سوره ی ممتحنه
- این سوره مدنی
- 13 آیه دارد
- به خاطره آیه دهم که در باره ی زنان مهاجر است ممتحنه نامیده شده است
- محتوای سوره محبت به خداوند متعال و نهی از دوستی با دشمنان خداست
- حضرت ابراهیم(ع) را الگوو سرمشق خود قرار دهید
- درآغاز 9 سوره قرآن در خصوص دشمن شناسی توجه شده است که سوره ممتحنه از جمله ی آنهاست
1-توبه یا برائت2- احزاب 3-محمد(ص) 4-ممتحنه 5- منافقون 6-معارج 7- بیّنه 8- کافرون 9- مسد
7.درقرآن آیات دشمن شناسی بیش از احکام است
بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
یَأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَآءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِٱلْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا۟ بِمَا جَآءَکُم مِّنَ ٱلْحَقِّ یُخْرِجُونَ ٱلرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ ۙ أَن تُؤْمِنُوا۟ بِٱللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَٰدًۭا فِى سَبِیلِى وَٱبْتِغَآءَ مَرْضَاتِى ۚ تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِٱلْمَوَدَّةِ وَأَنَا۠ أَعْلَمُ بِمَآ أَخْفَیْتُمْ وَمَآ أَعْلَنتُمْ ۚ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ ۱ کلمهى «عدّو» هم به یک نفر و هم به گروهى از افراد اطلاق مىشود ولى در اینجا مراد، گروه است زیرا در مقابل آن، کلمهى «اولیاء» که جمع است، به کار رفته است.<1018>
مراد از اخراج پیامبر صلى الله علیه وآله و مسلمین، بدرفتارى با آنان بود تا جایى که پیامبر و مسلمین براى رهایى از بدرفتارى کفّار، خودشان از مکّه خارج شدند.<1019>
در تفاسیر مىخوانیم: یکى از یاران پیامبر صلى الله علیه وآله، نامهاى را به زنى داد تا براى مشرکان مکّه ببرد و آنان را از تصمیم پیامبر صلى الله علیه وآله مبنى بر فتح مکّه آگاه کند.
جبرئیل، موضوع را به رسول اکرم خبر داد و پیامبر صلى الله علیه وآله، حضرت علىعلیه السلام، و جمع دیگرى را براى پس گرفتن نامه از آن زن، به سوى مکّه فرستاد و فرمود: در فلان منطقه آن زن را خواهید یافت. گروه اعزامى حرکت کردند و در همان نقطهاى که پیامبر فرموده بود، آن زن را یافتند و سراغ نامه را از او گرفتند. زن از وجود چنین نامهاى اظهار بى اطلاعى کرد. بعضى از اصحاب، سخنان زن را باور کردند و خواستند به مدینه برگردند، امّا حضرت على علیه السلام فرمود: نه جبرئیل به پیامبر دروغ گفته و نه آن حضرت به ما، باین قطعاً نامهى مورد نظر در نزد این زن است. سپس شمشیر کشید که نامه را بگیرد. زن که مسئله را جدّى دید، نامه را از میان موهاى سرش بیرون آورد و آن را تحویل داد.
نامه را نزد پیامبر صلى الله علیه وآله آوردند. حضرت، نویسندهى نامه - حاطب بن ابى بلتعه - را احضار و او را توبیخ کرد. حاطب گفت: من خائن نیستم ولى از آنجا که بستگانم در مکّه و در میان مشرکان به سر مىبرند، خواستم دل مشرکان را به دست بیاورم تا بستگانم در آسایش به سر برند. پیامبر صلى الله علیه وآله او را بخشیدند و این آیات نازل شد.
جالب این که این زن از مکّه به مدینه آمد و از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله تقاضاى کمک کرد. حضرت از او پرسید: آیا به اسلام ایمان آوردهاى؟ گفت: نه. فرمود: آیا از مکّه هجرت کردهاى تا به مهاجرین ملحق شوى؟ گفت: نه. پرسید: پس چرا به مدینه آمدهاى؟ گفت:براى دریافت کمک از شما. حضرت فرمود: پس جوانانى که در مکّه دور تو بودند، چه شدند؟ (اشاره به این که تو در مکّه خواننده بودى و مشتریان جوان داشتى)! گفت: بعد از شکست مردم مکّه در جنگ بدر، دیگر کسى به سراغم نیامد (کنایه از عمق تأثیر شکست در روحیهى مردم).ت دستور داد تا به او کمک کنند. (آرى، دستور کمک به غریبه گرچه کافر باشد).<1020>
از این ماجرا معلوم مىشود که حفظ اسرار نظامى به قدرى لازم است که حضرت على علیه السلام حامل نامه را به کشتن تهدید کرد و فرمود: «لاَردنَّ رأسک الى رسول اللّه صلى الله علیه وآله»<1021>
دشمن شناسى
قرآن در آیات متعدّدى از برنامهها و توطئههاى دشمن خبر مىدهد و وظیفهى مسلمانان را به آنان گوشزد مىنماید:
الف) افکار و آرزوهاى دشمن:
«لتجدنّ اشدّ الناسس عداوةً للذین آمنوا الیهود والّذین اشرکوا»<1022> قطعاً سختترین دشمنان اهل ایمان را یهودیان و مشرکان خواهى یافت.
«ما یودّ الّذین کفروا من اهل الکتاب ولاالمشرکین ینزل علیکم من خیر من ربّکم»<1023> نه کفّار از اهل کتاب و نه مشرکان، هیچ کدام دوست ندارند که از طرف پروردگارتان به شما خیرى برسد.
«ودّوا لو تدهن فیدهنون»<1024> آرزو دارند که شما نرمشى نشان دهید تا با شما سازش کنند.
«ودوّا ما عنتم»<1025> آرزو دارند که شما در رنج قرار گیرید.
«ودّ الّذین کفروا لو تغفلون عن اسلحتکم و امتعتکم...»<1026> آرزو دارند که شما از اسلحه و سرمایه خود غافل شوید.
ب) توطئههاى دشمن:
«انّهم یکیدون کیداً»<1027> مخالفان، هرگونه توطئهاى را بر ضدّ شما به کار مىبرند.
«یشترون الضلالة و یریدون ان تضلّوا السبیل»<1028> آنان گمراهى را مىخرند و مىخواهند شما نیز گمراه شوید.
