّک بهم»
7- اسلام چنان به امنیّت جامعه اهمیّت مىدهد که فرمانِ اخراج کسانى را که در میان مردم دلهره و ناامنى ایجاد مىکنند، صادر نموده است. «لَنُغرینّک بهم ثمّ لا یجاورونک»
8 - دشمنان را باید از شورش و اقدام انقلابى مسلمانان ترساند. «لَنُغرینّک بهم ثمّ لا یجاورونک»
«61» مَلْعُونِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُواْ أُخِذُواْ وَقُتِّلُواْ تَقْتِیلاً
«62» سُنَّةَ اللَّهِ فِى الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً
آنان لعنت شدگانند، هر کجا یافت شوند باید دستگیر شده و به سختى کشته شوند. این سنّت خداوند دربارهى کسانى است که پیش از این بودهاند (و این فتنه انگیزىها و دلهرهها را در جامعه به وجود مىآوردند) و هرگز براى سنّت خداوند تغییرى نخواهى یافت.
نکتهها:
«ثُقِفوا» از «ثِقافة» به معناى دست یافتن و چیره شدنِ دقیق و ماهرانه است، لذا به علم و فرهنگ، ثقافة گفته مىشود.
بعضى مفسّران تمام این سختگیرىها را در مورد اذیّت کننده مؤمن که در آیات قبل بود مىدانند، ولى به نظر مىرسد این همه تهدید و اعلام مهدورالدم بودن براى کسانى است که قصد اخلال در امنیّت جامعه و شکست نظام را دارند، نه تنها مزاحمان ناموس مردم.
پیامها:
1- «مرگ بر منافق» یک شعار قرآنى است. «المنافقون... ملعونین»
2- اجراى حکم خدا در مورد فتنه انگیزانِ حقّ ستیز، به زمان و مکان و مرز محدود نیست. «اینما ثقفوا اُخذوا»
3- براى فتنه انگیزان و اخلالگران امنیّت جامعه، هیچ جایى نباید محل امن باشد. «اینما ثقفوا اُخذوا»
4- فرار فتنه انگیزان، نباید مانع برخورد شما شود. «اینما ثقفوا اُخذوا»
5 - در دستگیرى دشمنان، همه مردم باید بسیج شوند. «اینما ثقفوا اُخذوا»
6- آنان که امنیّت مردم را به هم مىزنند، امنیّت جانى ندارند. «اُخذوا و قتّلوا»
7- گاهى باید توطئهى شوم دشمن را که در قالب جنگ سرد است با جنگ گرم پاسخ داد. «مرجفون - قُتّلوا»
8 - کسانى که از ایجاد فتنه و دلهره دست بر نمىدارند، باید با شدّت و ذلّت کشته شوند. «قتّلوا تقتیلا»
9 - جهاد علیه فتنهگران، یک سنّت الهى در همهى ادیان بوده است. «سنّة اللّه»
10- در شیوهى تبلیغ، احکام سخت و سنگین را با سابقهى آن در طول تاریخ گره بزنید. «کتب علیکم الصیام کما کتب على الّذین من قبلکم»(76)، «و کایّن من نبّى قاتل معه...»(77)، «قتّلوا تقتیلا سنّة اللّه ... من قبل»
11- مقام انسانیّت و ارزش امنیّت در همهى ادیان الهى به قدرى است که سختترین مجازاتها در مورد کسانى که از این راه به جامعه ضربه مىزنند اعمال مىشود. «قتّلوا - سنّة اللّه ... من قبل»
12- قانون اعدامِ فتنهانگیزان و اخلالگران، تبدیلناپذیر است. «ولن تجد لسنّة اللّه تبدیلا»
«63» یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً
مردم پیوسته از زمان وقوع قیامت از تو مىپرسند، بگو: علم آن تنها نزد خداست و تو چه مىدانى؟ شاید قیامت نزدیک باشد.
نکتهها:
انگیزههاى سؤال متعدّد است:
* گاهى سؤال، براى آزمایش کردن است. مانند سؤالات امتحانى.
* گاهى سؤال، از روى استهزاست. مانند پرسش قدرتمند متکبّر از ضعیف.
* گاهى سؤال، از روى تعجّب است. مانند پرسش انسان ترسو از انسان شجاع.
* گاهى سؤال، براى به بن بست کشاندن است. مانند پرسش بازپرس از مجرم.
* گاهى سؤال، براى به انحراف کشیدن است. مانند پرسش استاد منحرف از شاگرد.
* گاهى سؤال، براى ایجاد شک در دیگران است. مانند پرسش منحرفان.
* گاهى سؤال، براى رفع نگرانى است. پرسش مادر از فرزند.
* گاهى سؤال، براى دانستن است. مانند پرسش جاهل از عالم.
