آشنایى با این سوره
این سوره، پنجاه و ششمین سوره از قرآن شریف است. شایسته است پیش از آغاز ترجمه و تفسیر آیات آن به نکاتى در مورد شناسنامه و ویژگىهاى کلى آن بنگریم:
1 - نام این سوره
نام این سوره از آیه 25 آن برگزیده شده است، چرا که در آن آیه از واژه «حدید» به عنوان سمبل قدرت و سودرسانى به انسان و تمدن بشرى، در کنار فرود قرآن و دیگر کتابهاى آسمانى و نیز «میزان» به عنوان سمبل قانون و فرهنگ و عدالت سخن رفته است. این واژه را به مفهوم سلاح، پیشوا و راهنما و به مصلح زمین و زمان حضرت مهدى (ع) نیز تأویل کردهاند.(180)
2 - فرودگاه آن
فرودگاه این سوره مبارکه مدینه است، و به باور مفسران و محدثان همه آیههاى آن در شهر مدینه بر قلب پرمعنویت و مصفاى پیامبر نور و عدالت فرود آمده و راهگشاى پیامبر و جامعه نوبنیاد اسلامى براى ساختن جامعهاى آباد و آزاد، و جهانى نو و پرجاذبه و در خور زندگى است.
3 - شمار آیهها و واژههاى آن
این سوره در سال پنجم از هجرت دگرگونساز پیامبر نور و آزادى به مدینه فرود آمده و داراى 28 آیه است. پارهاى نیز همین 28 آیه را 29 آیه شمردهاند.
و نیز این سوره از 534 واژه و 2376 حرف ساخته شده است.
4 - پاداش تلاوت آن
در مورد فضیلت و برترى این سوره مبارکه و پاداش پرشکوه تلاوت شایسته و بایسته آن روایات رسیده دلگرمکننده و انگیزاننده است. براى نمونه:
1 - از پیامبر گرامى آوردهاند که فرمود:
من قرأ سورة الحدید کتب من الّذین آمنوا بالله و رسوله.(181)
کسى که سوره «حدید» را تلاوت کند، از کسانى به شمار خواهد آمد، و در ردیف کسانى نامش نوشته خواهد شد، که به خدا و پیامآورش ایمان آوردهاند.
2 - در روایت دیگرى آوردهاند که: پیامبر هر شب پیش از آن که سر بر بالش نهد و بخوابد، سورههایى را که با «سبّح» و «یسبح» آغاز(182) مىگردد، همه را تلاوت مىکرد و مىفرمود:
انّ فیهن آیة افضل من الف آیة.(183)
در این سوره، آیهاى است که از هزار آیه برتر است.
3 - و نیز از حضرت باقر آوردهاند که فرمود:
من قرأ المسبحات کلّها قبل اَنْ ینام لم یمت حتى یُدرک القائم (ع)، و ان مات کان فى جوار رسول الله (ص)(184)
کسى که سورههاى چندگانه مورد اشاره را تلاوت کند، جهان را بدرود نخواهد گفت تا حضرت مهدى (ع) درک نماید، و اگر درک نکند در سراى آخرت همسایه نیاى گرانقدرش پیامبر خدا خواهد بود.
4 - از حضرت صادق آوردهاند که فرمود:
من قرأ سورة الحدید و المجادلة فى صلاة الفریضة و ادمنها لم یعذبه الله حتى یموت ابداً و لایرى فى نفسه و لا فى اهله سوءً ابداً و لا خصاصة فى بدنه.(185)
هر کس سوره «حدید» و «مجادله» را در نمازهاى واجب خویش بخواند و تلاوت آن را ادامه دهد، خداى هرگز او را عذاب نخواهد کرد تا بمیرد و در خود و خاندانش هرگز بدى نخواهد دید، و به هیچ بیمارى گرفتار نخواهد شد.
5 - دورنمایى از مفاهیم این سوره
این سوره مبارکه در مدینه بر قلب مصفاى پیامبر آزادى و عدالت فرود آمده است. این واقعیت افزون بر آن که از دیدگاه مفسران و محدثان دریافت مىگردد، از خود محتواى آیات و معارف و مفاهیم آنهانیز قابل دریافت است، چرا که این سوره نشانگر حال و هوا و شرایطى است که پیامبر به همراه مردم حق طلب به تدریج و آرام دست اندرکار پى ریزى جامعه و فضایى نو و انسانى و عادلانه و در خور شأن و کرامت انسانها است؛ به همین دلیل هم آیات بیست و نه گانه این سوره ضمن روشنگرى در جهت استوار ساختن پایههاى عقیده و باور دینى و بنیانهاى ایمان و اخلاق مردم، از مفاهیم بلند اجتماعى و سیاسى و انسانى و حقوقى جالبى سخن دارد؛ از مفاهیمى نظیر: آزادى و آزادگى انسان و نجات او از اسارت جهل و خرافه و اوهام و ستم،
ترسیم روشن و یادآورى هدف بلند وحى و رسالت که عبارت از نجات و آزادى مردم از ظلم و ظلمت و تیرگىهاى استبداد و خودکامگى و اوج بخشیدن آنها به اوج آزادى و آگاهى و روشنایى و توسعه یافتگى است.
مفاهیمى نظیر: تشویق به انفاق و رسیدگى به محرومان،
به ایجاد نهادهاى سالم مدنى نظیر سیستم سالم و ساده وام دهى بدون ربا و بهره کشى،
مسابقه در راه کسب ارزشها و پیروزى در میدان خود سازى و اصلاح جامعه و ساختن بهشت دنیا و آخرت،
دعوت به پارسایى و زهد یا بهرهدهى بیشتر به جامعه و بهرهورى اندک از آن،
هشدار از آفتهاى رشد و پیشرفت، نظیرِ بخل، فخرفروشى، چشم هم چشمى در مسابقه تجملگرایى،
نفى و نکوهش از بدعت سازى و رهبانیت و افراط و غلو در دین،
سفارش به پرواى از خدا و رعایت مقررات او و حقوق بشر،
آن گاه در کنار این مفاهیم بلند و پرجاذبه اجتماعى و سیاسى و مدنى، ترسیم روشنى از توحیدگرایى و یکتاپرستى،
صفات جمال و جلال،
پدیده وحى و رسالت و هدفهاى بلند آن،
تفسیر مجمع البیان
بسم الله الرحمن الر حیم
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ ۖ وَهُوَ ٱلْعَزِیزُ ٱلْحَکِیمُ ۱
آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگویند؛ و او عزیز و حکیم است
لَهُۥ مُلْکُ ٱلسَّمَاٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ ۖ یُحْىِۦ وَیُمِیتُ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَىْءٍۢ قَدِیرٌ ۲
مالکیّت (و حاکمیّت) آسمانها و زمین از آن اوست؛ زنده میکند و میمیراند؛ و او بر هر چیز توانا است!
هُوَ ٱلْأَوَّلُ وَٱلْءَاخِرُ وَٱلظَّٰهِرُ وَٱلْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَىْءٍ عَلِیمٌ ۳
اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست؛ و او به هر چیز داناست.
تفسیر
آخرین آیه سوره قبل (واقعه) درباره تسبیح خداوند بود: «فسبّح باسم ربّک العظیم» و اولین آیه این سوره نیز تسبیح خداوند است. «سبّح للّه ما فى السموات و الارض»
آغاز هشت سوره قرآن، با تسبیح خداوند مىباشد: اسراء، نحل، حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلى. و بیش از نود بار این واژه در قرآن آمده است، در حالى که تنها چهار سوره با حمد الهى آغاز مىگردد: حمد، انعام، سبأ و فاطر. و حدود هفتاد بار این واژه با مشتقاتش بر رفته است. شاید رمز غلبه تسبیح بر حمد خداوند، اهمیّت مبارزه با شرک و خرافات و فراوانى آن در عقاید بشرى و تقدّم پیرایش بر آرایش باشد. همان گونه که در اذکار نماز، «سبحان اللّه» مقدّم بر «الحمدللّه» است.
در جهانبینى الهى، تمام هستى در حال تسبیح خداوند است، گرچه ما آن را نفهمیم «و ان من شىء الاّ یسبّح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم»<786> و این تسبیح، آگاهانه است. «کلٌّ قد علم صلاته و تسبیحه»<787>
قرآن، نام برخى از تسبیح کنندگان را به خصوص ذکر کرده است:
الف) فرشتگان. «نحن نسبّح بحمدک»<788>
ب) رعد. «یسبّح الرّعد بحمده»<789>
ج) پرندگان. «المتر انّ اللّه یسبّح له مَن فى السموات و الارض و الطّیر»<790>
د) کوهها. «سخّرنا مع داود الجبال یسبّحن»<791>
تسبیح خداوند، وسیلهى نجات از گرفتارى است. «فلولا انّه کان من المسبّحین للبث فى بطنه الى یوم یبعثون»<792> اگر یونس اهل تسبیح نبود، تا روز قیامت در شکم ماهى باقى مىماند.
مراد از اوّل و آخر بودن خداوند، ازلى و ابدى بودن اوست، یعنى او قبل از هر چیز بوده و بعد از هر چیز خواهد بود و وجود او ظاهر و آشکارتر از هر وجودى است و در عین حال، نهانتر از هر نهانى است. او ظاهر است، چون دلایل بسیارى بر وجودش دلالت مىکند و باطن است چون به تمامى امور عالم است.
1- خداوند از هر گونه عیب و نقص و عجز منزّه است و همه هستى بر این امر گواهى مىدهند. «سبّح للّه ما فى السموات و الارض»
2- تسبیحگویان آسمان، مقدّم بر زمینیان هستند. «سبّح للّه ما فى السموات و الارض»
3- قدرتى ارزش دارد که اِعمال آن حکیمانه باشد. «هو العزیز الحکیم»
4- فرمانرواى حقیقى آسمان وزمین، خداوند است. حکومت بشر بر زمین، امرى اعتبارى ومجازى است، به آن مغرور نشویم. «له ملک السموات والارض»
5 - خدایى که صاحب عزّت، حکمت، حاکمیّت و قدرت است، سزاوار تسبیح و تقدیس است. «العزیز الحکیم، له ملک، قدیر»
6- آغاز و انجام و غیب و شهود هستى، به دست خداست. «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن...»
هُوَ ٱلَّذِى خَلَقَ ٱلسَّمَاٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَیَّامٍۢ ثُمَّ ٱسْتَوَىٰ عَلَى ٱلْعَرْشِ ۚ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِى ٱلْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا ۖ وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ ۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌۭ ۴
او کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز [= شش دوران] آفرید؛ سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبیر جهان پرداخت)؛ آنچه را در زمین فرو میرود میداند، و آنچه را از آن خارج میشود و آنچه از آسمان نازل میگردد و آنچه به آسمان بالا میرود؛ و هر جا باشید او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام میدهید بیناست!
تفسیر
آنچه در زمین فرو مىرود، همچون بذر گیاهان، قطرات باران، ریشهى درختان، اجساد مردگان، گنجها و امثال آن؛ و آنچه از زمین خارج مىشود، همچون ساقهى گیاهان و درختان، آب چاهها و چشمهها، انواع موادّ نفتى و معدنى و امثال آن، همه در نزد خداوند آشکار و معلوماست.
ایمان به علم و حضور خداوند، بهترین و قوىترین وسیله تربیت است. اگر انسان بداند هر لحظه خداوند با اوست و تمام کارهایش زیر نظر اوست، هرگز اجازه این همه تجاوز و قانونشکنى به خود نمىدهد.
