حوزه احزاب خبرگزاری فارس، امین صبحی و محسن صمیمی: اصلاحطلب مقیم آمریکا،بلاگر، مشاور کروبی و یا هر عنوان دیگری ظاهراً نمیتواند خوب توصیفش کند. فردی که خود را چپ خط امامی میداند ولی سالهاست علیه اکثر شخصیتهای اصلاحطلب، اعتدالگرا و مخصوصاً مرحوم هاشمی رفسنجانی یادداشت مینویسد و حتی گاهی اوقات قلمش از یادداشتهایی که در کیهان و نشریاتی از این دست میخوانیم نیز تیزتر است.
مقیمآمریکاست ولی لابلای نوشتههایش کم علیه آمریکا مطلب نمییابیم. خاطرات حمایتش از کروبی را در خلال افشاگریهای رسانهای حسین شریعتمداری تعریف میکند ولی درعین حال تاکید دارد و بارها اعلام کرده که مشاور مهدی کروبی نبوده است و میگوید این خاطرات منتشر نشود.
تنها منبع درآمدیاش را یک میلیونر ایرانی مقیم آمریکا معرفی میکند ولی درعین حال خود را بازنشسته میداند. در برابر اعلام میزان حقوق خود مقاومت میکند و همچنان این علامت سوال را در برابر این جمله باقی میگذارد که «یک ایرانی، چگونه میتواند با حقوق بازنشستگی با هزینههای هنگفت آمریکا زندگی بگذراند».
اما با وجود اینکه مخاطبانش اینهمه سوال بیجواب درموردش دارند، قلمش طرفدار دارد و در ماههای اخیر دو بار به ایران سفر داشته و اخیراً از حضور ستادی خود در ایران و کمرنگ کردن حضورش در آمریکا خبر داده است؛ این در حالی است که در سفری که در فصل گذشته به ایران داشت، در گفتوگو با خبرنگاران حوزه احزاب خبرگزاری فارس حرفی از این تصمیم به میان نیاورده بود.
داریوش سجادی در این مصاحبه از نحوه ماندگار شدنش در آمریکا، آشناییاش با حامی مالی تلویزیون هما و همچنین دلیل تعطیلی آن تلویزیون و حواشی آن میگوید.
او همچنین حواشی پیرامون اظهارات «مهدی خزعلی» درمورد تلویزیون هما و پیشنهاد محمدجواد ظریف در این قضیه را شرح داده و از سرنوشت «استودیوی خیابان میرداماد» میگوید.
سجادی در این مصاحبه به سوالاتی پیرامون حمایتش از نامزدهای ریاست جمهوری در دورههای مختلف پاسخ میدهد.
وی با وجود اینکه میگوید در انتخابات ریاست جهوری دوازدهم به رئیسی رأی داده، تاکید دارد که اگر جای رئیسی بودم در انتخابات شرکت نمیکردم.
از اصولفروشیهای برخی فعالین سیاسی و نامزدها در انتخابات اخیر و در صحنههای دیگر سیاسی انتقاد کرده و اصلاحطلبانی که از روحانی حمایت کردند را قربانی همین اصولفروشیها میداند.
به مواضع روحانی در جریان تبلیغات ریاست جمهوری هم با این مضمون اشاره میکند که روحانی در نبود هاشمی مجبور به اتخاذ آن مواضع تند و بعضاً ساختارشکنانه شد. او روحانی را یک فعال سیاسی تمام شده قلمداد میکند.
سجادی از ژنرالسازی جریان لیبرال علیه جریان انقلابی در عرصه فرهنگی صحبت میکند و در این مورد انتقاداتی به مسئولین فرهنگی کشور روا میداند.
متن زیر حاصل مصاحبه دوساعته خبرنگاران حوزه احزاب خبرگزاری فارس با داریوش سجادی فعال سیاسی-رسانهای مقیم آمریکا است:
فارس: آقای سجادی اگر اجازه دهید از کمی قبلتر برخلاف گفتوگوهای روتینی که این روزها دارید باهم گپ بزنیم و برای همین کمی به عقب برگردیم، و به موضوع راهاندازی و تعطیلی شبکه هما بپردازیم.
سجادی: من سال 1378 با یک بورسیه تحصیلی به آمریکا و دانشگاه هاروارد رفتم.
فارس: بورسیهای که به واسطه همسرتان گرفتید.
سجادی: ببینید بعد از روی کار آمدن آقای خاتمی و مطرح شدن بحث گفتوگوی تمدنها، هیئتی ژورنالیستی از آمریکا به ایران آمدند و یکهفتهای میهمان وزارت ارشاد بودند. در برگشت مجدداً دعوت کردند که هیئتی هم از ایران به آمریکا برود. از ایران هیئت ژورنالیستی هماهنگ شد و خانم من هم در کنار آقای عطریانفر از روزنامه همشهری، خانم شهلا شرکت از مجله زنان، آقای ارغندهپور از روزنامه سلام و خانم کاملیا انتخابیفر جایگزین خانم فائزه هاشمی از روزنامه زن که هیئتی 5 نفره بودند به آمریکا رفتند.