ج) رفتار دشمن:
«انّ الکافرین لکم عدوّاً مبیناً»<1029> کافران دشمنان آشکار شمایند.
«یخادعون اللّه والّذین آمنوا»<1030> با خدا و مؤمنان خدعه مىکنند.
«ان یثقفوکم یکونوا لکم اعداء»<1031> اگر بر شما مسلّط شوند دشمن شما مىگردند.
«آمنوا بالّذى انزل على الّذین آمنوا وجه النهار واکفروا آخره لعلّهم یرجعون»<1032> به آنچه که بر مؤمنان نازل شده صبحگاهان ایمان بیاورید و شامگاهان از ایمان برگردید (تا شاید مؤمنان نیز در حقانیّت دین مردّد شده و) برگردند.
د) وظیفهى مسلمانان در برابر دشمن:
«هم العدوّ فاحذرهم»<1033> آنان دشمنند پس از آنان حذر کنید.
«واعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة...»<1034> آنچه توان دارید براى مقابله با دشمن آماده کنید.
«لا تتّخذوا بطانة من دونکم لا یألونکم خبالاً»<1035> غیر خودىها را محرم اسرار نگیرید که رعایت نمىکنند.
1- جامعه ایمانى حق ندارد با دشمنان خدا، رابطه دوستانه و صمیمانه داشته باشد. «یا ایّها الّذین آمنوا لا تتخذوا عدوّى و عدوّکم اولیاء»
2- ایمان به خداوند با برقرارى پیوند دوستى با دشمن خدا سازگار نیست. «یا ایّها الّذین آمنوا لا تتّخذوا عدوّى... اولیاء»
3- دشمن خدا در حقیقت دشمن مؤمنین نیز هست. «عدوّى و عدوّکم»
4- گرچه کفّار، دشمن ما هستند، ولى دلیل اصلى متارکهى ما با آنان، دشمنى آنها با خداست. کلمهى «عدوّى» قبل از «عدوّکم» آمده است.
5 - القاى مودّت و ابراز دوستى با دشمنان، جرأت آنان را بیشتر مىکند. «تلقون الیهم بالمودّة و قد کفروا بما جاءکم من الحقّ»
6- اوامر و نواهى خود را به طور مستدل بیان کنید. «لا تتخذوا... قد کفروا... یخرجون الرسول و ایّاکم»
7- در سیاست خارجى، برقرارى رابطه و قطع روابط باید بر اساس ملاکهاى دینى باشد. «لا تتخذوا عدوّى و عدوّکم اولیاء»
8 - دین از سیاست جدا نیست. (فرمان قطع رابطه با دشمنان یک دستور سیاسى است که در متن قرآن آمده است). «لا تتخذوا عدوّى و عدوّکم اولیاء»
9- کفّار تنها در عقیده مخالف شما نیستند بلکه کمر به حذف شما بستهاند. «کفروا... یخرجون الرسول و ایّاکم»
10- دشمنى کفّار با شما به خاطر ایمان شما به خداست. «أن تؤمنوا باللّه ربّکم»
11- برقرارى رابطه با کفّار در صورتى جایز است که آنها به ارزشهاى شما احترام بگذارند و در صدد توطئه نباشند. «لا تتخذوا... قد کفروا... یخرجون الرسول»
12- اسلام خواهان عزّت مسلمین است. (اظهار مودّت به گروهى که به مکتب شما کافرند و بر ضدّ شما توطئه مىکنند، ذلّت است). «تلقون الیهم بالمودّة و قد کفروا بما جاءکم من الحق»
13- یک دل، دو دوستى بر نمىدارد. «ان کنتم جهاداً فى سبیلى وابتغاء مرضاتى تسرون الیهم بالمودّة»
14- جهاد باید خالصانه و براى خدا باشد. «جهاداً فى سبیلى وابتغاء مرضاتى»
15- خداوند از ارتباطات مخفیانه با کفّار آگاه است. «انا اعلم بما اخفیتم»
16- توجّه به علم خداوند، سبب کاهش گناهان است. «انا اعلم بما اخفیتم»
17- در تربیت، هم امر و نهى لازم است. «لا تتخذوا»،
هم استدلال لازم است. «عدوى و عدوکم»،
هم انگیزه لازم است. «یخرجون الرسول و ایّاکم»،
و هم تهدید. «و انا اعلم بما اخفیتم»
18- چه بسیارند مؤمنانى که بد عاقبت مىشوند. «الّذین آمنوا... ضلّ سواء السبیل»
19- چه بسیارند افرادى که در آغاز رزمنده بودند ولى در اثر رابطه با دشمنان بد عاقبت شدند: «خرجتم جهاداً فى سبیلى وابتغاء مرضاتى... ضلّ سواء السبیل»
20- فکر تأمین منافع از طریق روابط سرى با دشمنان دین، بیراهه رفتن و حرکتى بىفرجام است. «و من یفعله منکم فقد ضلّ سواء السبیل»
إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا۟ لَکُمْ أَعْدَآءًۭ وَیَبْسُطُوٓا۟ إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِٱلسُّوٓءِ وَوَدُّوا۟ لَوْ تَکْفُرُونَ ۲ کلمه «ثقف» به معناى پیدا کردن و روبرو شدن است.
حضرت على علیه السلام در نامه 53 نهج البلاغه خطاب به مالک اشتر مىنویسد: «ولکن احذر کلّ الحذر من عدوّک بعد صلحه فانّ العدوّ ربّما قارب لیتغفّل» (حتّى بعد از صلح، از خدعه دشمن برحذر باش زیرا دشمن گاهى به شما نزدیک مىشود تا شما را غافلگیر کند.
و در غررالحکم از آن حضرت مىخوانیم: «لا تأمن عدّواً و ان شکر» از دشمن، حتّى اگر زبان به ستایش گشود در امان مباش. دشمن مانند آب است که گرچه با حرارت گرم مىشود، ولى سرانجام سرد مىشود. «... فانّه کالماء و ان اطیل سخانه بالنار لم یمتنع من اطفائه»<1036>
1- دلیل قطع رابطه با کفّار پنج چیز است:
الف) مکتب شما را قبول ندارند. «کفروا بما جاءکم من الحق»
ب) رهبر و امّت را تحمّل نمىکنند. «یخرجون الرسول و ایّاکم»
ج) اگر سلطه یابند، دشمنى خود را اعمال مىکنند. «ان یثقفوکم...»
