تفاوت پدر و مادر خلاق با غیر خلاق

1- بچه سرفه می‌کند.
مادر خلاق یک دستمال درمی‌آورد و به بچه می‌دهد

 مادر غیر خلاق به او می‌گوید
 "نکن". بعد هم بچه را دعوا می‌کند. بچه حالا علاوه بر سرفه، نق هم می‌زند..

2- بچه غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود.
پدر خلاق به او می‌گوید که راه خروج را بلد نیست و از بچه می‌خواهد خروجی را نشانش بدهد.
 بچه یورتمه کنان بطرف در می‌رود و خوشحال است. احساس می‌کند کار مهمی انجام می‌دهد.

1- بچه سرفه می‌کند.
مادر خلاق یک دستمال درمی‌آورد و به بچه می‌دهد

 مادر غیر خلاق به او می‌گوید
 "نکن". بعد هم بچه را دعوا می‌کند. بچه حالا علاوه بر سرفه، نق هم می‌زند..

2- بچه غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود.
پدر خلاق به او می‌گوید که راه خروج را بلد نیست و از بچه می‌خواهد خروجی را نشانش بدهد.
 بچه یورتمه کنان بطرف در می‌رود و خوشحال است. احساس می‌کند کار مهمی انجام می‌دهد.

پدر غیرخلاق
او را به زور و کشان کشان بیرون می‌برند. بچه نق می‌زند.
بچه غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود.
قربان صدقه‌اش می‌روند و وعده شکلات و بستنی می‌دهند.
بچه رشوه را قبول می‌کند. همچنان غر می‌زند و از مغازه خارج می‌شود. و مشغول چانه‌زدن بر سر تعداد بستنی است.

3- بچه در مدرسه دعوا کرده‌است. داستان را برای مادر تعریف می‌کند.
 مادر خلاق
گوش می‌دهد، اما عکس‌العملی نشان نمی‌دهد.

 مادر غیرخلاق
درحالیکه سعی دارد باقیمانده غذا را از لای دندانش بیرون بکشد، گوش می‌دهد. به بچه می‌گوید:
 "اون فقیره. واسه همین بی‌تربیته.
 تو باهاش بازی نکن!"

                
4- بچه بستنی می‌خورد.
 مادر خلاق
به او دستمال می‌دهد تا دهانش را پاک کند.

 مادر غیرخلاق
دور دهانش را پاک می‌کند

5- بچه نق می‌زند.
مادر خلاق
به کودکش نگاه میکند و از او میخواهد تا علت بدخلقیش را بدون گریه بگوید

مادر غیر خلاق
دعوایش می‌کند.

پدر به مادر می‌توپد که بچه را دعوا نکن.                                                        

بچه لگدی حواله پدر می‌کند. مادر می‌خندد. پدر بچه را دعوا می‌کند .  و بعد برای آرام کردنش باز هم به او وعده و رشوه می‌دهند


6- بچه زمین خورده‌است.
مادر خلاق
با لبخند به کودکش نگاه میکند و با زبان بدن به او میفهماند
طوری نیست بلند شو و ادامه بده
و او با خوشحالی بلند می‌شود و به بازی ادامه می‌دهد.

مادر غیرخلاق
دو دستی توی سرش خودش  می‌زند و جیغ میزند و بچه را بلند می‌کند و مثل کیسه سیب‌زمینی می‌تکاند.
بچه می‌ترسد و جیغ می‌کشد.

بعد مادر  بچه را پیش خود مینشاند و به او میگوید از جات تکان نخور وروجک
 مادر آینه در‌می‌آورد تا آرایشش را کنترل کند.
و بچه از فرصت استفاده کرده و با این فکر پیروزمندانه
که از دست مادر فرار کردم دوباره میرود تا بازی کند

7- در مطب دکتر حوصله بچه سر رفته‌است.
 مادر خلاق
از کیفش کاغذ و مداد‌رنگی بیرون می‌آورد. و بچه مشغول می‌شود.

مادر غیرخلاق
 مثل گرامافونی که سوزنش گیر کرده‌باشد لاینقطع می‌گوید "
نرو، نکن، نگو، دست نزن، بیا، حرف نزن، آروم باش، بشین، ول کن، به پدرت میگم …". اعصاب همه رو خرد کردی.
الان آقای دکتر میاد آمپولت میزنه!!!