* گاهى سؤال، براى توبیخ است. مانند پرسش معلم از دلیل تنبلى شاگرد.
در این آیه نیز، سؤال از زمان قیامت مىتواند انگیزههاى متفاوتى داشته باشد.
کلمه «قریب» براى مذکّر ومؤنّث بکار مىرود.«لعلّ الساعة تکون قریبا» و نفرمود: «قریبة»، نظیر جمله «انّ رحمت اللّه قریب من المحسنین»(78)
پایان آیه نوعى دلجویى از پیامبر است که از بهانههاى کفّار خسته مباش که به زودى به حسابشان رسیدگى مىشود. «تکون قریبا»
پیامها:
1- با این که خداوند انبیا را از غیب آگاه مىکند، «لا یظهر على غیبه احداً الاّ مَن ارتضى من رسول»(79) لیکن آگاهى انبیا نیز محدود است. «علمها عند اللّه»
2- نه لازم است همه چیز را بدانیم و نه لازم است به هر سؤالى پاسخ دهیم. «علمها عند اللّه»
3- ندانستن زمان وقوع قیامت، به ایمان و یقین به اصل آن، ضررى نمىزند. «علمها عند اللّه»
4- برخى علوم مخصوص خداست. «علمها عند اللّه»
5 - هر ندانستنى عیب نیست. «و ما یدریک» (بلکه اگر زمان وقوع قیامت را بدانیم تعادل خود را از دست مىدهیم.)
6- در تربیت باید افراد را میان بیم و امید نگاه داشت. «لعلّ»
7- براى وقوع قیامت هر لحظه باید آماده باشیم. «لعلّ السّاعة تکون قریبا»
74) تفسیر مجمعالبیان.
75) تفسیر المیزان.
76) بقره، 183 .
77) آل عمران، 146 .
78) اعراف، 56 .
79) جن، 26 - 27 . «64» إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَافِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً
«65» خَالِدِینَ فِیهَآ أَبَداً لَّا یَجِدُونَ وَلِیّاً وَلَا نَصِیراً
همانا خداوند کافران را لعنت کرده (و از لطف خود دور نموده) و براى آنان آتش فروزانى فراهم کرده است. آنان براى همیشه در آن مىمانند ودوست ویاورى (براى خود) نمىیابند.
پیامها:
1- قهر الهى نسبت به کافران قطعى است. «اَعدَّ» دوزخ هم اکنون موجود است.
2- کافران نه مولایى دارند که آنان را از ورود به دوزخ حفظ کند و نه یاورى که آنان را نجات دهد. «لا یجدون ولیّا ولا نصیرا»
3- بتها و طاغوتها در قیامت بى اثرند. «لا یجدون ولیّا ولا نصیرا»
4- کافران در قیامت به هرسو چشم مىدوزند، امّا چه سود! «لایجدون...»
«66» یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِى النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَآ أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَاْ
روزى که صورتهاى آنان در آتش گردانده مىشود، (با حسرت) مىگویند: اى کاش! خدا را اطاعت مىکردیم و پیرو رسول (او) بودیم.
نکتهها:
ممکن است معناى آیه این باشد که صورتهاى کافران در اثر حرارت آتش، به رنگهاى مختلفى در مىآید.
پیامها:
1- کافران در قیامت، نه تنها ولىّ و نصیرى ندارند، بلکه اختیار صورت خود را نیز ندارند. «تقلّب وجوههم»
2- معاد جسمانى است. «تقلّب وجوههم»
3- غافلان در قیامت بیدار مىشوند. «یا لیتنا»
4- ندامت، در قیامت سودى ندارد. «یا لیتنا»
5 - اطاعت از خدا و رسول آرزوى دوزخیان خواهد بود. «یا لیتنا اطعنا اللّه و اطعنا الرسولا»
6- اطاعت از خدا به همراه اطاعت از رسول کارساز است. «اطعنا اللّه و اطعنا الرسولا»
7- پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله علاوه بر ابلاغ فرمان الهى، خود نیز دستورهایى را براى مردم صادر مىکرد. «اطعنا اللّه و اطعنا الرسولا»
8 - تنها راه نجات، اطاعت از خدا و رسول است. «یا لیتنا اطعنا اللّه و اطعنا الرسولا»
«67» وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَاْ
و گویند: پروردگارا! همانا ما سران و بزرگانمان را اطاعت کردیم، پس آنان ما را از راه به در بردند.
نکتهها:
«سادَة» جمع «سیّد» به رؤسا و سران یک جامعه گفته مىشود و «کُبَراء» جمع «کبیر» به بزرگانِ سنّى و ریش سفیدان اطلاق مىشود. معمولاً این دو گروه نقش مهمى در آداب و رسوم و رفتار مردم دارند.
