باسمه تعالی

طلبه، جامعه‌سازی و علوم انسانی اسلامی

محمد عالم‌زاده نوری

کمی پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، حوزة علمیة قم با تأسیس نهادها و پدیدآوردن مؤسساتی، به «علوم انسانی» اقبال کرد و برای آن پایگاه‌های آموزشی و پژوهشیِ متعددی پدید آورد. به مرور تعداد زیادی از حوزویان به تعلیم و تعلم و پژوهش در این موضوعات روی آورده و حوزة گرمی در آن پدید آوردند. شمار این مؤسسات و نهادها نیز رو به افزونی نهاد. با توجه به نوپا بودن این علوم در حوزه‌های علمیه پرسش‌های چندی دربارة آن وجود دارد که لازم است بدان بپردازیم:

طلبه، جامعه‌سازی و علوم انسانی اسلامی

محمد عالم‌زاده نوری

کمی پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، حوزة علمیة قم با تأسیس نهادها و پدیدآوردن مؤسساتی، به «علوم انسانی» اقبال کرد و برای آن پایگاه‌های آموزشی و پژوهشیِ متعددی پدید آورد. به مرور تعداد زیادی از حوزویان به تعلیم و تعلم و پژوهش در این موضوعات روی آورده و حوزة گرمی در آن پدید آوردند. شمار این مؤسسات و نهادها نیز رو به افزونی نهاد. با توجه به نوپا بودن این علوم در حوزه‌های علمیه پرسش‌های چندی دربارة آن وجود دارد که لازم است بدان بپردازیم:

پرسش‌‌ها

  1. دانش‌های انسانی چه نسبتی با مأموریت روحانیت و نظام تعلیم و تربیت حوزه دارد و چرا در حوزه‌های علمیه رواج یافته است؟ با وجود رشته‌های فراوان دانشگاهی چه ضرورتی در ورود حوزویان به آن هست؟ علوم انسانی در ایفای نقش حوزوی (فهم دین، تبلیغ دین، دفاع از دین و اجرای دین) چه تأثیری دارد؟
  2. آیا پرداختن به این علوم برای طلبه روا، مفید یا ضروری است؟ طلبه چه بهره‌هایی از آن می‌برد؟ آیا نوع بهره‌مندی حوزویان از این علوم با دانشگاهیان متفاوت است؟ طلبه به چه هدفی به این علوم بپردازد و در آن چه چیزی را جست و جو کند؟ نگاه طلبه با غیرطلبه در این علوم چه تفاوتی دارد؟
  3. اگر ورود طلبه به علوم انسانی توصیه می‌شود پیش نیازهای ورود به آن و بهترین زمان ورود به آن چیست؟ (ابتدای طلبگی، بعد از لمعه، آغاز درس خارج، پس از اخذ اجتهاد، 40 سالگی یا...)
  4. طلبه برای رسیدن به بیشترین نتیجه چگونه به این علوم بپردازد؟ مطالعه و مباحثه آزاد، استفاده از مراکز تخصصی یا...؟ میزان مطلوب این علوم برای طلبه چقدر است؟
  5. با توجه به خاستگاه غربی دانش‌های انسانی و ابتنای آن بر مبانی غیراسلامی چگونه می‌توان از آسیب‌ها و آفات آن ایمنی یافت؟ چه ملاحظاتی را ضمن آن باید در نظر داشت؟

طلاب علوم دینی برای اینکه بتوانند نسبت خود را با این علوم تعریف کنند و برای ورود یا عدم ورود به آن تصمیم حکیمانه‌ای بگیرند باید نگاه و اطلاعات جامعی پیرامون این دانش‌ها داشته باشند و به سؤالات فوق پاسخ روشنی دهند؛ خصوصاً طلابی که سابقة تحصیل دانشگاهی دارند به این نگاه کلان بسیار نیازمندند. البته نظام مدیریتی حوزه نیز با این نگاه کلان می‌تواند سازوکار لازم برای رسیدن به مقاصد بلند خود را فراهم آورد.

انقلاب اسلامی و جامعه‌سازی اسلامی

پیش‌تر در بیان رسالت‌های حوزه آوردیم که روحانیت متکفل فهم و تبلیغ دین و دفاع از آموزه‌های مکتب اهل بیت: است و در راستای اجرا و تحقق آن در ابعاد فردی و اجتماعی می‌کوشد. تحقق بخشیدن به دین در سطح جان انسان‌ها «انسان‌سازی یا تربیت دینی» نام دارد و تحقق بخشیدن به دین در سطح کلان جامعه «جامعه‌سازی دینی» نامیده شده است.

تا پیش از انقلاب اسلامی حوزویان به اندازة وسع و امکان خود، به تفقه، تبلیغ، دفاع از دین و تربیت دینی می‌پرداختند و خدمات ارزنده‌ای در این دایره عرضه می‌کردند؛ اما قدرت تصرف در ساخت اجتماعی و امکان جاری ساختن دین در سطح جامعه به صورت کلان را نداشتند. در آن زمان نهایت تأثیر روحانیت در جامعه‌سازی، ابلاغ پیام دین و توصیه­های فردی بود.

با نهضت امام خمینی; فضای تازه‌ای به روی حوزه‌های علمیه گشوده شد و فرصت اقدامات گستردة اجتماعی نیز در اختیار روحانیت قرار گرفت. یعنی مکتب اهل بیت: و نظام روحانیت شیعه از گوشة حجره و مسجد و محراب و از سطح توصیه‌های فردی بیرون آمد، به مهندسی اجتماعی ارتقا یافت و امکان اصلاح ساختارها را بر مبنای تعالیم الهی به دست آورد.

مهم‌ترین شاخصة نهضت امام خمینی7 تلاش برای جامعه‌سازی دینی است و مهم‌ترین داعیة‌ انقلاب اسلامی اینکه دین اسلام ـ علاوه بر داشتن برنامه‌ای برای ادارة شئون فردی انسان‌ها از گهواره تا گور و تربیت آحاد بشر ـ طرحی نیز برای ادارة جوامع انسانی دارد و همان‌گونه که سعادت افراد انسان را تأمین می‌کند سعادت اجتماعی بشر را رقم می‌زند. دین اسلام می‌تواند هم «انسان ایدآل» پدید آورد و هم «جامعة ایدآل انسانی» شکل دهد.

بنابراین توحید پروردگار و رسالت پیامبر اکرم9 را نه تنها در زندگی فردی بلکه در روابط گستردة اجتماعی نیز باید جاری ساخت. اینکه در زندگی فردی خداپرست و مسلمان باشیم؛ اما جامعة خود را بر پایة ایمان و توحید بنا نکنیم با روح تعالیم اسلامی ناسازگار است. اینکه افراد را با توصیه‌های شخصی و ارتباطات فردی بر اساس دین تربیت کنیم ولی ساخت جامعه و نظام روابط آن را به حال خود رها سازیم مطلوب نیست؛ زیرا مکتبی که به خرده‌رفتارهای فردی انسان توجه داشته و برای خواب و خوراک و بهداشت او برنامه و دستور دارد، علی الاصول نسبت به حیات اجتماعی و روابط کلان انسانی نیز برنامه و رهنمودی عرضه کرده است.

انقلاب اسلامی؛ فرایند اسلامی‌سازی

انقلاب اسلامی، تجلیِ اسلام‌خواهی ملت ایران بود. امت مسلمان ایران با نهضت اسلامی یکپارچه عزم کرد که اسلام را هم در ابعاد فردی و هم در ابعاد اجتماعی عمل کند و همة شئون زندگیِ اجتماعی خود را اسلامی سازد؛ اقتصاد، هنر، علم، رسانه، سیاست، حکومت، حقوق، مدیریت، تعلیم و تربیت، دانشگاه، بازار، فرهنگ، معماری، و در یک کلام سبک زندگی خود را وصف اسلامی ببخشد و تبدیل به اقتصاد اسلامی، هنر اسلامی، علم اسلامی، رسانة اسلامی و... کند. این تحول در انتها به شکل‌گیری تمدن بزرگ اسلامی خواهد انجامید.