1- با اینکه قدرت او بىنهایت است ومىتواند در یک لحظه همه چیز را بیافریند، ولى حکمت او اقتضا دارد که آفرینش تدریجى باشد. «خلق... فى ستّة ایام»
2- خداوند بر تمام هستى و آفریدههاى خود سلطه کامل دارد. «خلق... ثم استوى على العرش»
3- خداوند به تمام جزئیات هستى، علم دارد. «یعلم ما یلج فى الارض و ما یخرج منها وما ینزل... و ما یعرج...»
4- همه در محضر خداییم. «و هو معکم»
5 - علم خداوند حضورى است. «هو معکم»
6- خداوند به تمام جزئیات کار ما آگاه است. «و اللّه بما تعملون بصیر»
لَّهُۥ مُلْکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ ۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرْجَعُ ٱلْأُمُورُ ۵
مالکیّت آسمانها و زمین از آن اوست؛ و همه کارها به سوی او بازمیگردد.
تفسیر
هدف قرآن، معرّفى صفات خداوند و دعوت به توحید و یکتا پرستى است و در آیات آغازین سوره مبارکه حدید، این هدف برجستگى دارد. «و هو العزیز الحکیم، و هو على کلّ شىءٍ قدیر، و هو بکلّ شىءٍ علیم، و هو معکم، هو علیم بذات الصدور، هو الاول و آلاخر، هو الّذى خلقلسموات...»
اصول حکومت و مدیریّت را مىتوان در چند چیز خلاصه کرد:
علم: «یعلم ما یلج فى الارض...، و هو علیم بذات الصدور»
قدرت: «و هو على کل شىءٍ قدیر»
عزّت و حکمت: «و هو العزیز الحکیم»
احاطه: «و هو معکم اینما کنتم»
ارجاع امور: «و الى اللّه ترجع الامور»
1- خداوند، هم آفریننده هستى است، هم مدیر و مدبّر امور هستى. «خلق السموات و الارض... له ملک السموات و الارض»
2- خداوند، نه در آفریدن شریک دارد «هو الّذى خلق...»، نه در اداره کردن نیازمند شریک است. «له ملک السموات»
3- خداوند، سرچشمه هستى است، «هو الاول» و پایان هستى به او باز مىگردد. «و الى اللّه ترجع الامور»
4- هستى داراى هدف و در حرکت به سوى خداوند است. «الى اللّه ترجع الامور»
5 - گردش شب و روز و کوتاه و بلند شدن ایام، نمونهاى از تدبیر الهى است. «له ملک السموات... یولج الیل...»
6- خداوند هم به کردار ما آگاه است، «بما تعملون بصیر» و هم به افکار و نیّات ما. «علیم بذات الصدور»
یُولِجُ ٱلَّیْلَ فِى ٱلنَّهَارِ وَیُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِى ٱلَّیْلِ ۚ وَهُوَ عَلِیمٌۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ۶
شب را در روز میکند و روز را در شب؛ و او به آنچه در دل سینهها وجود دارد داناست.
تفسیر
هدف قرآن، معرّفى صفات خداوند و دعوت به توحید و یکتا پرستى است و در آیات آغازین سوره مبارکه حدید، این هدف برجستگى دارد. «و هو العزیز الحکیم، و هو على کلّ شىءٍ قدیر، و هو بکلّ شىءٍ علیم، و هو معکم، هو علیم بذات الصدور، هو الاول و آلاخر، هو الّذى خلقلسموات...»
اصول حکومت و مدیریّت را مىتوان در چند چیز خلاصه کرد:
علم: «یعلم ما یلج فى الارض...، و هو علیم بذات الصدور»
قدرت: «و هو على کل شىءٍ قدیر»
عزّت و حکمت: «و هو العزیز الحکیم»
احاطه: «و هو معکم اینما کنتم»
ارجاع امور: «و الى اللّه ترجع الامور»
1- خداوند، هم آفریننده هستى است، هم مدیر و مدبّر امور هستى. «خلق السموات و الارض... له ملک السموات و الارض»
2- خداوند، نه در آفریدن شریک دارد «هو الّذى خلق...»، نه در اداره کردن نیازمند شریک است. «له ملک السموات»
3- خداوند، سرچشمه هستى است، «هو الاول» و پایان هستى به او باز مىگردد. «و الى اللّه ترجع الامور»
4- هستى داراى هدف و در حرکت به سوى خداوند است. «الى اللّه ترجع الامور»
5 - گردش شب و روز و کوتاه و بلند شدن ایام، نمونهاى از تدبیر الهى است. «له ملک السموات... یولج الیل...»
6- خداوند هم به کردار ما آگاه است، «بما تعملون بصیر» و هم به افکار و نیّات ما. «علیم بذات الصدور»
ءَامِنُوا۟ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَأَنفِقُوا۟ مِمَّا جَعَلَکُم مُّسْتَخْلَفِینَ فِیهِ ۖ فَٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ مِنکُمْ وَأَنفَقُوا۟ لَهُمْ أَجْرٌۭ کَبِیرٌۭ ۷
به خدا و رسولش ایمان بیاورید و از آنچه شما را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده انفاق کنید؛ (زیرا) کسانی که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند، اجر بزرگی دارند!
تفسیر
خطاب این آیه به مؤمنان است و مراد از فرمان به ایمان، عمل به لوازم ایمان است، شما که ادّعاى ایمان دارید، براى اثبات ادّعاى خود، باید در راه خدا انفاق کنید.<793>
مراد از خلیفه بودن انسان در جمله «جعلکم مستخلفین فیه» یا آن است که خداوند، انسان را جانشین خود در زمین قرار داده است، چنانکه آیه «انّى جاعل فى الارض خلیفة»<794> به آن اشاره دارد، که در این صورت معناى آیه چنین مىشود: اى مؤمنان شما جانشین خداوند درین هستید و آنچه در اختیار دارید، ملک خداست در نزد شما، پس از آنچه خدا به شما عطا کرده، به دیگران نیز انفاق کنید.
معناى دیگر آن است که شما مردمانِ امروز، جانشین پیشینیان خود هستید و اموالى که در دست شماست، قبلاً در دست آنها بوده است، پس از این اموال انفاق کنید که روزى شما نیز نخواهید بود و این اموال در دستِ وارثان شما خواهدبود.<795>
1- ایمانى ارزشمند است که همراه با کمک به فقرا باشد. «آمِنوا... انفِقوا»
2- انفاقى ارزشمند است که برخاسته از ایمان و انگیزه الهى باشد. «آمِنوا... انفِقوا»
3- هر چه انسان دارد، عاریه و امانت است، مالک اصلى فقط خداست. «جعلکم مستخلفین فیه»
4- گرچه ایمان و انفاق، تکلیف و وظیفه است، ولى خداوند براى آن پاداش قرار داده است. آرى پاداش، کلید تشویق به عمل است. «فالّذین آمنوا... و انفقوا لهم اجر کبیر»
وَمَا لَکُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِٱللَّهِ ۙ وَٱلرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا۟ بِرَبِّکُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِیثَٰقَکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ۸
چرا به خدا ایمان نیاورید در حالی که رسول (او) شما را میخواند که به پروردگارتان ایمان بیاورید، و از شما پیمان گرفته است (پیمانی از طریق فطرت و خِرد)، اگر آماده ایمانآوردنید.
تفسیر
عبارتِ «ان کنتم مؤمنین» در پایان آیه، بیانگر آن است که خطاب آیه به مؤمنان است. لذا مراد از «ما لکم لا تؤمنون باللّه»، عمل به لوازم ایمان است. یعنى شما که ایمان دارید، چرا کارى مىکنید که گویا به خدا ایمان ندارید؟
اگر چه بعضى مفسّران، مقصود از میثاق را عالم ذرّ گفتهاند، ولى پیمان عالم ذرّ از همه مردم بوده و میثاق در این آیه پیمان خاصى است که از مؤمنین گرفته شده است. «اخذ میثاقکم ان کنتم مؤمنین»
1- در تبلیغ، گاهى توبیخ لازم است. «و ما لکم لا تؤمنون»
2- خداوند با مردم اتمام حجّت مىکند. «و الرسول یدعوکم»
3- انبیا، مردم را به سوى خدا دعوت مىکنند، بر خلاف دیگران که مردم را به سوى خود دعوت مىکنند. «لتؤمنوا بربّکم»
4- خداوند، مردم را دعوت مىکند که به رسول ایمان آورند، «آمنوا باللّه و رسوله» رسول هم از مردم مىخواهد که به خدا ایمان آورند. «یدعوکم لتؤمنوا بربّکم»
هُوَ ٱلَّذِى یُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبْدِهِۦٓ ءَایَٰتٍۭ بَیِّنَٰتٍۢ لِّیُخْرِجَکُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ ۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ بِکُمْ لَرَءُوفٌۭ رَّحِیمٌۭ ۹
او کسی است که آیات روشنی بر بندهاش [= محمد] نازل میکند تا شما را از تاریکیها به سوی نور برد؛ و خداوند نسبت به شما مهربان و رحیم است.
تفسیر
تمام برنامههاى الهى بر اساس حکمت و دلیل است:
دلیل نبوّت، نجات مردم است. «لیخرجکم من الظلمات الى النور»
دلیل نماز، یاد او و تشکر از اوست. «اقم الصلوة لذکرى»<796>
دلیل روزه، تقواست. «کتب علیکم الصیام... لعلکم تتقون»<797>
دلیل حج، حضور و شرکت در منافع است. «لیشهدوا منافع لهم»<798>
دلیل جهاد، رفع فتنه و حفظ مکتب است. «حتى لا تکون فتنة»<799>
دلیل قصاص، زندگى شرافتمندانه است. «و لکم فى القصاص حیاة»<800>
دلیل حجاب، تزکیه و تطهیر قلوب است. «ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ»<801>
دلیل زکات، پاکى است. «خذ من اموالهم صدقة تطهّرهم»<802>
دلیل تحریم شراب و قمار، بازماندن از راه خداست. «یصدّکم عن ذکر اللّه و عن الصلوة»<803>
نجات بشر از تاریکىهاى جهل و ظلم و شرک و خرافه و تفرقه، تنها در گرو روىآوردن به نور وحى است. «کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الى النور»<804>
کلمه «انّ»، حرف لام، جمله اسمیه و صیغه مبالغه در جمله «انّ اللّه بکم لرؤف رحیم» بیانگر آن است که رأفت و رحمت الهى، دائمى، عمیق، گسترده و حتمى است.
1- بندگى خالصانه، زمینه ساز نزول الطاف الهى است. «ینزّل على عبده»
2- مُبلّغ باید به استدلال روشن مجهز باشد. «و الرسول یدعوکم... آیاتٍ بینات»
3- هدف اصلى انبیا، نجات مردم از تاریکىهاى جهل و شرک و تفرقه است. «لیخرجکم من الظلمات الى النور»
4- راه روشن، تنها راه خداست و غیر آن هر چه باشد، تاریکى است. «الظلمات... النور» (کلمه «الظلمات» به صورت جمع آمده، ولى کلمه «النور» در سراسر قرآن به صورت مفرد آمده است.)
