ماجرا این است کم کم کمیت بالا گرفت
جای ارزشهای ما را ،عرضه ی کالا گرفت
احترام «یاعلی» در ذهن بازوها شکست
دست مردی خسته شد، پای ترازوها شکست
فرق مولای عدالت بار دیگر چاک خورد
خطبه های آتشین،متروک ماند و خاک خورد
زیر باران های جاهل سقف تقوا نم کشید
سقف های سخت، مانند مقوا نم کشید
با کدامین سحر از دل ها محبت غیب شد؟
ناجوانمردی هنر! مردانگی ها عیب شد؟
خانه ی دلهای ما را عشق خالی کرد و رفت
ناگهان برق محبت اتصالی کرد و رفت
****
من ز پا افتادن گلخانه ها را دیده ام
بال ترکش خورده ی پروانه ها را دیده ام
در نخاع بادها ترکش فراوان دیده ام
گردش تابوت ها را در خیابان دیده ام
«از ویکی پدیا»
سید حسن حسینی در سال ۱۳۳۵ در محله سلسبیل تهران به دنیا آمد. وی بعد از دریافت دیپلم طبیعی، لیسانس رشته تغذیه را از دانشگاه مشهد دریافت کرد. فوقلیسانس و دکترای خود را، در رشته ادبیات فارسی گذراند. وی مسلط به زبان عربی بوده و با زبانهای ترکی و انگلیسی در حد استفاده از منابع و مآخذ و صحبت کردن و نوشتن آشنا بود.
وی از سال ۱۳۵۲ نوشتن و سرودن را در مطبوعاتِ قبل از انقلاب علیالخصوص مجلهٔ فردوسی آغاز کرد و در سال ۱۳۵۸، حوزهٔ اندیشه و هنر اسلامی را که به همراه محمد رضا حکیمی و رخ صفت، تهرانی و آیتالله امامی کاشانی، راهاندازی کرد که مسئولیت بخش ادبیات و شعر را به همراه قیصر امین پور بر عهده داشت.
در دورهٔ آموزشی سربازی بود که جنگ شروع شد. بعد از اتمام دورهٔ آموزشی، با اینکه رَسته بهداری داشت، مسئولیت رادیو ارتش را به عهده گرفت تا چند سال بعد از آزادی خرمشهر، در رادیو ارتش ماند اما به دلیل طولانی شدن جنگ بهحوزههنری بازگشت. وی در سال ۱۳۶۶ در اثر اختلافاتی که با مدیر وقت حوزههنری داشت، به همراه جمعی از دوستان از جمله قیصر امین پور استعفا کرده و به تدریس در دانشگاه الزهرا (س) و دانشگاه آزاداسلامی مشغول شد.
دکتر سید حسن حسینی از سال ۱۳۷۸ در واحد ویرایش رادیو تهران تا پایان عمر حضور داشت.
وی در سال ۱۳۷۹ مجموعهٔ کامل غزلیات بیدل دهلوی را که نزدیک به سه هزار غزل را در بر میگیرد بصورت ضبط شده خواند. حوزه فعالیتهای او شامل شعر، تحقیق، ترجمه و تألیف بود. او سالهای آخر عمرش را به سبکشناسی قرآن و زبانشناسی حافظ مشغول بود و در ۹ فروردین ۱۳۸۳ بر اثر سکته قلبی، درگذشت.
سید حسن حسینی در چهارمین همایش چهرههای ماندگار در سال ۱۳۸۳ مورد تقدیر قرار گرفت. به تازگی میدانی در محله طرشت تهران به نام این شاعر معاصر نامگذاری شده است.
زندگینامه: سیدحسن حسینی (۱۳۳۵ –۱۳۸۳)
فرهنگ > ادبیات - همشهری آنلاین:
دکتر سید حسن حسینی در سال ۱۳۳۵ در تهران متولد شد.