حوزه پیش از انقلاب آمادگی لازم برای ارائة طرح این تحول را نداشت. با استقرار نظام جمهوری اسلامی امکانی پدید آمد تا حوزه‌های علمیه مدل اجرای دین در جامعه را کشف کنند، الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، الگوی سبک زندگی اسلامی و الگوی تمدن نوین اسلام را عرضه نمایند و برای تحقق گستردة آن در سطح کلان جامعه اقدامی نمایند.

توجه داریم که این امر مهم با صدور یک بخش‌نامه و یک‌باره رخ نخواهد داد و نیاز به مجاهدت، برنامه‌ریزی و زمان طولانی دارد؛ اما به هر حال مهم‌ترین نیاز انقلاب اسلامی به شمار می‌رود و شایسته است طلاب گرامی در این جهت نیز اهتمام کنند.

ماهیت جامعه

گاهی گمان می‌شود جامعة دین‌دار جامعه‌ای است که افراد آن دین‌دار باشند؛ بنابراین اگر بتوانیم آحاد انسان را به تربیت دینی تربیت کنیم به صورت قهری جامعة دینی هم پدید خواهد آمد. این تصور ناشی از این گمان است که جامعة انسانی معادل جمع افراد آن است و ماهیتی افزون بر آن ندارد. اگر چنین باشد ذکر «جامعه‌سازی اسلامی» در فهرست رسالت‌های حوزه ـ در کنار تربیت دینی ـ لغو است و عنایت ویژه‌ای نیاز ندارد.

آیا واقعاً چنین است؟ آیا با تربیت اسلامیِ افراد، جامعة دینی خودبه‌خود حاصل می‌شود؟ آیا «جامعه» چیزی فراتر از «افراد» نیست و حقیقت دیگری ندارد؟

حق آن است که جامعه، حقیقتی فراتر از جمع آحاد افراد دارد. وقتی افراد انسان با روابط و مناسبات خاصی کنار هم قرار می‌گیرند جامعه پدید می‌آید. وجود این روابط و مناسبات جامعه را شکل می‌دهد. پس «جامعه» مجموعة افراد است به علاوة ساختارها، نهادها، قوانین، شبکة روابط، نظام مناسبات، فرهنگ، شخصیت‌های حقوقی و مانند آن.

از آنجا که ایجاد، تقویت، تثبیت یا از بین بردن این ساختارها و روابط نوعاً در اختیار انسان است، می‌توان گفت ساخت جامعه یا مهندسی اجتماعی، امری اختیاری است.

برای تأمل در ماهیت جامعه و حقیقتِ مفهوم آن، از دایرة مصادیق انسانی خارج شویم. به خوبی روشن است که به «کنار هم نهادن دسته‌ای گل یا تعدادی سنگ» جامعه گفته نمی‌شود؛ زیرا در این اجتماع اختیار و اراده‌ای وجود ندارد. به «اجتماع دسته‌ای گوسفند در یک گلّه» نیز جامعه گفته نمی‌شود؛ زیرا گرچه این گلة گوسفند به صورت ارادی کنار هم حرکت می‌کنند اما رابطه‌ای باهم ندارند و هریک در میان جمع به کار خود مشغول است؛ اما به اجتماع مورچگان یا زنبورهای عسل «جامعه» اطلاق می‌شود؛ زیرا یک ارتباط ارادی تعریف شده میان افراد آن ـ البته به‌نحو غریزی ـ وجود دارد.

یک مؤسسة مالی یا بانک را در نظر بگیرید. ممکن است مدیر، مسئولان و کارگزاران این بانک تغییر کنند، پرسنل این بانک، حتی خدمه و نگهبان آن نیز به‌مرور بازنشسته و جابه‌جا شوند، ساختمان فرسودة بانک را نیز با ساختمان دیگری عوض کنند. در این صورت به‌ظاهر همه چیز تغییر یافته است؛ اما بانک همان بانک است و همچنان باقی است؛ زیرا حقیقت بانک، فراتر از آحاد افراد، بسته به مجموعة مناسبات و قوانینی است که در میان آنان حاکم است؛ مانند بستر ثابت رودخانه که آب جاری در آن دم به دم عوض می‌شود اما رود همچنان باقی می‌ماند.

جامعه نیز چیزی فراتر از افراد است. بنابراین اگر همة افراد یک جامعه مسلمان باشند، آن جامعه الزاماً جامعه‌ای اسلامی نیست. اسلامی بودن جامعه به اسلامیت روابط، ساختارها، نهادها، قوانین، فرهنگ، و مناسباتی است که میان افراد برقرار است.

بنابراین اگر گفته می‌شود «روحانیت شیعه و نهاد متکفل اقامة دین باید علاوه بر توصیه‌های فردی و تربیت دینی آحاد انسان‌ها برای تحول جامعه و اسلامی‌سازی آن نیز بکوشد» مراد این است که علاوه بر اصلاح افراد، نظام مناسبات (اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، امنیتی و...) را هم اصلاح کند و مهندسی اجتماعی ـ یعنی بازسازی جامعة انسانی بر اساس مقاصد اسلام و آموزه­های دینی ـ در صدر وظایف روحانیت است.

اجرایی کردن دستورات دین در ظرف جامعة امروز بزرگ‌ترین چالش پیشِ روی روحانیت است. امروز مسئله و مشکل عمدة ما، تنها فهم آیات قرآن و تفسیر روایات نیست؛ بلکه تحقق بخشیدن به آن در سطح جامعه است. آنچه مقام معظم رهبری تحت عنوان «الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت» یا «تمدن­سازی اسلامی» بیان و درخواست کرده‌اند، همین الگوی ساخت جامعة اسلامی است.

جامعه؛ بستر رشد و تربیت

جامعه بستر حضور آدمی است و رشد و کمال و بالندگی انسان بر اساس فطرت اجتماعی، در محیط جامعه رقم می‌خورد. این بستر ممکن است بستر همواری برای رشد و کمال باشد و ممکن است بستر ناهموار و زمینة نامناسبی باشد. مراد از مهندسی اجتماعی و جامعه‌سازیِ دینی پدید آوردن بستر مناسب برای تحقق توصیه­هایی است که خطاب به فرد فرد انسان‌ها صادر شده است.

برای توجه بیشتر به اهمیت جامعه‌سازی و ایجاد بستر مناسب در تربیت انسان، گروهی را در نظر بگیریم که در شبستان یک مسجد فوتبال بازی می‌کنند. این گروه، دائم با موانعی روبرو هستند و برای رسیدن به مقصود خود احساس تنگنا و دشواری می‌کنند. این دشواری ناشی از احتمال شکستن شیشه، فروریختن لامپ، اعتراض نمازگزاران، کوچک بودن فضا و... است. اکنون فرض کنیم جماعتی در زمین فوتبال نماز می‌خوانند. این جماعت نیز دائم احساس تنگنا می‌کنند. پرتاب توپ، احتمال آسیب، سوت داور، سروصدای تماشاچی‌ها، و... به افراد اجازه نمی­دهد که بی‌زحمت یعنی با سهولت و آرامش در زمین چمن نماز بخوانند.

آری؛ مسجد برای فوتبال و زمین فوتبال برای نماز خواندن بستر مناسب و عرصة همواری نیست.

