وَإِذَا کُنتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَآئِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَکَ وَلْیَأْخُذُواْ أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلْیَکُونُواْ مِن وَرَآئِکُمْ وَلْتَأْتِ طَآئِفَةٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّواْ فَلْیُصَلُّواْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُواْ حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَأَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُم مَّیْلَةً وَاحِدَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن کَانَ بِکُمْ أَذًى مِّن مَّطَرٍ أَوْ کُنتُم مَّرْضَى أَن تَضَعُواْ أَسْلِحَتَکُمْ وَخُذُواْ حِذْرَکُمْ إِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا «102النساء»

و چون (در هنگام خطر) در میان آنها باشى و براى آنها نماز (خوف به جماعت) برپا کنى، یک گروه از آنها (در رکعت اول نمازت) با تو برخیزند (و نماز کنند) و البته باید سلاح‏هاى خود را برگیرند، و چون سجده کردند (و رکعت دوم نماز را فرادى به اتمام رساندند بروند و) در پشت سر شما (مقابل دشمن) قرار گیرند و آن گروه دیگر که نماز نخوانده‏اند بیایند و نماز خود را با (رکعت دوم) تو بخوانند و البته باید بر حذر باشند و سلاح‏هاى خود را برگیرند، زیرا کافران دوست دارند شما از سلاح‏ها و ساز و برگ‏هاى خود غفلت کنید پس یک مرتبه بر شما حمله کنند. و اگر از باران ناراحت بودید یا بیمار بودید بر شما گناهى نیست که سلاح‏هاى خود را بر زمین نهید و حالت احتیاط به خود گیرید، همانا خداوند براى کافران عذاب خوارکننده‏اى آماده کرده است

 

 

شان نزول آیه

هنگامى که پیامبر (صلی الله علیه و آله) با عده‏اى از مسلمانان به عزم "مکه" وارد سرزمین "حدیبیه" شدند و جریان به گوش قریش رسید، خالد بن ولید به سرپرستى‏ یک گروه دویست نفرى براى جلوگیرى از پیشروى مسلمانان به سوى مکه در کوه‏هاى نزدیک مکه مستقر شد. هنگام ظهر "بلال" اذان گفت و پیامبر (صلی الله علیه و آله) با مسلمانان نماز ظهر را به جماعت ادا کردند. خالد از مشاهده این صحنه در فکر فرو رفت و به نفرات خود گفت: در موقع نماز عصر که در نظر آنها بسیار پرارزش است و حتى از نور چشمان خود آن را گرامى‏تر مى‏دارند باید از فرصت استفاده کرد و با یک حمله برق‏آسا و غافلگیرانه، در حال نماز کار مسلمانان را یکسره ساخت. در این هنگام آیه 102 نازل شد و دستور نماز خوف را که از هر حمله غافلگیرانه‏اى جلوگیرى مى‏کند به مسلمانان داد، و نقشه‏هاى آنها را نقش بر آب کرد. و لذا گفته مى‏شود خالد بن ولید با مشاهده این صحنه ایمان آورد و مسلمان شد.

   وَإِذَا کُنتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَآئِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَکَ وَلْیَأْخُذُواْ أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلْیَکُونُواْ مِن وَرَآئِکُمْ وَلْتَأْتِ طَآئِفَةٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّواْ فَلْیُصَلُّواْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُواْ حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَأَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُم مَّیْلَةً وَاحِدَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن کَانَ بِکُمْ أَذًى مِّن مَّطَرٍ أَوْ کُنتُم مَّرْضَى أَن تَضَعُواْ أَسْلِحَتَکُمْ وَخُذُواْ حِذْرَکُمْ إِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا «102النساء»

و چون (در هنگام خطر) در میان آنها باشى و براى آنها نماز (خوف به جماعت) برپا کنى، یک گروه از آنها (در رکعت اول نمازت) با تو برخیزند (و نماز کنند) و البته باید سلاح‏هاى خود را برگیرند، و چون سجده کردند (و رکعت دوم نماز را فرادى به اتمام رساندند بروند و) در پشت سر شما (مقابل دشمن) قرار گیرند و آن گروه دیگر که نماز نخوانده‏اند بیایند و نماز خود را با (رکعت دوم) تو بخوانند و البته باید بر حذر باشند و سلاح‏هاى خود را برگیرند، زیرا کافران دوست دارند شما از سلاح‏ها و ساز و برگ‏هاى خود غفلت کنید پس یک مرتبه بر شما حمله کنند. و اگر از باران ناراحت بودید یا بیمار بودید بر شما گناهى نیست که سلاح‏هاى خود را بر زمین نهید و حالت احتیاط به خود گیرید، همانا خداوند براى کافران عذاب خوارکننده‏اى آماده کرده است