در آن سفر چون همسر من تبحّر به زبان انگلیسی داشت، لیدر و سخنگوی آن هیات شد و متعاقب همان سفر پیشنهاد یک بورسیه تحصیلی خانوادگی برای من و همسرم در دانشگاه هاروارد شد یک دوره 9 ماهه بود که قرار بود برویم و برگردیم. منتهی در طول این سفر ما کماکان ارتباط کاری با داخل برقرار میکردیم و مقالات خود را به ایران میفرستادیم و در داخل کشور چاپ میشد. حین این مراودات خانم کریستین امانپور گزارشی تهیه کرد.
فارس: همان گزارش ایران بعد از خاتمی؟!
سجادی: احسنت؛ این گزارش روی آنتن CNN در برنامه «پرسپکتیو» رفت و من آن فیلم را بسیار تند نقد کردم که باعث جدلی بین من و کریستین امانپور شد. متعاقب آن نشستی در واشنگتن و در عید همان سال یعنی 1379 برگزار شد و هوشنگ امیراحمدی رئیس انجمن ایران و آمریکا جشن نوروزی را برگزار کرد و من و خانم امانپور را در کنار دیگران به آنجا دعوت کرد که باعث صحبت من و امانپور در آنجا شد. خانم مادلین آلبرایت(وزیر امور خارجه اسبق آمریکا) هم آمدند و به عنوان میهمان ویژه، آن سخنرانی معروف را کرده و از کودتای 28 مرداد اظهار تأسف کردند.
در آن نشست من با یک ایرانی به نام «ژاپه یوسفی» که یکی از مولتیمیلیونرهای ایرانی فعال در حوزه کامپیوتر بود، آشنا شدم. ایشان مدیر یک کمپانی فروش کامپیوتر و فرد بسیار وطندوست و سالمی بود. با من آشنا شد و تا فهمید که روزنامهنگار هستم، به من پیشنهاد همکاری برای راهاندازی یک تلویزیون را داد و بعد از آن چند نشست در این مورد باهم داشتیم.
*بودجه تشکیل تلویزیون هما را «ژاپه یوسفی» متقبل شد
پیشنهاد ایشان این بود که من بعد از پایان تحصیلات، در آمریکا بمانم و برای راهاندازی این تلویزیون به ایشان ملحق شوم. ایشان سرمایهگذار،بانی، مدیر و همهکاره تلویزیون شد و همه پول مال ایشان بود. خودش اقدام کرد و هیچ اسپانسر دیگری در این قضیه نقش نداشت. از این جهت بر این تأکید میکنم، چون بعدها شایعاتی آمد که از داخل پول میگیرند.
هیچکس دیگری جز آقای یوسفی سرمایهگذاری این قضیه را متقبل نشد و با بودجه شخصی ایشان و فعالیتهایی که ما کردیم، تلویزیون ایجاد شد. البته من قرار نبود که آمریکا بمانم و به ایشان هم گفتم تو الآن میخواهی تلویزیون راه بیاندازی ولی من داخل ایران بیشتر میتوانم کمکت کنم. میتوانم بروم داخل ایران دفتر و استودیویی بزنم. یوسفی گفت نه؛ دستم تنهاست و اینجا بمان که منجر به ماندن من شد و به آریزونا رفتم. چون در بوستون بودم و دانشگاه هاروارد در آنجا بود، دورهام که تمام شد ایشان ما را خواست و به آریزونا رفتیم و در آنجا مستقر شدیم؛ چون دفتر ایشان هم در آنجا بود. نهایتاً تلویزیون هما را در سال 84 و 6 ماه پایانی دولت خاتمی با مجوزی که از داخل کشور گرفته بودیم، راهاندازی کردیم و روی آنتن رفت.
فارس: هما مخفف چه بود؟
سجادی: هما مخفف «همه ملت ایران» بود؛ یعنی ما بر اساس همین اسم هم تأکید داشتیم که در این تلویزیون وارد جناحبندیهای سیاسی نشویم و تریبونی در چارچوب منافع ملی ایران و بیانکننده دیدگاههای همه جناحها باشیم تا انگ جناحی نخوریم.
علیرغم اینکه خود من جناحی بودم و هستم و همواره از بچههای چپ خط امامی بودهام که بعد به اصلاحطلبان الحاق شد، ولی تلویزیون جناحی برخورد نمیکرد. اشخاص مختلف با دیدگاههای گوناگون در تلویزیون بودند ولی خط مشی ما جناحی نبود. نهایتاً روی آنتن رفتیم و دلایل زیادی باعث شد که نتوانیم دوام بیاوریم.
فارس: مثلاً چه دلایلی...
سجادی: یکی از آن دلایل فشار FBI بود. FBI از روز اول ما را خیلی اذیت و سینجیم میکرد. چون ما تلویزیونی بودیم که برخلاف تلویزیونهای دیگر آن موقع که خیلی فعال بودند و هنوز هم هستند، اپوزسیون نبودیم و اعلام کردیم بر اساس قانون داخلی ایران مصاحبه میگیریم و برنامه تولید میکنیم. این برای FBI عجیب بود چون ایرانی مقیم آمریکا به عنوان ضدانقلاب تعریف شده است.
به دلیل همین ماهیت غیر اپوزسیونی، نمیتوانستیم یک ثانیه آگهی بگیریم. اداره تلویزیون با بودجه شخصی خیلی سخت است و اگر نتواند از جای دیگری تأمین مالی شود فشار میآورد؛ که آورد. تحریمهای مصوب آمریکا و داماتو و ایسا که آن موقع حاکم بود، باعث شد که اگر یک ثانیه از بازارهای ایران آگهی میگرفتیم بلافاصله حداقل 20 سال زندانی میشدیم. این کار را میکردند چون تلویزیون اپوزسیونی نبود و زیر ذرهبین نیروها و سازمانهای امنیتی هم بود. بدون تعارف این کار را میکردند؛ بنابراین خیلی ملاحظه میکردیم که کوچکترین خلافی نکنیم که منجر به برخورد شود.