محیط جامعه نیز نسبت به دین‌داری و عبودیت خدا همین گونه است. جامعه‌سازی بر پایة دین یعنی ساختارهای جامعة انسانی را به گونه‌ای مهندسی کنیم که دین‌داری در آن سهل و روان باشد و انسان دین‌دار در آن برای بندگی خدا احساس تنگنا و خفگی نکند.[1]

ریشة روان‌شناختیِ این موضوع چنین است:

نوع انسان‌ها آستانة تحملی دارند؛ یعنی تا حدی می‌توانند زحمت و سختی را تحمل کنند؛ اما اگر دشواری یک کار از اندازه‌ای بگذرد تودة مردم از آن می‌گریزند و کمتر حاضرند با تنگنا و فشار آن درگیر شوند؛ گویا ارادة انسانی به آن تعلق نمی‌گیرد و مردم عادی از انجام آن ناتوان می‌گردند. در این شرایط گرچه به لحاظ عقلی و با محاسبات دقیق ریاضی، این کار، خارج از توان انسان نیست؛ ولی انجام آن بسته به یک ارادة پولادین است و نوع مردم این ارادة پولادین را ندارند.[2]

اگر رسانه‌های جمعی لابه‌لای برنامه‌های جذاب کودکان، انواع خوراکی‌های ناسالم را به رنگ‌ها و شکل‌ها و اندازه‌ها و طعم‌های مختلف تبلیغ کند، ضمناً این کالاها به وفور تولید شود، در هر فروشگاه بزرگ یا کوچکی نیز انواع آن، در قفسه‌های متعدد عرضه شود، قیمت فروش آن نیز یک چندم بهای خوراکی‌های سالم باشد، توصیه کودکان به پرهیز از چنین خوراکی‌هایی چندان اثر ندارد؛ زیرا عمل کردن به این توصیه و پرهیز از تناول آن در شرایطی که در و دیوار جامعه به آن دعوت می‌کند و اشتیاق و تقاضا را دامن می‌زند، نیازمند ارادة پولادین است و کودکان ما ـ جز به صورت استثنایی ـ ارادة پولادین ندارند.

التزام به توصیه‌های دینی، در جامعه‌ای که دینی نیست نیاز به عزم و ارادة آهنین دارد و برای تودة مردم امکان‌پذیر نیست. بنابراین متولیان دین علاوه بر القای توصیه‌های فردی لازم است ساختارهای اجتماعی را به گونه‌ای تغییر دهند و فرهنگ و قانون و نهادی پدید آورند که در آن بندگی خدا بند به تصادف یا بند به ارادة آهنین و استثنایی نباشد.

این مطلب را به بیان دیگری مرور می‌کنیم: یک تصور از «دین خدا» این است که دین دستورالعمل رسیدن به کمال و نقشة گنج سعادت انسان است و خدای بزرگ به واسطة دین، از طریق انبیا مراحل کمال و پله‌های ترقی را به ما نشان داده است. بر اساس این تصور، دین مانند نسخة پزشک، مجموعه‌ای از دستورات است که هرکس به آن پای‌بند باشد سعادتمند می‌شود؛ اما صورت بهتر و تصور درست این است که دین از یک نسخة خشک و خاموش کامل‌تر است.

وقتی پزشک، آن نسخة درمانی را به دست مادر می‌دهد، مادر به توصیه و نصیحت اکتفا نمی‌کند و برای درمان کودک خود و تضمین اجرای آن نسخه، فعالیت افزوده‌ای انجام می‌دهد تا تحقق دستور پزشک و خوردن داروی تلخ را برای کودک آسان کند؛ مثلاً آن را خرد و در آب حل می‌کند یا در یک روکش پلاستیکی به نام کپسول قرار می‌دهد، با مهربانی در دهان فرزند می‌گذارد و بلافاصله بعد از آن، حبة قندی و جرعة آبی به او می‌دهد تا اراده او برای اجرای دستور پزشک تقویت شود. مادر زمینه اجرای دستور را فراهم کرده و برای آن بسترسازی می‌کند. بدون تلاش مادر، ‌خوردن دارو برای کودک به ارادة آهنین نیاز دارد.

دین الهی نیز یک نسخة خشک و یک داروی تلخ نیست، پروردگار مهربان جداً خواسته است که دستورات دینی ـ به عنوان ضامن سعادت ـ اجرا شود، بنابراین علاوه بر توصیه و نصیحت بستر مناسب اجرای آن را فراهم می‌کند. بدین منظور پیشوایان را فرمان داده تا جامعة دینی پدید آورند و نظام روابط انسان را چنان مدیریت کنند که مسیر حرکت به سوی خدا هموار گردد. امام راحل; می‌فرمودند:

حکومت در نظر مجتهد واقعى فلسفة عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است، حکومت نشان دهندة جنبة عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است، فقه، تئورى واقعى و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است.[3]

یعنی فقه یک نسخة تئوریک است که اگر قرار باشد عملی شود باید به وسیلة حکومت اسلامی تسهیل گردد. وظیفة حکومت اسلامی این است که اجرای دستورات سعادت‌بخش دین را از بستگی به اراده‌های پولادین خارج کند و بندگی خدا را آسان گرداند.

پیامبر از چه راهی برای ساختن انسان استفاده می‌کند؟ آیا مدرسه و صومعه درست می‌کند یا مکتب فلسفی پدید می‌آورد؟ نه؛ پیغمبر برای ساختن انسان، کارخانة انسان‌سازی درست می‌کند. یعنی ترجیح می‌دهد که دیرتر موفق شود؛ اما آنچه می‌سازد، یک انسان و دو انسان و بیست انسان نباشد؛ کارخانة انسان‌سازی باشد که به طور خودکار، انسان کاملِ پیغمبرپسند تحویل دهد... کارخانه انسان‌سازی چیست؟ کارخانة انسان سازی، جامعه و نظام اسلامی است... برای ساختن انسان، باید محیط متناسب، محیط سالم، محیطی که بتواند او را در خود بپروراند، ایجاد کرد. انبیا می‌گویند دانه‌دانه نمی‌شود قالب گرفت، کارخانه باید درست کرد. انبیا می‌گویند اگر بخواهیم ما یکی یکی آدم‌ها رادرست کنیم، شب می‌شود و عمر می‌گذرد؛ جامعه لازم است، نظامی لازم است...

البته روشن است، زحمت و خون دلی که برای ساختن محیط متناسب، بایستی متحمل شد، به مراتب بیش از زحمتی است که برای درست کردن یکی یکی آدم‌ها باید صرف شود...، اما فایده‌اش بسیار بیشتر است. ...

خلاصة مطلب این است: انبیا: دو هدف دارند، دو هدف مهم؛ یک هدف اساسی، ساختن انسان، پیراستن انسان از بدی‌ها، آراستن انسان به نیکی‌ها و فضیلت‌ها و خوبی‌ها؛ خلاصه انسان را انسان کردن؛ این هدف بالاست؛ اما هدف دیگری که در نیمه راه این هدف قرار دارد، این است؛ تشکیل جامعة توحیدی، تشکیل نظام الهی، تشکیل حکومت خدا، تشکیل تشکیلاتی که با قوانین و مقررات الهی اداره بشود، این هدف همة انبیاست.[4]

جامعة اسلامی جامعه‌ای است که دین‌داری در آن آسان باشد. دشواری و ناهمواری مسیر دین‌داری و بندگی، نشان‌دهندة ناسالم بودن شرایط اجتماعی و ساختارهای موجود است. در این شرایط نباید از دستورات دینی خرده گرفت؛ باید جامعه را متناسب با آن مطلوب‌ها بازسازی و ترمیم کرد.

برای آنکه نقش ساختارها و نظام روابط را در تربیت انسان بهتر درک کنیم به پاره‌ای مثال‌های جزئی در زندگی فردی اشاره می‌کنیم.

فراوانی ابزارهای سرگرمی و عوامل تشتت خاطر باعث شده که حفظ چند دقیقه حضور قلب در نماز برای ما بسیار دشوار باشد. ما نیز نوعاً این دشواری را تحمل نمی‌کنیم و از حضور قلب در نماز طفره می‌رویم؛ اما در همین شرایط، حفظ تمرکز و حضور قلب برای مشاهدة یک فیلم دوساعته در محیط سینما برای ما بسیار آسان بلکه ضروری است! طراحی ساختار سینما و نظام روابط در آن، این کار دشوار را آسان کرده است. پرداخت پول بلیت، محیط تاریک، حضور جمع همراه، فرهنگ سکوت و توجه، جذابیت‌های هنری، تبلیغات جانبی و ... عوامل پشتیبان این موضوع است. مشاهدة همین فیلم سینمایی در محیط منزل این اندازه تمرکز و حضور را همراه ندارد؛ زیرا در محیط منزل آن ساختار دیده نمی‌شود.