زندگینامه خودنوشت این شاعر دلسوخته به شرح زیر است:
«سید حسن حسینی هستم. متولد 1335 محله سلسبیل تهران، بزرگ شده نازیآباد و نیروی هوایی. بعد، دیپلم طبیعی، لیسانس تغذیه، فوق لیسانس و دکترای ادبیات فارسی. به زبان مادریام، به زبان عربی و زبانهای ترکی و انگلیسی هم تقریباً آشنایی دارم؛ البته در حد استفاده از منابع و مآخذ و احیاناً صحبت کردن و نوشتن.
تقریباً از سال 1352 نوشتن و سرودن را آغاز کردم. در مطبوعات قبل از انقلاب، مـجله فردوسی جایی برای عرضه کارهای تمرینی من بود.
بعد از انقلاب در سال 1358 با بقیه دوستان، حوزه اندیشه و هنر اسلامی را که بانیانش استاد محمدرضا حکیمی بودند و آقای رخصفت و نیز، آقای تهرانی و آقای آیتالله امامی کاشانی، تقریباً میشود گفت که راهاندازی کردیم و بخش ادبیات و شعرش را من بودم و آقای امینپور و دوستان دیگر و آقای سلیمانی در ادبیات داستانی، آقایخسروجردی و آقای صادقی در هنرهای تجسمی و دوستانی مثل آقای سراج و بعدها آقای نفر در موسیقی و بعد هم آقای مخملباف در ادبیات داستانی و تئاتر و بعد هم سینما.
تا سال 66 در حوزه هنری بودم. در سال 66 در اثر اختلافاتی که با مدیر وقت حوزه هنری داشتیم، دستهجمعی اخراج شدیم. بعد هم به تدریس در دانشگاه الزهرا روی آوردم. از سال 677 در دانشگاه تدریس کردم.
عمدتاً ادبیات فارسی و ادبیات عرب تدریس میکردم. بعد در دانشگاه آزاد (واحدهای مختلف) بهویژه در دانشگاه آزاد اسلامی ورامین، نزدیک 7 سالی تدریس کردم. بعد خودم داوطلبانه تدریس را کنار گذاشتم. از سال 78 هم در رادیو هستم، (در واحد ویرایش). البته در زمان جنگ، سال 59 وقتی که میخواستم ازدواج کنم در دوره آموزشی به سر میبردیم، جنگ شروع شد.
بعد از اینکه دوره آموزشیام تمام شد، با اینکه رشتهام بهداری بود، اما رادیو ارتش را به من سپردند. چند سالی آنجا با هم در مسایل تبلیغی جنگ و ابلاغ پیامها در رادیو ارتش کار کردیم، تا بعد از آزادی خرمشهر.
بعد از آزادی خرمشهر، من، یکی دوسالی در رادیو ارتش ماندم که جنگ تمام شود، دیدم جنگ تمام شدنی نیست، باز برگشتم به حوزه هنری.
البته پیشتر هم به طور موازی در حوزه اندیشه و هنر اسلامی بودم. به هر حال نزدیک هفت هشت تا به اصطلاح! کتاب هم چاپ کردم. کتاب شعر «همصدا با حلق اسماعیل» و «گنجشک و جبرئیل» را چاپ کردم.
در زمینه ترجمه، «حمام روح» گزیده آثار جبران خلیل جبران، شاعر و فیلسوف معاصر عرب را از عربی و انگلیسی به فارسی ترجمه کردم. (چون ایشان به دو زبان مینوشته است).
«فنالشعر» استاد احسان عباس را به فارسی ترجمه کردم و شرح کردم که پایان نامه فوق لیسانسم بوده، بعد در زمینه سبکشناسـی، «بیـدل، سپـهری و سبـک هـندی» را کـار کردم.
بعد در زمینـه ادبیـات معـاصر عرب هـم، «نگاهی به خویش» را که مصاحبهای است با شاعران و نویسندگان معاصر عرب، که با آقای بیدج مشترکاً کار کردیم. (آقای موسی بیدج از دوستان مترجم ما هستند).