فارس: اما مطرح بود از داخل حمایت میشدید.
سجادی: متأسفانه از داخل ایران با ما همکاری نشد. ژاپه یوسفی یک سفر به ایران آمد و با اکثر مسئولین کشور نشست و به همه آنها هم گفت من از شما هیچ کمکی نمیخواهم. فقط این را میخواهم که در کارمان کارشکنی نکنید.
فارس: دغدغه آقای یوسفی سیاسی بود؟ چرا که ماهیتاً ایشان فردی اقتصادی بودند.
سجادی: بله دغدغه سیاسی داشت. ایشان از لحاظ مالی فرد تأمینی بود ولی یک ایراندوست مطلق بود و واقعاً ازنظر ایراندوستی هنوز هم که هنوز است افراد زیادی مثل ایشان ندیدهام.
*وزارت ارشاد بیانیه داد که داخلیها به تلویزیون هما مصاحبه ندهند
فارس: ایشان ملیگرا بودند؟
سجادی: نه؛ ملیگرا به معنای سیاسی در ایران مثل نهضت آزادی. یوسفی ایران را دوست داشت و هنوز هم دوست دارد. جمهوری اسلامی ایران را بهشدت دوست دارد و به انقلاب اسلامی و رهبر انقلاب بهشدت علاقهمند است و صرف نظر از تعطیلی تلویزیون، کماکان در طول این 7-8 سال گذشته فعالیتهایمان در قالبهای دیگر ادامه داشته است؛ ولی تلویزیون به دلایل فشارهای تحریم و نهادهای امنیتی آمریکا تعطیل شد. از داخل هم حمایت نشدیم و وزارت ارشاد رسماً بیانیه داد که داخلیها به ما مصاحبه ندهند و ما هم دیگر دوام نیاوردیم و تقریباً پس از یک سال تلویزیون را تعطیل کردیم.
فارس: الآن هم با آقای یوسفی در ارتباط هستید؟
سجادی: آن موقع ما یک اندیشکده هم کنار تلویزیون راه انداختیم به نام اندیشکده هما؛ که آن را حفظ کردیم و بخش سیاست داخلیاش با من است و بحث تحلیلهای آمریکاییاش نیز با آقای یوسفی است.
فارس: خروجی این اندیشکده به چه شکلی است؟
سجادی: صرفاً تحلیلهای سیاسی-اقتصادی است که به زبانهای انگلیسی، فارسی و آمریکایی بیرون میآید. آمریکایی و انگلیسیاش با یوسفی است و چیزهایی که از من میبینید، محصول همان اندیشکده است که در تلگرام و فضای وب منتشر میشود.
فارس: یعنی این محتواهایی که تولید میکنید را بهجای خاصی ارائه نمیدهید؟
سجادی: نه بهصورت عمومی چاپ میشود.
فارس: الآن بهغیر از اندیشکده چهکاری انجام میدهید؟
سجادی: من را الآن بهعنوان یک بازنشسته حساب کنید، کار خاصی انجام نمیدهم.
فارس: یعنی منابع درآمدیتان از طریق آقای ژاپه یوسفی است؟
سجادی: بله.
فارس: آقای سجادی؛ بحثهای پیرامون علیرضا و مهدی خزعلی که مطرحشده بود دقیقاً چه بود؟
سجادی: اتفاقاً بحث خوبی مطرح کردید. ما چوب اختلاف خانوادگی این دو برادر را خوردیم. واقعیتش این است که نه علیرضا و نه مهدی خزعلی هیچ نقش، وزن و جایگاهی در راهاندازی تلویزیون هما از حیث سرمایهگذاری نداشتند. مهدی خزعلی اصلاً هیچ همکاری نداشت ولی علیرضا با ما همکاری کرد.
*کمک گرفتن از علیرضا خزعلی پیشنهاد ظریف بود
فارس: نحوه همکاری علیرضا چطور بود؟
سجادی: آن موقع که من و آقای یوسفی راهاندازی تلویزیون را باهم شروع کردیم، آقای یوسفی طی سفری به نیویورک و ملاقاتی که با آقای ظریف داشت، (آن موقع آقای ظریف سفیر ما در سازمان ملل بود) متقاضی کمک از سوی ظریف شد تا بتوانیم در ایران یک دفتر بزنیم. آقای ظریف آن موقع یک پیشنهاد داد و آن این بود که علیرضا خزعلی که به اتفاق همسرش به آمریکا آمده بود، شاید بتواند بر اساس ارتباطاتی که با پدرش دارد بیشتر کمکتان کند. آقای یوسفی هم استقبال کرد.
