عنوان کتاب
انسان شناسى اسلامى
نویسنده: برنجکار، رضا
سخن آغازین
شناخت انسان از علایق و دغدغه هاى دیرین بشر بوده که روزبه روز بر ضرورت و اهمیت پرداختن به آن افزوده مى شود. مفهوم انسان در کنار مفهوم خدا و جهان یکى از مفاهیم بنیادى اندیشه بشرى است.
مکاتب مختلف بشرى در شرق و غرب، به گونه هاى متفاوتى به تبیین انسان و ویژگى هاى او پرداخته اند. امروزه انسان شناسى با رویکرد تجربى و گاهى فلسفى در مد نظر مجامع علمى است و به شیوه علمى و با استفاده از روش هاى مقبول در علوم اجتماعى و انسانى جزو تحقیقات و رشته هاى دانشگاهى قرار گرفته است. بااین حال این تلاش ها- به دلایل مختلف که مجال ذکر آن در اینجا نیست- از شناخت و تبیین انسان ناتوان اند. این روش ها حتى قادر به حل بحران هاى پیشِ روى انسان معاصر نیز نیستند؛ بحران هاى فردى و اجتماعى فراوانى که گریبان گیر انسان معاصر است و پاره اى از آنها عبارتند از: بحران خودناشناسى، بیگانگى، تنهایى، بى معنایى، گسست نسلى، اضطراب، شتاب زدگى، نارضایتى از خود، اضمحلال خانواده. در امواج پرتلاطم عصر مدرنیسم راه صحیح براى شناخت انسان و بحران هاى یاد شده، انسان شناسى دینى است. چراکه جامعیت، اتقان و خطاناپذیرى، توجه به مبدأ و معاد و توجه همه جانبه به ساحت هاى وجودى انسان از ویژگى هاى انسان شناسى دینى است. اما در انسان شناسى تجربى، فلسفى و عرفانى از برخى از این ابعاد غافل مانده اند.
در میان انسان شناسى دینى موجود، انسان شناسى اسلامى از امتیازات برترى نسبت به انواع بدیل خود برخوردار است. دین مبین اسلام در میان ادیان الاهى توجهى خاص به انسان دارد. از منظر اسلام، انسان موجودى است چندبُعدى، که همه ابعاد او در سرشت انسانى اش نقش اساسى دارد. در قرآن، انسان اشرف مخلوقات و خلیفه خداوند روى زمین معرفى شده است. در مصادر روایى نیز انسان شناسى را مقدمه اى براى خداشناسى دانسته اند.
انسان شناسى اسلامى پاسخى است به پرسش هاى بنیادین فراوانى که نقش بسزایى در نگرش آدمى به انسان در « زندگى و معناى آن و هدفمند نمودن زندگى دارد. براساس همین ضرورت است که درس تألیف آقایان حجت الاسلام » انسان شناسى اسلامى « در برنامه دروس معارف قرار گرفته. کتاب » اسلام دکتر رضا برنجکار، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه تهران، و دکتر على نقى خدایارى، عضو هیئت علمى جامعة المصطفى العالمیة، در پى این منظور به رشته تحریر درآمده است.
معاونت پژوهشى دانشگاه معارف اسلامى ضمن تشکر از نویسندگان این اثر، از دیدگاه ها، پیشنهادها و انتقادهاى استادان و دانشجویان عزیز در بهبودبخشى به غناى کتب درسى استقبال مى نماید.
معاونت پژوهشى دانشگاه معارف اسلامى
گروه مبانى نظرى اسلام
مقدمه
سعادت انسان در گرو اعتقاد صحیح و عمل صالح است، و بدون شناخت، دست یافتن به این دو امر مهم ممکن نیست. در میان شناخت هاى گوناگون، معرفت انسان نسبت به خود از اهمیت دوچندان برخوردار است. آدمى با شناخت خود به فقر وجودى اش پى مى برد و از رهگذر آن به آفریدگار بى نیاز مى رسد و با معرفت خدا به جستجوى پیامبر خدا و دین او، براى رسیدن به راه و رسم پرستش و دستیابى به برنامه تکامل و سازندگى برمى خیزد. از دیگر سو، انسان به طور فطرى مایل به شناخت حقیقت و آثار هر چیزى است و از آنجا که خود را از همه چیز به خود نزدیک تر مى بیند، مایل است خود را بشناسد و بداند از کجا آمده و به کجا مى رود؟ بر این پایه ضرورى ترین و سودمندترین شناخت براى انسان، خودشناسى است و به تعبیر امام باقر )ع( هیچ شناختى چون خودشناسى نیست.
انسان براساس تفسیرى که از خود و ساحات وجودى و امکانات معرفتى خویشتن دارد به تفکر در جهان هستى و نسبت خود با آن مى پردازد. بدین سان پاسخگویى به پرسش هاى اساسى در حوزه آغاز و انجام انسان، فلسفه حیات و چگونگى دستیابى به سعادت، همگى براساس شناخت انسان امکان مى یابد.
رستگارى فردى و اجتماعى انسان و رهایى وى از مشکلات فردى، خانوادگى و اجتماعى با شناخت همه جانبه انسان و ملاحظه ارتباط میان او و خدا امکان پذیر خواهد بود.
نکته مهم در انسان شناسى این است که چگونه باید انسان را شناخت؟ تا کنون راه هاى متفاوتى از سوى اندیشمندان، فیلسوفان و عارفان ادیان مختلف براى شناخت انسان پیموده شده و مکاتب متعددى در این حوزه پدید آمده است که هرکدام از منظرى خاص و با رویکردى ویژه، بخشى از ابعاد وجودى انسان را مورد مطالعه قرار داده اند. در این میان انسان شناسى اسلامى به دلیل استناد به معارف وحیانى و جامعیت مباحث و پرداختن به ابعاد اساسى و مسائل کلیدى انسان، راه و روشى بى بدیل در عرصه انسان شناسى است.
درصدد بیان مهم ترین معارف اعتقادى اسلام درباره انسان است. در این اثر که » انسان شناسى اسلامى « برطبق ضوابط معاونت پژوهشى دانشگاه معارف اسلامى تدوین شده، کوشش به عمل آمده تا مطالب مطرح شده مستند به منابع اصیل دینى یعنى آیات قرآن کریم و احادیث معصومان )علیهم السلام( باشد.
در این راستا از آرا و سخنان مفسران قرآن و شارحان احادیث نیز بهره برده شده است. از آنجا که آموزه هاى وحیانى در موضوعات معرفتى و اعتقادى اغلب تعبدى نبوده و ارشاد به حکم عقل یا تذکر به امور وجدانى اند محتواى این کتاب نیز از این لحاظ متنوع است. درحقیقت یکى از ویژگى هاى انسان شناسى دینى در مباحث مهمى مانند رابطه انسان با خدا و جبر و اختیار، تذکرى و وجدانى بودن آموزه هاى آن است. به این معنا که انسان پس از مواجهه با داده هاى وحى درباره خود، حقیقت آن را با عقل یا فطرت خود عمیقاً درمى یابد و درستى آن را وجدان مى کند.