د) با دست و زبان، آزارتان مىدهند. «یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم»
ه) مىخواهند که شما از دین برگشته و مرتد شوید. «ودّوا لو تکفرون»
2- دشمنان به دنبال سلطه فرهنگى بر شما هستند. «یثقفوکم»
3- خاموشى دشمن، نشانهى دوستى او نیست بلکه فرصت ضربه زدن نیافته است. «ان یثقفوکم یکونوا لکم اعداءً»
4- دشمن هم تهاجم نظامى دارد، «یبسطوا الیکم ایدیهم» هم تهاجم فرهنگى. «و السنتهم»
5 - ریشهى دست و زبان درازىهاى دشمن، خواستههاى قلبى و درونى اوست. «یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتکم... ودّوا لو تکفرون»
6- دشمنان، در دشمنى با شما، وحدت دارند. «یکونوا... یبسطوا... ودّوا»
7- هدف دشمن از ضربههاى نظامى و فرهنگى، دست برداشتن شما از مکتب است. «ودّوا لو تکفرون»
8 - تا کفر نورزید، دشمن از شما راضى نمىشود. «ودّوا لو تکفرون» (در آیه 217 سوره بقره نیز مىخوانیم: «لایزالون یقاتلونکم حتّى یردّوکم عن دینکم ان استطاعوا»)
لَن تَنفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَلَآ أَوْلَٰدُکُمْ ۚ یَوْمَ ٱلْقِیَٰمَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ ۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌۭ ۳ از آنجا که یکى از عوامل برقرارى رابطه با دشمنان، حفظ روابط خانوادگى و خویشاوندى است، قرآن، مىفرماید: خانواده و خویشاوند، در قیامت به کار شما نمىآید، پس به خاطر آنها خود را به گناه نیندازید.
ناکارآمدى بستگان و بریده شدن اسباب در قیامت بارها در قرآن مطرح شده است:
«فلا انساب بینهم»<1037> در آن روز نسبتى میان مردم در کار نیست.
«تقطّعت بهم الاسباب»<1038> در آن روز سببها قطع مىشود.
1- عواطف خویشاوندى، گاهى زمینه تمایل به دشمنان است. «تسرّون الیهم بالمودة... لن تنفعکم ارحامکم»
2- چه انگیزهاى براى رابطه با کفّار دارید؟
قلباً که مایلند شما هم کافر شوید. «ودّوا لو تکفرون»
دست و زبانشان که بر ضدّ شماست. «یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم»
در قیامت هم که سودى براى شما ندارند. «لن ینفعکم»
3- از ناکارآمدى تکیهگاهها و تنهایى خود در قیامت یاد کنید تا از کفّار قطع امید کنید، گرچه از بستگان شما باشند. «لن ینفعکم... یوم القیامة»
4- در روز قیامت، خدا بستگان منحرف را از مؤمنین جدا مىکند، پس چرا براى چند روز دنیا، خود را به آنان وابسته کنیم؟ «لا تتّخذوا اولیاء... یفصل بینکم»
5 - ایمان به علم خداوند، عامل بازدارنده از گناه است. «و اللّه بما تعملون بصیر»
قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌۭ فِىٓ إِبْرَٰهِیمَ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ إِذْ قَالُوا۟ لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُا۟ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ ٱلْعَدَٰوَةُ وَٱلْبَغْضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا۟ بِٱللَّهِ وَحْدَهُۥٓ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَٰهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَآ أَمْلِکُ لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَىْءٍۢ ۖ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ ٱلْمَصِیرُ ۴ «اسوة» از «تأسّى» به معناى پیروى کردن است.
با توجّه به آیات قبل که بعضى از مسلمانان به خاطر دریافت حفظ بستگان خود، مخفیانه یا آشکارا با کفّار دوستى و مودّت داشتند، این آیه مىفرماید: برائت از کفّار و مشرکین را از حضرت ابراهیم و یارانش بیاموزید.
هنگامى که حضرت ابراهیم، پایدارى پدر را به کفر و شرک دید و از هدایت او مأیوس شد، از او برائت جست و استغفار براى او، وعدهاى بود که به پدر داد تا زمینه بازگشت او را فراهم سازد. چنانکه در سوره توبه آیه 114 مىفرماید: «و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الاموعدة وعدها ایّاه فلما تبیّن له انّه عدوّ للّه تبرّأ منه»
در قرآن دو مرد و دو زن، به عنوان الگوى مومنان معرّفى شدهاند:
از مردان، حضرت ابراهیمعلیه السلام، «قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم» و پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله «و لکم فى رسول اللّه اسوة حسنة»<1039>
و از زنان، همسر فرعون و حضرت مریم، که قرآن در آیات 11 و 12 سوره تحریم، آنان را در برابر همسران حضرت نوح و لوط، به عنوان زنانِ الگو معرّفى مىکند و مىفرماید: «ضرب اللّه مثلاً للذین آمنوا امرئة فرعون... و مریم ابنت عمران»
البتّه در روایات، امام حسینعلیه السلام «فلکم فىّ اسوة»<1040> و حضرت زهراعلیها السلام نیز به عنوان الگو آمدهاند. چنانکه حضرت مهدىعلیه السلام مىفرماید: «و فى ابنة رسول اللّه لى اسوة حسنة»<1041> دختر رسول خدا، الگوى نیکوى من است.
ویژگىهاى حضرت ابراهیم علیه السلام در قرآن:
موفّقیّت کامل در امتحانهاى سخت الهى، «فاتمّهنّ»<1042>
خدمت به مسجد. «طهرّا بیتى»<1043>
تسلیم خدا بودن. «حنیفاً مسلماً»<1044>
انابه به درگاه خدا و صبور و حلیم بودن. «انّ ابراهیم لاوّاه حلیم»<1045>
به منزله یک امت بود. «انّ ابراهیم کان امّة»<1046>
وفادار بود. «ابراهیم الّذى وفّى»<1047>
قهرمان بود. «تاللّه لاکیدنّ اصنامکم»<1048> به خدا سوگند براى بتهاى شما نقشه مىکشم.