فارس: این پیشنهاد آقای ظریف بود؟
سجادی: بله؛ این پیشنهاد آقای ظریف بود که آقای یوسفی از طریق آقای ظریف با علیرضا خزعلی آشنا شد. صادقانه بگویم وقتی آقای یوسفی به من گفت، گفتم من حقیقتاً علیرضا خزعلی را نمیشناسم. آیتالله خزعلی و مهدیشان را به اعتبار فعالیتهای سیاسی که دارد میشناسم ولی ایشان را نمیشناسم. ولی یکچیزی را به اعتبار تجربه سیاسیام میدانم و آن اینکه صرفنظر از شخصیت خوب یا بدشان، صرف خزعلی در ایران برچسب است و همین برچسب بودنش میتواند هزار جور شایعه درست کند که اتفاقاً همین هم شد و همین سؤال شما محصول همان شائبه بود.
ترجیحاً گفتم اگر قرار است کار کنیم، بگذار ما با برچسب کار نکنیم ولی وقتی آمدند با ایشان صحبت کردند، آقای یوسفی تأکید داشت که ما دستمان خالی است و خزعلی هم ارتباطاتی دارد. ایشان هم اتفاقاً باعث شد ما مجوز گرفتیم و در سفری که به ایران آمد، با مسئولین صحبت کرد، برای ما مجوز گرفت و متعاقب اخذ مجوز، آقای یوسفی سرمایهگذاری کرد و پولی در اختیارشان قرارداد. ساختمانی را در میرداماد تهیه و اجاره کردند و مقداری ادوات فیلمبرداری هم برایشان خریدند که قرار شد دفتر ما شود؛ که دفتر ما هم شد.
فارس: یعنی زمینهای شد تا شما به تهران بیایید؟
سجادی: نه؛ قرار شد خود آقای علیرضا خزعلی به تهران بیاید. اینجا دفتر را راه انداختند و مستقر بودند. البته ترددی میرفتند و میآمدند و مسئولیت دفتر تهران با کسی بود که ایشان تعیین کرد؛ ولی خود ایشان آن دفتر را ارنج میکرد. این کل نسبت کاری آقای خزعلی با ما بود که دوام هم نیاورد. بعد از مدتی اختلافی بین ایشان و آقای یوسفی سر یکسری از پروژههای کاری ایجاد شد و نهایتاً باعث شد که از هما منفک شود.
فارس: اختلافاتشان سیاسی بود یا اقتصادی؟
سجادی: هم سیاسی بود و هم اقتصادی؛ ولی در مجموع خود آقای خزعلی هم رغبت زیادی برای ادامه فعالیت با ما نداشت و از ما جدا شد و به کالیفرنیا رفت و بعد از مدتی به ایران برگشت. تا مدتها از ایشان بیخبر بودیم که البته الآن ارتباطاتی دارم؛ اما این دعواهای خانوادگی بین آقای مهدی خزعلی و ایشان باعث شد که مهدی خزعلی یکسری دروغ را در این ماجرا پمپاژ کند. من مهدی خزعلی را در سال 91 و در جریان سفری که به خاطر فوت پدرم به ایران داشتم، دیدم. به او گفتم «تو چه راحت دروغ میگویی! من نمیدانم با برادرت چه مشکلی داری ولی چرا با دروغ هزینه میکنی»؟ ایشان پمپاژ کرده بود که تلویزیون هما مال برادرش یعنی علیرضا خزعلی است؛ در صورتیکه علیرضا خزعلی کارمند استخدامی تلویزیون هما بود و بیش از این هم نبود.
فارس: آیا علیرضا خزعلی رسماً در این مورد موضعگیری کرده است؟
سجادی: نمیدانم.
فارس: یعنی تا حالا از شما خواسته که...
سجادی: از من خواسته و دیدگاههای من را هم دیده است. چون چهره ژورنالیستی نیست نه مصاحبهای از او جایی دیدهام نه چیز دیگری؛ ولی از من خواسته که نقشش را در تلویزیون هما بگویم و من هم همهجا گفتهام و او هم تکذیب نکرده است. به هر جهت اختلاف این دو برادر باعث شد که این فرد دروغ پمپاژ کند. گفته بود تلویزیون مال وزارت اطلاعات است و برادر من پول در آن گذاشته و یکسری دروغ پخش کرد که پاک کردنش خیلی سخت است و هنوز هم پاک نشده است.
فارس: یعنی دعوای مهدی و علیرضا خزعلی منجر به این قضیه شد یا مهدی خزعلی به خاطر موضعگیریهای شما در خصوص آقای هاشمی این اظهارات را بیان کرد؟
سجادی: این قضیه که برای قبل از این است که موضعگیریهای من با هاشمی مطرح شود و مربوط به سال 84 است. من از سال 84 منتقد هاشمی بودم.
*از لحظه ورود هاشمی به ریاست جمهوری منتقد او بودم
فارس: 84 شما طرفدار آقای هاشمی نبودید؟
سجادی: خوب شد این را گفتید. این هم یکی از شایعاتی است که مطرح است. من از لحظه ورود هاشمی به ریاست جمهوری منتقد ایشان بودم تا روزی که فوت کردند. این را که گفتید من جواب بدهم. متأسفانه...
فارس: یعنی شما از اول این نقدها را داشتید؟
سجادی: عرض کردم از روزی که ایشان وارد ریاست جمهوری شدند تا روزی که فوت کردند من منتقد ایشان بودم اما در سال 84 شائبهای راه افتاد که تلویزیون هما و سجادی طرفدار هاشمی هستند. من این را توضیح دادم و امیدوارم که آخرین بار باشد که توضیح میدهم.
فارس: همان بحثتان که از احمدینژاد هم برنامه خواستید.