کار دیگر من کتاب «برادهها»ست که مجموعهای از تأملات اجتماعی و ادبی و مربوط به نقد ادبی است. البته این کتابهایی که میگویم یکی دو سه نوبت تجدید چاپ هم شده. بعد، کتابی تخصصی، که برای پژوهشگاهِ صدا و سیما کار کردم؛
در سال 78 کتاب «مشت در نمای درشت» بود که مقایسه ادبیات و سینماست از طریق معانی و بیان؛ که در گزینش کتاب سال هم مورد تشویق قرار گرفت و ما از آن طریق، یک حج عمره جایزه گرفتیم که البته پدرم رفت (خداوند رفتگان شما را هم بیامرزد، پدر من مرحومند).
چندین مالیخولیا به قول سعدی گفتم و اگر لازم هست باز هم بگویم. البته الان یکی دو کتاب هم در دست کار و در حال چاپ دارم که کارهای پژوهشی است. این را هم اضافه کنم که مجموعهی کامل غزلیات بیدل را که نزدیک به سه هزار غزل را در بر میگیرد بر روی CD خواندهام؛ و در واقع، خوانش دیوان کردهام که هنوز منتشر نشده.
البته کار را مدتهاست که من انجام دادهام. الان هم روی سبکشناسی قرآن و زبانشناسی حافظ مشغول کار پژوهشی هستم که هفت هشت سالی هست دارم کار میکنم.»
اما دریغ که در 48 سالگی، در نهم فروردین 1383 شمع حیاتش فروخفت.
گروه فرهنگی «نسیم»؛ ادبیات فارسی پس از انقلاب شکوهمند اسلامی وظیفه و رسالتی تازه بر دوش گرفت که همانا ابلاغ ارزشهای والای انسانی بود. این ادبیات بیان خشم و طوفان روحی شاعران و نویسندگانی است که از میان توده مردم برخاسته و در کوره داغ حماسه آفرینی ها و ایثارها صیقل یافته اند.
یکی از چهره های برجسته و قابل تاملی که پس از انقلاب اسلامی بوسیله ی روح و اندیشه ی زلال و اشعار و دغدغه های ارزشمندش در تاریخ شعر معاصر ماندگار شد دکتر سید حسن حسینی است.
سید حسن حسینی در سال 1335 در محله سلسبیل تهران متولد شد و در محله ی نازیآباد و نیروی هوایی پرورش یافت و به تحصیل پرداخت. وی پس از پایان تحصیلات متوسطه به دانشگاه مشهد رفت و در رشته کارشناسی تغذیه در سال 1358 فارغ التحصیل شد.
سید حسن حسینی نوشتن و سرودن را از مجلهٔ فردوسی" آغاز کرد
او از سال ۱۳۵۲ نوشتن و سرودن در مطبوعاتِ قبل از انقلاب علی الخصوص "مجلهٔ فردوسی" را آغاز کرد و یک سال پیش از رفتن به خدمت سربازی (درسال 1358) ، به همراه تعدادی از شاعران و هنرمندان از جمله آقای محمدرضا حکیمی ، آقای رخصفت و نیز، آقای تهرانی و آقای آیتالله امامی کاشانی ، حوزه اندیشه و هنر اسلامی را راه اندازی کرده و جلسه های نقد و بررسی شعر را به همراه قیصرامین پور در حوزه هنری برپا نمود که این فعالیت ها تا سال 66 ادامه داشت.
سید حسن در سال 1359، به خدمت سربازی رفت و در طی این دوران، کار نویسندگی برنامه های رادیویی ارتش را تا دو سال بعد از آزادی خرمشهر بر عهده گرفت.
وی در سال ۱۳۶۶ در اثر اختلافاتی که با مدیر وقت حوزههنری داشت ، به همراه جمعی از دوستان از جمله قیصر امین پور استعفا کرده و به تدریس در دانشگاه الزهرا(س) و دانشگاه آزاداسلامی مشغول گردید.