هجرت. «انّى مهاجر الى ربّى»<1049>
گذشت و ایثار. «فلمّا اسلما و تلّه للجبین»<1050>
1- در تربیت و تبلیغ، ارائه نمونهى عینى و عملى و الگو لازم است. «قد کانت لکم اسوة حسنة»
2- هم انبیا الگو هستند و هم تربیت شدگان آن بزرگواران. «اسوة حسنة فى ابراهیم و الّذین معه»
3- گذشت زمان، نقش الگوهاى دینى و معنوى را کم رنگ نمىکند. حضرت ابراهیم مىتواند براى امروز ما الگو باشد. «کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم»
4- بستگانِ منحرفِ الگوها، دلیلى بر ترک آنها نیست. (در قرآن، کلمه «اُسوة» براى پیامبر اسلام و حضرت ابراهیم به کار رفته است در حالى که عموى هر دو نفر، ناخلف بودهاند).
5 - بعضى الگوها نیکو و بعضى زشت هستند. «اسوة حسنة»
6- همگامى، همراهى و هماهنگى فکرى و عملى با رهبران الهى لازم است. «و الّذین معه»
7- صلابت و صراحت در اظهار برائت از مشرکان، یک ارزش است. «اذ قالوا لقومهم انّا براؤا منکم»
8 - پروندههاى قومى و روابط اجتماعى نباید مانع اظهار حق شود. «قالوا لقومهم...»
9- محور برائت، شرک و اسباب شرک و دورى از خداست. «برءاؤا منکم و ممّا تعبدون من دون اللّه»
10- برائت باید مکتبى و هدفدار باشد نه انتقامى. «بدا بیننا و بینکم العداوة والبغضاء ابداً حتّى تؤمنوا»
11- برائت تنها با لفظ نیست. «انّا بُرَاؤا» مرحله لفظى است، «کفرنا» مرحله قلبى است و «بدا بیننا و بینکم العداوة والبغضاء» مرحله عملى است.
12- ایمان، باید از هرگونه شرک، خالص باشد. «تؤمنوا باللّه وحده»
13- جبههگیرى و قاطعیّت در برابر کفر و شرک، به توکّل، نیایش و توجّه به معاد نیاز دارد. «انّا براؤا... علیک توکّلنا»
14- معناى توکّل گوشهگیرى و انفعال نیست، بلکه در کنار اعلام برائت صریح و موضعگیرى شدید نسبت به مشرکان، توکّل معنا دارد. «انّا براؤا... کفرنا... توکّلنا»
15- توکّل داروى رفع نگرانىهاست. چون اعلام برائت آن هم با قاطعیّت و صراحت ممکن است آثار سویى را در پى داشته باشد، توکّل لازم است. «انّا براؤا منکم... علیک توکّلنا»
16- هر کجا سخنى مىگویید و تصمیمى از خود نشان مىدهید، نفس خود را با یاد او مهار کنید. «انّا براؤا... کفرنا بکم، بدا بیننا و بینکم... ربّنا علیک توکّلنا، و الیک انبنا، و الیک المصیر»
17- توکّل و انابه باید تنها به درگاه خدا باشد. «علیک توکّلنا و الیک انبنا» (کلمه «علیک» و «الیک» مقدّم بر «توکّلنا» و «انبنا» نشانه انحصار است).
18- اولیاى خدا، خود را مالک چیزى نمىدانند و به خود اجازه نمىدهند قانون الهى را عوض کنند. «لا ستغفرن لک و ما املک لک من اللّه من شىء»
19- مسیر تمام هستى و مسیر ما به سوى اوست. «الیک انبنا و الیک المصیر»
رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةًۭ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا۟ وَٱغْفِرْ لَنَا رَبَّنَآ ۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلْعَزِیزُ ٱلْحَکِیمُ ۵ «فتنة» در لغت به معناى آشوب، امتحان، عذاب، بلا و آزار آمده است. آزار مسلمین، آزمایشى براى کفّار است تا خباثت و عناد خود را اظهار کنند، به سلطه خود مغرور شوند و قدرت خود را نشانه حقانیّت خود بدانند.
در آیات قبل سخن از برائت و قاطعیّت و پرهیز از دوستى با کفّار بود، این آیه در قالب دعا مطالب آیات قبل را تأکید مىکند که پروردگارا ما ابزار دست مخالفین نشویم.
1- از آداب دعا، خطاب «یا ربّ» است. معمولاً دعاهاى قرآن با کلمه «ربّنا» آغاز مىشود.
2- مسلمانان در قراردادهاى اقتصادى، نظامى و فرهنگى نباید به شیوهاى عمل کنند که مورد سوء استفاده کفّار قرار گیرند و راه فشار و سلطه کفّار را به روى خود بُگشایند. «لا تجعلنا فتنة للذین کفروا»
3- دین و سیاست در کنار هم هستند، برائت از کفّار، در کنار طلب مغفرت از خدا. یک دعا رنگ سیاسى دارد و دعاى دیگر رنگ معنوى. «ربّنا لا تجعلنا... و اغفرلنا»
4- گاهى گناهان سبب فتنه قرار گرفتن مىشوند. «لا تجعلنا فتنة... واغفرلنا»
5 - به درگاه کسى رو کنیم که هم توانمند است و هم حکیم. «ربّنا... انّک انت العزیز الحکیم»
6- ابزار دست کفّار قرار نگرفتن، رمز عزّت است. «لا تجعلنا فتنةً... انت العزیز»
7- رفتار بسیارى از قدرتمندان حکیمانه نیست، ولى خداوند هم عزیز است و هم حکیم. «انت العزیز الحکیم»
لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌۭ لِّمَن کَانَ یَرْجُوا۟ ٱللَّهَ وَٱلْیَوْمَ ٱلْءَاخِرَ ۚ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلْغَنِىُّ ٱلْحَمِیدُ ۶ در این آیه و در آیه 21 سوره احزاب که سخن از الگو بودن حضرت ابراهیم و حضرت محمّد صلى الله علیه وآله است، داشتن امید به خدا و روز قیامت، شرط الگو پذیرى معرّفى شده است. «لمن کان یرجوا...»
بعد از سه بار تکرار کلمهى «ربّنا» در آیات 4 و 5، باز هم مىفرماید: آنان اسوه هستند، یعنى نه تنها در برائت، بلکه در دعا و مناجات هم اسوة هستند.