سجادی: دقیقاً همین بود که متأسفانه عدم بالانس باعث شد که شایع شود ما هاشمیچی هستیم. آن تلویزیون هما بود و شخصیت حقیقی سجادی بیرون از تلویزیون است و چپ خط امامی ربطی به تلویزیون هما ندارد.
فارس: پس یعنی به خاطر اختلافات خانوادگی بود؟
سجادی: ببینید؛ ایشان دعوای خانوادگی داشتند و نمیخواهم وارد این بحث شوم.
فارس: ما هم با مسائل خانوادگی کاری نداریم ولی این را میخواهم بگویم که این مسئله به دعوای خانوادگی برمیگردد و به شما هیچ ارتباطی نداشته است.
سجادی: بله دقیقاً همینطور است.
فارس: این بحث استودیوی میرداماد چه شد؟
سجادی: جمعش کردیم. خود آقای یوسفی بعد از اینکه تلویزیون را تعطیل کردند، گفتیم آنجا را جمع کنند. ادواتی را که قابل فروش بودند، فروختیم و ساختمان هم نمیدانم چه شد و چیز مهمی هم نبود.
فارس: آقای سجادی؛ کمی هم اگر اجازه دهید به ماجرای خانم «شهناز تهرانی» بپردازیم.
سجادی: این را چطور دنبالش بودید؟!(باخنده).
فارس: این موضوع هم در ردیف اخباری است که درباره شما مطرح است.
سجادی: این ربطی به تلویزیون هما نداشت و مربوط به من بود.
فارس: بله.
سجادی: من یک عکس از خانم شهناز تهرانی در فیسبوک پیدا کردم و زیر آن عکس در فیسبوک نوشتم: «این خانم یکتنه یک سینمایی را به فساد کشاند». بعد یکی از سایتها که این را چاپ کرد، جوری خبر را القا کرد که وقتی خوانندهها میخوانند فکر کنند شهناز تهرانی معشوقه من بوده است. مثلاً گفته بود که رابطه شما با شهناز تهرانی سر آن مقالهاش چه بود. خواننده خالیالذهن فکر میکرد که میگوید من با شهناز تهرانی رابطه داشتم که بعد خیلیها این سؤال را کردند که این قضیه چه بود.
فارس: عجب!
سجادی: بله؛ وقتی آن عکس را از شهناز تهرانی چاپ کردم و زیرش آن جمله را نوشتم، او بعد از یک ماه به من یک جوابیه فرستاد و خیلی هم فحشم داد. من جوابیهاش را در فیسبوکم چاپ کردم و بدون هیچ توضیحی نوشتم که من دخالتی نمیکنم و جوابیه حق ایشان بود. یکسری اینطوری بٌل گرفتند که رفیقش بوده است. من هم در جواب گفتم اگر میخواهید کسی را به من بچسبانید لااقل یک پیرزن را به ما نچسبانید(باخنده)؛ یکسری هم این را گفتند که حدت همین است که با چنین افرادی حشر و نشر داشته باشی و وارد سیاست نشو.
*انتخابات 96 گاردم را محکم علیه روحانی بستم
فارس: آقای سجادی؛ شما گفتید منتقد مرحوم هاشمی بودید، اما مطرح است شما به ترتیب در سالهای 84،88، 92 و 96 از آقایان هاشمی،کروبی،احمدینژاد و جلیلی و در نهایت رئیسی حمایت کردید.
سجادی: اینها را شما از کجا آوردید؟!
فارس: از موضوعاتی که مطرح است.
سجادی: حتی یکی از این موارد را نمیتوانید فکت کنید. اینها حرف شما نیست و من دیدهام که میگویم.
فارس: آقای سجادی حرفهای ما نیست سوالاتمان است.
سجادی: نه 84 از هاشمی دفاع کردهام، نه از رئیسی دفاع کردهام، نه به احمدینژاد رأی دادهام و دفاع کردهام. من سال 84 طرفدار کروبی بودم، 88 کروبی بودم، 92 اعلام کردم که رأیم محسن رضایی است و 96 هم که اصلاً اعلام نکردم و فقط گاردم را محکم علیه روحانی بستم. دیدم که چند روز پیش دوباره یک سایتی من را به آقای رئیسی منصوب کرده؛ نه اینها شیطنتهای روزنامهنگاری است.
*در سیاست نه از کسی متنفرم و نه شیدای کسی هستم
اصلاحطلبان از احمدینژاد متنفر هستند و فکر میکنند که اگر امثال من را به او بچسبانند میتوانند نفرت پایگاهش را منتقل کنند. من بچهای هستم که در سیاست بزرگشدهام و در سیاست چیزی که یاد گرفتهام این است که نمیتوانم از کسی متنفر باشم. نه از موسوی، نه از کروبی، نه از احمدینژاد متنفر نیستم و نه شیدای هیچکدام از اینها هستم. در سیاست آدمها برای من فقط یک اسم هستند و تحلیل محتوا میشوند ولی چون آنها نگاهشان شیدایی و نفرت است فکر میکنند که میتوانند تخریب کنند. هیچکدام از اینهایی را که اسم بردید نه در انتخابات برایشان رأی دادهام و نه برایشان تبلیغ کردهام.
فارس: به جز کروبی.