5 - نزول وحى بر اساس قاعده لطف است. «ینزّل على عبده آیات بیّنات... انّ اللّه بکم لرؤف رحیم»
6- بهترین نشانه رأفت و رحمت الهى، هدایت بندگان است. «لیخرجکم من الظلمات الى النور ان اللّه بکم لرؤف رحیم»
وَمَا لَکُمْ أَلَّا تُنفِقُوا۟ فِى سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ ۚ لَا یَسْتَوِى مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ ٱلْفَتْحِ وَقَٰتَلَ ۚ أُو۟لَٰٓئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةًۭ مِّنَ ٱلَّذِینَ أَنفَقُوا۟ مِنۢ بَعْدُ وَقَٰتَلُوا۟ ۚ وَکُلًّۭا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلْحُسْنَىٰ ۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌۭ ۱۰
چرا در راه خدا انفاق نکنید در حالی که میراث آسمانها و زمین همه از آن خداست (و کسی چیزی را با خود نمیبرد)! کسانی که قبل از پیروزی انفاق کردند و جنگیدند (با کسانی که پس از پیروزی انفاق کردند) یکسان نیستند؛ آنها بلندمقامتر از کسانی هستند که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند؛ و خداوند به هر دو وعده نیک داده؛ و خدا به آنچه انجام میدهید آگاه است.
تفسیر
در قرآن کریم، صدها آیه درباره کمک به محرومان، در قالب زکات، خمس، صدقه، انفاق، قرض الحسنه، اطعام، ایثار و... مطرح شده است. هم چنین براى نوع و مقدار انفاق، شرایط انفاق کننده و انفاق شونده دستوراتى دارد. در آیات گذشته این سوره، این آیه و آیات بعد نیز بهمسئله کمک به محرومان توجّه خاص شده است.
در آیه هفتم، فرمان انفاق داد و فرمود: «انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه» شما میراثبر گذشتگان هستید، از آنچه به ارث بردهاید انفاق کنید. در این آیه تارکان انفاق را توبیخ مىکند، «و ما لکم الاّ تنفقوا» و هشدار مىدهد که آنچه را به دست آوردهاید، به ارث خهید گذاشت و خواهید رفت، چرا به دست خود انفاق نمىکنید؟ «و للّه میراث السموات و الارض»
سبقت و سابقه در کارهاى نیک، یکى از ملاکهاى ارزشیابى است. انفاق در شرایط سخت قبل از فتح مکّه با انفاق در شرایط عادّى بعد از آن یکسان نیست.
1- همان گونه که بىایمانى توبیخ دارد، «و ما لکم لا تؤمنون» ترک انفاق نیز توبیخ دارد. «ما لکم الاّ تنفقوا»
2- اخلاص، شرط قبولى اعمال است. «فى سبیل اللّه»
3- مقایسه، یکى از روشهاى مفید آموزشى و پرورشى است. «لا یستوى منکم»
4- گذشت از مال و جان در راه خدا، هر دو لازم است. «انفق... و قاتل»
5 - انفاق، پشتوانه رزمندگان در جبهه جهاد است. «انفق... و قاتل»
6- مجاهدانِ از جان و مال گذشته، باید برترین جایگاه را در جامعه اسلامى دارا باشند. «اولئک اعظم درجة»
7- آنان که بعداً ملحق مىشوند، نباید به خاطر سابقهى قبلىها، مورد غفلت و بىاعتنایى قرار گیرند. «کلاّ وعد اللّه الحسنى»
8 - گاهى ممکن است شکل عمل یکسان باشد، ولى خداوند به انگیزهها و حالات افراد آگاه است. «و اللّه بما تعملون خبیر»
مَّن ذَا ٱلَّذِى یُقْرِضُ ٱللَّهَ قَرْضًا حَسَنًۭا فَیُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥ وَلَهُۥٓ أَجْرٌۭ کَرِیمٌۭ ۱۱
کیست که به خدا وام نیکو دهد (و از اموالی که به او ارزانی داشته انفاق کند) تا خداوند آن را برای او چندین برابر کند؟ و برای او پاداش پرارزشی است!
تفسیر
«قرض»، به معناى بریدن و جدا کردن بخشى از مال است. «مقراض» وسیله بریدن است و «قراضه» به مالى گفته مىشود که از بدنه جدا شده است.
قرض به خدا، انفاقى است که با چند برابر در قیامت پس داده مىشود. قرض در قرآن همراه با کلمه «حَسَن» آمده است، یعنى فورى پرداخت شود، بىمنّت باشد، قبل از سؤالِ سائل باشد، در حدّ وفور باشد، براى کارهاى مفید و لازم باشد.
قرض الحسنه برکاتى دارد: کاهش کدورت و افزایش محبّت، حفظ آبروى مردم و جلوگیرى از ورشکستگى آنان، اصلاح ساختار اقتصادى جامعه، جلوگیرى از رواج ربا، کنترل حرص و بخل، تعدیل ثروت، رشد فرهنگ تعاون.
خداوندى که میراث آسمانها و زمین براى اوست و در آیات قبل دو بار فرمود: «له ملک السموات و الارض» در این آیه از مردم قرض مىخواهد. «من ذا الّذى یقرض اللّه...»
اسلام با رکود مخالف است.
رکود طبیعت. «من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده اللّه»<805> هرکس آب و زمین داشته باشد ولى تلاش نکند و فقیر باشد، از رحمت الهى دور شده است.
رکود نیروى انسانى. «اللهمّ انّى اعوذ بک من الکسل»<806> بارالها! به تو پناه مىبرم از تنبلى.
رکود مال. «الّذین یکنزون الذهب و الفضّة و لم ینفقونها...»<807>
رکود علمى، اخلاقى و معنوى. «زدنى علما»<808>، «زادهم هدى»<809>، «من استوى یوماه فهو مغبون»<810> هرکس دو روزش مساوى باشد، زیانکار است.
رکود فکر. «من استبدّ برأیه هلک»<811> نظرخواهى نکردن، استبداد به رأى خود و تکروى، مایهى هلاکت است.
1- خداوند، خود را در جانب محرومان قرار داده و از مردم طلب وام مىکند. گویا خداوند، ضامنِ آنان شده و پاداش وام را تضمین نموده است. «من ذا الّذى یقرض اللّه»
2- کار خیر اگر به صورت خلق و خو درآید ارزش بیشترى دارد. «یقرض اللّه...»
3- نفسِ عمل مهم نیست، حَسَن بودن آن مهم است. «قرضاً حسناً»
4- قرض دادن کاهش مال نیست، افزایش آن است. «فیضاعفه»
5 - آنجا که کار سخت است، اهرم قوى لازم دارد. چون دل کندن از مال سخت است، خداوند پاداش چند برابر را مطرح مىکند. «فیضاعفه له و له اجر کریم»
6- قرض دادن، نشانه کرامت است و خداوند براى انسان کریم، اجر کریم قرار داده است. «و له اجر کریم»
7- براى تربیت و رشد دیگران، باید آنان را تکریم نمود. «و له اجر کریم»
یَوْمَ تَرَى ٱلْمُؤْمِنِینَ وَٱلْمُؤْمِنَٰتِ یَسْعَىٰ نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَٰنِهِم بُشْرَىٰکُمُ ٱلْیَوْمَ جَنَّٰتٌۭ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا ٱلْأَنْهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَا ۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلْفَوْزُ ٱلْعَظِیمُ ۱۲
(این پاداش بزرگ) در روزی است که مردان و زنان باایمان را مینگری که نورشان پیشرو و در سمت راستشان بسرعت حرکت میکند (و به آنها میگویند:) بشارت باد بر شما امروز به باغهایی از بهشت که نهرها زیر (درختان) آن جاری است؛ جاودانه در آن خواهید ماند! و این همان رستگاری بزرگ است!
تفسیر
در آیه نهم خواندیم که انبیا مردم را از ظلمات به نور دعوت مىکنند. این آیه مىفرماید: کسانى که در دنیا از ظلمات جهل به نور علم، از شرک به توحید و از تفرقه به وحدت راه یافتند، در آخرت آن نور پیشاپیش آنان در حرکت و راهنماى آنهاست، در آیه 157 سوره اعرافیز مىخوانیم: «و اتبعوا النور الّذى انزل معه» از دستورات نورانى قرآن که همراه پیامبر است پیروى نمایید.
در قیامت، مؤمنان داراى نورى هستند که در این آیه، آیه بعد و آیه هشتم سوره تحریم به آن اشاره شده است. «... النبىّ و الّذین آمنوا معه نورهم یسعى بین ایدیهم ربّنا اتمم لنا نورنا...» نور پیامبر و مؤمنان، پیشاپیش آنان در حرکت است و از خداوند مىخواهند که نشان کامل شود.
1- در قیامت، مردم یکدیگر را مىبینند و از وضعیّت دیگران آگاه مىشوند. «یوم ترى...»
2- زن ومرد در دریافت پاداش الهى وتکامل معنوى یکسانند. «المؤمنین والمؤمنات»
3- نور ایمان، در قیامت مجسّم گشته و راهنماى مؤمنان به سوى بهشت مىشود. «یسعى نورهم بین ایدیهم و بایمانهم»
4- بشارت به نعمت، خود نعمتى معنوى و روانى است. «بشراکم الیوم»
5 - رستگارى واقعى در قیامت جلوه مىکند. «خالدین فیها ذلک هو الفوز العظیم»
یَوْمَ یَقُولُ ٱلْمُنَٰفِقُونَ وَٱلْمُنَٰفِقَٰتُ لِلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ ٱنظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِکُمْ قِیلَ ٱرْجِعُوا۟ وَرَآءَکُمْ فَٱلْتَمِسُوا۟ نُورًۭا فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍۢ لَّهُۥ بَابٌۢ بَاطِنُهُۥ فِیهِ ٱلرَّحْمَةُ وَظَٰهِرُهُۥ مِن قِبَلِهِ ٱلْعَذَابُ ۱۳
روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان میگویند: «نظری به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوی برگیریم!» به آنها گفته میشود:
«به پشت سر خود بازگردید و کسب نور کنید!» در این هنگام دیواری میان آنها زده میشود که دری دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب!
تفسیر
«انظرونا» از ریشه «نظر» است. این واژه اگر بدون «اِلى» بیاید به معناى انتظار و مهلت دادن است، همانند این آیه و آیه «لا یخفّف عنهم العذاب و لا هم ینظرون»<812> واگر با «اِلى» بیاید به معناى نظر کردن است، مانند آیه «ینظرون الیک نظر المغشىّ علیه من الوت»<813>
«اقتباس» به معناى برگرفتن قطعهاى از آتش است. «سُور» به معناى دیوار و برج و باروى بلندى است که در قدیم دور شهرها مىکشیدند تا مانع ورود بیگانه شود.
در قیامت، مجرمان از چهار گروه استمداد مىکنند:
الف) از رهبران خود. «فقال الضعفاء للذین استکبروا انّا کنّا لکم تبعاً فهل انتم مغنون عنّا من عذاب اللّه...»<814> آیا مىشود شما ما را نجات دهید، ولى پاسخ منفى مىشنوند.
ب) از مؤمنان، که در آیه مورد بحث مىخوانیم.
ج) از فرشتگانِ مأمور دوزخ. «قال الّذین فى النار لخزنة جهنم ادعوا ربّکم یخفّف عنّا یوماً من العذاب»<815> از خدا بخواهید که یک روز از عذاب ما کاسته شود، ولى باز پاسخ منفى است.
د) شیطان را ملامت مىکنند که تو ما را گمراه کردى و گناه ما به دوش توست، شیطان مىگوید: «فلا تلومونى و لوموا انفسکم»<816> مرا سرزنش نکنید بلکه خود را سرزنش کنید.