زنده یاد حسن حسینی در سال 1369 بار دیگر برای ادامه تحصیل به دانشگاه رفت و رشته زبان و ادبیات فارسی را تا مقطع دکترا گذراند.
دکتر حسینی در زمینه های شعر ، تحقیق ، ترجمه و تألیف به فعالیت پرداخت و در زمان حیات خویش ، در این زمینه ها ، آثاری منتشر نمود که از آن جمله اند:
مجموعه شعر همصدا با حلق اسماعیل (1363)،
مجموعه اشعار عاشورایی گنجشک و جبرئیل (1370)،
ترجمه گزیده ای از آثار جبران خلیل جبران با نام حمام روح (1364)،ترجمه کتاب نگاهی به خویش که به طور مشترک با آقای موسی بیدج انجام گرفته و در آن، مجموعه ای از مصاحبه های ادیبان معاصر عرب، به فارسی برگردانده شده است،
بیدل، سپهری و سبک هندی (1367)،
مشت در نمای درشت (معانی بیان در ادبیات و سینما)(1378)،
و کتاب براده ها (1365).
مدتی پیش میدانی در محله طرشت تهران به نام این شاعر معاصر نامگذاری شد
دکتر حسینی همچنین با زبانهای ترکی و انگلیسی در حد استفاده از منابع و مآخذ و صحبت کردن و نوشتن آشنا بود و تسلط کاملی بر زبان عربی داشت.
وی از سال ۱۳۷۸ تا پایان عمر در واحد ویرایش رادیو حضور داشت و در سال ۱۳۷۹ مجموعهٔ کامل غزلیات بیدل دهلوی که نزدیک به سه هزار غزل را در بر میگیرد بصورت ضبط شده خواند. او همچنین سال های آخر عمرش را به سبکشناسی قرآن و زبانشناسی حافظ مشغول بود.
دکتر سید حسن حسینی در چهارمین همایش چهرههای ماندگار در سال ۱۳۸۳ مورد تقدیر قرار گرفت و مدتی پیش میدانی در محله طرشت تهران به نام این شاعر و فرهیخته معاصر نامگذاری شد.
سیدحسن حسینی سیدالشعرای انقلاب است
دکتر حسینی به لقب سیدالشعرای انقلاب معروف است. به هیچ وجه نمی توان شخصیت و زندگی مرحوم حسینی را از آثارش جدا کرد او شاعری است که به معنای واقعی فرزند زمان خود بوده و جز تحت تأثیر آنچه بر مردمش میگذشت نمیسرود. از نظر محتوا علاوه بر مضامین ملی ، نقطه عطف آثار حسینی اشعار مذهبی ، به خصوص اشعار عاشورایی اوست.
می توان گفت که دکتر حسینی اولین شاعری است که از قالب سپید برای سرودن اشعاری با مضامین آیینی و مذهبی استفاده کرده و در آن بسیار خوش درخشیده است.
وقایعی مانند حادثه عاشورا و زندگی و رنجهای حضرت فاطمه(س) در شعرهای حسینی بازتاب زیادی دارد و به همین خاطر است که نام حسینی همواره با مجموعه شعر عاشورایی گنجشک و جبرئیل به ذهن میرسد.
سید حسن حسینی یک شاعر کاملا مذهبی و مقید به شرایع و حدود ایدئولوژیک دینی و همچنین نماینده اصیل و اصلی شعر انقلاب اسلامی است و دغدغههای سیاسی، اجتماعی و آرمانی او کاملا مذهبی است. او به عنوان نماینده این جریان تلاش میکند جهان را از یک نگاه دینی بررسی کند. مفاهیمی مانند برابری و برادری از نظر او و در اشعارش زیرمجموعه ی ارزشهای دینی می باشد.