1- الگوهاى الهى تاریخ مصرف ندارند. «لکم فیهم اسوة حسنة»
2- نه فقط پیامبران، بلکه یاران صادق آنها نیز براى ما الگو هستند. «فیهم»
3- عقاید صحیح زیر بناى الگوپذیرى در رفتار و اخلاق است. «اسوة لمن کان یرجوا اللّه والیوم الآخر» (آرى کسانى از الگوهاى صحیح بهرهمند مىشوند که نور امید در دلشان روشن باشد. «یرجوا» و کسانى پشت مىکنند که افراد مأیوس و به اصطلاح بریده هستند. «یتولّ»)
5 - اعراض مردم از الگوهاى الهى، به خداوند و اولیایش ضربهاى نمىزند. «و من یتولّ فان اللّه هو الغنى الحمید»
عَسَى ٱللَّهُ أَن یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ ٱلَّذِینَ عَادَیْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةًۭ ۚ وَٱللَّهُ قَدِیرٌۭ ۚ وَٱللَّهُ غَفُورٌۭ رَّحِیمٌۭ ۷ این آیه به مسلمین که به خاطر قطع رابطه با خویشاوندان کافر احساس کمبود و خلاء عاطفى مىکردند، پیام مىدهد که در آینده جبران خواهد شد و بسیارى از آنان به اسلام گرایش پیدا مىکنند.
با توجّه به این که عداوت قبلى بر اساس برائت از کفر بوده است، پس تبدیل آن به مودّت باید از طریق ایمان آوردن کفّار باشد نه آن که تکلیف برائت ساقط شود.
1- از هدایت کفّار مأیوس نشوید. «عسى اللّه»
2- عداوت، اصل نیست، بلکه یک ضرورت عارضى است و باید شرایط را عادّى کنیم. «ان یجعل بینکم... مودّة»
3- دگرگونى دلها و ایجاد مودّتها به دست خداست. «عسى اللّه ان یجعل... مودّة»
4- شما از دوستى و مودّت مخفیانه با کفّار دست بردارید، خداوند مودّت واقعى را جایگزین مىکند. «تلقون الیهم بالمودة... یجعل بینکم... مودّة»
5 - از تبدیل عداوت به مودّت تعجب نکنید که خداوند بر هر کارى قادر است. «واللّه قدیر»
6- بد رفتارىهاى گذشته کفّار نسبت به مسلمین قابل عفو و اغماض است. «و اللّه غفور رحیم»
7- بخشش خداوند برخاسته از رحمت اوست. «و اللّه غفور رحیم»
لَّا یَنْهَىٰکُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِینَ لَمْ یُقَٰتِلُوکُمْ فِى ٱلدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَٰرِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوٓا۟ إِلَیْهِمْ ۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلْمُقْسِطِینَ ۸ کافران دو دستهاند، گروهى درصدد دشمنى و توطئه علیه مسلمانانند که در آیات قبل فرمود: چرا شما با آنان اظهار دوستى مىکنید، از آنان برائت بجوئید که خدا براى شما کافى است. امّا یک دسته از کفّار، علیه شما اقدامى نکرده و در صدد توطئه علیه شما نیستند، این آه مىفرماید: با آنان به نیکى رفتار کنید و برقرارى رابطه با آنان معنى ندارد.
سیاست خارجى اسلام بر اساس جذب و جلب دیگران است و این امر از طرق زیر قابل دستیابى است:
1- نیکى. «تبروّهم» با آنان نیکى کنید.
2- عدالت. «تقسطوا الیهم» نسبت به آنان قسط و عدالت داشته باشند.
3- مهلت تحقیق. «و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتّى یسمع کلام اللّه»<1051> اگر یکى از آنان مهلت خواست، به او مهلت بدهید تا کلام خدا را بشنود.
4- قبول پیشنهاد صلح. «و ان جنحوا للسلم فاجنح لها»<1052> اگر براى زندگى مسالمتآمیز آغوش باز کردند پیشنهاد صلح آنان را بپذیر.
5 - کمک مالى به آنان. «والمؤلّفة قلوبهم»<1053> سهمى از زکات براى ایجاد الفت با آنان مصرف شود.
6- ردّ امانات آنان، وفا به عهد با آنان، محترم شمردن پیمانهاى آنان و نیکى به والدین آنان.
بر اساس این آیه، کفّار غیر حربى که بناى جنگ با مسلمانان را ندارند و در حکومت اسلامى زندگى مىکنند، از حقوق و عدالت اجتماعى برخوردارند.
1- حساب کفّار بىآزار از کفّار آزاررسان جداست. «لم یقاتلوکم... لم یخرجوکم»
2- اسلام دین نیکى و عدالت است، حتّى نسبت به کفّار. «ان تبروّهم و تقسطوا الیهم»
3- با اعلام محبت الهى، انگیزهها را بالا ببرید. «ان اللّه یحبّ المقسطین»
إِنَّمَا یَنْهَىٰکُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِینَ قَٰتَلُوکُمْ فِى ٱلدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِّن دِیَٰرِکُمْ وَظَٰهَرُوا۟ عَلَىٰٓ إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ ۚ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُو۟لَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ۹ امروز که تفسیر این آیه را مىنویسم، اسرائیل به مناطق مسلماننشین از زمین و آسمان هجوم کرده، آنان را از وطن خود اخراج مىکند و جمعى را به شهادت مىرساند. طبق فرمان این آیه بر تمام مسلمانان واجب است که با رژیم صهیونیستى قطع رابطه کنند و آنان را دوست نگرند. این آیه نیز از آیات سیاسى قرآن است.
با این که مفهوم این آیه در محتواى آیه قبل بود لکن براى شفاف بودن روابط، خداوند جداگانه مسئله را طرح کرد.