امید مى رود این کتاب علاوه بر دانشجویان، مورد استفاده دیگر دوستداران علوم اسلامى نیز قرار گیرد، و با یادآورى هاى اساتید محترم و دانشجویان گرامى خطاها و کاستى هاى آن اصلاح گردد. در پایان از همه کسانى که به نحوى در تدوین، آماده سازى و نشر کتاب مؤثر بوده اند به ویژه جناب آقاى دکتر کلانترى رئیس محترم دانشگاه معارف اسلامى، جناب آقاى گرامى معاون پژوهشى دانشگاه معارف اسلامى، جناب آقاى ابوذر رجبى مدیر محترم گروه مبانى نظرى اسلام و جناب آقاى امیرعباس رجبى ویراستار محترم کتاب تشکر مى کنیم.
رضا برنجکار
على نقى خدایارى
پاییز 831
فصل اول: کلیات
اهداف
. آشنایى با تعاریف انسان شناسى.
. آشنایى با ضرورت انسان شناسى و ارتباط آن با دیگر حوزه هاى معرفتى.
8. آشنایى با ویژگى ها و مزایاى انسان شناسى دینى.
4. آگاهى از کاستى هاى مکاتب غیرالاهى در انسان شناسى.
مفهوم انسان شناسى
انسان شناسى در مفهوم عام آن، علوم انسانى و رفتارى همچون تاریخ، جامعه شناسى، روانشناسى، اخلاق، علوم تربیتى، سیاست، مدیریت، فلسفه و زبان را دربرمى گیرد که هریک از جنبه اى خاص به انسان مى پردازند. حتى مطالعات فیزیکى و زیست شناسى درباره انسان بخشى از این مفهوم انسان شناسى است. 8 بدین سان به تعداد علومى که درباره انسان بحث مى کنند، انسان شناسى وجود دارد که مجموع آنها را انسان شناسى در مفهوم عام آن مى نامیم.
گاه انسان شناسى در معناى خاص ترى نیز به کار مى رود. براى مثال، انسان شناسى به دانشى گفته مى شود که به گونه اى خاص به خاستگاه و جایگاه انسان در میان حیوانات مى پردازد. 4 این دانش به شناخت فلسفى انسان نیز اطلاق مى گردد که انسان را به عنوان یک کل- و نه صرفاً یک متعلق اجتماعى- لحاظ مى کند؛ مانند پدیدارشناسى و اگزیستانسیالیسم.
گاه انسان شناسى را از حیث روش بر چهار قسم مى دانند: دینى، فلسفى، عرفانى و تجربى. براساس این تقسیم، پاره اى از علوم تجربى )همچون روان شناسى و جامعه شناسى( و بخشى از برخى علوم تجربى)مانند فیزیک و زیست شناسى( که درباره انسان به بحث مى پردازد، ذیل انسان شناسى تجربى جاى مى گیرند. آنچه عرفا با کشف و شهود درباره انسان مى یابند، انسان شناسى عرفانى نامیده مى شود.
تحلیل هاى عقلى فیلسوفان براساس مبانى فلسفى درباره انسان بما هو انسان نیز انسان شناسى فلسفى است و نیز آنچه دین درباره انسان مى گوید، انسان شناسى دینى عنوان مى گیرد.
البته درمورد این تقسیم، نکته درخور توجه این است که در انسان شناسى دینى تحلیل هاى عقلى و داده هاى شهودى و تجربى نیز مى تواند جایگاه داشته باشد؛ زیرا برخى مطالب دین درباره انسان، امورى است ارشادى و تذکراتى است وجدانى. افزون بر این، آنچه انسان شناسى دینى را از دیگر انواع انسان شناسى متمایز مى سازد، استناد به منابع معتبر دینى است.
» انسان شناسى اسلامى « در کتاب پیشِ رو نوع اخیر انسان شناسى مطمح نظر است، ازهمین رو این اثر را نام نهادیم. اما این بدان معنا نیست که همه مباحث کتاب امور تعبدى است، بلکه بسیارى از آنها مسائلى عقلى و وجدانى است که منابع دینى بدان ها پرداخته اند.
براى آنکه همه سخنان اسلام درباره انسان را مورد بحث قرار دهیم، باید مباحث اخلاقى و فقهى و بسیارى از عقاید اسلامى را بکاویم. به واقع رسالت همه پیامبران هدایت انسان و نشان دادن راه سعادت اوست، ازاین رو بیشتر آموزه هاى اسلامى به نوعى به انسان بازمى گردد. آنچه در این اثر بدان خواهیم پرداخت، بیان مهم ترین معارف اعتقادى اسلام درباره انسان است. به دیگر سخن، تبیین مبانى کلى انسان شناسى دینى مراد ماست، نه بیان هرچه دین درباره انسان گفته است.
درمورد برترى انسان شناسى دینى نسبت به دیگر اقسام انسان شناسى دو نکته درخور توجه است: . انسان شناسان برجسته خود اعتراف دارند که هنوز نتوانسته اند انسان را به درستى388 م( انسان شناس معاصر و برنده دو جایزه نوبل، در کتاب انسان، - بشناسند. آلکسیس کارل ) 14 موجود ناشناخته مى گوید:
علومى که از موجودات زنده به طور عام و از افراد آدمى به طور خاص بحث مى کنند، چندان پیشرفت نکرده و هنوز در مرحله توصیف باقى مانده اند. حقیقت این است که انسان مجموعه پیچیده و مبهم و غیرقابل تفکیکى است که نمى توان آن را به آسانى شناخت و هنوز روش هایى که بتوانند او را در اجزا و در مجموع و در روابطش با محیط خارج بشناسند، وجود ندارد. 8
او پس از بیان برخى دلایل چنین نتیجه مى گیرد:
بنابراین انسانى که متخصصان هر رشته از این علوم مى شناسند نیز واقعى نیست، بلکه شبحى ساخته و پرداخته تکنیک هاى همان علم است. 3
سخنان کارل ناظر به انسان شناسى تجربى است. انسان شناسى فلسفى نیز تنها به برخى جنبه هاى انسان پرداخته 1 و از این سو شهودهاى عرفا نیز براى دیگران حجیت ندارد. اما این در حالى است که دین به انسان نگاهى همه جانبه دارد و آموزه هایش درک پذیر است.
. آفریننده هر موجودى بهتر از هرکس آن موجود را مى شناسد و مى تواند آن را معرفى کند:
أَلَا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَطِیفُ الْخَبیرُ؛ آیا کسى که آفریده است نمى داند؟ با اینکه او خود باریک بین آگاه است.
بارى، آفریننده انسان حقیقت این موجود پیچیده را مى شناسد و از همه ابعاد و اسرار او آگاه است.
ضرورت و اهمیت انسان شناسى
علم و شناخت مقدمه همه امور است. مهم ترین و ضرورى ترین شناخت براى آدمى شناخت خود است و تا کسى بدین مهم نایل نگردد، نمى تواند به شناخت دیگر موجودات دست یابد. ازاین روست که امام باقر )ع( هیچ شناختى را براى انسان، همچون شناخت نفس نمى داند:
لَا مَعْرِفَةَ کَمَعْرِفَتِکَ بنَفْسِک
؛ هیچ شناختى مانند این نیست که خود را بشناسى.
امام على )ع( نیز معرفت نفس را مقدمه دیگر معرفت ها مى شمارد:
من جهل نفسه کان بغیر نفسه أجهل
؛ آن که خود را نشناسد، به غیر خود، نادان تر است.
بدین ترتیب بدون انسان شناسى، سه محور اساسى اندیشه بشرى، یعنى خدا و جهان و انسان تبیین نخواهد شد.