به گونهی ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
و پیمان برادریت
با جبل نور
چون آیههای جهاد
محکم
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و ساعتی بعد
در باران متواتر پولاد
بریده بریده
افشا شدی
و باد
تو را با مشام خیمهگاه
در میان نهاد
و انتظار در بهت کودکانهی حرم
طولانی شد
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و کنار درک تو
کوه از کمر شکست
یکی دیگر از ویژگی های آثار سید حسن حسینی طنز تلخ نهفته در اشعار اوست. طنز تقریبا در تمام شعرهای حسینی وجود دارد. حتی در جدیترین آثارش نظیر گنجشک و جبرئیل این نگاه موشکافانه را میتوان دید. البته طنز حسینی پارادوکس و طنزی است که ریشه در نگاه فلسفی و عمیق او به زندگی دارد و با کمال عقل بروز می کند نه لودگی و بذله گویی و فکاهه...
شاعری وارد دانشکده شد
دم در
ذوق خود را به «نگهبانی» داد!
کوتاه نویسی (ایجاز) و طنز پردازی خاص مرحوم «سید حسن حسینی» را می توان به عنوان دو عنصر ذاتی اشعار ایشان دانست . تضاد و طنز کنایه داری که دستمایه نیست و از ویژگی های اصلی اشعار او محسوب می شود.
شاعر تشنه
ز دریا میگفت
اهل بیت سخنش را
به اسارت بردند!
دغدغه حفظ ارزشهای انقلاب همواره در شعرش به چشم می خورد
این شاعر بزرگ همچنین به این موضوع حساس بوده و نگران است که ارزشهای والای انقلاب در طول زمان از میان برود و بنابراین دغدغه حفظ ارزشها همواره در شعرش به چشم می خورد.
اشعار عاشقانه ی کمتری را نسبت به دیگر مضامین در آثار حسینی مشاهده می کنیم و می توان گفت این به دلیل روحیه ی اجتماعی و ستیزهجوی او در کنار رویدادهای سیاسی زمانش و نیز توجه به درونمایههای مذهبی است که مجالی برای مضامین عاشقانه باقی نگذاشته است.
قابل تامل ترین و بنام ترین اشعار دکتر حسینی در قالب های آزاد و رباعی سروده شده اند اما اشعار بسیاری در قالبهای مثنوی ، غزل ، رباعی ، آزاد (نیمایی و سپید) نیزسروده است.
عمدة قابلیت های شعری و استعداد ادبی و هنری سید حسن حسینی در قالب رباعی و آزاد ظهور یافته و در واقع بیشتر شهرت شاعریِ او را باید مرهون همین اشعار دانست.
مهمترین خصوصیت زبان شعر حسینی ـ که به اغلب شعرها ی او جلوه دیگری بخشیده است ـ آگاهی او نسبت به قابلیت ها و ظرفیت های معنایی واژگان و توجه به مناسبات و روابط معنایی واژهها و معانی چندگانه یک واژه است.
زبان شعر سید حسن حسینی ، زبانی اغلب مطابق با زبان معیار است و شاعر در آن هرگز تلاش بر هنجارگریزی و آشناییزدایی ـ بهطور تصنعی ـ نداشته است. در شعر های او تعامل بسیار زیبایی میان زبان فاخر و فخیم ادبی با زبان عامیانه و مردمی بوجود آمده است که در نوع خود کم نظیر است.
در اشعار سید حسن حسینی تاثیر سبک هندی و به خصوص بیدل دهلوی کاملا مشهود است
هرچند که واژگان کهن در ساختار زبانی شعر حسینی جایگاهی ندارند اما در عین حال شاعر تأکیدی بر به کار نبردن اینگونه واژهها ندارد و به اقتضای مقام و وزن شعر ـ البته بهندرت ـ از صورت کهن واژگان نیز استفاده کرده است.
در اشعار سید حسن حسینی تاثیر سبک هندی و به خصوص بیدل دهلوی کاملا مشهود است. از دیگر آثار منتشر شده ی دکتر حسینی عبارتند از :
• گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس (حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی این کتاب را با انتخاب و توضیح دکتر سید حسن حسینی در سال 1381 منتشر کرد).
• طلسم سنگ (این مجموعه، مجموعه نثر عاشورایی است که انتشارات سوره مهر آن را در سال 1382 منتشر کرد).
