ناگفتههای مردی که نیم قرن در کنار شاه بود
ارتشبد حسین فردوست؛ دوست صمیمیای که رضاخان برای پسرش برگزید و او را همراه ولیعهد به سوئیس برای تحصیل در کالج «لهروزه» فرستاد. فردوست در میان نسل اول و دوم انقلاب آنقدر معروف بود که پس از چاپ کتاب خاطراتش، برای خرید آن صف بسته شود و با ۳۱ بار تجدید چاپ و در حدود دویست هزار نسخه، در فهرست کتابهای پُرشمارگان قرار بگیرد.
ارتشبد حسین فردوست؛ دوست صمیمیای که رضاخان برای پسرش برگزید و او را همراه ولیعهد به سوئیس برای تحصیل در کالج «لهروزه» فرستاد. فردی که تا آخرین روز حکومت پهلوی صمیمیترین دوست شاه شناخته میشد؛ تا جایی که حق داشت با شاه و ملکه بر سر یک میز غذا بخورد، محرمانهترین اسرار محمدرضا در مخفیانهترین ارتباطات او را بداند و در رأس مهمترین ارگان اطلاعاتی رژیم پهلوی، «دفتر ویژهی اطلاعات»، که سازمان اطلاعاتی شخصی شاه محسوب میشد، بر کل سیستم سیاسی و اطلاعاتی کشور و حتی بر ساواک، نظارت داشته باشد. فردی که حسنعلی منصور ابلاغ حکم نخستوزیریای که آمریکا و انگلیس دستورش را صادر کرده بودند، از او مطالبه میکند و... ناگاه در ۱۲ آبان ۱۳۶۲ پس از پنج سال زندگی مخفیانه، شناسایی و بازداشت میشود. بعد از عبور از سؤالاتی همچون اینکه چرا او ایران را ترک نکرد؟ آیا در تدارک کودتا بود؟ و... هیچکس تردیدی نداشت چنین فردی خاطرات مهمی با خود دارد. درک این اهمیت سبب شد این خاطرات تا اردیبهشت ۱۳۶۶ که بر اثر سکته زندگیاش پایان یافت، بهمرور ضبط و چندی بعد، تدوین و منتشر شود.
فردوست در میان نسل اول و دوم انقلاب آنقدر معروف بود که پس از چاپ کتاب خاطراتش، برای خرید آن صف بسته شود و با ۳۱ بار تجدید چاپ و در حدود دویست هزار نسخه، در فهرست کتابهای پُرشمارگان قرار بگیرد.
این مقدمه اهمیت کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» را، که به خاطرات فردوست مشهور است، برای کسانی که سنشان اقتضای شناخت وی را ندارد، کافی است. اما بد نیست این را هم اضافه کنیم که اگرچه شاه به دلیل ویژگیهای کیش شخصیتش، در بیان خاطرات حتی از دوستان بسیار صمیمیاش (که در تصمیماتش مؤثر بودهاند) همچون ارنست پرون هم نامی نبرده است، اما فردوست از این قاعده استثناست و وی چنین معرفی شده است: «دوست صمیمی من پسری بود به نام حسین فردوست که پدرش ستوان ارتش بود. حسین در دوران تحصیل در سوئیس با من همدرس بود و بعد هم با درجهی سرهنگی سمت استادی دانشکدهی افسری را عهدهداری میکند و فعلاً در گارد شاهنشاهی مشغول انجام وظیفه است.»۱
شاید همین سبب شد که اندکی پس از چاپ کتاب، رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای گروهِ تاریخ صدای جمهوری اسلامی ایران، به بهرهگیری از آن برای معرفی واقعیتهای رژیم شاه، توصیه کنند.۲
کتاب از دورهی کودکی محمدرضا تا روزهای آخر حکومت پهلوی را با جزئیات جذاب و روان بیان کرده و ویرایش آن نیز فاقد هرگونه جهتگیری سیاسی است و اغلب توضیحات و معرفی شخصیتهایی که از آنها نام برده شده (همچون تیمورتاش، فروغی، هویدا، شریف امامی و...) براساس اسناد بهصورت مستقل در جلد دوم ارائه شده است که نقش مکمل خاطرات را دارد.