انسان شناسى و خداشناسى
در احادیث بسیارى معرفت نفس، مقدمه معرفت خدا دانسته شده است:
من عرف نفسه، فقد عرف ربه
؛ 8 هرکس خود را بشناسد، خدایش را شناخته است.
أعرفکم بنفسه أعرفکم بربه
؛ 4 هرکه به نفس خویش آگاه تر باشد، به خداى خویش عارف تر است.
در توضیح این روایات مى توان به ارتباط شناخت عقلى و قلبى خدا با انسان شناسى پرداخت. یکى از مهم ترین راه هاى اثبات عقلى خدا سیر انفسى است. در این طریق انسان پس از رفع تعلقات دنیایى و اندیشه هاى مختلف و بازگشت به خویش، روح و جانش را مى یابد که در حال تغییر و تبدّل است. در این حال، عقل بر صانعیت و غنى بودن خداوند استدلال مى کند.
از سوى دیگر، از آنجاکه خداوند خود را بر قلب و روح انسان شناسانده است، در قلب او معرفتى شهودى پدید مى آید. امام صادق )ع( درباره معرفت قلبى مى فرماید:
ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ وَ نَسُوا الْمُوَقَتَ وَ سَیَذْکُرُونَهُ یَوْماً وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یَدْرِ
أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَ لَا مَنْ رَازِقُه؛
معرفت در دل آنها ثابت ماند، و جایگاه آن را فراموش کردند. روزى آن را به یاد خواهند آورد و اگر چنین نبود، هیچ کس نمى دانست که آفریننده و روزى دهنده اش کیست.
. انسان شناسى و جهان شناسى
انسان پس از اینکه به خود و قلمرو شناختش آگاه شد، مى تواند در همان قلمرو به بررسى و شناخت جهان بپردازد. اساساً انسان بخش مهمى از جهان است، ازاین رو شناخت آن در تفسیر جهان- از جهات مختلف- اثرگذار خواهد بود. اگر در انسان شناسى آشکار شود که انسان، وجودى پیش از جهان کنونى داشته و پس از این نیز در جهانى دیگر خواهد زیست، این دیدگاه، تفسیر خاصى از جهان را در اختیار ما مى نهد؛ تفسیرى که بر پایه آن، جهان کنونى بخشى از هستى بوده و در مجموعه هستى کارکرد خاصى دارد.
بقاى نفس پس از مرگ و بازگشت دوباره به بدن براى بهره مندى از پاداش و تحمل کیفر، نمودار آن است که جهان کنونى مقدمه جهان آخرت است. به واقع اگر در انسان شناسى هدف آفرینش انسان را پرستش خدا و رسیدن به کمال بدانیم، جهان به منزله ابزارى براى عبادت خدا و رسیدن به سعادت تفسیر خواهد شد.
8. انسان شناسى، سعادت و رفتار انسان
مهم ترین پرسش هاى مربوط به انسان عبارت است از: از کجا آمده ام؟ به کجا مى روم؟ آمدنم بهرچه بود؟ چه باید بکنم؟ در این میان پرسش آخر آن چنان اهمیتى دارد که مى توان آن را مهم ترین مسئله آدمى و بلکه تنها مسئله او دانست. براى پاسخ به این سؤال باید بدانیم که کیستیم، چه مى توانیم انجام دهیم، از کجا و براى چه آمده ایم و به کجا مى رویم.
به نظر مى رسد مشکلات انسان معاصر به دیدگاه نادرست او درباره انسان بازمى گردد.
بدین سان تا زمانى که نگره بشر معاصر درباره آدمى اصلاح نشود، بحران هاى فردى و اجتماعى رو به افزایش خواهد بود. یکى از مشکلات اصلى انسان شناسى جدید، انسان مدارى در مفهوم جدید آن است. در این مفهوم، محوریت با عقل خودبنیاد بشرى و منقطع از وحى است. این تلقى از انسان در قرن چهاردهم میلادى واکنشى بود به برخى از آموزه ها و رفتارهاى نادرست کلیسا در قرون وسطى که از قرن هفدهم به بعد نیز اوج گرفت. البته حامیان این اندیشه اصل تلقى خود از انسان را به یونان باستان ارجاع مى دادند. بعدها با حکومت تجربه گرایى 8 و شکل خاص آن یعنى اثبات گرایى، 3 عقل، به عقل معطوف به تجربه تحویل شد. بر این مبنا، عقل بر روى داده هاى تجربى عمل مى کند و از داشتن معلومات مستقل از تجربه محروم است. بدین ترتیب آدمى در شناخت انسان و جهان نه تنها از دین، بلکه از عقل مستقل نیز محروم شد و این گونه بود که تجربه و استنتاجات عقل از آن، معتبر گردید.
یکى از پیامدهاى انسان مدارى بدین معنا، سکولاریسم 1 و دخالت ندادن دین در عرصه مناسبات اجتماعى است. از دیگر نتایج این اندیشه، نگاه مادى گرایانه به انسان و تلقى ماشینیسم درباره اوست.
بحران هویت انسان، از خود بیگانگى، بالا رفتن آمار بیمارى هاى روانى و خودکشى، بى بندوبارى، سست شدن اخلاق و روابط عاطفى انسان ها و نیز پیدایش دو جنگ بزرگ اول و دوم جهانى که به ویرانى اروپا و کشته شدن میلیون ها انسان انجامید، ازجمله عواقب دهشتناک تفکر جدید در باب انسان بود.
در تحلیل این مشکلات باید گفت عقل منقطع شده از وحى و تحویل شده به تجربه تنها به جسم انسان مى نگرد و از واکاوى نفس و جان آدمى ناتوان است. این عقل اگر هم درمورد نفس بحث کند، آن را به بدن و ویژگى هاى آن تحویل خواهد کرد. بدین ترتیب با کنار گذاردن وحى و عقل مرتبط با آن، حقیقت انسان نیز کنار نهاده مى شود و انسان پدیده اى همچون دیگر پدیده ها در نظر گرفته خواهد شد.
درواقع با فراموشى خداوند یا به تعبیر نیچه با مردن خدا، انسان نیز به فراموشى سپرده شده و خواهد مرد.
قرآن کریم مى فرماید:
وَلَا تَکونُوا کالَذِینَ نَسُوا اللَهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِک هُمُ الْفَاسِقُون ؛ و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او ]نیز[ آنان را دچار خودفراموشى کرد؛ آنان همان نافرمانانند.
بى تردید راه حل این مشکلات استفاده از عقل معطوف به وحى است؛ عقلى که مى باید از تجربه نیز بهره مند باشد. بنابراین نباید انسان را به یکى از ابعادش محدود کرد، بلکه مى باید همه توانمندى هاى او را به رسمیت شناخت.
خلاصه فصل
. انسان شناسى داراى تعریف هاى گوناگون بوده و به لحاظ روش به چهار قسم دینى، فلسفى، عرفانى و تجربى تقسیم مى شود. . آنچه دین درباره انسان مى گوید، انسان شناسى دینى است. در انسان شناسى دینى از تحلیل هاى عقلى
و داده هاى شهودى و تجربى نیز استفاده مى شود، اما شاخصه اصلى انسان شناسى دینى، استناد به منابع معتبر دینى است. انسان شناسى دینى به دلیل بهره گیرى از منابع وحیانى، صحیح ترین و کامل ترین مکتب در شناخت انسان است.