ما انسان‌ها اگر تأمین یک نیاز یا رسیدن به یک هدف را جدی تلقی کنیم شرایط دست‌یابی، محیط مساعد و ساختارهای متناسب با آن را نیز پدید می‌آوریم:

نیاز به غذا خوردن به عنوان یک نیاز جدی و تخلف‌ناپذیر باعث شده که در همة منازل، آشپزخانه، کابینت، یخچال، اجاق گاز، انواع ظروف و لوازم آشپزی قرار داده شود و ساختار گسترده‌ای درون منازل بدان اختصاص یابد. این همه تجهیزات و تأسیسات، نشان اهتمام ما به این نیاز و ضامن تأمین آن است.

کسی که قصد دارد در یک رقابت سنگین علمی مانند کنکور شرکت کند، اگر در این هدف جدی باشد، آرایش فعالیت‌های خود را به تناسب آن تغییر می‌دهد؛ برای آنکه فکرش پراکنده نباشد، دغدغه‌های مزاحم را دور می‌کند، از خواندن روزنامه و رمان پرهیز می‌کند، برنامه غذایی خود را کنترل می‌کند، محیط ساکتی برای مطالعه انتخاب می‌کند، روابط خود را محدود می‌سازد، میهمانی نمی‌رود، میهمان نمی‌پذیرد و تلفن همراه خود را در ساعات فراوانی خاموش می‌کند.

دست‌کاری در محیط، ساختارها و شرایط، التزام به عمل را برای ما ساده و روان می‌کند و تضمینی برای تحقق آن هدف پدید می‌آورد.

اکنون فرض کنید می‌خواهیم به دستوراتی مانند سحرخیزی، محاسبة نفس، خلوت و مناجات با خدا، حضور قلب در نماز، توکل بر خدا و ... ملتزم باشیم. آیا ساختارهای زندگی ما با التزام به این اعمال شایسته، همراهی و سازگاری دارد یا اینکه عمل به این توصیه‌ها، وابسته به نوعی تصادف یا وابسته به ارادة پولادین است؟

جامعه‌ای که از یک سو در آن به این فضایل توصیه و تأکید می‌شود و از سوی دیگر ساختارهای فرهنگی و اجتماعی برای آن، مانعیت ایجاد می‌کند جامعة درونْ‌متناقض و ناسالمی است.

رابطه انسان‌سازی و جامعه‌سازی

گفتیم تحقق دین دو سطح دارد؛

اول تحقق دین در سطح جان افراد و پدید آوردن انسان تراز دین که «انسان‌سازی یا تربیت دینی» نام دارد.

دوم تحقق دین در سطح جامعة انسانی و پدید آوردن جامعة تراز دین که «تمدن‌سازی اسلامی» نام دارد.

تربیت و جامعه‌سازی ـ یعنی سطح فردی و سطح اجتماعی اقامة دین ـ با یک دیگر رابطة دوسویه دارند و برهم اثر می‌گذارند. برای تربیت دینی انسان‌ها باید جامعة دینی ساخت و برای مهندسی دینیِ ساختارهای اجتماعی باید انسان دینی پدید آورد. این رابطه، دور محال نیست؛ بلکه رابطه تأثیر و تأثر متقابل است که در هر رفت و برگشت، یک ارتقای سطح حلقوی وجود دارد.

با پدید آوردن انسان دینیِ مرتبة یک، می‌توان کمی جامعه را اصلاح کرد؛ با این جامعه می‌توان انسان دینیِ مرتبة دو را پدید آورد. انسان دینیِ مرتبة دو، جامعه را در حد بیشتری اصلاح می‌کند و آن جامعه، انسان دینی سه را پدید می‌آورد و...؛ نظیر متحرکی که بر روی یک فنر حرکت می‌کند. این متحرک یک حرکت دوری دارد؛ ولی در هر دور به نقطة پیشین بازنمی‌گردد بلکه در یک سطح بالاتر به محاذات آن قرار می‌گیرد.

علوم انسانی؛ نرم‌افزار جامعه‌سازی

فقه و کلام و اخلاق در حوزه‌های علمیه متکفل عرضة سخن دین و ارائة مطلوبیت‌های مورد نظر آن است و در روزگار پیش از انقلاب نیز برای دین‌داران مفید بود؛ اما در جامعه‌ای که بنیان غیردینی دارد به‌صورت طبیعی برای نوع مردم غیرقابل اجرا و دست‌نایافتنی به نظر می‌رسد. برای اینکه این توصیه‌ها دست‌یافتنی و اجرایی شود جامعه‌ای لازم است و برای اینکه جامعه‌ای متناسب با مطلوبیت‌های دینی و در راستای التزام به توصیه‌های اسلامی پدید آوریم دانشی نیاز داریم. آن دانش مورد نیاز، علوم انسانیِ اسلامی است. این علوم، دانش اجرا و تحقق دین است.

علوم انسانی در معنای عام خود، شامل همة علومی است که موضوع آن «انسان» است؛ حتی علوم حوزوی مثل فقه و اخلاق و عقاید نیز علوم انسانی محسوب می‌شود؛ اما در معنای خاص تنها شامل علومی با موضوع انسان است که خاستگاه غربی و نوعاً روش تجربی دارد. علومی مانند روان‌شناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، علوم سیاسی، مدیریت، علوم تربیتی، حقوق و...

ما در این بحث همین معنای دوم و خاص را از علوم انسانی در نظر گرفته‌ایم.

به این نکتة مهم نیز باید توجه کرد که انسان ـ موضوع علوم انسانی ـ موجودی صاحب اختیار و رو به تحول است، بنابراین علوم انسانی نوعاً ناظر به توصیف یا راهبریِ تحولِ فرد یا جامعة انسانی پدید آمده‌اند و نرم‌افزار ساخت و ادارة جامعه هستند.

بی‌تردید اسلام در ساخت جامعة انسانی بر اساس مبانی الهی، با نظام‌های شرقی و غربی، به شدت زاویه دارد و الگوی رقیبی برای آنان به‌شمار می‌رود؛ البته باید اعتراف کنیم که الگوی اسلام برای تأسیس یک جامعة الهی و آن طرح متفاوت دینی برای سعادت اجتماعی هنوز به خوبی ارائه نشده و «علوم انسانی اسلامی» هنوز تولید نگشته است.

این موضوع خطیر و دغدغة بنیادین که مهم‌ترین نیاز جامعة اسلامی است و علی‌رغم سابقة نسبتاً طولانی همچنان نیاز به کار و تلاش و مجاهدت علمی دارد توسط رهبر انقلاب با عناوین جدیدی مثل «الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت»، «تمدن نوین اسلامی» و «سبک زندگی اسلامی» بارها مطرح شده است.

جایگاه علوم انسانی در میان علوم دینی

برای شناخت بیشتر جایگاه و ماهیت علوم انسانی، دانش‌های مرتبط با دین را دست کم در سه دسته طبقه‌بندی می‌کنیم:

دستة اول: علومی که به کار اثبات دین می‌آیند؛ یعنی می‌توانند حقانیت و عقلانیت دین را نشان دهند و آدمی را به آستانة دین برسانند؛ مانند فلسفه، معرفت‌شناسی و کلام عقلی.

این علوم بر روش تجزیه و تحلیل و استدلال عقلانی مبتنی هستند و منطق حاکم بر آنها منطق صوری (متدولوژی تعقلی محض) و منطق مشترک انسانی است؛ زیرا در مرحله‌ای که هنوز حقانیت یک دین ثابت نشده، به آموزه‌های آن نمی‌توان استناد کرد.

دستة دوم: علومی که درصدد فهم و شناخت دین هستند؛ یعنی پدید آمده‌اند تا معارف و محتوای دین را گزارش دهند؛ مانند فقه، تفسیر، اخلاق اسلامی و کلام نقلی.

این علوم بر روش اجتهادی، تفسیری، استنباطی و تفهمی مبتنی هستند و منطق حاکم بر آنها منطق اصولی (متدولوژی علم اصول فقه) است.