سجادی: کروبی را که رسماً اعلام کردهام و حمایت هم میکردم. محسن رضایی را هم اعلام کردم، 84 و 88 در کمپین کروبی بودم و در سال 92 در کمپین محسن رضایی نبودم ولی صراحتاً گفتم من به ایشان رأی میدهم. 96 هم علیه روحانی نوشتم ولی از کسی دفاع نکردم. خیلی هم محکم علیه روحانی نوشتم و پایش هم ایستادهام.
*به رئیسی رأی دادم ولی منتقد او بودم
فارس: اگر به روحانی رأی ندادید لابد به رئیسی رأی دادید.
سجادی: بله؛ ولی این را اعلام نکردم. اتفاقاً یکجوری هم منتقد بودم چون اگر من جای رئیسی بودم نمیآمدم. توصیه من به آقای رئیسی این بود که نیاید. ظرفیت رئیسی بیشتر از این بود ولی متأسفانه ...
فارس: میگویید برخلاف اصلاحطلبان که از احمدینژاد متنفرند شما اینگونه نیستید، این صحبت شما بیانگر تفاوت شما با دیگر اصلاحطلبان است برای همین میخواستیم تعریف شما را از اصلاحطلبی و جریان اصلاحات بدانیم؟
سجادی: اگر بخواهم خلاصه و مفید عرض کنم، بعد از 76 بود که اصلاحطلبی مطرح شد. من از طرف خودم حرف میزنم، چون ما آن موقع از منتهیالیه چپ خط امامی به دوم خرداد وصل شده بودیم که بعد به اصلاحات تبدیل شد؛ منتهی چیزی که من و امثال من تعریف کرده بودیم این بود که ما مواجه با درختی هستیم که قرار است آن را غرص کنیم. شاخه خشکیدهای دارد یا آفتی زده، پایش کود بریزیم و شاخههایش را مرتب کنیم، نه اینکه ریشهاش را بزنیم.
انفصال من از جنبش اصلاحات دقیقاً به راهپیمایی روز قدس سال 88 برمیگردد. وقتی شعار «نه غزه نه لبنان» را در تظاهرات آوردند. نامگذاری روز قدس، یکی از اقدامات امام و نماد چپ خط امامی بود. وقتی یکی از ارزشمندترین میراثهایمان که روز قدس است را با آن شعار «نه غزه نه لبنان» زیر سؤال بردند و هیچکدامشان هم اعتراض نکردند، به قول آمریکاییها مقداری کلهمان را خاراندیم و گفتیم دیگر اینطوری نمیشود ادامه داد و من از آن موقع خودم را منفصل کردم.
فارس: یعنی شما از سال 88 از اصلاحات جدا شدید؟
سجادی: دقیقاً من از 88 به بعد نه که اصلاحطلبی را ترک کردم بلکه اصلاحطلبان سیاسی را ترک کردم. بهطور مستقل طبق فرمایش آقا هر اصولگرایی اصلاحطلب و هر اصلاحطلبی اصولگرا باید باشد. ولی در باند سیاسی آنان بازی کردن را کنار گذاشتم و یک سجادی مستقل شدم و اگر کاری کردم یا حرفی زدهام بهطور مستقل بوده است.
فارس: به گزارش «ایران بعد خاتمی» خانم امانپور اشاره شد؛ لطفا تحلیلتان را از فضای سیاسی آن زمان بفرمائید.
سجادی: نزدیک به 3 یا 4 ماه بود که به آمریکا آمده بودم و آن گزارش روی آنتن رفت. خیلی تند آن را نقد کردم...
فارس: آقای سجادی علت طرح این سوال این بود که شما پیش از این گفته بودید که بعد از گزارش «ایران بعد از خاتمی» از جریان اصلاحات جدا شدید و در حال حاضر زمان جدایی خود را سال 88 اعلام کردید.
سجادی: عرض میکنم؛ پس از آنکه شاهد واکنش خنثی بچههای اصلاحطلب پس از این گزارش بودم، انتظار داشتم تا از اعتراض من در این باره حمایت شود؛ اما نه تنها که چنین نشد بلکه برخی از دوستان، به من ایمیل زدند که مقداری تند رفتی. ما در آن موقع کلهمان را خاراندیم و گفتیم ظاهراً اتفاقاتی در این ایران رخ داده که ما در آمریکا از آن خبر نداشتیم و به همین علت از آنجا شائبه من شروع شد که در داخل چه خبر است.
با وجود نگاه تردید آمیزی که بعد از گزارش امانپور به اصلاحطلبان برایم ایجاد شده بود، همچنان رابطه خود را با آنها از جمله آقای کروبی حفظ کردم و کماکان مقالاتم را تا پیش از فتنه به ایران میفرستادم و در روزنامه اعتماد ملی چاپ میشد. انفصال قطعیام در سال 88 بود اما شائبه و تردیدهایم از گزارش خانم امانپور شروع شد.
*عبارت «خستهشدگان» را قبول ندارم؛ برخی تمامشدهاند
فارس: به نظر شما علت این دگردیسیهای چپها چیست؟
سجادی: نگویید چپها، من خودم چپ هستم و هنوز هم پایش ایستادهام. برخیها اصطلاحی وارد ترمینولوژی سیاسی ایران با عنوان «خسته شدگان» کردند. واژهای که من آن را قبول ندارم چراکه آنها «خسته» نیستند بلکه «تمام شدگان» هستند؛ باتوجه به شرایط دوران انقلاب، عدهای به دلیل یکسری از هیجانات و التهابات اوایل انقلاب بدون کوچکترین آگاهی به مبانی معرفتشناختی انقلاب، وارد مسیر انقلابیگری شدند، اما پس از مدتی سرد شدند.