پیامها:
1- کسانى که در دنیا حتّى یکبار «ربّنا» نگفتند، در قیامت همراه با ناله و پشیمانى خواهند گفت: «ربّنا»
2- مجرمان اشتباهات خود را توجیه مىکنند و به گردن دیگران مىاندازند. «انّا اطعنا سادتنا»
3- تقلید کورکورانه از پدران و بزرگان جامعه، مایهى پشیمانى است. «انّا اطعنا سادتنا و کبرائنا فاضلّونا»
4- کافران در قیامت به انحراف خود اقرار مىکنند؛ ولى چه سود. «اضلّونا السّبیلا»
«68» رَبَّنَآ آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً
پروردگارا! آنان را عذاب دو چندان ده و به لعنتى بزرگ لعنت کن.
«69» یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لَا تَکُونُواْ کَالَّذِینَ آذَوْاْ مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُواْ وَکَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهاً
اى کسانى که ایمان آوردهاید! مانند کسانى نباشید که موسى را آزار دادند، پس خداوند او را از آنچه (دربارهاش به افترا) مىگفتند، تبرئه فرمود و او نزد خداوند آبرومند بود.
نکتهها:
در آیهى 57 مسألهى ایذاى پیامبر مطرح شد، در این آیه تأکید مىکند که شما مثل بنىاسرائیل نباشید که موسى را اذیّت کردند.
مراد از تهمتى که در مورد حضرت موسى مطرح شده، یا نسبتِ نقص جسمى است، یا نسبت قتل و یا سحر و جنون که شناخت موضوع آن در فهم آیه نقشى ندارد.
لعنت بزرگ، شاید همان لعنت آیه 161 سورهى بقره باشد که مىفرماید: «ان الّذین کفروا و ماتوا و هم کفّار اولئک علیهم لعنة اللّه و الملائکة و الناس اجمعین» کسانى که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همهى مردم بر آنها خواهد بود.
پیامها:
1- تنها دعایى که از دوزخیان مستجاب مىشود، دعا براى عذاب است.(80) «ربّنا آتهم ضعفین من العذاب» چون در آیهى دیگر مىفرماید: «لکلّ ضعفٌ»(81)
2- گاهى رهبران الهى، از طرف مؤمنان هدف تهمت و اذیّت قرار مىگیرند. «یا ایّها الّذین آمنوا لا تکونوا»
3- لازمهى ایمان، دورى از تهمت است. «یا ایّها الّذین آمنوا لا تکونوا...»
4- از بىاثر ماندن تهمت به اولیاى خدا درس بگیرید و تهمت نزنید. «فبرّأه اللّه»
5 - خداوند دامن انبیاى خود را از تهمتهاى دشمنان پاک مىکند. «فبرّأه اللّه...»
6- تبرئهى مردان خدا از تهمت کافى نیست، باید از آنان تجلیل شود. «فبرّأه اللّه ممّا قالوا و کان عند اللّه وجیها»
7- تبرئه از تهمت و داشتن وجاهت، شرط موفقیّت در رهبرى است. «فبرّأه اللّه ممّا قالوا و کان عنداللّه وجیها»
8 - کسى را که به مأموریّتى مىفرستید و مسئولیّتى به او مىدهید، باید از او حمایت کنید. «فبرّأه اللّه ممّا قالوا و کان عنداللّه وجیها»
«70» یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَقُولُواْ قَوْلاً سَدِیداً
«71» یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً
اى کسانى که ایمان آوردهاید! تقواى الهى پیشه کنید و سخن (حقّ و) استوار گویید. تا خداوند کارهاى شما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد؛ و هر کس خدا و رسولش را اطاعت کند، بدون شکّ به رستگارى بزرگى دست یافته است.
نکتهها:
«قول سدید» سخنى است که در آن سستى و لغو و دروغ و نفاق نباشد. سخنى که همچون سدّى محکم، جلو شکّ و شبهه و فساد را بگیرد.
پیامها:
1- لازمهى ایمان، داشتن تقواست، «یا ایّها الّذین آمنوا اتّقوا اللّه» و لازمهى تقوا سخن استوار است. «اتّقوا اللّه و قولوا قولا سدیداً»
2- انسان مؤمن شایستگى تقوا و قول سدید را دارد.«الّذین آمنوا - اتّقوا - قولوا»
3- نشانهى ایمان، هم ظاهرى است، «قولا سدیداً» و هم باطنى. «اتّقوا اللّه»
4- سخن سدید تنها به الفاظ آن نیست، بلکه به محتواى آن است، در واقع این فکر و اندیشه است که باید محکم و استوار باشد. «قولوا قولاً سدیداً»
5 - هر شنیدهاى قابل بازگو کردن نیست. «قولاً سدیداً»
6- اگر انسان در رفتار و کردار تقوا را مراعات کند، باقى مسائل را خداوند حل مىکند. «یصلح لکم اعمالکم و یغفر لکم» (نظیر آیه 31 سوره نساء که مىفرماید: «اِن تجتنبوا کبائر ما تُنهون عنه نکفّر عنکم سیّئاتکم»، اگر از گناهان بزرگى که از آن نهى مىشوید دورى کنید، گناهان کوچک شما را مىپوشانیم.)
