سایت ساجد - شامگاه بیست‌و ششم شهریور ۱۳۵۹ درست پنج روز پیش از آنکه جنگ تمام‌عیار عراق علیه ایران آغاز شود، نمایندگان مجمع ملی عراق برای تشکیل جلسه‌ای فوق‌العاده دعوت می‌شوند. صدام حسین، رئیس‌‌جمهوری عراق، خود را برای ایراد یک سخنرانی طولانی و تاریخی آماده می‌کند. او در لباسِ فرمانده کل قوا پشت تریبون می‌رود و چنان با غرور و نخوت سخن می‌گوید که گویی جمال عبدالناصر، رهبر مصر ‌است و ملی شدن کانال سوئز را اعلام می‌دارد.

صدام در بخش‌هایی از سخنرانی طولانی‌اش، قرارداد الجزایر که پنج سال پیش امضا کرده بود، را در دست می‌گیرد و در برابر دوربین‌ها پاره می‌کند. او پس از لغو این قرارداد، تأکید می‌کند که حاکمیت عراق بر شط‌العرب (اروندرود) قطعی و انحصاری است و ادامه می‌دهد: «مردم عراق و ارتش آن آماده هستند که در اجرای این تصمیم تاریخی سرسختانه بجنگند.‌» او رسماً ایران را تهدید می‌کند که «هر کس بخواهد با این تصمیمِ مشروع عراق مخالفت کند، عراقی‌ها آن را با تمام قدرت و امکانات خود سرکوب خواهند کرد.»

کمتر از یک هفته پس از این نطق، در روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ ده‌ها فروند هواپیمای جنگنده نیروی هوایی عراق به طرف خاک ایران به پرواز در‌آمدند تا خبر از شروع رسمی جنگ بدهند. در همین لحظه صدام حسین فرمانده کل قوای عراق بدون نصب آرم و علائم نظامی، در حالی که چفیه قرمز رنگ به سر داشت وارد اتاق عملیات شد. «عدنان خیرالله طلفاح»، وزیر دفاع به او چنین گفت: سرور من جوان‌ها چند دقیقه‌ای قبل به پرواز در‌آمدند. صدام به او پاسخ داد تا نیم ساعت دیگر کمر ایران خواهد شکست و او هشت سال منتظر آن نیم ساعت ماند و هیچ‌گاه خبری از خم شدن کمر ایران نشد. گزافه‌گویی‌های صدام که خودش را سردار قادسیه می‌نامید در طول جنگ هم ادامه داشت. او که پیش از تهاجم سراسری‌اش بر روی تضعیف ارتش و نیروهای نظامی ایران، حمایت اعراب و کردهای ایرانی حساب کرده بود خیال می‌کرد در عرض 48 ساعت خوزستان و در عرض یک هفته تهران را خواهد گرفت.

پس از جنگی هشت ساله بدون اینکه وجبی از خاک ایران جدا شود، جنون جنگ‌طلبی رهبر رژیم بعث به دیگر کشورهای منطقه هم کشیده شد. در سال 1990 عراقی‌ها در ساعت 5 صبح از مرز صفوان به کویت حمله کردند و قبل از ظهر دولت و ارتش کویت کاملاً ساقط شد و عراق، کویت را بخشی از استان بصره اعلام کرد. حالا دیگر صدام به عنوان دیوانه‌ای جنگ‌خو در میان کشورهای غربی شناخته می‌شود که تصمیماتش می‌تواند منافع آنها را هم به خطر بیندازد. چند سال بعد در اواخر سال 81 پس از حمله مجدد امریکا و انگلیس به عراق، صدام حسین در اولین روزهای سال 1382 از کاخ ریاست جمهوری فرار می‌کند و به چاله‌ای تنگ و تاریک در منطقه‌ای دورافتاده پناه می‌برد.

29 آذر همان سال، تمام رسانه‌های خبری در جهان، خبر دستگیری صدام را مخابره می‌کنند. دوربین‌های تلویزیونی لحظه دستگیری خفت‌بار مردی با ظاهری ژولیده و لباس‌‌هایی چرک و کثیف را نشان می‌دادند که کوچک‌ترین شباهتی با آن سردار قادسیه مغرور نداشت. صدام در آخرین سکانس آزادی‌اش در جایگاه یک قربانی قرار گرفت و همگان منتظر محاکمه‌اش بودند. اما این قربانی، زمانی خودش یک جلاد و جنایتکار جنگی بود که جان انسان‌های زیادی را گرفت. هیچ کس نه تنها از حقارت صدام در لحظه دستگیری ناراحت نشد، بلکه بازتاب خبر دستگیری‌اش موجی از خوشحالی را در کشور خودش به راه انداخت. در سال‌های قدرت این مرد شریر خون انسان‌های بی‌گناه زیادی به وسیله فرمان‌های او ریخته شد و قطعاً محاکمه او هم نمی‌توانست ذره‌ای از بار گناهانش را کم کند. شهیدان مظلوم دفاع مقدس، جانبازان جنگ و کشته شدگان غیرنظامی شهر حلبچه نمونه‌هایی از قربانیان حکومت مردی هستند که به هیچ چیز جز قدرت فکر نمی‌کرد. امروز مهر تأییدی بر پایان سلطه و زیاده‌خواهی‌های دیکتاتوری است که رؤیای یک هفته‌ای اشغال تهران و رهبری جهان عرب را در سر می‌پروراند اما عاقبت دست‌های تاریخ، سرنوشت او را به چاهی در یک مزرعه دور‌افتاده گره زد. تاریخ همانند معلم مهربانی به انسان‌ها می‌گوید که با گذشت زمان و اندکی صبر ابرهای سیاه ظلمت کنار خواهد رفت و عاقبت بدکاران به سزای کارهایشان می‌رسند.

منبع : روزنامه جوان