1- ظلم حرام است خواه مستقلاً باشد و خواه با حمایت و مشارکت. (آرى حامیانِ کفّار حربى، شریک جرم آنها هستند.) «اخرجوکم... ظاهروا على اخراجکم»
2- حتّى اگر مظلوم شدید، دوستى با کفّار را قطع کنید نه آن که دست از نیکى بردارید. (نهى از دوستى است نه چیز دیگر). «ینهاکم... ان تولّوهم»
3- بیرون راندن افراد از وطن خود، ممنوع است و مىتوان با این زورگویان، به عنوان جهاد اسلامى مبارزه کرد. «انما ینهاکم عن الّذین... اخرجوکم من دیارکم»
4- به اسم نوع دوستى و انسان دوستى، مسالمت با کفّار حربى ممنوع است. «و من یتولهم فاولئک هم الظالمون»
یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓا۟ إِذَا جَآءَکُمُ ٱلْمُؤْمِنَٰتُ مُهَٰجِرَٰتٍۢ فَٱمْتَحِنُوهُنَّ ۖ ٱللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَٰنِهِنَّ ۖ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَٰتٍۢ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى ٱلْکُفَّارِ ۖ لَا هُنَّ حِلٌّۭ لَّهُمْ وَلَا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ ۖ وَءَاتُوهُم مَّآ أَنفَقُوا۟ ۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ أَن تَنکِحُوهُنَّ إِذَآ ءَاتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ ۚ وَلَا تُمْسِکُوا۟ بِعِصَمِ ٱلْکَوَافِرِ وَسْـَٔلُوا۟ مَآ أَنفَقْتُمْ وَلْیَسْـَٔلُوا۟ مَآ أَنفَقُوا۟ ۚ ذَٰلِکُمْ حُکْمُ ٱللَّهِ ۖ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ ۚ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌۭ ۱۰ یکى از بندهاى قرارداد صلح حُدیبیه این بود که اگر مشرکى از مکه به مسلمانان مدینه پیوست، مسلمانان او را به مشرکان باز گردانند. این آیه مىفرماید: مسئله باز گرداندن شامل زنان مهاجرى که به مسلمانان پناهنده شدهاند نمىشود.
این آیه از آیات حقوقى و اجتماعى قرآن است.
مهریّه زن کافرى که مسلمان شده و به جامعه اسلامى بپیوندند به شوهر کافرش داده مىشود، «اتوهم ما انفقوا» و این مهریّه را باید از بیت المال پرداخت.<1054>
کلمه «عصم» جمع «عصمت» به معناى وسیله نگاهدارى است.
در این آیه، سیماى عدالتپرور مکتب جلوه مىکند. اوّلاً زن هجرت کرده را تنها به حال خود رها نمىکند، ثانیاً حق شوهر کافرى که زن خود را از دست داده است، نادیده نمىگیرد و مهریّهاى را که پرداخت کرده به او باز مىگرداند، ثالثاً نیاز غریزى و عاطفى زن را بفرمان «تنحکوهنّ» و نیاز مالى او را با فرمان «اجورهنّ» تأمین مىکند.
هجرت ممکن است به خاطر فرار از شوهر یا علاقه به زندگى جدید یا جاسوسى یا رسیدن به مال و فامیل باشد لذا باید با آزمایش انگیزهها روشن شود.
کفّار چند دسته هستند:<1055>
یا همگى بر کفر اصرار دارند که آیه اول مبنى بر برائت و متارکه مسلمانان، به آنان نظر داشت. «لا تتخذوا عدوّى و عدوکم اولیاء... قد کفروا بما جاءکم من الحق»
یا به طور دسته جمعى دشمنى با شما را ترک مىکنند. «عسى اللّه ان یجعل بینکم و بین الّذین عادیتم منهم مودّة» (آیه 7 همین سوره)
یا تفکیک صورت مىگیرد، مثلاً زن مسلمان مىشود ولى مرد کافر باقى مىماند و یا بالعکس که در این صورت، مسلمان به شما ملحق مىشود. «جاءکم المؤمنات مهاجرات»
در بیان مهریّه اول کلمه «نفقه» به کار رفته «انفقوا... انفقتم» ولى در مورد مهریّه ازدواج دوم، کلمه «اجورهنّ» به کار رفته است. با توجّه به پنج موردى که کلمه «اجورهنّ» در قرآن آمده است، به نظر مىرسد کلمه «اجر» براى زنان بیوه و ازدواج دوم آنها است.
وقتى ایمان آوردنِ یکى از دو همسر، عقد قبلى را بهم مىزند، پس به طریق اولى، اگر قبل از عقد، زن کافر باشد عقدى محقق نمىشود. امام باقر علیه السلام فرمود: «لا ینبغى نکاح اهل الکتاب» ازدواج با زنان اهل کتاب (یهود و نصارى) سزاوار نیست. آنگاه امام فرمود:لا تمسکوا بعصم الکوافر»<1056>
1- زنان در انتخاب دین و انجام وظایف دینى تابع شوهر نیستند و حتّى مىتوانند براى حفظ دین خود هجرت نمایند. «جاءکم المؤمنات مهاجرات»
2- مدّعیان بازگشت از کفر به ایمان، باید مورد آزمایش و امتحان قرار بگیرند. «جاءکم المؤمنات... امتحوهُنّ»
3- گزینش و آزمایش، هر کجا که خطر جاسوسى و امثال آن هست لازم است. «فامتحوهُنّ»
4- با دید مثبت به مردم نگاه کنید. «جاءکم المؤمنات مهاجرات فامتحوهنّ» (با این که هنوز امتحان نشدهاند، امّا آیه لقب مؤمن به آنان داده شده است).