وقتی شما عاشق یک خانم بشوید در مرحله عاشقی شیدایی میکنید ولی بعد از اینکه آن عشق اولیه فروکش کند دیگر بیتفاوت میشوید. تعدادی از انقلابیون چه از چپیها و چه از راستیها به این مسئله دچار شدند. وقتی شما با هیجان میآیید، میشوی اکبر گنجی که نمیدانم چقدر صحت دارد ولی معروف است که ایشان پونز به پیشانیها میزد یا مخملبافی که میخواهد داریوش مهرجویی را در عملیات انتحاری به خاطر فیلم اجارهنشینها منفجر کند.
وقتی آن احساس، مبتنی بر مبانی معرفتشناختی نیست، خروجیاش اکبر گنجی میشود که الآن در حاشیه نیویورک آن هذیانها را علیه انقلاب میگوید و یا مخملبافی که در سال 88 مدعی عصاهای میلیونی و پیپهای جواهرنشان برای مقامات ایران شد.
*امثال نوریزاد، تاجزاده و گنجی ریای خود را بالا میآورند
من به این اتفاق «موتاسیون»، استحاله و دگردیسی میگویم. وقتی شما مبانی معرفتشناختی روی پدیدهای مثل انقلاب اسلامی ندارید، میشود نوریزاد؛ یعنی هم از طرف راستیها ریزش داشتیم و هم از طرف چپیها. من میگویم اینها ریای خود را بالا میآورند؛ یعنی یک مدت به انقلابیگری تظاهر میکنند؛ حال چه محمد نوریزاد، چه مصطفی تاجزاده و چه اکبر گنجی باشد. اتفاق خوبی که سال 88 صرفنظر از تمام هزینههایی که به نظام تحمیل شد، فیلترینگ و آشکار شدن چهره افرادی بود که تا آن مقطع تظاهر به انقلابی بودن میکردند.
کسانی که پرده تزویر خود را پاره کردند. نوریزاد با حرفهایی که میزد تظاهر کردنهای خود را استفراغ میکرد. همانطور که دیگرانی مثل او این کار را میکردند.
فارس: آقای سجادی بعد از اینکه برخی رسانهها از شما به عنوان مشاور آقای کروبی یاد کردند شما این مطلب را تکذیب و گفتید این رابطه برعکس بوده یعنی آقای کروبی به شما مشاوره میدادند؛ این صحبتتان از باب طنز بود یا واقعیت داشت؟
سجادی: متأسفانه من نمیدانم این حرف از کجا درآمد. بعد از 88 که کروبی به آن فضا رفت، رابطهام با او قطع شد چون من آن موقع آمریکا بودم و 48 ساعت بعد از آغاز درگیریها ارتباطم با تهران قطع شد و چون تماس من با کروبی تلفنی بود، دیگر نتوانستم با ایشان ارتباطی داشته باشم. ولی من آن موقع مواضع خودم را گرفتم؛ نمیدانم این حرف از کجا شروع شد ولی بهیکباره من را بهعنوان مشاور کروبی معرفی کردند؛ اوایل واکنشی به این موضوع نشان ندادم تا یک نفر از تهران به من گفت که خانواده آقای کروبی سر این قضیه حرف دارند و شما تکذیب کن. من رسماً تکذیب کردم که من هیچگاه مشاور ایشان نبودم و حتی برعکس ایشان گاهی به من مشاور دادهاند که واقعیت هم بود.
فارس: به عنوان مثال چه مشاورهای به شما میدادند؟
سجادی: در انتخابات مجلس هفتم یا هشتم وزارت کشور فُرجهای باز کرد که ایرانیان خارج از کشور هم اگر مایل باشند، در انتخابات مجلس ثبتنام کنند. من برای این کار با ایشان تماس گرفتم و اتفاقاً ایشان هم توصیه کردند که این کار را انجام دهم و هم گفتند که از کدام شهر ثبتنام کنم که بتواند از من حمایت کند. این را در مقام اینکه من هم از ایشان مشاوره میگیرم گفتم و خواستم آن بحث را مقداری بالانس کنم.
*کملطفی اصلاحطلبان باعث جدایی کروبی از مجمع روحانیون مبارز شد
فارس: این مشاوره مصداق دیگری هم داشت؟
سجادی: خیر؛ البته من با ایشان تماس میگرفتم و تا قبل از 88 باهم صحبت میکردیم و ایشان مورد وثوق ما بود. آقای کروبی پس از اختلافی که بعد از 84 پیش آمد و به ایشان کملطفی شد از مجمع جدا شد. کروبی بیشترین پایمردی را در انتخابات 76 برای خاتمی کرده بود. وقتی خودشان نامزد شدند مجمع پشت ایشان را خالی کرد و ایشان بیرون از مجمع وارد انتخابات شد.
فارس: چرا پشتش را خالی کردند؟
سجادی: برای اینکه آقای خاتمی دنبال نامزدی «مصطفی معین» بود. آقای کروبی توقع داشت که از ایشان حمایت کنند ولی وقتی حزب مشارکت پشت سر معین جمع شدند، برای کروبی سنگین درآمد که عمری ایشان مجمع را تر و خشک کرده بود و در انتخابات دوم خرداد تمامقد پشت خاتمی ایستاده بود حالا از وی حمایت نشود.