دستة سوم: علومی که درصدد اجرا و تحقق بخشیدن به دین هستند؛ یعنی پدید آمده‌اند تا آموزه‌ها و مقاصد دین ـ در سطح جان انسان‌ها و در سطح کلان جامعه ـ جاری گردد. این علوم ناظر به پدید آوردن و تحقق بخشیدن به یک صورت جدید و نوعی تغییر و تحول یا صیرورت هستند. یعنی به یاری این علوم می‌توان انسان را به انسان آرمانیِ تراز دین و جامعه را به جامعة ایدآل مطلوبِ دین نزدیک ساخت و عبودیت و بندگی خدا را در همة شئون زندگی فردی و اجتماعی حاکم ساخت.

مثلا علم تربیت، انسان را به افق کمال نزدیک می‌سازد؛ بنابراین موضوع آن انسان و ماهیت آن از مقوله تحول، حرکت و جریان است.

در دنیای جدید برای این منظور (یعنی تغییر و تحول در جان انسان یا جامعة انسانی) علوم انسانی را پدید آورده‌اند؛ البته با این تفاوت که به منابع دینی یا مقاصد انبیای الهی توجه نکرده‌اند. یعنی کمال انسان و جامعة انسانی را بدون مراجعه به آموزه‌های دینی ترسیم کرده و برای رسیدن به آن دانش‌هایی بریده از منابع وحیانی پدید آورده‌اند.

ما که وحی و هدایت الهی را منبع ذخار معرفت می‌شناسیم؛ طبیعی است که در شناخت کمال انسان و مطلوبیت‌های جامعة انسانی به آموزه‌های دینی مراجعه می‌کنیم و برای دست‌یابی به آن یعنی برای پدیدآوردن انسان ایدآل و برای ساخت جامعة مطلوب از قرآن و حدیث و سیره اهل بیت: راهنمایی می‌طلبیم.

به بیان دیگر ما پس از آنکه دین را پذیرفتیم و محتوای آن را شناختیم و مطلوبیت‌های آن را دانستیم باید بدان ـ در سطح فردی و اجتماعی ـ عمل کنیم و از آن بهره ببریم؛ بنابراین در کنار دو گونة اول از علم، نیاز به علمی داریم که در مقام بهره‌برداری از دین و جاری ساختن آن یعنی دین‌دارساختن فرد یا جامعه مفید باشد.

این علوم را می‌توان «علم اقامة دین»، «علم اجرای دین»، «علم امتثال و عمل به دین»، «نرم‌افزار تحقق و توسعة دین» یا «علم تحول دینی» نامید. نیز می‌توان بدان جهت که موضوع آن انسان و تحول و توسعة انسانی است و از منابع اسلامی در تولید آن استفاده شده است آنها را «علوم انسانی اسلامی» نام نهاد.

منطق این علوم، منطق تحول و برنامه‌ریزی است و متدولوژی آن حرکت گام به گام از عینیت موجود به سمت آرمان مطلوب و از دامنة واقعیت به قلة مطلوبیت.[5]

این علوم از حرکت، صیرورت، تغییر و تصرف سخن می‌گویند؛‌ یعنی تحول بخشیدن و ساختن فرد یا جامعة انسانی از صورتی که هست به آنچه که باید.

برای ساختن و تحول طبعاً باید شرایط موجود و الگوی مطلوب را در نظر گرفت. بنابراین این علوم از ضرب مطلوبیت‌های دینی در واقعیت‌های اجتماعی پدید می‌آیند و برای پدید آوردن آن مراجعه به آیات و روایات کافی نیست. گرچه  به جهت بهره‌ای که از منابع دینی دارند فقاهت یعنی قدرت کارشناسی و استفادة روشمند از منابع دین و ورود تخصصی و عالمانه به آن لازم است. این فقاهت، از مقولة فقه اجتماعی، فقه امتثال و فقه نظام است.

منطق برنامه‌ریزی اجتماعی و تحول

در حکایت آمده طلبه‌ای برای تبلیغ به روستایی رفت. هنگام ظهر درون مسجد افرادی را دید که با کفش برای ادای نماز آمده‌اند. از آنان توضیح خواست؛‌ گفتند سال پیش از روحانیِ مبلغ مجوز این نماز را گرفته‌ایم. با او تماس گرفت. روحانی گفت اینها سختیِ درآوردن کفش را بهانه می‌کردند و نماز نمی‌خواندند! من به آنها مجوز دادم و آنان را نمازخوان کردم. تو اگر هنر داری کفش را از پایشان درآور.

این یک نمونة سادة عرفی از منطق برنامه‌ریزی برای تحقق دین است. منطق برنامه‌ریزی نظر به واقعیت‌های موجود و مدیریت تحول از موجود به مطلوب است.

برنامه‌ریزی و مدیریت نیاز به مدارا و همراهی با محدودیت‌های موجود دارد. توجه کنیم که اختیار ما برای اصلاح و تربیت انسان‌ها و تحول جامعه محدود است. این اختیار محدود را باید با برنامه و حکیمانه به‌کار گرفت. اگر بی‌گدار به آب بزنیم همین اختیار محدود را نیز از دست خواهیم داد.

نمونة واقعی این حکایت را در نزول تدریجیِ احکام الهی می‌بینیم؛ مثلاً تحریم شراب و منع از ربا در یک برنامة تدریجیِ چند مرحله‏ای، از راه فرهنگ‏سازی و با ایجاد ظرفیت پذیرش در جامعه انجام گرفته است.[6]

منطق تحول و برنامه‌ریزی اجتماعی یک منطق گام به گام است که در آن محدودیت‌ها و ضعف‌های مخاطب لحاظ می‌شود. در این منطق، قاعدة تحول انسان به عنوان موجود صاحب اراده و مختاری که نمی‌توان با جبر و قهر و الزام یا با اکسیر و افسون و معجزه او را شکل داد به رسمیت شناخته می‌شود.

گاهی مشاهده می‌کنیم ولی فقیه از اختیار گستردة خود برای اصلاح امور جامعه بهره نمی‌برد و کار جامعه را به تنهایی بر دوش نمی‌گیرد (نظیر عدم واکنش حضرت امام در مقابل انتخاب بنی‌صدر به ریاست جمهوری) این چگونگی به جهت فراهم آوردن امکان رشد تدریجی برای مردم و توجه به محدودیت‌های مخاطب و تأکید بر قاعدة تحول جامعه است. لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط[7]

شیطان نیز با استفاده از همین روش گام به گام انسان را به سوی شقاوت مدیریت می‌کند: لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطان.[8]

فقه موجود و نوع منابع رایج فقهی در نظام درسی حوزه، به هدف فهم و تبیین مطلوبیت‌های نهایی دین و فارغ از ملاحظات اجرایی (ظرفیت‌ها و محدودیت‌های مقام عمل) تدوین شده است؛ یعنی در این منابع واجب و مستحب و مکروه و حرام بیان شده؛ اما اینکه چگونه می‌توان این احکام را در جان‌ها و جوامع انسانی تحقق بخشید بیان نشده است. این ویژگی بدان جهت است که حوزه‌های علمیه تا پیش از انقلاب از صحنة مهندسی اجتماعی و اصلاح ساختاری کلان دور بودند و قدرت اجرای اجتماعی در اختیار آنان نبوده است.

فرض کنیم کسی ـ نعوذ بالله ـ به معصیتی اعتیاد یافته است. در منطق تحول و تربیت نمی‌توان او را یک‌باره از آن معصیت نهی کرد؛ زیرا اعتیاد به معنای وابستگی و کاهش عزم و ارادة انسانی است. برای کسی که فاقد حد نصاب عزم و اراده است نهی از معصیت تکلیف بما لایطاق محسوب می‌شود؛ اما کاهش تدریجی دفعات ارتکاب حرام برای او امکان‌پذیر است. به همین جهت توصیه به کاهش ارتکاب، مجوز دادن به معصیت نیست؛ بلکه ملاحظة محدودیت‌های مخاطب و جلوگیری از معصیت به قدر توان است.