8. در اهمیت انسان شناسى همین بس که بدانیم بدون انسان شناسى، سه محور اصلى اندیشه بشرى یعنى خدا، جهان و انسان تبیین نخواهد شد. انسان شناسى، مقدمه خداشناسى، لازمه جهان شناسى و ضرورت انکارناپذیر دستیابى انسان به کمال و سعادت حقیقى است.
پرسش و پژوهش
. چه تعریف هایى از انسان شناسى مطرح شده است؟ به نظر شما کدام تعریف مناسب تر است؟. ویژگى ها و مزایاى انسان شناسى دینى را تبیین کنید.
8 . کاستى هاى مکاتب غیرالاهى در انسان شناسى را توضیح دهید.
4 . ضرورت شناخت انسان و ارتباط آن با دیگر حوزه هاى شناختى را بررسى کنید.
منابعى براى مطالعه بیشتر
. محمدتقى جعفرى، انسان در افق قرآن.
. محمدتقى مصباح یزدى، معارف قرآن )انسان شناسى(.
8 . مرتضى مطهرى، مقدمه اى بر جهان بینى اسلامى )جهان بینى توحیدى(.
4 .حسین نصر، انسان و طبیعت )بحران معنوى انسان متجدد(.
. هانس دیرکس )گردآورنده(، انسان شناسى فلسفى.
. محمد محمدى رى شهرى، انسان شناسى از منظر قرآن و حدیث، ترجمه حمیدرضا شیخى.
8 . محمود رجبى، انسان شناسى.
3 . غلامحسین گرامى، انسان در اسلام.
1 . دانیل بیتس و فرد پلاگ، انسان شناسى فرهنگى.
. عبدالله نصرى، مبانى انسان شناسى در قرآن.
. محمود روح الامینى، گرد شهر با چراغ: مبانى انسان شناسى.
. ناصر فکوهى، تاریخ اندیشه و نظریه هاى انسان شناسى.
فصل دوم: آفرینش انسان و عوالم وجودى او
اهداف
. آشنایى با آفرینش انسان و مراحل آن.
. آشنایى با عوالم پیشین و فلسفه حضور انسان در آنها.
8. آشنایى با عوالم پسین و فرجام نهایى انسان.
4. بررسى نقش آگاهى از عوالم وجودى انسان در نگاه ما به او.
از مباحث مهم انسان شناسى، مسئله آفرینش انسان است؛ آن گونه که در مواضع مختلف قرآن کریم نیز این موضوع مطرح شده است. قرآن کریم چگونگى آفرینش انسان و مراحل آن را به عنوان آیتى الهى بازگو و انسان ها را دعوت مى کند که در آفرینش خود بیندیشند تا به قدرت و ربوبیت الاهى پى برند و به رستاخیز دوباره انسان باور بیابند:
وَیقُولُ الْإِنْسَانُ أَإِذَا مَا مِتُ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیاً* أَوَلَا یذْکرُ الْإِنْسَانُ أَنَا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یک شَیئًا؛ و آیا انسان به یاد نمى آورد »؟ آیا وقتى بمیرم، راستى زنده ]از قبر[ بیرون آورده مى شوم « : انسان مى گوید
که ما او را قبلًا آفریده ایم و حال آنکه چیزى نبوده است؟
ماده آفرینش انسان
یکى از مباحثى که قرآن کریم در باب آفرینش انسان به کرّات مطرح نموده، مسئله ماده و منشأ آفرینش انسان است. در قرآن کریم از مواد مختلفى به عنوان ماده خلقت انسان یاد شده که در نگاه نخست ممکن است میان آنها ناسازگارى به چشم آید، ازاین رو بجاست با دسته بندى این آیات به تحلیل و جمع بندى آنها بپردازیم.
. زمین
منشأ آفرینش انسان شمرده شده: » زمین « ، در پاره اى از آیات مِنْهَا خَلَقْنَاکمْ وَفِیهَا نُعِیدُکمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکمْ تَارَةً أُخْرَی ؛ 8 از این ]زمین [ شما را آفریده ایم، در آن شما را بازمى گردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون مى آوریم.
هُوَ أَنْشَأَکمْ مِنَ الْأَرْض ؛ِ 4 او شما را از زمین پدید آورد.
. خاک
آفریده شده اند؛ مانند: » خاک « در برخى آیات آمده است که انسان ها از یا أَیهَا النَاسُ إِنْ کنْتُمْ فِی رَیبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَا خَلَقْنَاکمْ مِنْ تُرَاب ؛ اى مردم، اگر درباره برانگیخته شدن در شک هستید، پس ]بدانید[ که ما شما را از خاک آفریده ایم.
8. گِل
معرفى شده است؛ همچون این آیه: » گل « گاه نیز ماده نخستین انسان... وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِین ؛ ... و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد.
در این آیه واژه طین )/ گل( به کار رفته که در برخى آیات همراه با اوصاف و ویژگى هاى خاصى نیز« : آمده است. در جایى مى خوانیم
إِنَا خَلَقْنَاهُمْ مِنْ طِینٍ لَازِب
». 8 لازب به معناى چسبنده است. 3
استفاده شده: » صلصال « در برخى آیات نیز از تعبیر خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کالْفَخَارِ؛ 1 انسان را از گل خشکیده اى سفال مانند، آفرید.
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون ؛ 8 و درحقیقت، انسان را از گِلى خشک، از گلى سیاه و بدبو، آفریدیم.
صلصال به معناى گل خشک است که چون به آن دست زنند، صدا مى کند. 8 جالب توجه اینکه پس از هر دو آیه یادشده، به آفرینش جن از آتش نیز اشاره رفته تا بر تقابل جن و انس از نظر خاستگاه پیدایش تأکید شود. 8
4. آب )ماء(
دانسته شده: » ماء « ، در برخى آیات ماده آفرینش انسان و موجودات زنده دیگر وَاللَهُ خَلَقَ کلَ دَابَةٍ مِن مَاءٍ ...؛ 88 و خداست که هر جنبنده اى را ]ابتدا[ از آبى آفرید ....
وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کلَ شَی ءٍ حَی ؛ 84 و هر چیز زنده اى را از آب پدید آوردیم.
وَهُوَ الَذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا؛ 8 و اوست کسى که از آب، بشرى آفرید و او را]داراى خویشاوندى [ نَسَبى و دامادى قرار داد.
درباره مفهوم ماء )/ آب( دیدگاه هاى مختلفى بیان شده است. برخى مقصود از ماء را نطفه مرد دانسته و برخى نیز آن را به آب محسوس تفسیر کرده اند. 8 در این میان پاره اى نیز ماء را نوع خاصى از آب که بسیطتر از آب محسوس است، معرفى کرده و برآن اند که این ماده، نخستین آفریده مادى است که دیگر موجودات مادى از آن آفریده شده اند. 88 اینان به احادیثى نیز استناد جسته اند. براى مثال، امام باقر )ع( فرمود:
کانَ اللَهُ وَ لَا شَی ءَ مَعَهُ فَخَلَقَ الشَی ءَ الَذِی جَمِیعُ الْأَ شْیاءِ مِنْهُ وَ هُوَ الْمَاءُ. 83
در حدیثى دیگر از امام صادق )ع( مى خوانیم که نخستین آفریده خدا آن چیزى است که تمامى اشیا از است. » ماء « آن آفریده شده اند و آن 81
. نطفه
آفریده شده است؛ مانند: » نطفه « در پاره اى آیات تصریح شده که انسان از خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ ... ؛ 4 انسان را از نطفه اى آفریده است.