 

 

شان نزول آیه

هنگامى که پیامبر (صلی الله علیه و آله) با عده‏اى از مسلمانان به عزم "مکه" وارد سرزمین "حدیبیه" شدند و جریان به گوش قریش رسید، خالد بن ولید به سرپرستى‏ یک گروه دویست نفرى براى جلوگیرى از پیشروى مسلمانان به سوى مکه در کوه‏هاى نزدیک مکه مستقر شد. هنگام ظهر "بلال" اذان گفت و پیامبر (صلی الله علیه و آله) با مسلمانان نماز ظهر را به جماعت ادا کردند. خالد از مشاهده این صحنه در فکر فرو رفت و به نفرات خود گفت: در موقع نماز عصر که در نظر آنها بسیار پرارزش است و حتى از نور چشمان خود آن را گرامى‏تر مى‏دارند باید از فرصت استفاده کرد و با یک حمله برق‏آسا و غافلگیرانه، در حال نماز کار مسلمانان را یکسره ساخت. در این هنگام آیه 102 نازل شد و دستور نماز خوف را که از هر حمله غافلگیرانه‏اى جلوگیرى مى‏کند به مسلمانان داد، و نقشه‏هاى آنها را نقش بر آب کرد. و لذا گفته مى‏شود خالد بن ولید با مشاهده این صحنه ایمان آورد و مسلمان شد.

 

تفسیر نور

در سال ششم هجرى، پیامبر با گروهى به سوى مکّه عزیمت کردند. در منطقه‏ى حدیبیّه، با خالدبن ولید و دویست نفر همراه او مواجه شدند که براى جلوگیرى از ورود آن حضرت، سنگر گرفته بودند. پس از اذانِ بلال و برپایى نماز جماعت، خالدبن‏ولید فرصت‏را مناسب دید که هنگام نماز عصر یکباره حمله کند. آیه نازل شد و از توطئه خبرداد. خالد پس از دیدن این معجزه‏ى وحى، مسلمان شد. <358>

در این نماز، گروه اوّل پس از پایان رکعت اوّل، برخاسته بقیه نماز را خود تمام مى‏کنند و امام جماعت صبر مى‏کند تا گروه دیگر به رکعت دوّم برسند و با سلاح، به نماز جماعت بپیوندند.

1- نماز، حتّى در صحنه‏ى جنگ تعطیل نمى‏شود و رزمنده، بى‏نماز نیست. «اقمت لهم الصلوة....و لیأخذوا اسلحتهم»

2- در اهمیّت نماز جماعت همین بس که در جبهه‏ى جنگ با دشمن، حتّى با یک رکعت هم برپا مى‏شود. «و لتأت طائفة اُخرى لم یُصلّوا فلیُصلّوا»

3- در هنگام پیش آمدن دو وظیفه (جهاد و نماز)، نباید یکى فداى دیگرى شود. «فلتقم... ولیأخذوا»

4- در همه حال، هشیارى لازم است، حتّى نماز نباید مسلمانان را از خطر دشمن غافل کند. «و لیأخذوا اسلحتهم»

5 - رهبر، محور وحدت و عبادت است. «کنت فیهم ... اقمت لهم الصلوة»

6- تقسیم کار، تعاون و شریک کردن دیگران در کارهاى خیر، حتّى در حسّاس‏ترین موارد، از عوامل الفت جامعه است. در این آیه، دو رکعت نماز جماعت میان دو گروه تقسیم شده، تا تبعیضى پیش نیاید و همه در خیر شریک باشند. «و لتأت طائفة اُخرى...»