نمونه‌ای که ذکر شد در حوزة تربیت و ارتباط فردی است. ارتباط با ساختار کلان جامعه و فرهنگ عمومی نیز تابع چنین قاعده و فرمولی است. فرهنگ‌سازی و تغییر نظامات اجتماعی نیز نیاز به زمینه‌سازی و برنامه‌ریزی تدریجی دارد.

در منطق تحول و برنامه‌ریزی اجتماعی «اهداف و توصیه‌های دینی» در «ظرفیت‌ها و محدودیت‌های واقعی» ضرب می شود؛ یعنی برای پدید آوردن دستة سوم از علوم، باید علوم نوع دوم را در ظرفیت‌ها و محدودیت‌های انسانی، تاریخی، جغرافیایی، علمی، تکنولوژِیک و ... جاری کنیم.

«الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت» در سخن مقام معظم رهبری دام ظله العالی به این دو پایة منطق تحول (اسلامیت ـ ایرانیت) تأکید می‌ورزد. در این منطق نمی‌توان الگوی اسلامی عامی رقم زد که در همة زمان‌ها و مکان‌ها و برای همة مخاطبان به صورت واحد اجرا شود. الگوی تحول باید نظر به وضعیت موجود داشته باشد و مسیر حرکت را از همان نقطه آغاز نماید؛ عملیات تربیت برای یک کودک تیزهوش مطیع از نقطه‌ای آغاز می‌شود و برای یک کودک کندذهن سرکش از نقطة دیگر. حکومت پیامبر اکرم9 در شهر کوچکی مثل مدینه و با تاریخی سراسر جاهلیت و با مردمی دور از فرهنگ و تمدن و عقبة تاریخی از نقطه‌ای آغاز می‌شود و حکومت امیر مؤمنان7 پس از فتح ایران و مواجهه با نظام دیوان‌سالار حکومت ساسانیان از نقطه‌ای دیگر.

بنابراین گرچه احکام اولیة شرعی فارغ از واقعیت‌ها و محدودیت‌ها فهم و بیان می‌شود؛ اما هرگز نمی‌توان فارغ از واقعیت‌های عینی (قوت‌ها، ضعف‌ها، فرصت‌ها و تهدیدها)، عملیات اجرا را طراحی کرد. دست کم در پاره‌ای از مطلوبیت‌های دینی، طریق اجرا موضوعیت ندارد و به صورت توقیفی بیان نشده است؛ بلکه نتیجه موضوعیت دارد و شیوة اجرا با استفاده از ظرفیت‌های عصری بر عهدة مکلف نهاده است.[9]

 

تولید علم دینی در حوزه‌ها

از آغاز انقلاب تاکنون در حوزه‌های علمیه، برای دست‌یابی به مدل ساخت و ادارة جامعه و تولید علوم انسانیِ اسلامی تلاش‌های مبارکی صورت گرفته است. این تلاش‌ها را در یک طبقه‌بندی کلی به سه دسته می‌توان تقسیم کرد:

حرکت اول: اندیشمندان و مراکزی که مبدأ و نقطة عزیمت خود را دانش‌های انسانیِ غربی قرار داده و تلاش کردند پس از فراگیری و تسلط بر آن، آموزه‌های این علوم را با مبانی دینی، محک زده و موارد مغایر با دین را ترمیم یا نواقص آن را تکمیل کنند. به این ترتیب اسلامی‌سازی علوم انسانی، در ابتدا به معنای پالایش و حذف موارد مغایر دین و تأمین عدم مخالفت صریح یا سازگاری درونی این علوم با معارف دینی است.

در مرحلة بعد با نظر به دستاورد علوم انسانی غربی، می‌توان موضوعاتی برای پژوهش در منابع اسلامی شناسایی کرد. این موضوعات گرچه در علوم انسانی موجود حل و فصل شده است؛ اما با توجه به اختلاف مبانی علوم انسانیِ موجود با علوم انسانیِ اسلامی و عدم اطمینان به درستی آنها، لازم است اندیشمندان اسلامی آنها را پایان‌یافته نبینند؛ بلکه به دیدة مسئله و پرسش به آنها نظر کنند و با کاوش در منابع دینی پاسخ‌های مطمئنی برای آن بیابند.[10]

علاوه بر این با نظر به اندیشه‌های دیگران، تجهیزات علمی برای فهم نظریة اسلامی بیشتر می‌شود و سرعت تولید دانش افزایش خواهد یافت؛ زیرا با تضارب اندیشه‌های اسلامی و نظریه‌های سایر مکاتب، از باب «تُعرَفُ الأشیاءُ بِأضدادها» امکان دست‌یابی به نقاط تمایز و فهم دقیق و مقایسه‌ای آموزه‌های دینی فراهم می‌گردد.

بنابراین آشنایی با علوم انسانی غربی با دو بیان به اندیشمندان اسلامی در پدید آوردن علوم انسانی اسلامی کمک می‌کند.

یکی اینکه حوزه‌های علمیه محتوای این علوم را با پیام دین می‌سنجند؛ هرجا مخالفت و منافاتی وجود داشت آن را پالایش یا اصلاح می‌کنند.

بیان دوم اینکه اسلامی‌سازی این علوم ممکن نیست و حوزه‌های علمیه به‌جای تلاش برای اسلامی‌سازی آن به تولید دانش‌های جدید و جایگزین‌سازی آن بپردازند؛ ولی کوتاه‌ترین و مؤثرترین روش برای پدید آوردن دانش‌های جایگزین، آشنایی با این علوم و دریافت موضوعات و دغدغه‌های آنهاست. سپس لازم است پاسخ این دغدغه‌ها و احکام این موضوعات را از منابع دینی به‌دست آوریم. در واقع دست‌یابی به این موضوعات و پرسش‌ها، چشم ما را برای فهم و اصطیاد معارف قرآن و حدیث مسلح می‌گرداند و قدرت استنطاق بیشتری به ما می‌دهد.

حرکت دوم: اندیشمندان و مراکزی که مبدأ و نقطة عزیمت خود را دانش‌های اسلامی حوزوی قرار داده و تلاش می‌کنند با امتداد و غنی‌سازی آن، علوم انسانیِ اسلامی پدید آورند؛ مثلاً کوشش می‌کنند با کارآمدسازی انسان‌شناسی و اخلاق اسلامی، روان‌شناسی اسلامی و با بازسازی علم فقه، حقوق اسلامی پدید آورند یا اقتصاد اسلامی را از دل ابواب معاملات فقه بیرون کشند.

در این روش، علوم اسلامی موجود، مبدأ حرکت گرفته شده تا فرصتی برای علوم غربی برای تسخیر ذهن‌ها و رنگ بخشیدن به آرا پدید نیاید.

این حرکت سه مرحله دارد: بازشناسی، بازنگری و بازسازی.