1- بیمارى نفاق، مرد و زن نمىشناسد. «المنافقون و المنافقات»
2- کسانى که در دنیا حاضر نشدند از ظلمات جهل و شرک و تفرقه خارج شوند، در قیامت در ظلماتند و براى کسب نور به دیگران التماس مىکنند. «انظرونا نقتبس من نورکم»
3- تحقیر و ذلت منافقان در قیامت، هم با لفظ است «قیل ارجعوا ورائکم»، هم با عمل. «فضرب بینهم بسورٍ»
4- منافق در دنیا، در ظاهر با مؤمنان است و در باطن با کافران. در قیامت نیز، تا پاى بهشت با مؤمنان مىآید، امّا همراه کافران به دوزخ وارد مىشود. «فضرب بینهم بسور... باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب»
یُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ ۖ قَالُوا۟ بَلَىٰ وَلَٰکِنَّکُمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَکُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَٱرْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکُمُ ٱلْأَمَانِىُّ حَتَّىٰ جَآءَ أَمْرُ ٱللَّهِ وَغَرَّکُم بِٱللَّهِ ٱلْغَرُورُ ۱۴
آنها را صدا میزنند: «مگر ما با شما نبودیم؟!» میگویند: «آری، ولی شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار (مرگ پیامبر را) کشیدید، و (در همه چیز) شکّ و تردید داشتید، و آرزوهای دور و دراز شما را فریب داد تا فرمان خدا فرا رسید، و شیطان فریبکار شما را در برابر (فرمان) خداوند فریب داد!
تفسیر
«فتنتم انفسکم» یعنى خود را گرفتار فتنه نفاق ساختید. «تربّص» به معناى انتظار کشیدن است. «امانىّ» جمع «اُمنیّه» به معناى آرزوست. «غَرور» به معناى فریبنده، یکى از لقبهاى شیطان است.
مؤمن، بدخواه کسى نیست. «ربّنا لا تجعل فى قلوبنا غلاً للذین آمنوا»<817> ولى منافق منتظر حادثه بد براى دیگران است. «تربّصتم»
مؤمن، اهل یقین است ولى منافق غرق در تردید. «ارتبتم»
مؤمن، واقعبین است و منافق خیال پرداز. «غرّتکم الامانىّ»
مؤمن، همین که با شیطان و وسوسه او روبرو شود، متذکّر مىشود. «اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکّروا»<818> ولى منافق فریب مىخورد. «غرّکم باللّه الغَرور»
بر اساس آیات دیگر، منافقان، دین را عامل فریب مؤمنین مىپنداشتند و مىگفتند: «غرّ هؤلاء دینهم»<819> یا مىگفتند: وعدههاى خدا و رسول وسیله فریب است «ما وعدنا اللّه و رسوله الا غرورا»<820> ولى این آیه پاسخ مىدهد که شیطان و آرزوهاى طولانى، وسیله فرند. «غرّتکم الامانى - غرّکم باللّه الغَرور»
1- در قیامت، میان منافقان و مؤمنان گفتگوهاست. «ینادونهم»
2- گفتگوى منافقان از پشت دیوار و همراه با ناله و استمداد است. «ینادونهم»
3- در قیامت، خاطرات دنیوى فراموش نمىشود. «أ لم نکن معکم»
4- همراهى فیزیکى و ظاهرى مهم نیست، همراهى فکرى و عملى لازم است. «ألم نکن معکم قالوا بلى»
5 - خطر آنجاست که انسان خود را فریب دهد و زشتها را زیبا ببیند با آنکه مىفهمد زشت است. «فتنتم انفسکم»
6- آرزوهاى دور و دراز براى زندگى در دنیا، زمینهساز شک و تردید در مورد قیامت است. «و ارتبتم و غرّتکم الامانىّ»
7- چه بسا شیطان با وعده آمرزش و بخشش الهى، انسان را فریب داده و او را به رحمت خدا مغرور مىسازد. «غرّتکم باللّه الغَرور»
فَالْیَوْمَ لَا یُؤْخَذُ مِنکُمْ فِدْیَةٌۭ وَلَا مِنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوا۟ ۚ مَأْوَىٰکُمُ ٱلنَّارُ ۖ هِىَ مَوْلَىٰکُمْ ۖ وَبِئْسَ ٱلْمَصِیرُ ۱۵
پس امروز نه از شما فدیهای پذیرفته میشود، و نه از کافران؛ و جایگاهتان آتش است و همان سرپرستتان میباشد؛ و چه بد جایگاهی است!
تفسیر
مراد از «مولاکم»، ناصر و یاور است و این جمله نوعى طعنه به منافقان است. یعنى تنها راه نجات و یاور شما، آتش است که درد شما را درمان مىکند.<821>
یکى از تفاوتهاى دنیا با آخرت، پذیرفته شدن فدیه در دنیا و نپذیرفتن آن در آخرت است. در قیامت، مجرم دوست دارد تمام نزدیکانش را به جاى خود فدیه دهد ولى پذیرفته نمىشود. «یودّ المجرم لو یفتدى من عذاب یومئذٍ ببنیه و صاحبته و اخیه و فصیلته التى تؤویه و منالارض جمیعاً ثم ننجیه کلاّ انّها لظى»<822>
1- در قیامت، اسباب دنیوى کارساز نیست. «فالیوم لا یؤخذ منکم فدیة»
2- منافق وکافر در دوزخ، همنشین یکدیگرند. «لایؤخذ منکم... ولا من الّذین کفروا»
3- قیامت، براى مؤمن بشارت است. «بشراکم الیوم» ولى براى منافق و کافر، یأس و ناامیدى. «لا یؤخذ منکم فدیة... مأواکم النار»
4- مولاى مؤمنین خداوند است. «نعم المولى و نعم النصیر» ولى مولاى منافقان و کافران آتش است. «هى مولاکم»
۞ أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓا۟ أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا۟ کَٱلَّذِینَ أُوتُوا۟ ٱلْکِتَٰبَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ ٱلْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ ۖ وَکَثِیرٌۭ مِّنْهُمْ فَٰسِقُونَ ۱۶
آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حقّ نازل کرده است خاشع گردد؟! و مانند کسانی نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانی داده شد، سپس زمانی طولانی بر آنها گذشت و قلبهایشان قساوت پیدا کرد؛ و بسیاری از آنها گنهکارند
تفسیر
«یَأن» از «آن»، به معناى مطلق زمان است.
در این آیه، هم سبب خشوع مطرح شده که یاد خداست، «تخشع قلوبهم لذکر اللّه» و هم سبب سنگدلى که دور شدن از کتاب خدا در دوره طولانى است. «فطال علیهم الامد فقست قلوبهم». در روایات نیز مىخوانیم: دوران غیبت حضرت مهدى علیه السلام به قدرى طولانى مىشود که گروهروه مردم دین خود را از دست مىدهند.<823>
در برخى از آیات قرآن، همانند آیه مورد بحث، خداوند از مؤمنان مىخواهد که مانند برخى افراد و گروهها نباشند و در برخى آیات، سفارش نموده که مانند این الگوها باشید. اکنون نظرى اجمالى به این دو دسته آیات مىافکنیم:
با راستگویان باشید. «کونوا مع الصادقین»<824>
با صالحان همراه شوید. «الحقنى بالصالحین»<825>، «و اکن من الصالحین»<826>
با نیکوکاران باشید. «توفّنا مع الابرار»<827>
با صابران باشید. «و کایّن من نبىّ قاتل معه رِبیّون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فى سبیل اللّه و ما ضعفوا و ما استکانوا»<828> چه بسا پیامبرى که همراه او پیروان بسیارى جنگیدند و کشته شدند در حالى که در برابر سختىهایى که در راه خدا به آنان مىرسید، مقاومت کردند و هیچ سست نشده و تسلیم نشدند.
با پیامبر و پیروان واقعى او باشد. «و لکم فى رسول اللّه اسوة»<829>، «قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الّذین معه»<830>
از سپاسگزاران نعمتها باشید. «کن من الشاکرین»<831>
از اهل عبادت و بندگى باشید. «کن من الساجدین»<832>
عامل به دستورات پروردگار و خدایى باشید. «کونوا ربّانیّین»<833>
از تسلیمشدگان در برابر خدا باشید. «و اُمرت أن أکون من المسلمین»<834>
با اهل ایمان باشید. «و اُمرت أن أکون من المؤمنین»<835>
برپادارنده قسط و عدل باشید. «کونوا قوّامین بالقسط»<836>
برپادارنده دستورات خدا باشید. «کونوا قوّامین للّه»<837>
یارىگر دین خدا باشید. «کونوا انصار اللّه»<838>
منافق صفت نباشید. «و لا تکونوا کالّذین قالوا سمعنا و هم لا یسمعون»<839> و مانند آنان (منافقان) نباشید که گفتند شنیدیم و در حقیقت نشنیدند.
ریاکار نباشید. «و لا تکونوا کالّذین خرجوا من دیارهم بطراً و رئاء الناس»<840> و مانند آنان (منافقان) نباشید که به قصد ریا و تظاهر، خانه و کاشانه خود را رها کردند.
پیمان شکن نباشید. «و لا تکونوا کالتى نقضت غَزْلها من بعد قوة انکاثا»<841> و همانند زنى نباشید که پنبههایى که رشته و تابیده، واتاباند و از هم باز نمود.
پیامبر را اذیّت و ناراحت نکنید. «لا تکونوا کالّذین آذوا موسى»<842> و مانند یهودیانى نباشید که پیامبرشان حضرت موسى را آزار و اذیّت مىکردند.
خدا را فراموش نکنید. «لا تکونوا کالّذین نسوا اللّه فانساهم انفسهم»<843> همانند کسانى که خدا را به فراموشى سپردند نباشید که عذاب خودفراموشى به دنبال دارد.
نا امید نباشید. «فلا تکن من القانطین»<844>
ناسپاس و کافر نباشید. «لا تکونوا کالّذین کفروا»<845>
یار و مددکار مجرمان نباشید. «فلن اکون ظهیراً للمجرمین»<846>
شکاک و دو دل نباشید. «فلا تکن من الممترین»<847>
با حق و حقیقت دشمنى نکنید. «و لا تکن للخائنین خصیما»<848> به نفع خیانتکاران، با دیگران خصومت و دشمنى نکنید.
از غافلان و نادانان نباشید. «و لا تکن من الغافلین»<849>، «و لا تکوننّ من الجاهلین»<850>
آیات و نشانههاى الهى را دروغ نپندارید. «و لا تکوننّ من الّذین کذّبوا بایات اللّه فتکون من الخاسرین»<851> و مانند کسانى که آیات خدا را تکذیب کردند، نباشید که آنان زیانکاران خواهید بود.
پشتیبان کافران و بىدینان نباشید. «فلا تکونن ظهیراً للکافرین»<852>
در معامله، کم فروش و گران فروش نباشید. «و لا تکونوا من المخسرین»<853>
تفرقه و اختلاف نداشته باشید. «و لا تکونوا کالّذین تفرّقوا و اختلفوا»<854>
1- ایمان بدون خشوع قلب قابل توبیخ است. «الم یأن للذین آمنوا أن تخشع قلوبهم»
2- براى دعوت به خشوع از اهرم ایمان استفاده کنید. (شما که ایمان دارید چرا خشوع ندارید؟) «الم یأن للذین آمنوا أن تخشع قلوبهم»
3- هدف از نزول آیات الهى، خشوع دلهاست. «تخشع قلوبهم لذکر اللّه و ما نزل من الحقّ»
4- ذکر خدا و تلاوت آیات قرآنى، زمینهساز خشوع قلب است. «تخشع قلوبهم لذکر اللّه و ما نزل من الحقّ»
5 - یاد الطاف الهى، عفو او، قهر او و سنّتهاى او وسیله خشوع است. «ان تخشع قلوبهم لذکر اللّه»
6- از تاریخ پیشینیان عبرت بگیریم. «و لا یکونوا کالّذین...»