7- فرمان‏هاى الهى به تناسب شرایط، متفاوت است. (این آیه مربوط به نماز خوف در برابر دشمن است.) «فلتقم طائفة منهم»

8 - نماز جماعت در جبهه، نشان عشق به هدف و خدا و رهبر و پایبندى به ارزشهاست. «اذا کنت فیهم فاقمت لهم الصلوة»

9- در جبهه باید جابه جایى نیروها در فاصله‏ى یک رکعت نماز، امکان پذیر بوده باشد. «و لتأت طائفة اُخرى لم یُصلّوا فلیُصلّوا»

10- هر چه مدّت نماز در جبهه بیشتر شود، فرصت دشمن براى حمله افزایش مى‏یابد. پس باید حفاظت بیشترى داشت. در رکعت اوّل، داشتن اسلحه کافى است ولى در رکعت دوّم، هم اسلحه و هم ابزار دفاع. «ولیأخذوا اسلحتهم... ولیأخذوا حذرهم و اسلحتهم»

11- خداوند، پیامبرش را از توطئه‏ها و نقشه‏هاى پنهانى دشمن آگاه مى‏کند. (با توجّه به شأن نزول که ولید قصد کرد تا هنگام نماز جماعت حمله کند و با این آیه طرح او لغو شد.)

12- حرکت با اخلاص شما، سبب امدادهاى الهى در وقت خود است. (نزول این آیه و فرمان نماز خوف، یک امداد الهى در مقابل آن توطئه بود.)

13- در جبهه، مراسم عبادى نباید طولانى شود و کارهاى مانع هوشیارى، ممنوع است. «ودّ الذین کفروا لو تغفلون»

14- از آرزوهاى دشمن، آگاه باشید. «ودّالذین»

15- عبادت، وسیله‏ى غفلت از دشمن نشود. «تغفلون»

16- احتمال غفلت در مسلمانان واقعى ضعیف است. (کلمه «لو» در جمله «لو تغفلون» نشانه‏ى این معناست.)

17- با هوشیارى، باید از امکانات نظامى و اقتصادى حفاظت کرد. «اسلحتکم و امتعتکم»

18- غفلت امّت اسلامى، شبیخون کفّار را در پى خواهد داشت. «میلة واحدة»

19- هر سخن و برنامه و حرکتى که مسلمانان را غافل کند، گامى است در جهت اهداف و خواسته‏هاى دشمن. «ودّ الذین کفروا لو تغفلون»

20- ملاک و مجوّز معافیّت از جبهه و سربازى، مرض و ضرر است. «بکم أذىً... او کنتم مرضى‏»

21- بارانى مجوّز زمین گذاشتن اسلحه است که با ضرر و آزار همراه باشد. در باران بى ضرر رزمنده سلاح بر زمین نمى‏گذارد. «بکم أذىً من مطرٍ»

22- در هیچ حالى، رزمنده نباید از وسائل حفاظتى دور باشد. حتّى اگر اسلحه ندارد، زره بر تن داشته باشد. «خذوا حذرکم»

23- تهدید کفّار و امید و دلگرمى دادن به مؤمنان، از شیوه‏هاى قرآن است. «أعدّ للکافرین عذاباً مهیناً»

24- در آینده، ذلّت از آنِ کافران است. «للکافرین عذاباً مهیناً»

 

خالد بن ولید از دیدگاه عمر بن الخطاب

 خالد بن ولید یکی از اصحاب پیامبر است که در سال شش یا هفت هجری بعد از صلح حدیبیه مسلمان شد وی قبل از مسلمان شدن فرماندهی از فرماندهان لشگر کفارقریش در بدر،احد، احزاب و خندق بود و کسی بود که در جنگ احد با حمله به مسلمانان از شکاف کوه بزرگترین ضربه را به اسلام در احد وارد آورد و بعد از این اقدام خالد بود که حمزه سیدالشهداء عموی پیامبر به شهادت رسید «و همچنین در اسناد تاریخی موجود است که غلام خالدبن ولید یکی از کسانی است که در آتش زدن در خانه ی حضرت زهرا(س)مشارکت داشته است» ،  اما عده ای سعی در توجیه اعمال او و دفاع از او را دارند و با دادن القابی مانند سیف الاسلام سعی در تغییر نظر مسلمانان نسبت به خالد دارند به خصوص آل سعودخیابان بزرگی را به همین در مکه دارد. اماآنچه مهم است نظر خود صحابه خصوصا شخص خلیفه ی دوم عمر درباره خالد بن ولید است که اگر اهل سنت اصرار بر دفاع از خالد داشته باشند در واقع نظرات خلیفه دوم را رد کرده اند و به مخالفت با وی پرداخته اند  اینک برای روشن شدن افکار مسلمانان برخی از برخوردها و واکنشهای عمر بن الخطاب نسبت به خالد را ذکر می کنیم تا مشخص شود نظر  وی  نسبت به سیف الاسلام  خالد بن ولید چه بوده است.