. نطفه آمیخته
معرفى شده است: » نطفه امشاج « در آیه اى ماده آفرینش انسان إِنَا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ ...؛ 4 ما انسان را از نطفه اى اندرآمیخته آفریدیم.
امشاج جمع مشیج و مشج به معناى مختلط است. 4 بسیارى از مفسران قرآن این عبارت را اختلاط نطفه مرد و زن معنا کرده اند. 48 برخى مفسران نیز ضمن اشاره به این تفسیر، احتمالات دیگرى ممکن است به اختلاط » نطفه مخلوط « نیز مطرح نموده اند. در تفسیر نمونه آمده است: آفرینش انسان از اشاره باشد؛ چنان که در روایات نیز به اجمال بدان اشاره شده » اوول « با » اسپرم « نطفه مرد و زن و ترکیب است. همچنین ممکن است استعدادهاى مختلف در درون نطفه )از نظر عامل وراثت( و یا اختلاط مواد مختلف ترکیبى نطفه نیز مطمح نظر باشد؛ چراکه از ده ها ماده مختلف تشکیل یافته است. معناى اخیر از همه جامع تر و مناسب تر مى نماید. 44
8. علق
خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَق ؛ « : به عنوان ماده آفرینش انسان ذکر شده است » علق « در آیه اى نیز 4 انسان را از». عَلَق آفرید علق به معناى قطعه خون جامد )خون بسته( است 4 که از تبدیل نطفه پدید آمده است. از آنجا که این قطعه خون نمناک بوده و به اشیاى دیگر مى چسبد، بدان علقه گفته مى شود. 48
مراحل آفرینش انسان
شاید در نگاه نخست بین آیاتى که در باب منشأ آفرینش انسان ذکر شد، ناسازگارى به نظر آید، اما چنان که در برخى دیگر از آیات آمده و مفسران نیز بر آن تأکید کرده اند، آیات یادشده بیانگر مراحل آفرینش انسان است. دراین باره در آیاتى مى خوانیم:
هُوَ الَذِیخَلَقَکمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَ یخْرِجُکمْ طِفْلًا ...؛ 43 او همان کسى است که شما را از خاکى آفرید، سپس از نطفه اى، آنگاه از علقه اى، و بعد شما را ]به صورت [ کودکى برمى آورد ....
یا أَیهَا النَاسُ إِنْ کنْتُمْ فِی رَیبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَا خَلَقْنَاکمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَقَةٍ وَغَیرِ مُخَلَقَةٍ؛ 41 اى مردم اگر درباره برانگیخته شدن در شک هستید، پس ]بدانید[ که ما شما را از خاک آفریده ایم، سپس از نطفه، سپس از علقه، آنگاه از مضغه ]/ پاره گوشت [، داراى خلقت کامل و
]احیاناً[ خلقت ناقص.
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِین * ثُمَ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکین * ثُمَ خَلَقْنَا النُطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَک اللَهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِین ؛ و به یقین، انسان را از عصاره اى از گِل آفریدیم. سپس او را ]به صورت [ نطفه اى در جایگاهى استوار قرار دادیم. آنگاه نطفه را به صورت علقه ]/ خون بسته [ درآوردیم. پس آن علقه را ]به صورت [ مضغه ]/ پاره گوشت [ گردانیدیم، و آنگاه مضغه را استخوان هایى ساختیم، بعد استخوان ها را با گوشتى پوشانیدیم، آنگاه ]جنین را در[ آفرینشى دیگر پدید آوردیم. پس والاست خدا که بهترین آفرینندگان است.
« طبرسى و ابن شهرآشوب نیز برآن اند که تعابیر
تراب
طین « ،»
حمإٍ مسنون « ،»
« و »
صلصال
بیانگر حالات ]و مراحل [ آفرینش آدم )ع( است. »
بر این اساس مى توان آیات یادشده را این گونه جمع بندى کرد: وقتى خاک زمین با آب ترکیب مى شود، گل چسبنده به وجود مى آید که این گل پس از مدتى به گِل سیاه و خشک و بدبو بدل مى گردد. از همین گِل در یک مرحله، نخستین انسان، یعنى حضرت آدم )ع( آفریده شد و در مرحله بعد نطفه مرد به وجود آمد و نطفه مرد نیز با تخمک زن ترکیب شد و از این موجود مرکب، علقه و مضغه و در نهایت انسان پدید آمد. بدین ترتیب بین تعابیر مختلف قرآن درمورد مبدأ آفرینش انسان تناقضى وجود ندارد.
« شایان ذکر است این بحث درباره آفرینش بدن انسان است، نه روح او. مفسران عبارت ثُمَ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ را که پس از پوشاندن گوشت به استخوان ها ذکر شده، اشاره به دمیدن روح در بدن دانسته اند که ».
آخرین مرحله آفرینش آدمى است؛ بدین بیان که پس از این مرحله، انسان به موجودى زنده، گویا، شنوا و بینا بدل مى گردد. در اینجا به کلامى از امیرالمؤمنین )ع( در باب آفرینش حضرت آدم )ع(بسنده مى کنیم: 8
آنگاه خداى سبحان، از زمین درشتناک و از زمین هموار و نرم و از زمین شیرین و از زمین شوره زار، خاکى برگرفت و به آب بشست تا یکدست و خالص گردید. پس نمناکش ساخت تا چسبنده شد و از آن پیکرى ساخت داراى اندام ها و اعضا و مفاصل، و خشکش نمود تا خود را بگرفت- چون سفالینه- و تا مدتى معین و زمانى مشخص سختش گردانید. آنگاه از روح خود در آن بدمید. آن پیکر گلین که جان یافته بود، از جاى برخاست که انسانى شده بود با ذهنى که در کارها به جولانش درآورَد و با اندیشه اى که در کارها تصرف کند و ]با[ عضوهایى که چون ابزارهایى به کارشان گیرد و ]با[ نیروى شناختى که میان حق و باطل فرق نهد و طعم ها و بوى ها و رنگ ها و چیزها را دریابد .... 4
پدر و مادر مشترک
از دیگر مسائلى که در قرآن کریم بدان تصریح شده، آفرینش انسان ها از یک پدر و مادر است:
یا أَیهَا النَاسُ اتَقُوا رَبَکمُ الَذِی خَلَقَکمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَ مِنْهُمَا رِجَالًا کثِیرًا وَنِسَاءً؛ آفرید و جفتش را ]نیز[ از او آفرید، و » نفس واحدى « اى مردم، از پروردگارتان که شما را از از آن دو، مردان و زنان بسیارى پراکنده کرد، پروا دارید.