7- تداوم غفلت، سبب سنگدلى مىشود. «فطال علیهم الامد فقست قلوبهم»
8 - سنّتهاى الهى در تاریخ براى همه امّتها یکسان است. «و لا یکونوا کالّذین... من قبل»
9- از مهلت دادن الهى سوء استفاده نکنیم. «فطال علیهم الامد فقست قلوبهم»
10- سنگدلى، زمینه فسق و گناه است. «فقست قلوبهم و کثیر منهم فاسقون»
11- ابزار هدایت به تنهایى کافى نیست، آمادگى روحى لازم است. «اوتوا الکتاب... فقست قلوبهم..»
! ٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّ ٱللَّهَ یُحْىِ ٱلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ ٱلْءَایَٰتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ۱۷
بدانید خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده میکند! ما آیات (خود) را برای شما بیان کردیم، شاید اندیشه کنید!
تفسیر
در آیه قبل، خشوع دل با یاد خدا مطرح شد، در این آیه، زنده شدن زمین بعد از مرگ آن بیان شده است.
در حدیث مىخوانیم: مراد از حیات زمین بعد از مرگ آن، حیات زمین است با قیام حضرت مهدى علیه السلام به عدالت، بعد از مرگ آن به واسطهى جور و ظلم.<855>
امروزه بشر بدنبال نشانههاى حیات در دیگر کرات و سیّارات است، ولى تا کنون چیزى در نیافته است. امّا حیات در سراسر کره زمین جارى و سارى است. در اعماق اقیانوسها، در سطح زمین و در اوج آسمانها. در موجودات ذرّهبینى، در انواع گیاهان، در انواع حیوانات و ازمله انسان.
این آیه، یکى از نشانههاى قدرت و عظمت الهى را، وجود حیات در این کره خاکى برشمرده و به آن اشاره کرده است. نعمتى که عوامل بسیار همچون گردش زمین به دور خورشید، فاصله زمین تا خورشید، وجود دریاها و اقیانوسها و نزول باران در آن مؤثّر است.
1- حیات معنوى، خشوع دل است و حیات مادى، بهار بعد از پائیز است. «تخشع قلوبهم... یحیى الارض»
2- مربّى باید در تربیت، از مسائل طبیعى استفاده کند. «بیّنّا لکم الآیات»
3- در مسائل طبیعى، باید با دید عمیق نگریست. «اعلموا... تعقلون»
4- قلب رقیق و عقل دقیق لازم است. خشوع قلب در کنار تعقّل و تفکّر مطرح شده است. «تخشع قلوبهم... تعقلون»
5 - پدیدههاى طبیعى، کلاس رشد انسان است. «یحیى الارض... لعلّکم تعقلون»
إِنَّ ٱلْمُصَّدِّقِینَ وَٱلْمُصَّدِّقَٰتِ وَأَقْرَضُوا۟ ٱللَّهَ قَرْضًا حَسَنًۭا یُضَٰعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌۭ کَرِیمٌۭ ۱۸
مردان و زنان انفاقکننده، و آنها که (از این راه) به خدا «قرض الحسنه» دهند، (این قرض الحسنه) برای آنان مضاعف میشود و پاداش پرارزشی دارند!
تفسیر
در آیه 16 مسئله دل مطرح شد، در آیه 17 مسئله فکر و در این آیه مسئله رفتار و کردار.
در تعلیم و تربیت، شیوه گام به گام لازم است. در آیه 16، کلام با سؤال مطرح مىشود «الم یأن» در گام بعد سخن از آمادگى روحى و خشوع دلهاست، در گام بعد سخن از علم و تعقّل و در این آیه، طرح مسأله با قاطعیّت است. «انّ المصّدّقین...» آرى، کمک به محرومان، نیابه دو شرط اساسى دارد: دلى که با یاد خدا و آیات او نرم شده باشد و علم و عقلى که آیندهنگر باشد و بداند که بعد از ریزشها، رویشهاست. «یحیى الارض بعد موتها» و کاهش مال امروز، سبب افزایش آن است. «یضاعف... اجر کریم»
انفاق و وام، نشانه کرم است، و پاداش کریم، اجر کریم است.
1- براى دریافت الطاف الهى، هم صدقه و کمکهاى بلاعوض لازم است و هم قرض الحسنه و کمکهایى که برگشت دارد. «المصّدقین... اقرضوا اللّه»
2- وام به بندگان خدا، به منزله وام دادن به خداوند است. «اقرضوا اللّه» به جاى «اقرضوا الناس»
3- زن و مرد در حقّ مالکیّت و حلّ مشکلات اقتصادى و رشد معنوى و رسیدن به کمالات اخروى هم پاى یکدیگرند. «ان المصّدقین و المصّدقات»
4- آنچه مهم است نجات فقرا است، خواه از طریق انفاق و خواه از طریق قرض. «المصّدقین... اقرضوا...»
5 - قرض و انفاق، در ظاهر کندن مال است ولى در واقع رشد است. «یضاعف»
6- قرار دادن پاداش، راه تشویق مردم به کار خیر است. «یضاعف... اجر کریم»
وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦٓ أُو۟لَٰٓئِکَ هُمُ ٱلصِّدِّیقُونَ ۖ وَٱلشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ ۖ وَٱلَّذِینَ کَفَرُوا۟ وَکَذَّبُوا۟ بِـَٔایَٰتِنَآ أُو۟لَٰٓئِکَ أَصْحَٰبُ ٱلْجَحِیمِ ۱۹
کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آوردند، آنها صدّیقین و شهدا نزد پروردگارشانند؛ برای آنان است پاداش (اعمال) شان و نور (ایمان) شان؛ و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، آنها دوزخیانند
تفسیر
«صِدّیق» به کسى گفته مىشود که سر تا پا راستى و درستى است و دل و زبان و عمل او یکى است و صداقت جزء خلق و خوى او شده است. در قرآن، این لقب به کسانى همچون ابراهیم، ادریس، یوسف و مریمعلیهم السلام داده شده است ولى این آیه راه صدیق شدن را به روى همه کسانکه اهل ایمان باشند باز کرده است، کلمه «شهداء» به معناى گواهان است که شامل شهداى در جبههها نیز مىشود.
1- ایمان به خدا و تمام انبیا، نشانه صداقت انسان است. «و رسله... هم الصدیقون»
2- براى کسانى که در دنیا، از نور هدایت انبیا بهرهمند شدهاند، در قیامت، نور خواهد بود. «لهم اجرهم و نورهم»
3- تشویق و تهدید در کنار هم لازم است. «اولئک هم الصدّیقون... اولئک اصحاب الجحیم»
4- مؤمنان، هم اجر دارند و هم نور «اجرهم و نورهم» ولى کافران، تنها کیفر دارند. «اصحاب الجحیم»
. ٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّمَا ٱلْحَیَوٰةُ ٱلدُّنْیَا لَعِبٌۭ وَلَهْوٌۭ وَزِینَةٌۭ وَتَفَاخُرٌۢ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌۭ فِى ٱلْأَمْوَٰلِ وَٱلْأَوْلَٰدِ ۖ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ ٱلْکُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَىٰهُ مُصْفَرًّۭا ثُمَّ یَکُونُ حُطَٰمًۭا ۖ وَفِى ٱلْءَاخِرَةِ عَذَابٌۭ شَدِیدٌۭ وَمَغْفِرَةٌۭ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضْوَٰنٌۭ ۚ وَمَا ٱلْحَیَوٰةُ ٱلدُّنْیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلْغُرُورِ ۲۰
بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمّل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو میبرد، سپس خشک میشود بگونهای که آن را زردرنگ میبینی؛ سپس تبدیل به کاه میشود! و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی؛ و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست!
تفسیر
«غیث» به معناى باران مفید است ولى «مطر» شامل باران مضرّ نیز مىشود. «غیث» از همان «غیاث» است. شاید به خاطر آن که باران، پاسخ ناله و نیاز مردم است، «غیث» نامیده مىشود.
«یهیج» از هیجان به دو معنا آمده است: خشکیدن گیاه، جوش و خروش. «حطام» به معناى گیاهى است که از شدّت خشکیدگى مىشکند مثل کاه.
لهو و لعب بودن دنیا، چهار مرتبه در قرآن، آن هم در قالب حصر آمده است.
«و ما الحیوة الدنیا الا لعب و لهو»<856>
«و ما هذه الحیوة الدنیا الاّ لعب و لهو»<857>
«انما الحیوة الدنیا لعب و لهو»<858>
«اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو»<859>
شاید از جمع بندى آیات قرآن بتوان این گونه استفاده کرد که هرگاه دنیا را با نگاه هدف و مقصد بنگریم، دنیا وسیله اغفال و غرور خواهد بود ولى اگر دنیا را مزرعه آخرت، مقدّمه و وسیله رسیدن به کمال بنگریم، دنیا و نعمتهاى آن ارزش است.
در هر دورهاى از عمر، یکى از جلوههاى دنیا، انسان را مشغول مىکند، دوران کودکى و نوجوانى، مشغول لهو و لعب است، دوره جوانى، در فکر زینت و زیبایى و دوره میانسالى و پیرى، گرفتار تفاخر و تکاثر است.
در آیات قبل سخن از صدقه و قرض الحسنه بود، این آیه موانع و عوامل بازدارنده از انفاق را بیان مىکند.
از همین زندگانى دنیا، گروهى آن گونه بهره مىگیرند که مغفرت و رضوان الهى را دریافت مىنمایند و گروهى آن گونه که گرفتار عذاب شدید مىشوند.
در تعلیم و تربیت، سه اصل لازم است: تبیین، تمثیل و نتیجهگیرى. «اعلموا» براى تبیین است، «کمثل غیث» براى تمثیل و «عذاب شدید و مغفرة» نتیجهگیرى است.
1- شناخت حقیقت دنیا، به دقت و ژرف نگرى نیاز دارد. «اعلموا»
2- قرآن، دیدگاه انسان را نسبت به دنیا تصحیح مىکند. «و اعلموا انما الحیاة الدنیا»
3- زیبایىهاى دنیا زودگذر است. «و زینة... تراه مصفرّاً»
4- دنیا، همواره بهار و پاییز دارد و هرچه رنگ دنیا داشته باشد، گرفتار برگریزان است. «أعجب الکفّار نباته ثمّ یهیج فتراه مصفرّا ثمّ یکون حطاماً»
5 - جلوههاى دنیا، تنها کافران را فریب مىدهد و به شگفتى وا مىدارد. «اعجب الکفار نباته»
6- بازى و سرگرمى، ویژگى زندگى دنیاست ولى اگر در مسیر درست قرار نگیرد، به عذاب آخرت مىرسد. «لعب و لهو... أعجب الکفّار... و فى الاخرة عذاب شدید»
7- زینتهاى دنیا، چون زیورهاى شخصى و خانه و ماشین، اگر موجب تفاخر و فخرفروشى گردد، انسان را به دوزخ مىکشاند. «زینة و تفاخر بینکم... و فى الاخرة عذاب شدید»
8 - کثرت اموال و افزایش مال و ثروت، اگر به کفر یا کفران بیانجامد، سرنوشت تلخى در پى دارد. «تکاثر فى الاموال... أعجب الکفّار... و فى الاخرة عذاب شدید»
9- کثرت فرزند و افزایش جمعیّت، در صورتى ارزش است که به کثرتِ دوزخیان منجر نشود و فرزندان، با تربیت درست بزرگ شوند. «تکاثر فى... الاولاد... و فى الاخرة عذاب شدید»
10- آنچه براى کافر موجب فریب و کیفر است، براى مؤمن، اسباب رشد و تکامل و کسب مغفرت و رضوان الهى است. «انما الحیاة الدنیا... و فى الاخرة عذاب شدید و مغفرة من اللّه و رضوان»
11- تا لغزشها برطرف نشود، دستیابى به رضوان الهى سخت خواهد بود. «مغفرة من اللّه و رضوان»
12- عذاب شدید، عکس العمل کار خود انسان است، ولى آمرزش و لطف از جانب خداست. «مغفرة من اللّه»
13- باید انسان بین بیم و امید باشد. «عذاب شدید و مغفرة من اللّه و رضوان»
سَابِقُوٓا۟ إِلَىٰ مَغْفِرَةٍۢ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ ٱللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَآءُ ۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلْفَضْلِ ٱلْعَظِیمِ ۲۱
به پیش تازید برای رسیدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتی که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمین است و برای کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آوردهاند؛ آماده شده است، این فضل خداوند است که به هر کس بخواهد میدهد؛ و خداوند صاحب فضل عظیم است!