عزل خالد نخستین اقدام حکومت عمر

زمانی که عمر به خلافت رسید اولین کاری که انجام داد عزل خالد بن ولید از امارت شام بود.

 

ولما ولی سیدنا عمر رضی الله تعالى عنه الخلافة أول شیء بدأ به عزل خالدا.

 

 

سیره حلبیه ج 3 ص 213- البدایة و النهایة ابن کثیر ج 7 ص 23 - به این مضمون  تاریخ الاسلام ذهبی ج 3 ص 123- الوافی بالوفیان صفدی ج 16 ص 329-

 

 

زمانی که آقای ما عمر به خلافت رسید اولین کاری که انجام داد عزل خالد بود.

دستورعمر به برداشتن عمامه از سر خالد و برگرداندن نصف مال او به بیت المال

 زمانی که عمر خالد را عزل کرد و ابوعبیده جراح را به جای او گمارد دستور داد اگر از کارش توبه نکرد عمامه را از سر او بردار :

 

وکتب عمر إلى أبی عبیدة إن أکذب خالد نفسه فهو أمیر على ما کان علیه ، وإن لم یکذب نفسه فهو معزول ، فانزع عمامته عن رأسه وقاسمه ماله نصفین . فلما قال أبو عبیدة ذلک لخالد قال له خالد أمهلنی حتى أستشیر أختی ، فذهب إلى أخته فاطمة - وکانت تحت الحارث بن هشام - فاستشارها فی ذلک ، فقالت له : إن عمر لا یحبک أبدا ، وإنه سیعزلک وإن کذبت نفسک . فقال لها : صدقت والله . فقاسمه أبو عبیدة حتى أخذ [ إحدى ] نعلیه وترک له الأخرى.

 

البدایة و النهایة ابن کثیر ج 7 ص 23- سیره حلبیه ج 3 ص 213

 

عمر نامه ای به ابوعبیده نوشت که اگر خالد اشتباهش را پذیرفت پس او بر امارت خود باقی است و اگر نپذیرفت پس او عزل می شود پس عمامه او را از سرش بردار و مال او را دو نصف کن . پس زمانی که ابوعبیده این مطلب را به خالد گفت خالد گفت مهلت بده تا با خواهرم مشورت کنم &ndash خواهرش زن حارث بن هشام بود- پس با او مشورت کرد پس خواهرش به او گفت عمر تو را اصلا دوست ندارد و حتما تو را عزل خواهد کرد حتی اگر اشتباهت را بپذیری خالد به او گفت به خدا قسم راست گفتی . (واشتباهش را نپذیرفت) پس ابوعبیده مال او را تقسیم کرد حیت یک لنگه کفشش را برداشت و دیگری را گذاشت.

 

عمر و خیانت خالد به بیت المال

وبلغه أن خالدا أعطى الأشعث بن قیس عشرة آلاف وقد قصده ابتغاء إحسانه فأرسل لأبی عبیدة أن یصعد المنبر ویوقف خالدا بین یدیه وینزع عمامته وقلنسوته ویقیده بعمامته لأن العشرة آلاف إن کان دفعها من ماله فهو سرف وإن کان من مال المسلمین فهی خیانة.

السیرة الحلبیه ج 3 ص 213.

به او خبر رسید که خالد به اشعث بن قیس ده هزار دینار هدیه داده است و این کار را از روی دوستی به او داده است پس به ابوعبیده نامه نوشت که بر منبر می روی و خالد را مقابلت قرار می دهی و عمامه و کلاه خود او را بر می داری و او را با عمامه اش می بندی چرا که اگر این ده هزار دینار را از مال خودش داده که اسراف است و اگر از مال مسلمانان است که خیانت است .