• شقایق نامه (مجموعه نثر عاشورایی است که انتشارات طرح آینده آن را در سال 1384 منتشر کرد).
• در ملکوت سکوت (مجموعه شعری است که پس از درگذشت سید حسن حسینی منتشر شده است. این کتاب را انتشارات انجمن شاعران ایران با انتخاب و مقدمه ای از قیصر امین پور در پاییز 1385 منتشر کرد).
• از شرابه های روسری مادرم(این مجموعه شعر در وصف حضرت فاطمه زهرا(س) سروده شده است).
• نوشداروی طرح ژنریک (مجموعه شعر طنز)، سوره مهر، 1386 (نوشداروی طرح ژنریک، شامل دوازده عنوان قطعات به هم پیوسته اشعار آزاد است که بازتابی از جامعه عصر حاضر ایران است و با درون مایه ای از شخصیت ها و قشرهایی چون شاعر، تاجر، زاهد، عارف و عاشق تنیده شده است). دکتر سید حسن حسینی سرانجام در نهمین روز از فروردین سال ۱۳۸۳ در سن 48 سالگی بر اثر سکته قلبی، درگذشت و مقام وعظم رهبری درگذشت وی را با پیامی به جامعه ادبی تسلیت گفتند:
«بسم الله الرحمن الرحیم»
«با اندوه و تأسف بسیار، خبر درگذشت شاعر و هنرمند عزیزمان آقای سیدحسن حسینی را شنیدم.... مشاهده فرآوردهای ذهن خلاق او همواره برای اینجانب اعجابآور و تحسینانگیز بود. در گذشت او خسارت بزرگی برای اصحاب هنر وادب است... ».
در پیامی که رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت در گذشت او، صادر کردند، آمده است:
«بسم الله الرحمن الرحیم»
با اندوه و تأسف بسیار، خبر درگذشت شاعر و هنرمند عزیزمان آقای سیدحسن حسینی را شنیدم. این داغ بزرگی بر دل جامعه هنری و ادبی انقلاب است. این انسان فرزانه و آزاداندیش و این مؤمن پارسا و با فضیلت، یکی از نمونههای برجسته امروز و یکی از امیدهای آینده بود.
در شعر و ادب و نیز در پژوهش و تأملات محققانه، خرد و ذوق و ابتکار، شاخصههای کار او بود. مشاهده فرآوردهای ذهن خلاق او همواره برای اینجانب اعجابآور و تحسینانگیز بود.
در گذشت او خسارت بزرگی برای اصحاب هنر وادب است. این حادثه تلخ را به بازماندگان آن عزیز و نیز دوستان و همکارانش و به همه دلبستگان به زبان و ادب و شعر فارسی تسلیت میگویم و از خداوند متعال فیض و رحمت و مغفرتش را برای آن فقید مسئلت میکنم.»
سراب
شاعر: مرحوم سید حسن حسینی
ماجرا این است کم کم کمیت بالا گرفت
جای ارزشهای ما را ،عرضه ی کالا گرفت
احترام «یاعلی» در ذهن بازوها شکست
دست مردی خسته شد، پای ترازوها شکست
فرق مولای عدالت بار دیگر چاک خورد
خطبه های آتشین،متروک ماند و خاک خورد
زیر بارانهای جاهل سقف تقوا نم کشید
سقف های سخت، مانند مقوا نم کشید
با کدامین سحر از دلها محبت غیب شد؟
ناجوانمردی هنر، مردانگی ها عیب شد؟
خانه ی دلهای ما را عشق خالی کرد و رفت
ناگهان برق محبت اتصالی کرد و رفت
سرسرای سینه ها را رنگ خاموشی گرفت
صورت آیینه زنگار فراموشی گرفت
باغ های سینه ها از سروها خالی شدند
عشق ها خدمتگزار پول و پوشالی شدند
از نحیفی پیکر عشق خدایی دوک شد
کَلّه ی احساس های ماورایی پوک شد
آتشی بیرنگ در دیوان و دفترها زدند
مهر «باطل شد» به روی بال کفترها زدند
اندک اندک قلبها با زرپرستی خو گرفت
در هوای سیم و زر گندید و کم کم بو گرفت
غالبا قومی که از جان زرپرستی می کنند
زمره ی بیچارگان را سرپرستی می کنند
سرپرست زرپرست و زرپرست سرپرست
لنگی این قافله تا بامداد محشر است!