7- کلید رستگارى، پیروى از خدا و رسول است. «و مَن یطع اللّه و رسوله فقد فاز فوزاً عظیماً»
«72» إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولًا
همانا ما امانت (الهى) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، پس، از حمل آن سر باز زدند و از آن ترسیدند، ولى انسان آن را بر دوش گرفت، امّا او بس ستمکار و نادان است.
نکتهها:
در حدیث مىخوانیم: هنگامى که وقت نماز فرا مىرسید، لرزه بر اندام حضرت علىعلیه السلام مىافتاد و مىفرمود: وقت نماز است، نماز همان امانت الهى است که کوهها و آسمانها از تحمّل آن سرباز زدند.(82) در زیارت جامعه کبیره خطاب به اهل بیتعلیهم السلام مىخوانیم: «انتم الامانة المحفوظة» شما آن امانت حفظ شده هستید.
بین حمل و تحمیل فرق است. انسان امانت الهى را پذیرفت و آن را حمل کرد، نه آنکه بر او تحمیل شده باشد.
شاید این آیه واقعیّتهایى را در مورد انسان بیان مىکند که هنوز عقل بشر به آن نرسیده است. امّا آنچه از ظواهر آیه فهمیده مىشود این است که خداوند ویژگىها و امتیازات خاصّى به بشر داده که هیچ یک از موجودات در آسمان و زمین آن را ندارند و این امتیازات امانت الهى است و براى انسان مسئولیّتآور است، امّا بسیارى از انسانها در این امانت خیانت کرده و از آن در مسیر خلاف خواست خداوند بهره مىبرند.
عقل و اراده که باید در مسیر شناخت حقّ و انتخاب آن به کار رود تا مایهى رشد و کمال بشر شود، راههاى باطل به کار گرفته شده و منجر به گسترش ظلم و ستم گشته است، تا آنجا که رفتار بشر جاهلانه و نابخردانه شمرده مىشود.
پیامها:
1- انسان، برتر از آسمانها و زمین است. انسان، امین خدا در هستى است. «انّا عرضنا الامانة على السموات و الارض... فابین ... و حملها الانسان»
2- هستى شعور دارد. «عرضنا الامانة على السموات و الارض و... »
3- نعمتهاى الهى به انسان (عقل، اراده، فطرت، هدایت پیامبران و...) امانت الهى است. در امانت خیانت نکنیم که از بزرگترین ظلمها است. «انّا عرضنا الامانة... ظلوماً»
4- آنچه انسان پذیرفت ولى آسمان و زمین نپذیرفتند، چیزى غیر از قنوت و تسبیح و سجده بود، زیرا تسبیح و قنوت را زمین و آسمانها به راحتى پذیرفتهاند. «و اِن من شىء الا یسبّح بحمده»(83)، «کلّ له قانتون»(84)
«73» لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَ الْمُنَافِقَاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکَاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً
تا خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را (به علّت ضایع کردن امانت) عذاب کند، و لطف خود را بر مردان و زنان با ایمان برگرداند (و توبهى آنان را بپذیرد) که خداوند آمرزندهى مهربان است.
نکتهها:
توبه خداوند بر بندگان، به معناى برخوردار کردن آنان از عنایتهاى ویژه است که با حرف «عَلى» مىآید، «یتوب اللّه على» و توبه بندگان، بازگشتن به سوى خدا و رو کردن به سوى اوست که همراه با «اِلى» مىآید.
پیامها:
1- امانت الهى مسئولیّتآور است. آنکه امانت را حفظ کند، مشمول رحمت و آنکه با کفر و شرک، خیانت کند، کیفر مىبیند. «لیعذّب اللّه المنافقین... و یتوب اللّه على المؤمنین»
2- منافق، در ردیف مشرک است. «المنافقین... المشرکین»
3- زن و مرد در صعود به کمالات یا سقوط در پستىها، یکسانند. «المنافقین و المنافقات، المشرکین و المشرکات، المؤمنین و المؤمنات»
4- گرچه خداوند مشرکان و منافقان را کیفر مىدهد، امّا اصل در برخورد او با انسانها، مغفرت و رحمت است. «لیعذّب اللّه المنافقین... کان اللّه غفوراً رحیما»
«و الحمد للّه ربّ العالمین»
80) تفسیر اطیب البیان.
81) اعراف، 37 .
82) تفسیر نورالثقلین.
83) اسراء، 44.
84) روم، 26.