در کتاب، نقش مؤثر آمریکا و انگلیس در امور ایران را میتوان بهوضوح دید. بهعنوان نمونه، وی در فرازی از کتاب دربارهی آخرین تلاشهای آمریکا برای مقابله با انقلاب میگوید: «من از ورود هایزر اطلاع نداشتم و محمدرضا نیز اطلاعی نداشت. من تنها بعدها بود که از طریق گارد شنیدم که بدرهای به محمدرضا اطلاع داده که هایزر بیست روز است که در تهران است. محمدرضا تلفنی از سولیوان سفیر آمریکا گله میکند و فردای آن روز، سولیوان و هایزر به اتفاق هم به دیدار محمدرضا میروند. ماجرای این ملاقات را بدرهای به اطلاع من رساند. او گفت که در این ملاقات، هایزر بدون معذرتخواهی از تأخیر خبر ورود خود، کار را خرابتر میکند و از محمدرضا میپرسد: اینکه شنیدهام به استراحت میروید، آیا صحیح است؟ و تاریخ خروج محمدرضا را میپرسد. محمدرضا پاسخ میدهد: این یک امر شخصی است و هر موقع لازم دانستم از این مرخصی استفاده میکنم. [...] اما پس از گذشت یک ماه از حضور هایزر در ایران، خبرگزاریهای رویتر و آسوشیتدپرس اعلام میکنند که معاون فرمانده سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، ایران را ترک کرد. آنها گفتند که هدف از سفر ژنرال هایزر به ایران و اقامت طولانیاش در این کشور، ترغیب نظامیان ایران به حمایت از دولت شاپور بختیار بوده است.»
ارتشبد فردوست اما از حضور ژنرال هایزر در روز ۲۲ بهمن در ایران در میانهی بحث برای اعلام بیطرفی ارتش، چنین مینویسد: «من باسرعت از اتاق کنفرانس خارج شدم. قرهباغی دنبال من بود و گفت: بد نیست یک دیداری از ژنرال هایزر بکنید. او ستادش در همین اتاق پهلو است. گفتم: با این وضعِ تظاهرات بهتر است دیدار به بعد موکول شود و بهسرعت دور شدم...»
نمونهی دیگر را میتوان اطلاعاتی دانست که دربارهی شاپور جی، معروف به «ریپورتر»، نمایندهی رسمی دستگاه اطلاعات انگلیس، بهعنوان افسر رابط با شاه و دربار میدهد. همچنین در موارد متعددی، از دخالت انگلستان و آمریکا در امور دربار همچون انتخاب نخستوزیر، پرده برمیدارد. چرایی انتخاب رضاخان برای کودتا را توضیح میدهد و به معرفی واسطههای ارتباط رضاخان با انگلیس، همچون سلیمان بهبودی، دانشآموختهی آموزشگاه صهیونیستی آلیانس، میپردازد.
خاطرات فردوست از معدود مدارک موجود در خصوص زندگی و مرگ ارنست پرون است؛ عضو سوئیسی دربار که به دلیل شایعات فراوانی که دربارهی او وجود داشت و نقشی که در ادارهی شاه ایفا میکرد، شهرت یافته بود. فردوست در بخشی از کتاب نتیجه میگیرد مطمئناً سازمان اطلاعات انگلیس با علم به اینکه محمدرضا در مدرسهی لهروزه ثبتنام خواهد کرد، مدت زمان کوتاهی قبل از حضور او در این مدرسه، ارنست پرون را بهعنوان جاسوس و در لباس خدمتکار، برای کنترل و دوستی با محمدرضا گماشته بود. او شرح میدهد که چگونه سازمانهای اطلاعاتی حتی پیش از زمانی که افراد پُست یا سمتی را در یک کشور به دست آورند، آنها را تحت مراقبت قرار میدهند و چند نمونه از اقدامات پرون در این زمینه را برمیشمارد.