از همان دست نخستین کجروی ها پا گرفت
روح تاجر پیشگی در کالبدها جان گرفت
کارگردانان بازی باز با ما جِر زدند
پنج نوبت را به نام کاسب و تاجر زدند
چار تکبیر رسا بر روح مردی خوانده شد
طفل بیداری به مکر و فوت و فن خوابانده شد
روزگار کینه پرور عشق را از یاد برد
باز چون سابق کلاه عاشقان را باد برد
سالکان را پای پرتاول ز رفتن خسته شد
دست پر اعجاز مردان طریقت بسته شد
سازهای سنتی آهنگ دلسردی زدند
ناکسان بر طبل های ناجوانمردی زدند
تا هوای صاف را بال و پر کرکس گرفت
آسمان از سینه ها خورشید خود را پس گرفت
رنگ ولگرد سیاهی ها به جان ها خیمه زد
روح شب در جای جای آسمان ها خیمه زد
صبح را لاجرعه کابوس سیاهی سرکشید
شد سیه مست و برای آسمان خنجر کشید
این زمان شلاق بر باور حکومت میکند
در بلاد شعله، خاکستر حکومت میکند
تیغ آتش را دگر آن حدت موعود نیست
در بساط شعله ها آهی به غیر از دود نیست
دود در دود و سیاهی در سیاهی حلقه زن
گرد دل ها هاله هایی از تباهی حلقه زن
اعتبار دست ها و پینه ها در مرخصی
چهرها لوح ریا، آیینه ها در مرخصی
از زمین خنده، خار اَخم بیرون میزند
خنده انگار از شکاف زخم بیرون میزند
طعم تلخی دایر است و قندها تعطیل محض
جز به نُدرت، دفتر لبخندها تعطیل محض
خنده های گاه گاه انگار ره گم کرده اند
یا که هِق هِق ها تقیه در تبسم کرده اند
منقرض گشته است نسل خنده های راستین
فصل فصل بارش اشک است و شط آستین
آنچه این نسل مصیبت دیده را ارزانی است
پوزخند آشکار و گریه ی پنهانی است
گرچه غیر از لحظه ای بر چهره ها پاینده نیست
پوزخند است این شکاف بی تناسب، خنده نیست
مثل یک بیماری مرموز در باغ و چمن
خنده هایِ از ته دل ریشه کن شد، ریشه کن
الغرض با ماله ی غم دست بنایی شگفت
ماهرانه حفره ی لبخندها را گِل گرفت
* * *
اشک های نسل ما اما حقیقی می چکند
از نگین چشم های خون، عقیقی می چکند
* * *
ماجرا این است: مردار تفرعُن زنده شد
شاخه های ظاهرا خشکیده از بن زنده شد
آفتابی نامبارک نفس ها را زنده کرد
بار دیگر اژدهای خشک را جنبنده کرد
قبطیان فتنه گر جا در بلندی کرده اند
ساحران با سامری ها گاوبندی کرده اند!
* * *
من ز پا افتادن گلخانه ها را دیده ام
بال ترکش خورده ی پروانه ها را دیده ام
انفجار لحظه ها، افتادن آوا، ز اوج
بر عصب های رها پیچیدن شلاق موج
دیده ام بسیار مرگ غنچه های گیج را
از کمر افتادن آلاله ی افلیج را
در نخاع بادها ترکش فراوان دیدهام
گردش تابوت ها را در خیابان دیده ام
گردش تابوت های بی شکوه آهنین
پر ز تحقیر و تنفر، خالی از هر سرنشین
در خیابان جنون، در کوچه ی دلواپسی
کرده ام دیدار با کانون گرم بی کسی!