«بازشناسی» یعنی محتوای تولید شده در فرهنگ اسلامی و تراث علمی کهن حوزوی را به‌خوبی بفهمیم و بشناسیم. «بازنگری» یعنی تلاش کنیم با نگاه انتقادی کاستی‌ها و کژی‌های این علوم را ـ در محتوا یا روش ـ کشف کنیم و «بازسازی» یعنی کاستی‌ها را تکمیل و کژی‌ها را اصلاح نماییم.[11]

حرکت سوم: اندیشمندان و مراکزی که معتقدند دست‌یابی به علوم انسانی اسلامی نیازمند بازنگری مبنایی و پی‌ریزی معرفتی است و با ترمیم و رفوی علوم غربی یا غنا و امتداد بخشیدن به علوم حوزوی حاصل نمی‌شود. نه علوم غربی مبدأ خوبی برای آغاز پروژة اسلامی‌سازی علوم است و نه تراث علمی خود ما؛ زیرا علوم غربی از بنیاد با مبانی اسلامی مغایر است و علوم حوزوی نیز اساساً ناظر به پدیده‌های اجتماعی و تحول اجتماعی شکل نگرفته است و با متدولوژی موجود، ظرفیت امتداد به این جهت ندارد؛[12] لذا به بازنگاری منطق و فلسفه و روش‌شناسی علوم با رویکرد اجتماعی پرداختند.[13]

سه جریان فوق به دنبال الگوی اسلامی ساخت و ادارة اسلامی جامعه و اسلامی‌سازی علوم پس از چند دهه تلاش و پژوهش، آثار ارزشمند و منابع انسانی قابل توجهی پدید آوردند. شاید اکنون زمان آن رسیده باشد که سابقه و دستاوردهای این سه جریان ـ و نیز خرده‌جریان‌های دیگری که با همین دغدغه تلاش کرده‌اند ـ تحلیل، مقایسه و استحصال شود و از تضارب تجارب تاریخی آنان راهبردهای تازه‌ای برای تولید و تکامل علوم اسلامی کشف گردد؛ یعنی در یک نگاه تحلیلی و انتقادی مزایا و نواقص هر روش به‌خوبی کشف گردد و با پرهیز از نقاط ضعف و ترکیب و تلفیق آن مزایا، یک حرکت جدید و کارآمد پی‌ریزی شود.[14]

توجه به این نکتة مهم نیز ضروری است که تولید دانش اسلامی به‌صورت دفعی و در لحظه رخ نمی‌دهد. هیچ عامل اعجازآمیزی نمی‌توان یافت که به نحو شگفت‌آوری در فاصلة کوتاهی و با صرف نیروی اندکی، ما را به این آرزو برساند. این امر خطیر نیاز به صرف نیروی انسانی فراوان در زمان نسبتاً طولانی دارد. کار تولید علوم اسلامی را باید به ساخت یک پازل 500 قطعه تشبیه کرد که لازم است هر یک از قطعاتش با حوصله پدید آید و کنار هم قرار گیرد تا نهایتاً منظره‌ای دلکش و زیبا را بنمایاند. برای ساختن هر قطعة آن نیز عمر و جوانیِ چندین اندیشمند فاضل حوزوی باید صرف شود.

نسبت علوم انسانی با علوم حوزوی

علوم حوزوی سنتی مانند فقه و اصول برای طلبه‌ای که قرار است در زمینة علوم انسانی فعالیت کند چه مقدار نیاز است؟

گاهی گمان می‌شود که با ورود طلبه به رشته‌های علوم انسانی، ارتباط او با علوم حوزوی قطع یا نیمه‌خاموش می‌گردد! اما این گمان بسیار تصور نادرستی است؛ زیرا:

روحانی، عالم مکتب اسلام و سخن‌گوی دین خداست و باید آموزه‌های دینی را در عرصه‌های مختلف ارائه کند. روحانی حق ندارد صرفاً ناقل اندیشه‌های غربی باشد. بنابراین برای اینکه سخن دین را کشف و ارائه کند لاجرم به قدرت فهم منابع دین و تسلط بر روش استخراج پیام از قرآن و حدیث نیاز دارد؛ بنابراین اساس کار طلبه آشنایی تخصصی با آیات و روایات است و تحصیل در علوم انسانی به کشف پرسش‌ها، موضوع‌شناسی و قدرت استنطاق منابع دینی یاری می‌رساند.

به تعبیر دیگر تحصیل دانشجویان در علوم انسانی با تحصیل طلاب حوزه در علوم انسانی از نظر هدف و کارکرد تفاوت اساسی دارد. غرض دانشجو از تحصیل این علوم درک و جذب آموزه‌های آن به هدف استفاده و کاربرد است؛ اما ـ نظر به اختلاف مبانی علوم غربی با فرهنگ اسلامی ـ طلبه این علوم را به غرض استفاده و کاربرد مستقیم نمی‌خواند و تنها از آن در جهت آشنایی با موضوعات بهره می‌گیرد؛ مثلا یک دانشجو روان‌شناسی می‌خواند تا آموخته‌های خود را در یک مرکز مشاوره یا کلینیک روان‌شناسی به‌کار گیرد؛ اما طلبه همین روان‌شناسی را می‌خواند نه به هدف اینکه سخن‌گوی نظریات فروید و پاولف و راجرز باشد؛ بلکه به این غرض که با فضای عمومی روان‌شناسی غربی و موضوعات و مکاتب آن آشنا شود و بتواند در راه تولید و به کارگیری روان‌شناسی اسلامی نقشی ایفا کند؛ یعنی هدف طلبه از تحصیل علوم انسانی این نیست که روان‌شناس، جامعه‌شناس، اقتصاددان، دانشمند علم مدیریت یا علوم سیاسی شود؛ بلکه طلبه اصالتاً به دنبال علم دین است و در نهایت پس از گذر از دالان بلند تحصیل در حوزة علمیه، «عالم دین» خواهد شد، اما از آنجا که عرصة آموزه‌های دینی، بسیار گسترده، عمیق و فراتر از عمر متوسط آدمیان است، عالم دین، توان خود را در یک حوزة تخصصی متمرکز می‌کند. بنابراین خروجی حوزه در این علوم کسی است که ابتدا عالم دین است و در مرتبة بعد به این موضوعات اشراف و احاطه یافته تا سخن دین را در آن کشف و عرضه کند.

پس تخصص اصلی طلبه، علوم دینی و قدرت بهره‌گیری از قرآن و حدیث است و علوم انسانی، حوزه مطالعات جانبی اوست که تنها یک پنجرة ارتباطی با موضوعات جدید برای او پدید می‌آورد.

از آنجا که علم فقه و اصول فقه در حوزه‌های علمیه، میدانی برای آموختن روش استنباط از منابع دینی است و توانمندی حاصل از آن در جاهای مختلف از جمله در پدید آوردن علوم انسانی اسلامی به کار گرفته می‌شود، دانشمند علوم انسانیِ اسلامی باید در فقه و اصول تبحر و تسلط داشته باشد.

مصونیت از آسیب‌های علوم انسانی

آشنایی و درگیری با علوم انسانی جدید که در دنیای غرب بر اساس مبانیِ غیر اسلامی تدوین گشته، احتمال آسیب فکری و تأثر معرفتی را بالا می‌برد. واگویه و مباحثة اندیشه‌های مدون غربی بر ذهن و ضمیر مؤمنان اثر سوء می‌گذارد و آنان را از معرفت خالص ایمانی دور می‌سازد، یا دست کم مرعوب و مفتون خود می‌سازد. اگر طلبه از این آسیب‌ها واکسینه نباشد و در مقابل این خطرات ایمنی نیابد، بیم آن می‌رود که با لباس دین و کسوت پیامبر خدا9 نظریات اندیشمندان غربی و سخنان غیردینی آنان را بر زبان آورد و برای تأیید آن به آیات و روایات نیز استناد کند؛ (پدیدة دین‌مالی کردن علوم غربی)!

شد غلامی که آب جوی آرد       آب جوی آمد و غلام ببرد!

برای ایمنی از این آسیب پس از «استمداد از خدا و استغاثه به درگاه او» لازم است پیش‌نیاز ورود به این علوم نیز احراز شود. این پیش‌نیاز، دین‌شناسی ـ یعنی آشنایی جامع و منظومه‌وار با دین هرچند به صورت عام و غیراجتهادی ـ است.[15] برای دست‌یابی به چنین شناختی از منظومة دین، «انس مستمر با قرآن و کلمات معصومین: از آغاز طلبگی» نیز «مطالعة آثار اندیشمندان اسلامی» که در واقع تفسیر و تبیین محتوای قرآن و حدیث است در کنار «قدرتمندی در علوم پایة حوزوی» ضروری است.

برخی از مؤسسات حوزوی دورة کامل «معارف قرآن» را در برنامة آموزشی خود افزوده‌اند. بدین ترتیب بنیان‌های فکری طلبه با کلام خدا و ارشادات پیشوایان معصوم: شکل می‌گیرد و ذهن او در مقابل اندیشة مخالف نیرو می‌یابد. این طرح، ریشه در کلام امام صادق7 دارد:

بَادِرُوا أَوْلَادَکُمْ بِالْحَدِیثِ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَکُمْ إِلَیْهِمُ الْمُرْجِئَة[16]

پیش از آنکه منحرفان با فرزندان شما ارتباط برقرار کنند آنان را با سخنان اهل بیت: آشنا کنید.