تفسیر
در آیه قبل، سخن این بود که نتیجه کارهاى دنیوى یا عذاب شدید است و یا مغفرت و رضوان، در این آیه بر سبقت جهت رسیدن به مغفرت، تأکید شده است.
مسابقه در قرآن
شرکت براى همگان آزاد است. «سابقوا»
مورد مسابقه معنویات است. «مغفرة»
برگزار کننده آن، خداوند است. «سابقوا»
جوایز آن از قبل تعیین شده است. «اُعدّت»
زمان و مکان خاص ندارد. «سابقوا» مطلق است.
نوع جایزه و ویژگىهاى آن روشن است. «جنّة عرضها کعرض السماء»
جایزه بر اساس فضل الهى است. «ذلک فضل اللّه»
در جوایز هیچ گونه محدودیّتى نیست. «ذوالفضل العظیم»
1- هنگام طرد یک امر ناپسند، باید جایگزین مناسبى ارائه داد. «متاع الغرور... سابقوا الى مغفرة...»
2- آنچه به کارها ارزش مىدهد، سرعت و سبقت است. «سابقوا...»
3- به جاى اینکه به سوى تفاخر و تکاثر (که در آیه قبل بود) سبقت بگیرید به سوى مغفرت و بهشت سبقت بگیرید. «سابقوا»
4- بخشش و آمرزش از شئون ربوبیّت است. «مغفرة من ربّکم»
5 - اول بخشیده شدن و سپس به بهشت وارد شدن. «مغفرة... و جنّة...»
6- با بالا بردن شناخت و معرفت نسبت به دنیا و آخرت، انتخاب را بر مردم آسان کنید. «فتراه مصفرّاً... ثم یکون حطاماً... جنة عرضها کعرض السماء...»
7- گذشت از دنیایى که متاعش اندک و فریبنده است، شما را به بهشتى مىرساند که وسعتش، وسعت آسمان و زمین است. «کعرض السماء و الارض...»
8 - ایمان به همهى پیامبران، لازمه ایمان به خداست. «آمنوا باللّه و رسله»
9- بهشت، فضل خداوند به مؤمنان است. «ذلک فضل اللّه»
10- نسبت به بهشتى یا جهنّمى بودن افراد داورى نکنیم که خداوند در قیامت، با فضلش رفتار مىکند و چه بسا دوزخیان نزد ما، بهشتیان نزد خداوند باشند. «یؤتیه من یشاء و اللّه ذو الفضل العظیم»
مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍۢ فِى ٱلْأَرْضِ وَلَا فِىٓ أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِى کِتَٰبٍۢ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَآ ۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٌۭ ۲۲
هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روی نمیدهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است؛ و این امر برای خدا آسان است
تفسیر
«نبرأها» از «برء» به معنى پدید آوردن است. خداوندى که زمین را پدید آورده و انسان را آفریده است، براى آنها مشکلات و مصائبى نیز قرار داده است، همچون زلزله و قحطى و سیل براى زمین و بیمارى و جراحت و مردن براى انسان.
در متون تاریخى آمده است که یزید به اهل بیت امام حسین علیه السلام که در دست او اسیر بودند، گفت: مصیبتى که بر شما وارد شد بخاطر عملکرد خود شما بود و آیه 30 سوره شورى را خواند که «ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم...» امام سجاد علیه السلام در پاسخ فرم: این آیه درباره ما نازل نشده و سپس آیه مورد بحث را قرائت فرمود. یعنى خداوند از پیش مقرّر کرده بود که ما چنین سختىها و مشکلاتى را براى حفظِ دین او تحمّل کنیم.
آرى، بلاها براى ظالم وسیله ادب و هشدار است، ولى براى مؤمنین وسیله آزمایش و رشد و براى اولیاى خدا وسیله دریافت درجات است. در حدیث مىخوانیم: «البلاء للظالم ادب و للمؤمن امتحان و للاولیاء درجة»<860>
1- حوادث طبیعى همچون سیل و زلزله که موجب تخریب منازل و مزارع «مصیبة فى الارض» و یا جراحات و مرگ و میر «فى انفسکم» مىشود، بر اساس نظام از پیش پایهگذارى شده الهى است، نه امورى تصادفى که از تحت قدرت خداوند خارج باشد. «الاّ فى کتاب من قبل ان نبرأها»
3- هیچ حادثهاى براى خداوند تازگى ندارد. «فى کتاب من قبل ان نبرأها»
4- از احاطه خداوند بر تمام حوادث طبیعى تعجّب نکنید. «انّ ذلک على اللّه یسیر»
لِّکَیْلَا تَأْسَوْا۟ عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا۟ بِمَآ ءَاتَىٰکُمْ ۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍۢ فَخُورٍ ۲۳
این بخاطر آن است که برای آنچه از دست دادهاید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید؛ و خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد
تفسیر
«مختال» به معناى تکبرى است که بر اساس توهّم و تخیل بزرگى باشد.
این آیه دلیل آیه قبل است. یعنى این که به شما خبر دادیم که حوادث را پیش از آنکه حادث شوند نوشتهایم، براى آن است که دیگر به خاطر نعمتى که از دست مىدهید اندوه مخورید و به خاطر نعمتى که خدا به شما مىدهد خوشحالى نکنید و بدانید که نعمتها امانت الهى استه به شما سپردهاند.<861>
تمام حوادث تلخ و شیرین، همچون پلّههایى از سنگهاى سیاه و سفید، براى بالا رفتن است و باید بدون توجّه به رنگِ پلّهها به سرعت از آن گذشت.
کارمند بانک، یک روز مسئول گرفتن پول از مردم و روز دیگر مسئول پرداخت است. نه روز اول خود را مىبازد و نه روز دوم خوشحالى مىکند، زیرا مىداند او کارمندى امین بیش نیست. خداوند با مقرّر کردن حوادث و فراز و نشیبها مىخواهد روح انسان را به قدرى بالا ببرده تلخىها و شیرینىها در آن اثر نکند، چنانکه حضرت زینبعلیها السلام بعد از حوادث کربلا فرمود: «و ما رأیتُ الا جمیلا»<862> و امام حسین علیه السلام در گودال قتلگاه فرمود: «رضاً بقضائک، صبراً على بلائک» و امام على علیه السلام اشتیاق و انس خود را به شهاز انس کودک به سینه مادر بیشتر مىداند. «و اللّه لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امّه»<863>
اگر حکمت بروز حوادث را بدانیم، حسد نمىورزیم، حرص نمىزنیم، دشمنى نمىکنیم و عصبانى نمىشویم زیرا مىدانیم که صحنهها از قبل طراحى حکیمانه شده است.
اگر بدانیم عطاى نعمت، مسئولیّت و وظیفه به دنبال مىآورد، از داشتن آن شاد نمىشویم و اگر بدانیم گرفتن نعمت، جبرانش در قیامت است از فوت شدهها غمناک نمىشویم.
حضرت على علیه السلام فرمودند: زهد در قرآن در دو کلمه آمده است، سپس این آیه را تلاوت فرمودند. «الزهد کلّه بین کلمتین فى القرآن، قال سبحانه تعالى: «لکیلا تأسوا على ما فاقکم و لا تفرحوا بما اتاکم»»<864>
1- حوادث، هدفدار است. «ما اصاب من مصیبة... لکیلا تأسوا على ما فاتکم...»
2- نعمتها از خداوند است. «اتاکم» ولى سلب نعمت به خداوند نسبت داده نشده است. «فاتکم»
3- علم به آثار و اهداف حوادث، سبب آرامش است. «فى کتاب من قبل ان نبرءها... لکیلا تأسوا»
4- خداوند از ثبت حوادث در لوح محفوظ خبر داده تا بندگان عضه نخورند و مغرور نشوند. «لکیلا تأسوا... و لا تفرحوا»
5 - غم و شادى طبیعى بد نیست، اندوه خوردن بر گذشتهها و یا سرمست شدن به داشتهها مذموم است. «لکیلا تأسوا... و لا تفرحوا»
6- کسى که از مقدّرات الهى غافل است، گمان مىکند فضیلتى دارد که خداوند به خاطر آن به او نعمت داده و لذا بر دیگران فخر مىفروشد. «مختال فخور»
7- خیالهاى درونى، مقدّمه فخر فروشىهاى بیرونى است. «مختال فخور»
ٱلَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلْبُخْلِ ۗ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلْغَنِىُّ ٱلْحَمِیدُ ۲۴
همانها که بخل میورزند و مردم را به بخل دعوت میکنند؛ و هر کس (از این فرمان) رویگردان شود، (به خود زیان میرساند نه به خدا)، چرا که خداوند بینیاز و شایسته ستایش است!
تفسیر
ریشه بخل، حفظ برترى و فخر فروشى است، زیرا اگر نعمتها در دست دیگران نیز باشد، وسیله فخر فروشى از دست مىرود.
امام على علیه السلام در خطبه 183 نهجالبلاغه مىفرماید: «فاللّه اللّه معشر العباد و انتم سالمون فى الصحة قبل السقم و فى الفُسحَة قبل الضیق فاسعوا فى فَکاکِ رقابکم من قبل ان تغلق رهائنُها أسهروا عیونکم و أضمروا بطونکم و استعملوا اقدامکم و انفقوا اموالو خذوا من اجسادکم فجودوا بها على انفسکم و لا تبخلوا بها عنها فقد قال اللّه سبحانه: «ان تنصروا اللّه ینصرکم و یثبّت اقدامکم» و قال تعالى: «من ذا الّذى یقرض اللّه قرضاً حسنا فیضاعفه له و له اجر کریم» فلم یستنصرکم من ذلّ و لم یستقرضکم من قُلّ استنصرکم وجنود السموات و الارض و هو العزیز الحکیم و استقرضکم و له خزائن السموات و الارض و هو الغنى الحمید و انما اراد ان یبلوکم ایّکم احسن عملاً فبادروا باعمالکم تکونوا مع جیران اللّه فى داره»
خدا را خدا را در نظر بگیرید، اى گروه بندگان! در این حال که در نعمت تندرستى غوطهورید، پیش از آنکه بیمارى به سراغتان آید، و در این حال که در گشایش و آسایش به سر مىبرید پیش از آنکه تنگناهاى زندگى شما را در خود فرو برد. پس بکوشید در آزادسازى گردنهایتان پیش از آنکه با زنجیرهاى گرو بسته شوید.