دیده ام در فصل نفرت در بهار برگ ریز
کوچ تدریجی دلها را به حال سینه خیز
سروها را دیده ام در فصل های مبتذل
خسته و سردرگریبان – با عصا زیر بغل
تن به مرداب مهیب خستگی ها داده اند
تکیه بر دیواری از دلبستگی ها داده اند
پیش چنگیز چپاول پشت را خم کرده اند
گوش های از خوان یغما را فراهم کرده اند!
ماجرا این است، آری ماجرا تکراری است
زخم ما کهنه است اما بی نهایت کاری است
از شما میپرسم آن شور اهورایی چه شد
بال معراج و خیال عرش پیمایی چه شد
پشت این ویرانه های ذهن، شهری هست نیست؟
زهر این دلمردگی را پادزهری هست؟ نیست
ساقه ی امیدها را داس نومیدی چه کرد؟
با دل پر آرزو احساس نومیدی چه کرد؟
هان کدامین فتنه دکان وفا را تخته کرد؟
در رگ ایمان ما خون صفا را لخته کرد
هان چه آمد بر سر شفافی آیینه ها
از چه ویران شد ضمیر صافی آیینه ها
شور و غوغای قیامت در نهان ما چه شد؟
ای عزیزان! «رستخیز ناگهان» ما چه شد؟
دشت دل هامان چرا از شور یا مولا فتاد
از چه طشت انتشار ما از آن بالا فتاد
* * *
جان تاریک من اینک مثل دریا روشن است
صبحگون از تابش خورشید مولا روشن است
طرفه خورشیدی که سر از مشرق گل میزند
بین دریا و دلم از روشنی پل میزند
طرفه خورشیدی که غرق شور و نورم میکند
زیر نور ارغوانی ها مرورم میکند
اندک اندک تا طپیدن های گرمم می برد
در دل دریا فرو از شوق و شرمم می برد
«قطره ی سرگشته ی عاشق» خطابم میکند
با خطابش همجوار روح آبم میکند
تیغ یادش ریشه ی اندوه و غم را میزند
آفتاب هستی اش چشم عدم را میزند
اینک از اعجاز او آیینه ی من صیقلی است
طالع از آفاق جانم آفتاب «یاعلی» است
«یاعلی» می تابد و عالم منور میشود
باغ دریا غرق گل های معطر میشود
چشم هستی آب ها را جز علی مولا ندید
جز علی مولا برای نسل دریاها ندید
موج نام نامیاش پهلو به مطلق میزند
تا ابد در سینه ها کوس اناالحق میزند
قلب من با قلب دریا همسُرایی می کند
یاد از آن دریای ژرف ماورایی می کند
اینک این قلب من و ذکر رسای «یاعلی»
غُرش بی وقفه ی امواج، در دریا «علی»
موج ها را ذکر حق اینسو و آنسو میکشد
پیر دریا کف به لب آورده، یاهو میکشد
مثل مرغان رها در اوج می چرخد دلم
شادمان در خانقاه موج می چرخد دلم
موج چون درویش از خود رفته[هی] کف میزند
صوفی گرداب ها می چرخد و دف میزند
ناگهان شولای روحم ارغوانی میشود
جنگل انبوه دریاها خزانی میشود
کلبه ی شاد دلم ناگاه میگردد خراب
باز ضربت میخورد مولای دریا از سراب
پیش چشمم باغ های تشنه را سر میبرند
شاخه هایی سرخ از نخلی تناور میبرند
خارهای کینه قصد نوبهاران میکنند
روی پل تابوتها را تیرباران میکنند
در مشام خاطرم عطر جنون می آورند
بادهای باستانی بوی خون می آورند
* * *
صورت اندیشه ام سیلی ز دریا میخورد
آخرین برگ از کتاب آب ها، تا میخورد
پایان