یک تن( حضرت آدم )ع( است /( » نَفْسٍ وَاحِدَةٍ « منظور از « و مقصود از تعبیر آن است که انسان ها فرزندان آدم و حوایند. » وَبَثَ مِنْهُمَا رِجَالًا کثِیرًا وَنِسَاءً از دیگر آیات قرآن کریم که در باب پدید آمدن انسان ها از یک پدر و مادر مى توان بدان استناد». یا بَنِی آدَمَ لَا یفْتِنَنَکمُ الشَیطَانُ کمَا أَخْرَجَ أَبَوَیکمْ مِنَ الْجَنَةِ « جست، آیه کریمه 8 است که در آن، آدم و حوا پدر و مادر فرزندان آدم معرفى شده اند. براین اساس از آیات قرآن برمى آید که انسان ها- با هر نژاد و رنگ پوست- فرزندان آدم و حوا هستند. در احادیث آفرینش حضرت آدم )ع( نیز این مسئله به نوعى بازتاب یافته است. 3
عوالم وجودى انسان
از دیدگاه متون دینى، جهان زیستى انسان منحصر به این جهان مشهود و محسوس نیست، بلکه انسان پیش از پاى گذاردن به دنیا مراحلى را پشت سر گذاشته و پس از این دنیا نیز عوالمى را پشت سر خواهد نهاد. به طورکلى عوالم وجودى انسان به سه دسته تقسیم مى شود: عوالم پیش از دنیا )عوالم پیشین(، عالم دنیا و نیز عوالم پس از دنیا )عوالم پسین(. ناگفته پیداست که عالم دنیا محدوده زمانى انعقاد نطفه تا لحظه مرگ است. حال به اختصار به عوالم پیشین و پسین مى پردازیم.
. عوالم پیشین
انسان پیش از ورود به این دنیا، مراحل و عوالمى پشت سر نهاده که در احادیث از آنها با تعابیر مختلفى چون عالم ذر، عالم طینت، عالم ارواح و عالم اظلّه یاد شده است. درباره چیستى این عوالم و چگونگى حضور و گذر انسان از آنها سخن بسیار است و عالمان اسلامى نیز با رویکردها و نگرش هاى مختلف دلایل قرآنى و روایى این موضوع را بررسیده اند. 1 از آنجاکه وقوع عوالم پیشین امرى است که با دلایل عقلى نمى توان درباره آن نفیاً و اثباتاً سخن گفت، ناگزیر باید به آیات قرآن کریم و روایات معصومان )علیهم السلام( استناد جوییم.
مباحث مربوط به عوالم پیشین افزون بر آنکه در شمارى از آیات مطرح شده، در احادیث بسیارى نیز بر آن تأکید رفته است. احادیث مربوط به این بحث در بسیارى از موضوعات اعتقادى و حتى اخلاقى و فقهى، به چشم مى خورد که بیانگر اهمیت موضوع و ارتباط مباحث انسان شناسى با مباحث اعتقادى، اخلاقى و فقهى است.
کتاب بحارالانوار، 8 حدیث دراین باره آورده است. » الطینه و المیثاق « علامه مجلسى تنها در باب بنا به گزارش مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانى، علامه امینى- نویسنده الغدیر- رساله اى در صفحه در تفسیر آیه میثاق نگاشته و در آن نوزده آیه و 8 حدیث دال بر وجود عالم ذرّ عنوان کرده است.
علامه امینى پس از بررسى اسناد این احادیث، چهل حدیث را صحیح دانسته است. 8
فیلسوف نامدار، ملاصدراى شیرازى نیز که براساس مبانى خاص فلسفه خویش به تفسیر عالم ارواح پرداخته، اصل وجود عالم ارواح را از ضروریات مذهب امامیه مى شمارد و تعداد احادیث مربوط به آن را بیش از آن مى داند که شمارش پذیر باشد:
للنفس الآدمیة کینونة سابقة على البدن من غیر لزوم التناسخ و الروایات فی هذا الباب من طریق أصحابنا لا تحصی کثرة؛ حتّى کینونة الأرواح قبل الأجساد کانّها کانت من ضروریات مذهب الإمامیة رضوان الله علیهم؛ 4 روح انسان، وجودى سابق بر بدن داشته است، بدون آنکه لازمه این سخن تناسخ باشد. روایاتى که دراین باره از طریق امامیه نقل شده، از جهت کثرت قابل شمارش نیست؛ به گونه اى که وجود ارواح پیش از اجساد بسان ضروریات مذهب امامیه- رضوان الله علیهم- است.
نگارنده نیز در جایى دیگر مدارک چهارده آیه و حدود دویست روایت را دراین باره ذکر کرده و درباره برخى از آنها توضیحاتى داده است. در اینجا به اجمال به یک آیه و احادیثى چند اشاره مى کنیم.
یکى از مهم ترین آیاتى که درباره عوالم پیشین بدان استناد مى شود، آیه معروف به آیه ذرّ یا آیه میثاق است:
وَ إِذ أَخَذَ رَبُک مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِیتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهمْ أَلَسْتُ برَبِکمْ قالُوا بَلى شَهدْنا أَنْ تَقُولُوا یوْمَ القِیامَةِ إِنّا کنّا عَنْ هذا غافِلِینَ ...؛ و هنگامى که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه چرا. گواهى « : گفتند » آیا پروردگار شما نیستم « آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این ]امر[ غافل بودیم .... ». دادیم« اسم زمان ماضى است که مفعولٌ به فعل محذوف » إِذ « واژه ». وَ إِذ أَخَذَ رَبُک مِنْ بَنِی آدَم « در جمله به یاد بیاور( است. /( » اذکر 8 نیز به همه فرزندان حضرت » بَنِی آدَم « فعل ماضى است و واژه » أَخَذَ « واژه به یاد بیاور زمانى را که پروردگارت از همه « : آدم اشاره دارد. بنابراین معناى جمله چنین مى شود در ادامه آیه متعلق و مفعول اخذ، ذریه بنى آدم ذکر شده؛ بدین بیان که خداوند ». فرزندان آدم اخذ کرد از پشت بنى آدم فرزندان آنها را اخذ کرد و همه را در یکجا جمع نمود.
بنابراین واقعه جمع شدن همه انسان ها، در گذشته و پیش از جهان کنونى بوده است. اما پرسش این است که چرا خداوند چنین کرد؟ ادامه آیه پاسخ این پرسش است. پس از جمع شدن انسان ها خداوند آنها را بر خودشان گواه گرفت و از آنان پرسید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه انسان ها در پاسخ گفتند: آرى، گواهى دادیم.
روشن است که خداوند پس از معرفى خود به انسان ها از آنها اقرار به ربوبیت خویش گرفت و این معرفى به قدرى بدیهى بوده است که همه انسان ها به ربوبیت خدا اعتراف و اقرار کردند.
در ادامه آیه، دلیل گرفتن اقرار چنین بیان شده که کفار و مشرکان در روز قیامت نگویند ما از خدا غافل بودیم و یا چون پدران ما مشرک بودند، ما نیز مشرک شدیم. در واقع دلیل اصلى این گردآورى و معرفى و اقرار، آن بوده که خداوند معرفتى قلبى و شهودى از خود به انسان ها اعطا کند تا این معرفت در قلب و فطرت همه انسان ها باقى بماند؛ معرفتى که در عالم دنیا به مثابه اساس خداشناسى، در نهاد و فطرت بشر عمل مى کند و شرایط مختلف خانوادگى و محیط کفرآلود اجتماعى نیز قادر به از بین بردن کامل آن نیست. ازهمین رو، خداوند در قیامت مى تواند بر مشرکان و کفار احتجاج کرده و عذر غفلت خود آنها و یا مشرک بودن پدرانشان را نپذیرد. امام صادق )ع( دراین باره مى فرماید:
أَخْرَجَ اللَهُ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِیَتَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ کَالذَرِ فَعَرَفَهُمْ نَفْسَهُ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یَعْرِفْ أَحَدٌ رَبَهُ وَ قَالَ أَ لَسْتُ برَبِکُمْ قالُوا بَلى؛ 3 خداوند از پشت آدم، فرزندان او را تا روز قیامت بیرون آورد و آنان مانند ذرات بیرون آمدند. پس خود را به آنان شناساند و اگر آن نبود، هیچ کس خداوندگار خود را نمى شناخت. پس ]خداوند[ فرمود:
آیا من خداوندگار شما نیستم؟ گفتند: آرى.