شبزندهدارى کنید و شکمهایتان را خالى نگهدارید. در راه خیرات گامها بردارید و اموالتان را در راه مستمندان انفاق کنید. از بدن مادّى بگیرید و براى پیشبرد نفوستان بهرهها بردارید و به خاطر علاقه به بدن، از رشد نفوس خود بخل نورزید. خداوند سبحان فرموده است: اگر خدا را یارى کنید، خدا هم شما را یارى مىکند و شما را ثابت قدم مىدارد و فرمود: کیست که خداوند را قرض نیکو دهد تا خداوند چندین برابر براى او بیافزاید و براى اوست پاداشى بزرگ. خداوند، از روى ذلّت و خوارى، از شما یارى نخواسته و یا براى جبران کمبود، از شما قرض نخواسته است.
از شما یارى خواسته در حالى که سپاهیان آسمانها و زمین به فرمان او هستند و او عزیز و حکیم است. از شما وام خواسته در حالى که خزائن آسمانها و زمین از آنِ اوست و او تنها بىنیاز و شایسته حمد و ستایش است.
و جز این نیست که خداوند اراده کرده است شما را بیازماید تا آن کس که عملش نیکوتر است، بروز نماید. پس با اعمال نیکوى خود بر دیگران پیشدستى کنید، باشد که در بارگاه خداوندى با همسایگان ویژه خداوند دمساز باشید.
بخل در روایات
حضرت على علیه السلام از فرزندش امام حسن علیه السلام پرسید شُحّ چیست؟ فرمود: «ان ترى ما فى یدک شرفاً و ما انفقت تلفا»<865> آنچه را در دست دارى مایه شرافت خود بدانى و آنچه را انفاق مىکنى تلف شده بپندارى.
«لا تدخلن فى مشورتک بخیلا»<866> افراد بخیل را طرف مشورت خود قرار ندهید.
«النظر الى البخیل یقسى القلب»<867> نگاه به بخیل، انسان را سنگدل مىکند.
«البخل بالموجود سوء الظن بالمعبود»<868> بخل، نشانه بدگمانى به خداست.
امام صادقعلیه السلام، یک شب در حال طواف، چنین دعا مىکرد: «اللّهم قِنى شحّ نفسى»<869> خدایا! مرا از بخل حفظ فرما.
بخل فقط در مال نیست، بلکه در احترام به مردم نیز برخى بخل مىورزند. «البخیل من بخل بالسلام»<870>، آنکه در سلام بخل ورزد، بخیل است.
«البخیل حقاً من ذکرت عنده فلم یُصل علىَّ»<871> پیامبر فرمود: بخیل حقیقى، کسى است که نام من نزد او برده شود، ولى او بر من درود و صلوات نفرستد.
«البخل باخراج ما افترض اللّه من الاموال اقبح البخل»<872> بدترین بخل، بخل در پرداخت واجبات مالى چون خمس و زکات است.
1- بخل کردن و سفارش نمودن به بخل، از نشانههاى افراد متکبّر و فخرفروش است. «مختال فخور الّذین یبخلون و یأمرون الناس بالبخل»
2- بخیل، محبوب خدا نیست. «و اللّه لا یحبّ کلّ مختال فخور الّذین یبخلون»
3- گناه آنجا خطرناک مىشود که سیره انسان شود. «یبخلون و یأمرون... بالبخل»
4- چون بخیل مىداند که اگر دیگران بخشش کنند، بخل او هویدا و سبب رسوایى او مىشود، به دیگران دستور بخل مىدهد. «یأمرون الناس بالبخل»
5 - بخل، اعراض و رویگردانى از فرمان خداست. «و من یتولّ»
6- غنىّ بودن کافى نیست، حمید و محبوب بودن نزد مردم نیز لازم است که این امر با انفاق و وام حاصل مىشود. (معمولاً افراد بخیل، غنىّ هستند ولى به خاطر بخل، مورد ستایش مردم نیستند. لذا این آیه درباره خداوند مىفرماید:) «فانّ اللّه هو الغنىّ الحمید»
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِٱلْبَیِّنَٰتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ ٱلْکِتَٰبَ وَٱلْمِیزَانَ لِیَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلْقِسْطِ ۖ وَأَنزَلْنَا ٱلْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌۭ شَدِیدٌۭ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ ٱللَّهُ مَن یَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلْغَیْبِ ۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِىٌّ عَزِیزٌۭ ۲۵
ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری میکند بیآنکه او را ببینند؛ خداوند قوّی و شکستناپذیر است!
تفسیر
مراد از «البیّنات»، معجزاتِ روشنگر است که حجّت را بر مردم تمام مىکند و مراد از «الکتاب»، وحى آسمانى است که باید مکتوب شود و کتاب گردد.
مراد از «میزان»، یا همین ترازوى مورد استفاده در داد و ستدهاست که نماد قسط و عدالت است و یا قوانین شریعت که معیار سنجش حق از باطل است و یا عقلِ بشر، که میزان شناخت نیک از بد است.<873>
مراد از انزال آهن در «انزلنا الحدید»، شبیه انزال چهارپایان در «انزل لکم من الانعام ثمانیة ازواج»<874> مىباشد. زیرا بر اساس آیهى «و ان من شىء الاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله الاّ بقدر معلوم»<875> منشأ وجودى هر چیز نزد خداوند است و او هر موجودى راس از تعیین حدود وجودیش، به این عالم مىآورد، که این خود نوعى نزول است.<876>
مراد از «ینصره... بالغیب» آن است که خداى نادیده و رسولان او را بى آنکه دیده باشند یارى کنند و روشن است که مراد از یارى خدا، یارى دین اوست که توسط رسولان به مردم ابلاغ شده است.
بهرهگیرى از آهن، بارها در قرآن مطرح شده است. ذوالقرنین براى ساختن سد معروف خود، از مردم، آهن تقاضا کرد. نرم شدن آهن در دست حضرت داود، یکى از نعمتهاى ویژه خداوند به اوست «النّا له الحدید»<877> در این آیه نیز براى آهن کلمه منافع به کار رفته است، دریامت نیز برخى ابزار عذاب مجرمان از آهن است. «و لهم مقامع من حدید»<878>
جامعه به سه قوه نیاز دارد: مقنّنه «الکتاب»، قضائیّه «المیزان لیقوم الناس بالقسط» و مجریّه. «انزلنا الحدید فیه بأس شدید»
1- در مدیریّت به هر کس مسئولیّت مىدهیم باید ابزار کار او را در اختیارش قرار دهیم. «ارسلنا رسلنا بالبینات و... الکتاب و المیزان»
2- در مدیریّت صحیح، راهنمایى از مدیر، و عمل از مردم است. «ارسلنا... الکتاب و المیزان... لیقوم الناس بالقسط»
3- عدالت واقعى در سایه قانون و رهبر الهى است. «رسلنا... الکتاب... لیقوم الناس بالقسط»
4- فلسفه نبوّت، ایجاد عدالت است. «ارسلنا رسلنا... لیقوم الناس بالقسط»
5 - بعد از اتمام حجّت از طرف خداوند، مسئولیّت با مردم است که براى عمل و اجرا بپاخیزند. «ارسلنا... انزلنا... لیقوم الناس بالقسط»
6- عدالت در تمام ابعاد مطلوب است. «بالقسط» مطلق آمده که شامل همه چیز مىشود. «لیقوم الناس بالقسط»
7- تمام انبیا، یک هدف دارند. «ارسلنا رسلنا... لیقوم الناس بالقسط»
8 - مردم باید حکومت و تشکیلات داشته باشند تا بتوانند براى قسط بپاخیزند و جلو طغیانگران را بگیرند. «لیقوم الناس بالقسط»
9- در نظام الهى، مردم بر سرنوشت خود حاکمند. «لیقوم الناس بالقسط»
10- تأمین عدالت، به مشارک عمومى نیاز دارد. «لیقوم الناس بالقسط»
11- اول کار فرهنگى و تربیتى، بعد اعمال قدرت و تنبیه. «انزلنا... الکتاب و المیزان... و انزلنا الحدید»
12- با موانع گسترش عدالت، باید برخورد شدید کرد. «لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید»
13- پذیرش دعوت انبیا در حقیقت نصرت خداست. «و لیعلم اللّه من ینصره»
14- حمایت از دین و اولیاى خدا، زمانى ارزش دارد که به دور از هر ریا و خودنمایى، بلکه از باطن دل و طیب نفس باشد. «من ینصره و رسله بالغیب»
15- گمان نکنیم خداوند به نصرت ما محتاج است. «لیعلم اللّه من ینصره... انّ اللّه قوى عزیز»
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًۭا وَإِبْرَٰهِیمَ وَجَعَلْنَا فِى ذُرِّیَّتِهِمَا ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلْکِتَٰبَ ۖ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍۢ ۖ وَکَثِیرٌۭ مِّنْهُمْ فَٰسِقُونَ ۲۶
ما نوح و ابراهیم را فرستادیم، و در دودمان آن دو نبوّت و کتاب قرار دادیم؛ بعضی از آنها هدایت یافتهاند و بسیاری از آنها گنهکارند.
تفسیر
در آیه قبل، سخن از فرستادن انبیا، به طور کلى بود. در این آیه دو نمونه از الگوها را که سر سلسله پیامبران بعد از خود هستند، بیان مىکند.
خداوند، امامت را نیز در نسل و ذریّه پیامبر اسلام قرار داد و این به معناى آن نیست که نظام نبوّت یا امامت، همانند نظام پادشاهى موروثى است. بلکه به معناى آن است که طهارت باطن و توان و استعداد لازم، به فرزندان و نسل منتقل مىشود و در صورتى که دیگر شرایطاهم باشد، او به مقام نبوّت یا امامت مىرسد. لذا هنگامى که حضرت ابراهیم مقام امامت را براى فرزندانش طلب کرد و فرمود: «و من ذرّیتى» خداوند پاسخ داد: «لا ینال عهدى الظالمین»<879> عهد امامت من به نااهلان از نسل تو نمىرسد. پس معیار اصلى براى انتصاب پیایا امام، اهلیّت و صلاحیّت است، نه وراثت.
1- در یاد کردن بزرگان، پیشتازان را مقدّم بدارید. «نوحاً و ابراهیم»
2- مقام نبوّت، به انتصاب الهى است نه انتخاب مردم. «جعلنا فى ذرّیتهما النبوّة»
3- پذیرش یا عدم پذیرش دعوت انبیا، همواره بوده است. «فمنهم مهتد و کثیر...»
4- در امور اعتقادى و اخلاقى، اکثریّت، نشانه حقانیّت نیست. «کثیر منهم فاسقون»
5 - از نسل و ذریّه پاکان بودن، دلیل پاکى نیست. «کثیر منهم فاسقون»
ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّیْنَا بِعِیسَى ٱبْنِ مَرْیَمَ وَءَاتَیْنَٰهُ ٱلْإِنجِیلَ وَجَعَلْنَا فِى قُلُوبِ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُ رَأْفَةًۭ وَرَحْمَةًۭ وَرَهْبَانِیَّةً ٱبْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَٰهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ٱبْتِغَآءَ رِضْوَٰنِ ٱللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا ۖ فَـَٔاتَیْنَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ ۖ وَکَثِیرٌۭ مِّنْهُمْ فَاٰسِقُونَ ۲۷
سپس در پی آنان رسولان دیگر خود را فرستادیم، و بعد از آنان عیسی بن مریم را مبعوث کردیم و به او انجیل عطا کردیم، و در دل کسانی که از او پیروی کردند رأفت و رحمت قرار دادیم؛ و رهبانیّتی را که ابداع کرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بودیم؛ گرچه هدفشان جلب خشنودی خدا بود، ولی حقّ آن را رعایت نکردند؛ از اینرو ما به کسانی از آنها که ایمان آوردند پاداششان را دادیم؛ و بسیاری از آنها فاسقند!