البته اطلاعات او منحصر به شاه نیست و به مسائل مختلف پرداخته است؛ از مترو تهران گرفته تا نفت دریای خزر که هنوز پس از سه دهه از بیان آن خاطرات، بسیاری از جزئیاتِ بیانشده، کاربردی است. حتی معرفی وی از شخصیتهای دربار نیز قابل توجه است. بهعنوان نمونه، اطلاعاتی که دربارهی پرویز ثابتی و چگونگی رشد او میدهد، در تحلیل خاطرات تازهمنتشرشدهی او کمک شایانی میکند.
او روایات متفاوتی از برخی مشهورات تاریخی ارائه میدهد. مثلاً دربارهی ملاقات یکی از مراجع نجف با فرح، برخلاف نقل مشهور، از عدم تخصیص وقت و مراجعهی فرح بدون هماهنگی و برخورد سرد آیتالله میگوید. در کنار آن، از مستند بودن برخی حدسیات انقلابیون نیز میگوید که از آن جمله ارتباط مستمر آیتالله شریعتمداری با شاه است.
روایت او از نهضت امام نیز بهعنوان یکی از اعضای ارشد نقطهی مقابلِ نهضت، قابل توجه است. در موضوع مقابله با قیام پانزده خرداد، از غافلگیری ساواک و مردمی بودن قیام میگوید و ابراز تأسف میکند که چرا آییننامهی «کنترل اغتشاشات» آمریکاییها، که خود او دستور داده بود به فارسی ترجمه شود، توسط فرماندهان واحدهای نظامی و انتظامی بهویژه اویسی، مطالعه نشده بود!
او مکانیسم عمل ساواک در گزارشدهی مطابق خواست شاه را در این واقعه بهنیکی شرح میدهد که چگونه بیخبر ماندن ساواک از قیام مردمی به تیمور بختیار نسبت داده شده است تا شاه مسئول جدید را فردی هوشمند تلقی نماید.
او رمز ارتقای بسیاری از مقامات ساواک را در فهم چگونگی ارائهی گزارش مطلوب شاه توصیف میکند. اگرچه در متن خاطرات او، چنین انتقادهایی نسبت به رژیم گذشته دیده میشود و گاه چنین گمانهای را تقویت میکند که بیان این خاطرات، برای تبرئهی خود بوده است، اما با در نظر گرفتن دیگر اسناد و خاطراتی که در سالهای بعد منتشر شد، در مجموع میتوان کتاب را سندی قابل اعتنا تلقی کرد. برخورد عوامل پهلوی با کتاب نیز متفاوت است. برخی خاطرات او را رد کردهاند و برخی همچون سپهبد محسن مبصر، فرمانده شهربانی کل کشور شاه، بر بخش عمدهای از آن صحه گذاشتهاند.
فردوست در مجموع ۵۲ سال از زندگی ۷۶سالهاش را در ارتباط نزدیک با محمدرضاشاه پهلوی گذراند؛ از دورهی تحصیل تا حضور در جمع پایهگذاران گارد جاویدان در نخستین سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ و پس از آن، تأسیس دفتر ویژهی اطلاعات رژیم پهلوی، دبیری شورای امنیت کشور با حفظ سمت و... وی از سوی محمدرضا پهلوی مأمور تحقیق دربارهی سوءاستفاده یا عدم لیاقت سران نظامی، انتظامی و سایر سازمانهای دولتی شد، طی سالهای ۵۳ و ۵۴ عضو کمیسیون قیمتهای پایه بود و در مقطعی مسئولیت ایجاد سازمان حفاظت و تحقیق حزب رستاخیز را برعهده گرفت و براساس خاطراتش، تا آخرین لحظات پیروزی انقلاب، برای حفظ حکومت پهلوی چنان کوشید که برخی از عوامل امنیتی به وی بهعنوان گزینهی مطلوب برای هدایت یک کودتا نگاه میکردند. خواندن خاطرات چنین فردی قطعاً خالی از لطف نیست.