در برخى احادیث تأکید شده که انسان ها پس از ورود به این دنیا، آن موقف و محفل نورانى را که در آن به ربوبیت خدا اعتراف کرده اند، فراموش نموده اند، اما اصل معرفت خدا به گونه اى فطرى در نهاد آنان باقى مانده است. 1
امام صادق )ع( در پاسخ به پرسش زراره درباره این آیه فرمود:
ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ فِی قُلُوبهِمْ وَ نَسَوا الْمَوْقِفَ وَ سَیذْکرُونَهُ یوْماً وَ لَوْ لَا ذَلِک لَمْ یدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَ لَا مَنْ رَازِقُه . 8
در حدیثى بر این نکته تأکید رفته است که خداوند ابزار درک سخن خدا و پاسخگویى به آن را به انسان هاى ذرى عطا فرمود تا امکان پاسخگویى و اعتراف داشته باشند. 8 در حدیثى دیگر از امام باقر)ع( آمده است که پس از بیرون آوردن ذریه آدم از پشت وى، آن حضرت پس از مشاهده کثرت ذریه خود گفت:
یا رب ما اکثر ذریتی و لأمر ما خلقتهم؟ فما ترید منهم باخذک المیثاق علیهم؟ قال الله عزّوجلّ یعبدوننی لایشرکون بی شیئا و یؤمنون برسلی و یتّبعونهم ... ؛ 8 اى خداوندگار من! فرزندان من چه بسیار است و ایشان را براى چه کارى آفریده اى و با گرفتن
میثاق از آنان، چه اراده مى کنى؟ خداى عزوجل فرمود: ]ایشان [ مرا مى پرستند؛ چیزى برایم شریک نمى گیرند و به رسولان من ایمان مى آورند و از ایشان پیروى مى کنند ....
از ظاهر این حدیث و برخى احادیث دیگر چنین برمى آید که همین ذراتى که از پشت آدم گرفته شد، طینت هاى انسان هایند که پس از اخذ میثاق، دوباره در پشت آدم قرار گرفته و به تدریج به صورت نطفه و علقه درآمده و به شکل انسان وارد عالم دنیا شده اند. پس از مرگ نیز طینت انسان ها در قبر نابود نمى شود، تا اینکه در روز قیامت از همین طینت ها، بدن هاى آنان پدید مى آید. از امام صادق )ع( درباره نابودى بدن مردگان پرسیده شد. حضرت فرمود:
بدن مرده از بین مى رود؛ تا آنجاکه نه گوشتى از او برجا مى ماند و نه استخوانى، مگر طینت او که آن از بین نمى رود، بلکه در قبر همچنان باقى مى ماند، تا اینکه یک بار دیگر انسان از آن آفریده شود، همچنان که بار اول از آن ذره خلق شد. 88
ظاهر برخى آیات قرآن نیز بر آفرینش نطفه از طینت و بدن ذرى دلالت دارد؛ مانند:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِین * ثُمَ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکین ؛ 84 و به یقین، انسان را از عصاره اى از گِل آفریدیم. سپس او را ]به صورت [ نطفه اى در جایگاهى استوار قرار دادیم.
عصاره اى از گِل(، همان طینت خالص هر انسانى بدون هرگونه /( » سُلَالَةٍ مِنْ طِین « مقصود از عبارت ناخالصى و مواد زاید است؛ عصاره اى که همه ویژگى هاى انسان در آن وجود دارد و بدن او مى تواند از این عصاره آفریده شود.
نیز بیانگر آن است که همه افراد بشر چنین خلقتى دارند، نه فقط حضرت آدم، » خَلَقْنَا الْإِنْسَان « عبارت« : زیرا پس از این عبارت مى فرماید
اگر منظور از انسان حضرت آدم باشد، در این صورت باید وى پس از ». ثُمَ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکین تکوین پیکرش از خاک، دیگربار به صورت نطفه درآمده باشد؛ حال آنکه چنین نیست، مگر اینکه« : را به صورت » نسله « تقدیر بسیار بعید واژه بر آیه تحمیل کنیم که خلاف بلاغت است. ،» ثُمَ جَعَلْنَا]نسله [نُطْفَةً 8
در هر حال ظاهر آیه چنین مى رساند که انسان از عصاره اى از گل، یعنى طینت آفریده شده و این طینت در درون نطفه قرار داده شده است. این نطفه نیز در رحم مادر قرار مى گیرد و مراحل علقه و مضغه را طى مى کند و پس از دمیده شدن روح در آن، به صورت انسان کامل درمى آید. احادیث مربوط به طینت و عالم ذر که پیش از این بدانها اشاره شد نیز مؤید همین تفسیر است.
. عوالم پسین
مرحله سوم از عوالم وجودى انسان با مرگ وى آغاز مى شود. مرگ که نقطه مقابل حیات، است از منظر دینى موجب فنا و نابودى انسان نیست که بسان گذرگاهى انسان را از عالم دنیا به عالم آخرت منتقل کند؛ چنان که امام صادق )ع( به فردى که با استناد به فانى بودن زندگى انسان از آفرینش او اظهار شگفتى کرد، فرمود: آرام اى پسر برادر! براى بقا و ماندن آفریده شده ایم. چگونه فانى مى شود بهشتى که از میان نمى رود و آتشى که خاموش نمى گردد؟ بلکه بگو تنها از سرایى به سرایى منتقل مى شویم. 8
« : در حدیثى مرگ به خواب تشبیه شده و برانگیخته شدن پس از مرگ نیز به بیدار شدن از خواب». والله لتموتون کما تنامون ولتبعثون کما تستیقظون 88 بدین سان انسان که از زمین آفریده شده بود، پس از مرگ دوباره به زمین برمى گردد.
مِنْهَا خَلَقْنَاکمْ وَفِیهَا نُعِیدُکمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکمْ تَارَةً أُخْرَى ؛ 83 از این ]زمین [ شما را آفریده ایم، در آن شما را بازمى گردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون مى آوریم.
مرگ همانند زندگى، یکى از آفریده هاى خداست، 81 به معناى مفارقت روح از بدن با اذن خداوند متعال. 3 در احادیثْ چگونگى مفارقت روح از بدن یکى از مراحل دشوار زندگى آدمى شمرده شده که البته براى انسان هاى مؤمن و کافر متفاوت خواهد بود. پس از قرار گرفتن انسان در قبر، نخستین منزل از منازل آخرت شروع مى شود. 3 بر پایه متون دینى، از زمان تحقق مرگ تا برپایى قیامت را عالم برزخ مى نامند.
