در چنین فضایی دیدار «اتفاقی» ظریف و اوباما معنی پیدا می کند! و اگر هیچکس نداند، «ظریف» که آخرِ دیپلماسی است خوب می داند که در عالم دیپلماسی "اتفاق" معنی ندارد! شاید این دیدار برای ظریف و دستگاه دیپلماسی ایران اتفاقی باشد اما به احتمال زیاد آمریکایی‌ها برای رخ دادن این «اتفاق» برنامه‌ریزی دقیق داشته‌اند!

(«اگر امیدت به خدا باشد خدا امورت را تتدبیر می کند نیازی به کدخدانیست!»ققنوس بی بال در اوج آسمان)

۱- برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی (و ایران) وزیر امور خارجه ایران برای ملاقات با همتای عربستانی اش در نیویورک خود را به آب و آتش زد و پاسخ منفی شنید! وزیر خارجه عربستان نه تنها از دادن وقت ملاقات (حتی در حد ربع ساعت) به ظریف خودداری کرد بلکه حتی افتخار ملاقات «اتفاقی» با خودش را هم از دیپلمات کارکشته و خندان ایرانی سلب کرد!

۲- و باز هم برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی یک هیئت عالی‌رتبه ایرانی (مرکب از وزیر ارشاد و معاون کنسولی وزارت امور خارجه و هیئت همراه) آنقدر منتظر صدور روادید از جانب عربستان ماندند که آخر کار عطای سفر را به لقای آن بخشیدند!

۳- و این اتفاقات زمانی روی می دهد که بیش از یک سال از خودداری آمریکا از صدور روادید برای سفیر معرفی شده ایران به سازمان ملل (ابوطالبی) می گذرد و صاحبان تدبیر دولت "بیم و امید "به روی خود نیاوردند که پس از بی‌حرمتی "کدخدا "به گذرنامه دیپلماتیک جمهوری اسلامی باید منتظر اهانت مباشر کدخدا (بخوانید دولت سعودی) به گذرنامه دیپلماتیک مقامات ایرانی باشیم!

۴- حال در چنین فضایی دیدار «اتفاقی» ظریف و اوباما معنی پیدا می کند! و اگر هیچکس نداند، «ظریف» که آخرِ دیپلماسی است خوب می داند که در عالم دیپلماسی "اتفاق" معنی ندارد! شاید این دیدار برای ظریف و دستگاه دیپلماسی ایران اتفاقی باشد اما به احتمال زیاد آمریکایی‌ها برای رخ دادن این «اتفاق» برنامه‌ریزی دقیق داشته‌اند!

۵- پیام این دیدار «اتفاقی» پس از پاسخ‌های منفی و اهانت‌بار سعودی‌ها به درخواست‌های مکرر ظریف برای ملاقات (ولو اتفاقی و چند دقیقه‌ای!) آن است که برای حل مشکل با عربستان هم باید کدخدا را دید و بدون موافقت و اجازه کدخدا در دهکده جهانی کاری پیش نخواهد رفت!

۶- آنها که معنی دیپلماسی را فهمیده‌اند می‌دانند که در صحنه سیاست خارجی و عوالم دیپلماتیک، عزت از اقتدار ناشی می‌شود و آنچه در بازار بین‌الملل فراوان است و بی‌ارزش «لبخند» است و «ظرافت»! آنها که ادعای بازگرداندن عزت به گذرنامه‌های ایرانی را داشتند نمی‌دانستند که «بستن با کدخدا» نه تنها عزت را به گذرنامه‌ها و دیپلماسی ایرانی باز نخواهد گرداند بلکه نفهمیدند که ثمره بستن با «کدخدا» زانوزدن در برابر امیر کویت و شنیدن پاسخ‌های منفی اهانت‌بار از وزیر خارجه سعودی است! (آن هم در شرایطی که دولت سعودی و دستگاه دیپلماسی‌اش به واسطه جنایت کشتار حجاج در منا، بیش از هر زمان دیگر محتاج بازسازی چهره خود در سطح بین المللی بود و دیدار با مقامات ایرانی می‌توانست به بهبود وجهه سعودی‌ها در جهان اسلام و منطقه کمک کند!)

۷- بماند که «بستن با کدخدا» به عنوان مهم‌ترین تدبیر دستگاه دیپلماسی نه تنها در عرصه دیپلماسی که در عرصه‌های اقتصادی نیز شفایی (هرچند اندک) در پی نداشت! حاکمیت رکود بی‌سابقه در فضای تولید و کسب و کار، تعطیلی رو به گسترش صنایع بزرگ (مانند تعطیلی ۲۱ کارخانه از مجموع ۹۰ کارخانه سیمان کشور!) و تولیدی‌های کوچک، رونق ناامیدی و یأس در فضای بورس، افزایش معنی‌دار قیمت ارزهای خارجی و افزایش جدی واردات و کالاهای قاچاق، نوبرانه‌های اقتصادی تدبیر «بستن با کدخدا» برای اقتصاد بیمار ایران بود و از آنجا که هنوز برای معالجه این بیماری، دخیل مجدد و مکرر بستن به قفل بسته درب سفارت آمریکا در خیابان طالقانی را تجویز می‌کنند بعید نخواهد بود که مدتی دیگر شاهد احتضار و حتی فوت «اقتصاد» کشور باشیم! اقتصادی که می‌خواهند با نوشداروی لغو تحریم‌ها حیات را به آن بازگرداند!

۸- دولتی که دیپلمات «ظریف» و کاربلدش دل به دیدارهای «اتفاقی» بسته و سکان‌دار «نوبخت» اقتصادی‌اش چشم‌انتظار لغو یا تعلیق تحریم‌ها نشسته، باید هم وزیر ارشادش در فرودگاه منتظر کسب روادید از آل‌سعود بایستد و دست خالی بازگردد!

۹- تنها کسانی به امور «اتفاقی» دل می‌بندند که فاقد «تدبیر» باشند! چرا که هیچ مسوول آینده نگر و برنامه ریزی برای حل مشکلات به «اتفاق» دل نبسته و نخواهد بست! و آنانی که به امید «تدبیر»، دل به مدیران با تدبیر بسته اند نباید چهره دولت تدبیرهای «اتفاقی» در ذهن آنان ترسیم شود.

۱۰-در چنین فضایی آیا رواست سرنوشت و حیثیت انقلاب و نظامی که بر آمده از جان و خون آسمانی ترین بندگان خداست به دست کسانی باشد که در قرن بیست و یکم دل به تدابیر اتفاقی کدخدا بسته اند؟ آن هم اتفاقاتی که اتفاقا به نفع کدخدا و بدست او رقم می خورد!