5 - علم خداوند به امور، از ما سلب مسئولیّت نمىکند. «فامتحوهُنّ اللّه اعلم بایمانهنّ»
6- در برخورد با افراد، ما مأمور به ملاکهاى ظاهرى هستیم، نه وسواس و سوءظن. «فامتحوهنّ اللّه اعلم بایمانهنّ»
7- یقین را با یقین دیگرى بشکنید. (چون سابقاً زن کافر بوده، باید با امتحان علم به ایمان او پیدا کنیم.) «فامتحوهنّ... فان علمتموهنّ مؤمنات»
8 - نقش ایمان در مسایل خانوادگى و زناشویى بسیار مهم است. اگر زنِ کافرى مؤمن شد، او را به شوهر کافرش برنگردانید زیرا همسر کافر محیط خانواده را ناسالم مىکند. «فان علمتموهنّ مؤمنات فلا ترجعوهنّ»
9- سلطه و حکومت کافر بر مسلمان از هر جهت ممنوع است، خواه سیاسى و اجتماعى باشد که قرآن مىفرماید: «لن یجعل اللّه للکافرین على المؤمنین سبیلاً»<1057> خانوادگى باشد که این آیه مىفرماید: زن مسلمان نباید تحت امر شوهر کافر باشد. «فلا ترجعوهنّ الى الکفّاbr>10- جامعه و محیط در فرد مؤثر است. ممکن است محیط کفر، زن مسلمان را در خود هضم کند، پس او را به کفّار برنگردانید. «فلا ترجعوهنّ الى الکفّار»
11- کفرِ یکى از طرفین ازدواج، منجر به طلاق قهرى مىشود. «فلا ترجعوهنّ الى الکفّار»
12- به علاقه شخصى مرد به همسر قانع نشوید، ممکن است شوهر، زن را دوست داشته باشد ولى جامعه فاسد بر روح زن فشار وارد کند. «فلا ترجعوهن الى الکفّار» (و نفرمود: «الى زوجه»)
13- ایمان، زیر بناى ازدواج است و کافر، کفو و همتاىِ مؤمن نیست. «لا هنّ حلُّ لهم ولا هم یحلّون لهنّ»
14- جدایى زناشویى دلیل نادیده گرفتن حقوق مالى نیست، حتّى اگر کافر هزینهاى را پرداخته باید از طرف مسلمانان به او پرداخت شود. «لا هم یحلّون لهنّ و اتوهم ما انفقوا»
15- هر ازدواجى، مهریّه جداگانه دارد. (مهریّه قبلى که شوهر کافر داده است بپردازید و براى ازدواج دوّم که خودتان اقدام مىکنید باید مهریّه جداگانه بدهید. «اتوهم ما انفقوا... اتیتموهنّ اجورهنّ»
16- حق مالکیّت و حقوق مالى کفّار غیر حربى محفوظ است. «اتوهم ما انفقوا»
17- اولین نیاز زن همسر شایسته است. «لا جناح علیکم ان تنکحوهنّ»
18- سابقه کفر، مانع ازدواج با تازه مسلمان نیست. «لا جناح علیکم أن تنکحوهنّ»
19- مهریّه، حق زن است. «اجورهنّ»
20- هم نیاز غریزى باید تأمین شود «تنکحوهنّ» و هم نیاز مالى. «اجورهنّ»
21- از زن بودن و تنهایى و غربت و تازه مسلمان بودن دیگران سوء استفاده نکنید. «اتیتموهنّ اجورهنّ»
22- کفر، کلید جدایى است و مسائلى از قبیل ازدواج و عشق به همسر و فرزند و سابقه زندگى مانع جدایى نیست. «ولا تمسکوا بعصم الکوافر»
23- حفظ حقوق، طرفینى است، حق شما و حق کفّار نباید نایده گرفته شود. (اگر زن مسلمانى کافر شد و به کفّار پیوست، مهریّهاى که هزینه کردهاید از کفّار بگیرید و اگر زن کافرى به مسلمانان پیوست، مهریّهاى که کافر پرداخت کرده به او بدهید). «واسئلوا ما انفقتمسئلوا ما انفقوا»
24- پناهندگى، در اسلام پذیرفته شده است، به شرط آنکه اوّلاً افراد آزمایش شوند ثانیاً مسئله مالى یا زیبایى و زشتى در پناه دادن مطرح نباشد ثالثاً هزینهاى را که کفّار پرداخت کردهاند به آنان بپردازند و کفّار حق مطالبه دارند. «اذا جاءکم... مهاجرات فامتحو... اتوهم ما انفقوا... ولیسئلوا ما انفقوا»
25- دستورات الهى، حکیمانه و عالمانه است. «ذلکم حکم اللّه یحکم بینکم واللّه علیم حکیم»
وَإِن فَاتَکُمْ شَىْءٌۭ مِّنْ أَزْوَٰجِکُمْ إِلَى ٱلْکُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَـَٔاتُوا۟ ٱلَّذِینَ ذَهَبَتْ أَزْوَٰجُهُم مِّثْلَ مَآ أَنفَقُوا۟ ۚ وَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ ٱلَّذِىٓ أَنتُم بِهِۦ مُؤْمِنُونَ ۱۱ در آیه قبل، سخن از پرداخت حق شوهران کافر بود، در این آیه، سخن از گرفتن حق خود از آنان است.
1- حق باید به حقدار برسد، گرچه با تأخیر باشد. «فاتکم شىء... فاتوا... مثل»
2- آنچه به خاطر ایمان، از فرد مسلمان فوت مىشود، باید توسّط نظام اسلامى جبران شود. «فاتکم شىء... فأتوا»
3- تعقیب کفّار براى حفظ اموال مسلمانان و جبران خسارت آنان جایز است. «فاتکم... فعاقبتم»
4- براى گرفتن حق خود قیام کنید. «فاتکم... فعاقبتم»
5 - افراد آسیبپذیر باید مرود حمایت قرار گیرند و از بیت المال یا غنائم، خسارت آنها جبران شود. «فاتکم شىء... فاتوا... مثل ما انفقوا»
6- در گرفتن حق، غضب خود را کنترل کنید. «مثل ما انفقوا واتقوا اللّه»
7- مسایل مالى لغزشگاه است. «فاتوا... مثل ما انفقوا واتقوا اللّه»
8 - هم خسارت دیده در ادعاى خسارت تقوا داشته باشد و بیش از آنچه خسارت کرده، مطالبه نکند و هم جامعه در پرداخت آن طفره نرود. «اتقوا اللّه»
9- نشانهى ایمان واقعى، تقوى است. «واتقوا اللّه الّذى انتم به مؤمنون»
یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِىُّ إِذَا جَآءَکَ ٱلْمُؤْمِنَٰتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَىٰٓ أَن لَّا یُشْرِکْنَ بِٱللَّهِ شَیْـًۭٔا وَلَا یَسْرِقْنَ وَلَا یَزْنِینَ وَلَا یَقْتُلْنَ أَوْلَٰدَهُنَّ وَلَا یَأْتِینَ بِبُهْتَٰنٍۢ یَفْتَرِینَهُۥ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یَعْصِینَکَ فِى مَعْرُوفٍۢ ۙ فَبَایِعْهُنَّ وَٱسْتَغْفِرْ لَهُنَّ ٱللَّهَ ۖ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌۭ رَّحِیمٌۭ ۱۲ در روز فتح مکه، هنگامى که پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله روى کوه صفا از مردان بیعت گرفت، زنان نیز نزد حضرت آمدند تا بیعت کنند، این آیه نازل شد و چگونگى بیعت را شرح داد.
بیعت پیامبر با زنان، این گونه بود که حضرت دست مبارکشان را در ظرف آبى قرار دادند و سپس زنان دست در آن فرو بردند. «ادخلن ایدیکنّ فى هذه الماء فهى البیعه»<1058>
شروطى که در این آیه نام برده شده، از اصول اعتقادى و اخلاقى است که زن و مرد، هر دو باید مراعات نمایند.
1- زن، موجودى مستقل، با اراده، انتخابگر و داراى شخصیّت حقیقى و حقوقى مستقل است، تا آنجا که در صدر اسلام، زنان مستقیماً با پیامبر اسلام گفتگو و اظهار نظر مىکردند. «اذا جاءک المؤمنات یبایعنک...»