مقام معظم رهبری دام ظله نیز فرموده‌اند:

به عقیدة من یکی از واجبات هر طلبه‌ای این است که کتاب‌های آقای مطهری را یک دور از اول تا آخر با دقت بخواند و مباحثه کند. چه اصول فلسفه را با حواشی ایشان که حتما حواشی ایشان لازم است، چه بقیة کتاب‌هایی که ایشان نوشته‌اند. مثل عدل الهی و جبر و اختیار، اسلام و مقتضیات زمان و ... آقایانی که مسئول برنامه‌ریزی حوزه‌اند، زمینة این کار را فراهم کنند.[17]

اگر بنده می‌خواستم برنامة حوزه علمیة قم را بنویسم، بلاشک یکی از مواد برنامه را این می‌گذاشتم که کتاب‌های آقای مطهری خوانده شود، خلاصه‌نویسی شود و امتحان داده شود.[18]

گویا این توصیه ناشی از همان ضرورت است؛ طلبه وقتی با آثار اندیشمند بزرگی مانند شهید مطهری مأنوس می‌گردد بنیاد فکری او از معارف اسلامی مستحکم می‌شود و از آسیب اندیشه‌های مسموم، مصونیت می‌یابد. البته «روحیة غیرت دینی و تعبد به وحی» نیز در ایجاد چنین مصونیتی مؤثر است. همچنین پی‌گیری مستمر ملاحظات و «مطالعة نقدهای اندیشمندان اسلامی به مبانی و محتوای علوم انسانی» نیز قدرت تحلیل طلبه را در این موضوع تقویت می‌کند. طلبه باید در مواجهه با این علوم منفعل نباشد و هوشمندی و پرسشگری دائم خود را حفظ کند.

 

منابع

  • قرآن کریم
  • نهج البلاغه
  • خامنه‌ای، سید علی؛ طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن؛
  • خمینی، روح الله، صحیفه امام، قم: دفتر نشر آثار امام خمینی.
  • طباطبایی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛
  • عالم‌زاده نوری، محمد؛ استنباط حکم اخلاقی از سیره و عمل معصوم؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1392.
  • عالم‌زاده نوری، محمد؛ راه و رسم طلبگی؛ قم: انتشارات ولاء منتظر، 1391.
  • مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار شهید مطهری [رهبری نسل جوان]؛ قم: انتشارات صدرا،
  • مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه؛
  • کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی،

 



[1] مراد از دین‌داری تنها نماز و روزه و حجاب نیست. این واجب و حرام‌های شرعی مرزهای دین و حداقل انتظار خدا از مؤمنان است؛ توصیه‌های دیگری نیز در دین وجود دارد که انسان‌ها را رشد می‌دهد. در جامعة اسلامی و زیر سایة حکومت الهی علاوه بر اینکه جلوی حرام‌ها گرفته می‌شود و زمینه برای اجرای واجبات فراهم می‌گردد، دغدغة کمال معنوی مؤمنان نیز وجود دارد. حکومت باید زمینه را آماده کند تا انسان‌ها در مسیر بندگی و عبودیت مانع کمتری داشته باشند؛ مثلا توکل‌شان به خدا، رضایت‌شان از خدا، توجه‌شان به خدا، ترس‌شان از خدا، امیدشان به خدا و درک‌شان از حضور خدا افزایش یابد و خلاصه به تمام کمالات معنوی که دین توصیه کرده است به‌سرعت و سهولت و با کم‌ترین مانع دست یابند.

[2] البته در اخلاق اسلامی عزم پولادین و ارادة مستحکم انسانی جوهرة انسانیت شمرده شده و بدان توصیة اکید شده است. خدای متعال ارزشمندترین انسان‌های تاریخ و عزیزترین بندگان خود را اولوالعزم یعنی صاحبان ارادة آهنین نامیده است. بنابراین در لایة توصیه‌های فردی و موعظة اخلاقی باید بر عزم و اراده تأکید فراوان داشت و گوشزد کرد که هرگز التزام به دستورات دینی به بهانة شرایط نامساعد محیطی، قابل رها کردن نیست؛ اما بحث کنونی ما در لایة دیگری است. بحث در منطق تشریع دین و مکانیزم تربیت انسان‌ها از جانب خداست، نه نسبتی که ما با دین می‌گیریم؛ بلکه نسبتی که خدا با دین گرفته است.

[3] صحیفه امام، ج21، ص289.

[4] خامنه‌ای، سید علی؛ طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن؛ جلسه هفدهم، با ویرایش و تلخیص.

[5] دسته دیگری از علوم نیز می‌توان فرض کرد که در مقام تبلیغ دین و در خط انتقال معارف قرار می‌گیرند. آموزش عقاید و تبلیغ آموزه‌های اسلامی باید به صورت حرفه‌ای و عالمانه تعقیب شود. امروزه آموزش علوم به عنوان رشته‌ای مستقل از خود علوم در سطوح عالیِ دانشگاهی در حال تعقیب است؛ گرچه با عنایت دیگری آن را ذیل علوم تربیتی می‌توان قرار داد.

[6]. دربارة تحریم شراب ر.ک: استنباط حکم اخلاقی از سیره و عمل معصوم؛ ص 158 و 159؛ علامه طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج2، ص195. مکارم شیرازی و همکاران؛  تفسیر نور؛ ج2، ص295 به نقل از: تفسیر عیاشی، ج1، ص242 و دربارة تحریم ربا ر.ک: تفسیر نمونه، ج2، ص365.

[7] حدید: 25.

[8] بقره: 168 و 208؛ انعام: 142 و نور: 21.

[9] ر.ک: مجموعه آثار شهید مطهری [رهبری نسل جوان]، ج24، ص 514 تا 516، دو نوع مسئولیت.

باب تزاحم در فقه ذیل این منطق جای دارد. در آن باب به مشکل مقام اجرا و عمل اشاره می‌شود نه مشکل مقام جعل و تشریع. زمانی که به خاطر محدودیت‌های دار تزاحم نمی‌توانیم چند تکلیف الزامی را با هم اجرا کنیم باید از میان آنها اهم را بر مهم (یعنی واجب‌تر را بر واجب) مقدم داریم.

[10] پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی;، مدرسه عالی شهید مطهری و دانشگاه امام صادق7، دانشگاه مفید و دانشگاه باقرالعلوم7 بر اساس این رویکرد شکل گرفته و در این گروه می‌گنجند.

[11] مرکز تحقیقات دفتر تبلیغات اسلامی که بعدها به پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی تبدیل شد چنین رویکردی داشت.

[12] روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد، نمى‏تواند درک کند که اجتهاد مصطلح براى اداره جامعه کافى نیست. (امام خمینی؛ صحیفه امام، ج21، ص292).

[13] فرهنگستان علوم اسلامی قم چنین رویکردی را دنبال کرده است.

[14] وقتی دو اندیشمند با هم مباحثه می‌کنند یافته‌های جدید و تولیدات علمی ارزشمندی به دست می‌آورند که برای هیچ یک از آنان به تنهایی دست‌یافتنی نیست. جریان‌های علمی بزرگ نیز لازم است با هم گفت‌وگوی علمی داشته باشند و دستاورد علمی خود را به اشتراک گذارند. در این مشارکت یافته‌های ارزنده و گوهرهای پربهایی حاصل می‌گردد.

[15] برای تبیین کامل مفهوم دین‌شناسی و نسبت آن با اجتهاد ر.ک: راه و رسم طلبگی، دفتر پنجم.

[16] الکافی، ج6، ص47.

[17] دیدار با علما و طلاب قزوین 25/9/1382.

[18] بیانات رهبری در دیدار علما و روحانیون استان همدان، 15/ 4/ 1383.