 شکستن   پای عمر و کینه او

علمای اهل سنت نقل کرده اند که عمر و خالد که پسرخاله نیز بودند با هم کشتی گرفتند و خالد ساق پای عمر را شکست و همین مسئله موجب عداوت و کینه عمر شد:

 

 

أخبرنا أبو الحسن بن قبیس أنا أبو الحسن بن أبی الحدید أنا جدی أبو بکر أنا أبو محمد بن زبر نا محمد بن سلیمان بن داود المنقری البصری نا أبو عثمان المازنی نا الأصمعی عن سلمة بن بلال عن مجالد بن سعید عن الشعبی قال اصطرع عمر بن الخطاب وخالد بن الولید وهما غلامان وکان خالدا ابن خال عمر فکسر خالد ساق عمر فعولجت وجبرت وکان ذلک سبب العداوة بینهما.

تاریخ مدینه دمشق ج 16 ص 267- البتدایة و النهایة ابن کثیر ج 7 ص 131- سیره حلبیه ج 3 ص 231.

 

مجالد بن سعید از شعبی نقل می کند که گفت : عمر و خالد بن ولید در کودکی با یکدیگر کشتی می گرفتند و خالد پسر خاله عمر بود پس خالد ساق پای عمر را شکست پس معالجه کردند و خوب شد و این مسئله موجب دشمنی بین آن دو شد.

 

 

لقب دادن عدو الله به خالد سیف الله

وقدم خالد على أبی بکر فقال له عمر یا عدو الله قتلت امرأ مسلما ثم نزوت على امرأته لأرجمنک

 

 

اسد الغابة ج 4 ص 296- تاریخ الاسلام ذهبی ج 3 ص 36.

 

 

خالد (پس از بازگشت از تقل مالک بن نویره) نزد ابوبکر آمد پس عمر به او گفت ای دشمن خدا مردی از مسلمانان را کشتی و با همسرش همبستر شدی تو را سنگسار خواهم کرد.

 همچنین طبری در تاریخش می نویسد :

وأقبل خالد بن الولید قافلا حتى دخل المسجد وعلیه قباء له علیه صدأ الحدید معتجرا بعمامة له قد غرز فی عمامته أسهما فلما أن دخل المسجد قام إلیه عمر فانتزع الأسهم من رأسه فحطمها ثم قال أرئاء قتلت امرءا مسلما ثم نزوت على امرأته والله لأرجمنک بأحجارک.

تاریخ طبری ج 2 ص 504 &ndash الکامل فی التاریخ ابن اثیر ج 2 ص 359- امتاع الاسماع ج 14 ص 240

خالد بن ولید بدون توجه به مسجد آمد و روی دوش او قبایی بود که جای شمشیر در آن بود و عمامه ای پوشیده بود که در آن تیرهایی قرار داده بود پس زمانی که داخل مسجد شد عمر بلند شد و تیرها را از عمامه او در آورد و شکست سپس به او گفت آیا ریا می کنی مرد مسلمانی را کشتی و با همسرش همبستر شدی به خدا قسم تو را با سنگی که خود درست کردی سنگسار خواهم کرد.

 

تعبیر عمر از شمشیر سیف الله به شمشیر ظلم

وقال عمر لأبی بکر إن فی سیف خالد رهقا فإن لم یکن هذا حقا حق علیه أن تقیده.

 

 

تاریخ طبری ج 2 ص 503 &ndash الاصابة ابن حجر ج 5 ص 561- تاریخ الاسلام ج 3 ص 37

 

 

عمر به ابوبکر گفت به درستی که در شمشیر خالد ظلم وجود دارد ؛ پس اگر این (عزل او ) حق نیست این حق است که او را محدود گردانی .

 

 

ابن عساکر این چنین نقل می کند:

قال عمر ان فی سیف الله خالد رهقا.

 

تاریخ مدینه دمشق ج 16 ص 285.

 

عمر گفت : در خالد سیف الله ظلم وجود دارد.

 

 نقل طبری شمشیر خالد را ظالم می دانست اما نقل ابن عساکر خود خالد را ظالم می داند .

 

اعتراض عمر به پوشیدن حریر

 أخبرنا أبو الحسن بن قبیس أنا أبو الحسن بن أبی الحدید أنا جدی أبو بکر أنا أبو محمد بن زبر نا العباس بن محمد نا الأصمعی عن ابن عون عن محمد أن خالد بن الولید دخل على عمر وعلى خالد قمیص حریر فقال له عمر ما هذا یا خالد قال وما بأسه یا أمیر المؤمنین ألیس قد لبسه ابن عوف قال وأنت مثل ابن عوف ولک مثل ما لابن عوف  ثم امر من حضره فمزقوه  .