2- برخورد رهبر اسلامى نسبت به زن و مرد تفاوتى ندارد و در دسترس همه است. «جاءک المؤمنات»
3- دین از سیاست جدا نیست. «المؤمنات یبایعنک» (بیعت، امرى سیاسى است.)
4- گرایش به کثرتِ آمار مسلمانان، شما را از ارزشها غافل نکند و هر کس را نپذیرید. «یبایعنک على ان لا یشرکن...»
5 - امنیّت از موضوعات مورد توجّه نظام اسلامى است؛
هم امنیّت مالى و اقتصادى، «لا یسرقن»
هم امنیّت خانوادگى، «لا یزنین»
هم امنیّت جانى، «لا یقتلن»
هم امنیّت عرضى، «لا یأتین بهتان»
و هم امنیّت سیاسى، اجتماعى. «لا یعصینک فى معروف»
6- اصلاح عقاید، بر اصلاح رفتار مقدّم است. (ابتدا «لا یشرکن»، سپس موضوعات دیگر)
7- ایمان به تنهایى کافى نیست، تعهد و بیعت بر عمل و اطاعت از رهبر جامعه اسلامى لازم است. «المؤمنات یبایعنک على ان لا...»
8 - سلامتِ زن از مفاسد، زمینه سلامت جامعه است. «لا یشرکن...»
9- شرک به هیچ وجه قابل قبول نیست. (کلمه «شیئاً» در کنار «لا یشرکن» نشان آن است که حتّى ذرّهاى از آن قابل اغماض نیست)
10- در نهى از منکر، با تمام مظاهر منکر مبارزه کنید، اعتقادى «لا یشرکن»، اقتصادى «لا یسرقن»، جنسى «لا یزنین»، خانوادگى «لا یقتلن اولادهنّ»، اجتماعى. «لا یأتین بهتان»
11- حفظ آبروى مردم مهم است و ذرّهاى نباید خدشه دار شود. «لا یأتین ببهتانٍ»
12- در نظام اسلامى رهبرى محور است و تمام مردم باید مطیع او باشند. «لا یعصینک» (به جاى «لا یعصین اللّه»)
13- اگر منکرات نباشد پیمودن راه معروف آسان است. (منکرات به صورت جدا جدا آمده، ولى معروف در یک جمله آمده است.) «لا یعصینک فى معروف»
14- زنان در مسایل عقیدتى، اجتماعى، اخلاقى، سیاسى در کنار مردان هستند و پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در پرتو وحى با آنان رفتار عادلانه داشت. «فبایعهنّ»
15- شرایط بیعت، باید شفّاف و متناسب با آسیب پذیرى بیعت کنندگان باشد. (مسئله سرقت، زنا، فرزند کشى، تهمت در خانوادههاى جاهلیّت رواج بیشترى داشت). «یبایعنک على أن لا... فبایعهنّ»
16- پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله مأمور به دعا و استغفار براى کسانى است که با او بیعت نمایند. «واستغفر لهنّ»
17- توسّل به اولیاى خدا جایز و دعاى آنان مستجاب است وگرنه خداوند فرمان دعا صادر نمىکرد. «واستغفر لهنّ»
18- گرچه اسلام آوردن، کارهاى دوران کفر را مىپوشاند و محو مىکند ولى باز هم به دعاى پیامبر نیاز است. «واستغفر لهنّ»
19- سوابق بد مردم، مانع دعا به آنان نشود. «استغفر لهنّ»
20- رحمت و مغفرت خداوند پشتوانه استجابت دعاهاست. «واستغفر... انّ اللّه غفور رحیم»
یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ لَا تَتَوَلَّوْا۟ قَوْمًا غَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا۟ مِنَ ٱلْءَاخِرَةِ کَمَا یَئِسَ ٱلْکُفَّارُ مِنْ أَصْحَٰبِ ٱلْقُبُورِ ۱۳ «تولّى» گاهى به معناى دوستى و گاهى به معناى قبول ولایت و سرپرستى است و هر دو معنى در این آیه نهى شده است.
مراد از غضب شدگان در این آیه، یهود هستند و مراد از کفّار، مشرکان مکه، یهودیان از ثواب آخرت مأیوسند و مشرکانِ منکر قیامت، از مردگان خود.<1059>
اولین آیه در بارهى برائت از دشمنان خدا و مسلمانان بود و آخرین آیه نیز در همین باره است. این تنها سورهاى است که آیه اوّل و آخر آن با «یا ایّها الّذین آمنوا» آغاز شده است.
اقوام غضب شده چه گروههایى هستند؟
قرآن درباره یهود مىفرماید: «فباؤا بغضب»<1060> آنان به قهر و غضب الهى گرفتار شدند.
درباره قاتلان و منافقان مىفرماید: «غضب اللّه علیهم»<1061> خداوند بر آنان غضب کرد.
درباره عالمان بىعمل مىفرماید: «کبر مقتاً عند اللّه»<1062> نزد خداوند غضب بزرگى براى کسانى است که به گفتههاى و وعدههاى خود عمل نمىکنند.
کسانى نظیر قارون، فرعون، ابولهب و بلعم باعورا نیز در قرآن مورد غضب قرار گرفتهاند.
یأس از آخرت، یعنى یأس از قدرت، حکمت و عدالت خدا. کسى که آخرت را قبول ندارد، به بن بست مىرسد. او دلیلى براى بودن و ماندن ندارد. زیرا پیش خود مىگوید: اگر بعد از مدّتها رنج و تلاش باید با مُردن نابود شویم، از همین امروز خود را نابود کنیم، بهتر است.
اگر فدا و فنا مىشویم، چرا از کامیابىها و هوسها صرف نظر کنیم؟
ما که مورد سؤال قرار نمىگیریم، پس تا زندهایم مردم را فداى هوسهاى خودمان کنیم.
1- دوست خدا، با کسانى که مورد غضب او هستند، رابطه دوستى ندارد. «یا ایّها الّذین آمنوا لا تتولّوا»
2- گرچه اهل کتاب به قیامت اعتقاد دارند، امّا چون مغضوب خدا هستند، وضعیّت آنها در قیامت، با کافرانِ منکر معاد تفاوتى ندارد. «یئسوا من الآخرة کما یئس الکفّار»
«والحمد للّه ربّ العلمین»