درباره حضور در قبر چند نکته بایسته ذکر است: نخست آنکه از احادیث برمى آید که شخص مرده در قبر به دلیل داشتن رذایل اخلاقى در دنیا، عذاب و فشار قبر خواهد داشت. در متون حدیثى بداخلاقى، سخن چینى، غیبت کردن و بى توجهى به نجاست مهم ترین عوامل فشار قبر توصیف شده است. 3
نکته دوم، پرسش از عقاید دینى مانند دین مورد پذیرش، خداشناسى، نبى شناسى، امام شناسى و برخى واجبات دینى مانند نماز و روزه در قبر است که از سوى فرشتگانى به نام هاى نکیر و منکر )براى کافران( و بشیر و مبشر )براى مؤمنان( انجام مى شود. ثمره این پرسش و پاسخ، روشن شدن وضعیت زندگى انسان در قبر تا روز قیامت است. بر این پایه، قبر به گلستان و یا به گودالى از گودال هاى جهنم تبدیل مى شود که نمونه اى کوچک از نعمت ها و عذاب هاى فوق تصور قیامت است؛ چنان که در منابع
« : حدیثى از زبان قبر آمده است
». انا روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النار 38
البته باید دانست که هم سختى جان دادن و هم عذاب قبر مى تواند دو وجه متفاوت داشته باشد؛ بدین معنا که براى مؤمنان و متدینان از باب پاک سازى است- تا از گناهانى که در دنیا مرتکب شده اند، پاک گردند- و براى کافران نیز سرآغاز عذاب هاى موعود.
نکته سوم اینکه باید توجه داشت با توجه به متلاشى شدن بدن انسان در قبر، بى شک ارواح اند که در
بهشت یا جهنم برزخى متنعم یا متعذب اند.
زندگى انسان ها در عالم برزخ تا برپایى قیامت ادامه خواهد داشت. در آستانه برپایى قیامت به اذن خدا
در صور دمیده مى شود که بر اثر آن همه موجودات خواهند مرد. درپى نفخه دوم نیز انسان ها براى
حضور در عرصه قیامت زنده خواهند گشت. 34 گفتنى است که با توجه به مباحث پیشین، طینت انسان
یا همان موجود ذرى در قبر باقى مى ماند و هنگام زنده شدن دوباره انسان، بدن از همان طینت پدید
مى آید.
با برپایى قیامت، انسان وارد مرحله دیگرى از عالم آخرت مى شود؛ عالمى بى مانند در بزرگى و شکوه
که سراسرْ حیات است و سنجش ناپذیر با جهان دنیوى:
وَمَا هَذِهِ الْحَیاةُ الدُنْیا إِلَا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَ الدَارَ الْآخِرَةَ لَهی الْحَیوَانُ لَوْ کانُوا یعْلَمُون ؛ 3 این زندگى دنیا جز
سرگرمى و بازیچه نیست، و زندگى حقیقى همانا ]در[ سراى آخرت است؛ اى کاش مى دانستند.
در عرصه قیامت، انسان با دریافت نامه اعمال خود- که در آن کوچک ترین عمل وى ثبت شده- از
جزئیات عملکرد خود در دنیا باخبر مى شود. پس از حسابرسى اعمال نیک و بد و ریز و درشت انسان،
وى پاداش یا کیفر کامل اعمال خود را دریافت خواهد کرد:
وَوُفِیتْ کلُ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ ...؛ 3 و هرکسى ]نتیجه [ آنچه انجام داده است، به تمام بیابد ....
بدین سان، دین باوران و نیکوکاران از کافران و بدکاران متمایز مى گردند. گروه نخست در بهشت
جاوید آرامش مى یابند و در آن از انواع نعمت هاى مادى و معنوى- که بالاترین آن دستیابى به رضوان
الاهى است- بهره مند مى گردند و گروه دوم درنتیجه اعمال خود گرفتار انواع قهر و عذاب خداوندى
مى شوند. بهشت و جهنم نیز هرکدام درجات و درکات بسیار دارند؛ چراکه جایگاه ساکنان هرکدام
بسى متفاوت است؛ چنان که در قرآن کریم مى خوانیم:
وَلِکلٍ دَرَجَاتٌ مِمَا عَمِلُوا ...؛ 38 و براى هریک در ]نتیجه [ آنچه انجام داده اند درجاتى است.
... وَلَلْآخِرَةُ أَکبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکبَرُ تَفْضِیلًا؛ 33 ... و قطعاً درجات آخرت و برترى آن بزرگ تر و بیشتر است.
خلاصه فصل
. در متون دینى، درباره آفرینش انسان و عوالم وجودى او مباحث زیادى مطرح شده است. در قرآن
کریم اشیاى متعددى اعم از زمین، خاک، گِل، ماء، نطفه، و علق به عنوان ماده و منشأ آفرینش انسان
ذکر شده که ناظر به مراحل گوناگون آفرینش انسان است و میان آنها ناسازگارى وجود ندارد.
. همه انسان ها با هر نژاد و رنگ پوست از پدر و مادر مشترک یعنى آدم و حوا و این دو نیز از خاک
آفریده شده اند.
8. از منظر متون دینى انسان ها پیش از ورود به این دنیا، عوالمى مانند عالم ذر را پشت گذاشته اند و عالم
دنیا، واسطه میان عوالم پیشین و عالم آخرت است.
4. در عوالم پیشین انسان ها در معرض آزمون الاهى قرار گرفته اند و نتیجه آن در وضعیت ایشان در این
جهان اثرگذار بوده است. چنان که معرفت شهودى خدا نیز در عوالم پیشین به انسان ها عطا شده است.
. با مرگ مرحله سوم از عوالم وجودى انسان آغاز مى شود. مرگ به سان گذرگاهى انسان را از عالم
دنیا به عالم آخرت منتقل مى کند. انسان پس از پشت سر گذاشتن عالم برزخ و مواقف قیامت، بر پایه
کارنامه اعتقادى و رفتارى خود در دنیا، وارد بهشت یا جهنم خواهد شد.
. آگاهى از حضور و گذر انسان از عوالم وجودى متعدد نگاه انسان به خود را کامل و بینش وى را
عمیق تر مى سازد. و دورنماى حیات آینده وى را روشن تر مى کند و در پاسخگویى به شمارى از مسائل
و ابهامات انسان شناسى مدد مى رساند.
پرسش و پژوهش
. با ذکر مواد آفرینش انسان، توضیح دهید که تعارض اولیه میان آنها چگونه برطرف مى شود؟
. به نظر شما اعتقاد به داشتن پدر و مادر مشترک چه تأثیرى در انسان شناسى ما دارد؟
8. به نظر شما فلسفه حضور انسان ها در عوالم پیشین چه بوده است؟
4. نقش انسان در سرنوشت خود در عوالم پسین را بررسى کنید.
. با مطالعه کتاب هاى موجود، نظریه داروینیسم در آفرینش انسان را بررسى و نقد کنید.
منابعى براى مطالعه بیشتر
. محمدتقى مصباح یزدى، معارف قرآن.
. محمدتقى جعفرى، آفرینش و انسان.
8. على اکبر رشاد )زیر نظر(، دانشنامه امام على )ع(، ج .
4. زین العابدین قربانى، به سوى جهان ابدى.
. حسین ربانى میانجى، معاد از دیدگاه قرآن، حدیث و عقل.
. محمدباقر ملکى میانجى، توحید الامامیه، ترجمه محمد بیابانى اسکویى و بهلول سجادى.
8. رضا برنجکار، معرفت فطرى خدا.
3. جعفر سبحانى، معاد انسان و جهان.
1. ابراهیم کلانترى، تکامل زیستى و آیات آفرینش.
. على احمد ناصح، آدم از دیدگاه قرآن و عهدین.
. محمدحسین طباطبایى، انسان از آغاز تا انجام.