تفسیر
«رهبانیت»، از «رهبت» به معناى خوف و خشیت است. به کسانى که به انگیزه خشیت از خداوند، از مردم کناره مىگیرند و به عبادت خدا مىپردازند، رُهبان گفته مىشود.
گرچه رهبانیّت را خدا بر پیروان حضرت عیسى واجب نکرده بود و خودشان براى رضاى خدا آن را بر خود لازم کرده بودند، ولى حق آن را به جاى نیاوردند و حدود آن را مراعات نکردند، نظیر نماز و روزه مستحبّى که اگر انسان با نذر بر خود لازم کرد باید آن را تمام کند.
«بدعت» به معناى نوآورى است. در امور علمى و صنعتى، ابداع و اختراع، امرى پسندیده است ولى در امور دینى که پایهى آن قوانین الهى است، وارد کردن هرگونه عقیده و سلیقه شخصى، بدعت محسوب شده و قابل پذیرش نیست.
خداوند خواهان کار کامل است، لذا از کسانى که حقّ کارى را ادا نمىکنند، مذمّت مىکند و مىفرماید:«فما رعوها حقّ رعایته» و در موارد دیگر مؤمنان را به رعایت حقّ تقوا و جهاد سفارش کرده است. «و اتّقوا اللّه حق تقاته»<880> و «...حقّ جهاده»<881>
رهبانیّت در اسلام
قرآن کریم، رهبانیّت و ترک دنیا را در آیات متعدّد رد کرده است نظیر:
«یا ایّها النبىّ لم تحرّم ما احلّ اللّه لک»<882> اى پیامبر، چرا آنچه را خداوند براى تو حلال کرده، بر خود حرام مىکنى؟
«قل مَن حرّم زینة اللّه التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق»<883> بگو: چه کسى زینتهایى را که خداوند براى بندگانش قرار داده و طیّبات را حرام کرده است؟
«یا ایّها الّذین آمنوا لا تحرّموا طیّبات ما احلّ اللّه لکم»<884> اى مؤمنان، طیّباتى را که خداوند براى شما حلال نموده حرام نکنید.
در تاریخ آمده است که جمعى از مسلمانان سوگند خوردند با همسران خود آمیزش نکنند، روزه دائمى بگیرند و شبها بیدار باشند، پیامبر همه را در مسجد احضار کرد و فرمود: من نکاح مىکنم و شبها مىخوابم، هر کس از سنّت من پیروى نکند از من نیست.<885>
فرزند عثمان بن مظعون از دنیا رفت، پدرش در خانه منزوى شد. پیامبر او را احضار کرد و فرمود: «لم یکتب علینا الرهبانیة انما رهبانیة امّتى الجهاد فى سبیل اللّه»<886> خداوند بر ما رهبانیّت ننوشته است. رهبانیّتِ امّت من، جهاد در راه خداست.
امام على علیه السلام براى عیادت علاء بن زیاد وارد منزل او شد. او منزلى وسیع داشت. حضرت به او فرمود: تو در آخرت به این منزل محتاجترى، باید در این منزل بزرگ صله رحم، مهماندارى و... انجام دهى تا با آن آخرت را کسب کنى، علاء گفت: امّا برادرم عاصم دنیا راترک کرده است، حضرت او را احضار کرد و فرمود: «یا عدىّ نفسه لقد استهام بک الخبیث اما رحمت اهلک و وُلدک اترى اللّه احلّ لک الطیّبات و هو یکره ان تأخذها» اى دشمن نفس، شیطان تو را فریب داده است. چرا به خانواده و فرزندانت رحم نمىکنى. آیا نمىبینى که خداونیّبات را براى تو حلال کرده و کراهت دارد که آن را رها کنى؟ عاصم گفت: پس چرا غذا و لباس شما، این چنین است، حضرت علیه السلام فرمود: «انّى لست کأنتَ اَنّ اللّه تعالى فرض على ائمّة الحق أن یقدّروا انفسهم بضعفة الناس»<887> حساب من از شما جداست. خداوند ازمان خواسته است که در سطح ضعفاى جامعه زندگى کنند.
گروهى از صوفیّه به امام رضا علیه السلام گفتند: وضع لباس شما خوب است و امام باید لباس و غذا و مرکبش ساده باشد. حضرت فرمود: یوسف، پیامبر خدا بود، در حالى که دیباج مىپوشید و بر تخت تکیه مىزد. همانا آنچه از امام انتظار است، قسط و عدالت است. آنگاه اینآیه را تلاوت فرمود: «قل من حرّم زینة اللّه...».<888>
گاهى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله بر بعضى زنان خود که ژولیده بودند نهیب مىزد و مىفرمود: «مالى اراک شعثاء مرهاء سلتاء»<889> چرا (در خانه) مویى ژولیده و نامرتب و بدون آرایش دارید.
از اینکه کلمه انجیل مفرد آمده مىفهمیم که فقط یک انجیل بر حضرت مسیح نازل شده است، پس اناجیل متعدّد امروز از کجا پیدا شده است؟
نشانه پیروانِ حضرت عیسى رأفت و رحمت است «اتّبعوه رأفة و رحمة» ولى نشانه یاران پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله رحمت نسبت به خودىها و شدت نسبت به معاندین است. «و الّذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم»<890>
کلماتِ «رئوف» و «رحیم» ده بار در قرآن در کنار هم آمده است. «رئوف» به معناى دلسوزى براى رفع سختى و تلخى است و «رحیم» به معناى محبّت و رحمت بعد از رفع تلخى و سختى. رأفت در مورد دفع شرّ است و رحمت و مورد جلب خیر.
1- در طول تاریخ انبیا پى در پى آمدهاند و جریان نبوّت یک امر مستمر بوده است. «قفّینا على آثارهم... قفّینا»
2- از افراد ویژه باید تجلیل ویژه کرد، نام بردن از نوح و ابراهیم و عیسىعلیهم السلام در کنار عنوان کلّىِ «رسلنا، رسله» نشانهى تجلیل ویژه است. «قفّینا... برسلنا و قفّینا بعیسى بن مریم»
3- از صفات و ویژگىهاى خوب پیروان هریک از ادیان و مکاتب، باید یاد کرد. «جعلنا فى قلوب الّذین اتّبعوه رأفةً و رحمةً»
4- پیروى از پیامبران، زمینه دریافت صفاى دل و رأفت و رحمت است. «اتبعوه رأفةً و رحمةً»
5 - هم باید موانع صمیمیّت را برطرف کرد، «رأفة» و هم باید عوامل محبّت را بوجود آورد. «رحمةً»
6- نوآورىهاى سلیقهاى و بدعت در دین، مورد پذیرش خداوند نیست. «رهبانیّة ابتدعوها ما کتبناها علیهم»
7- بدعت، از آفات و آسیبهاى ادیان آسمانى است. «رهبانیة ابتدعوها»
8 - چه بسا انگیزههاى پاک و خالص که چون در مسیر شریعت الهى نبوده است، به خرافات و بدعت انجامیده است. «رهبانیّة ابتدعوها... ابتغاء رضوان اللّه»
9- کفر و فسق، قرین یکدیگرند. (در مقابل ایمان، فسق قرار گرفته است، در حالى که باید، کفر مطرح مىشد.) «الّذین آمنوا... کثیر منهم فاسقون»
یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ ٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ وَءَامِنُوا۟ بِرَسُولِهِۦ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِۦ وَیَجْعَل لَّکُمْ نُورًۭا تَمْشُونَ بِهِۦ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ۚ وَٱللَّهُ غَفُورٌۭ رَّحِیمٌۭ ۲۸
ای کسانی که ایمان آوردهاید! تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و برای شما نوری قرار دهد که با آن (در میان مردم و در مسیر زندگی خود) راه بروید و گناهان شما را ببخشد؛ و خداوند غفور و رحیم است.
تفسیر
مخاطب این آیه مىتواند مسیحیان آیه قبل باشد تا حق ترک دنیا و رهبانیّت را ادا کنند و بعد از حضرت عیسى علیه السلام به پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله ایمان آورند، تا هم اجر ایمان به مسیحعلیه السلام را داشته باشند و هم پاداش ایمان به محمّد صلى الله علیوآله را. در حدیثى از پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله مىخوانیم: آن مسیحیانى که به من ایمان آوردند حق رهبانیّت را ادا کردند.<891>
البتّه مىتوان آیه را مستقل از آیه قبل معنا کرد که مقصود آن باشد که مسلمانان، ایمان خود به خدا و رسول را تعمیق بخشند.
ممکن است مقصود از «کفلین من رحمته»، یکى نور باطنى و یکى مغفرت الهى باشد که در ادامه آیه آمده است.
1- لازمه ایمان به خدا، تقوا و پرهیز است. «یا ایّها الّذین آمنوا اتّقوا اللّه»
2- همواره باید ایمان خود را عمیقتر کنیم. «آمَنوا... آمِنوا»
3- هر یک از ایمان وتقوا سهمى از رحمت است. «آمَنوا اتّقوا... کفلین من رحمته»
4- مؤمن متّقى، هرگز در بنبست قرار نمىگیرد. «آمنوا اتّقوا... یجعل لکم نوراً...»
5 - مؤمن، معصوم از گناه نیست، ولى متّقى است و با سپر تقوا به میدان مىآید. لذا خداوند خطاهاى او را مىبخشد. «اتّقوا اللّه... یغفر لکم و اللّه غفور رحیم»
6- در دریافت الطاف الهى، سنّ و نژاد و قبیله و ادعا ملاک نیست، ایمان و تقوا ملاک است. «اتّقوا اللّه و آمنوا... یؤتکم کفلین من رحمته»
لِّئَلَّا یَعْلَمَ أَهْلُ ٱلْکِتَٰبِ أَلَّا یَقْدِرُونَ عَلَىٰ شَىْءٍۢ مِّن فَضْلِ ٱللَّهِ ۙ وَأَنَّ ٱلْفَضْلَ بِیَدِ ٱللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَآءُ ۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلْفَضْلِ ٱلْعَظِیمِ ۲۹
تا اهل کتاب بدانند که قادر بر چیزی از فضل خدا نیستند، و تمام فضل (و رحمت) به دست اوست، به هر کس بخواهد آن را میبخشد؛ و خداوند دارای فضل عظیم است!
تفسیر
این سوره با تسبیح خداوند آغاز و با فضل الهى پایان یافت.
در آیه 51 سوره قصص، خداوند درباره اهل کتابى که به اسلام ایمان آورند، وعده پاداش دو برابر مىدهد: «اجرهم مرتین»، در این آیات به مسلمانان نیز مىفرماید: اگر اهل تقوا و ایمان به پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله باشید، پاداش شما نیز دو برابر است، تا اهل کب گمان نکنند که مسلمانان قادر بر دریافت الطاف الهى نیستند و این الطاف ویژه آنان است.
با توجّه به آیاتى که در آن «فضل عظیم» به کار رفته است، معلوم مىشود که فضل بزرگ الهى، هدایت، بهشت، مغفرت، نبوّت، پیروى از رضاى خداوند، داشتن دید و تشخیص صحیح است و درباره نعمتهاى مادّى، این تعبیر نیامده است.
1- با صراحت، جلوى توهّمات و توقّعات و انحرافات را بگیرید. «لئلا یعلم اهل الکتاب»
2- تفضّل الهى وابسته به اراده حکیمانه است، نه تصوّرات ما. «انّ الفضل بید اللّه»
3- خداى حکیم، افراد ویژه را براى دریافت فضل خود انتخاب مىکند. «یؤتیه من یشاء»
«والحمدللّه ربّ العالمین»
تفسیر نور- سایت تبیان – گرد آورنده برای این وب سایت ققنوس بی بال در اوج آسمان