 

فتح الباری ابن حجر ج 6 ص 74- تاریخ مدینه دمشق ج 16 ص 269- سیر اعلام النبلاء ذهبی ج 1 ص 380- تحفة الاحوذی مبارکفوری ج 5 ص 316.

خالد بن ولید نزد عمر آمد در حالیکه پیراهن حریر پوشیده بود عمر به او گفت : خلد این چه لباسی است که پوشیدی ؟ خالد گفت : چه اشکالی دارد ای امیر المومنین آیا ابن عوف لباس حریر نمی پوشد عمر گفت : آیا تو مثل ابن عوف هستی و فضایل تو مثل ابن عوف است سپس به کسانی که حاضر بودند دستور داد که لباس او را پاره کنند.

 

 

عمر و ریای خالد

 أخبرنا أبو بکر محمد بن عبد الباقی أنا الحسن بن علی أنا محمد بن العباس أنا أحمد بن معروف نا الحسین بن الفهم نا محمد بن سعد أنا مسلم بن إبراهیم نا جویریة بن أسماء عن نافع قال لما قدم خالد بن الولید من الشام قدم وفی عمامته أسهم ملطخة بالدم قد جعلها فی عمامته فاستقبله عمر لما دخل المسجد فنزعها من عمامته فقال أتدخل مسجد النبی ( صلى الله علیه وسلم ) ومعک أسهم فیها دم وقد جاهدت وقاتلت وقد جاهد المسلمون قبلک وقاتلوا .

 

تاریخ مدینه دمشق ج 16 ص 269- سیر اعلام النبلاء ج 1 ص 380.

زمانی که خالد از شام برگشت در عمامه خود تیرهایی گذاشته بود که خون آلود بود پس زمانی که عمر در مسجد بود نزد او آمد پس آنها را از عمامه او برداشت پس گفت آیا وارد مسجد پیغمبر می شوی در حالیکه همراهت تیرهای خون آلود است و تو جهادت کردی و جنگیدی در حالیکه مسلمانان قبل از تو نیز جهاد کردند و جنگیدند.

 

همراهی عمر با عبدالرحمن در مخالفت با خالد

 

بعدما صنع ببنی جذیمة ما صنع عاب عبد الرحمن بن عوف على خالد ما صنع قال یا خالد أخذت بأمر الجاهلیة قتلتهم  بعمک الفاکه قاتلک الله قال وأعانه عمر بن الخطاب على خالد.

 

تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر ج 16 ص 234- سیر اعلام النبلاء ج 1 ص 370.

 

بعد از آن کارهایی که (خالد) در بنی جذیمه آن کارها را کرد عبدالرحمن بن عوف بر او اشکال گرفت و گفت ای خالد تو به شیوه جاهلیت برخورد کردی و آن را به انتقام عمویت کشتی خدا تو را بکشد و عمربن الخطاب او را در دعوای با خالد یاری کرد.

 

همچنین ابن عساکر می نویسد:

 

قال عمر لخالد ویحک یا خالد أخذت بنی جذیمة بالذی کان من أمر الجاهلیة أو لیس الإسلام قد محا ما کان فی الجاهلیة.

 تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر ج 16 ص 234

عمر به خالد گفت : وای بر تو با بنی جذیمه به شیوه جاهلیت برخورد کردی آیا اسلام رسوم جاهلی را نابود نکرد.

 عمر و درخواست عزل خالد از ابوبکر

 أن أبا بکر بعث خالد بن الولید إلى بنی سلیم حین ارتدوا عن الإسلام فقتل وحرق بالنار فکلم عمر أبا بکر فقال بعثت رجلا یعذب بعذاب الله انزعه.


تاریخ مدینه دمشق ج 16 ص 240.

ابوبکر خالد را به سمت قبیله بنی سلیم زمانی که از اسلام مرتد شده بودند اعزام کرد پس خالد آنها را کشت و با آتش سوزاند پس عمر به ابوبکر گفت : کسی را فرستادی که به عذاب الهی عقاب می کند او را عزل کن .

یعنی تنها کاری که خالد انجام می دهد این است که افراد را می کشد و می سوزاند.