فارس: چرا معین رأی نیاورد؟
سجادی: تنها معین نبود که رأی نیاورد. کل کاندیداهای اصلاحطلب رأیشان شکست. مجموع آرای اصلاحطلبان در آن دوره خوب بود ولی بین آقای معین، کروبی، هاشمی و مهرعلیزاده تعدد آرا ایجاد شد و رأیشان شکست.
فارس: امروز چه اتفاقی افتاده است که این جریان اشتباه گذشته را نمیکنند و...
سجادی: تجربه شکست اصلاحطلبها را متقاعد کرد که از تشتت اجتناب کنند. البته اصولگرایان هم تا حدود زیادی توانستند متقاعد شوند که کاندیدای واحد داشته باشند کما اینکه 16 میلیون رأی آقای رئیسی رأی آبرومندی بود؛ اصولگرایان در سال 92 به همان دلیلی شکست خوردند که اصلاحطلبان سال 84 شکست خوردند البته تاکید میکنم که در 96 جبران کردند.
فارس: بحثهایی مطرح میشود که برخی اصلاحطلبان برخلاف اوایل انقلاب به افکار امام علاقهای ندارند، این اظهارات در راستای همان اتفاقاتی است که برای امثال مخملباف و گنجی افتاد؟
سجادی: نه؛ واقعیتش این است که 2 خرداد 76 یک بدآموزی به اصلاحطلبان داد و آن این بود که مزهای زیر زبان تشکلهای سیاسی چپ برد که میشود با مقداری موضعگیری ژلاتینی آرای اقشار خاکستری را جذب کرد. کما اینکه این اتفاق هم افتاد. وقتی دیدند میتوانند با مقداری برخورد ژلاتینی آرای خاکستری را جذب کنند به این سمت رفتند. هرچند ماهیت دموکراسی همین است که شما دنبال رأی بیشتر هستی ولی زمانی این مذموم میشود که برای خرید آرا به «اصول فروشی» تن بدهی.
فارس: یعنی معتقدید بعد از 76 این روند شکل گرفت؟
سجادی: بله؛ متأسفانه بعد از سال 76 این اتفاق افتاد که برای جذب آرای بیشتر یکسری تخطیها کردند که لزومی نداشت. کما اینکه از دل پایگاه اجتماعی موسوی شعار نه غزه نه لبنان درمیآید، شعاری که نشان میدهد به خاطر حفظ بدنه اجتماعی خود اصول فروشی میکنند و یکسری اصول که ماهیتشان را تعریف میکند زیر سؤال میبرند.
*روحانی با شعارهای ساختارشکنانه و اخافهسالاری آرای خاکستری را جذب کرد
سال 76 دعوای من با اصلاحطلبان به خاطر بود که به اعتبار رأی بیشتر اصولفروشی میکردند. همین کاری که آقای روحانی کرد. مگر غیر از این بود که آقای روحانی در انتخابات اخیر با آن شعارهای ساختارشکنانه توانست یک اخافهسالاری حاکم و رأی اقشار خاکستری را جذب کند؟ که اگر اینها بیایند جنگ میشود، دیوار میکشند، لولو هستند و آدم میخورند.
همین کار را دوم خرداد 76 آقای حجاریان میکرد و صراحتاً در مصاحبهاش گفت که ما از طریق جنگ روانی روی «استراتژی دیو و دلبر» کار خود را پیش بردهایم. یکطرف را «دیو» و طرف دیگر را «دلبر» معرفی کردیم و دوقطبی «دیو» و «دلبر» را راه انداختیم. همه ملت هم برژینسکی نیستند که قدرت تحلیل سیاسی داشته باشند. تحت فضای آن دوره به کسی پناه میبرند که قرار است فرشته باشد.
*گذشتن از اصول برای کسب رأی بیشتر از دوم خرداد مد شد
فارس: اتفاقی که از سوی اصلاح طلبان برای مرحوم هاشمی هم افتاد.
سجادی: بله میبینیم آقای هاشمیرفسنجانی «آقاسی» چپها در این روند تبدیل به قدیس و قهرمان میشود، تعریف و تمجیدهایی که تا زمان فوتش ادامه داشت. این اصول فروشی است و این روش از 2 خرداد مُد شد که صرفاً برای کسب رأی بیشتر اصولی را زیر پا گذاشتند که رابطه با آمریکا نیز یکی از آنها بود. رابطه با آمریکا خط قرمز ما بود ولی یکسری از بچههای تسخیر سفارت آمریکا صراحتاً ابراز ندامت میکنند.
فارس: میشود گفت که عدهای از جریان چپ بعد از دوم خرداد هویت و اصول خود را زیر پا گذاشتند؟
سجادی: بله؛ هم این را میشود گفت و هم یکسری روی هیجان و احساسات بود. یکسری هم تحت عنوان واقعگرایی و با این عنوان که ما باید واقعیتها را بپذیریم و اینکه انقلاب یک اتفاق هیجانی است و باید بعد از مدتی قانونمندش کنیم در این مسیر افتادند. با توجیهات فلسفی سعی کردند خودشان را توجیه کنند که از دل آن همان بحث تعامل درآمد. وقتی آقای حسن روحانی میگوید ما باید با نظام بینالملل تعامل کنیم همین بحث است.
فارس: شما بحث تعامل و استحاله را مطرح کردید. کمی هم به موضوع نفوذ فرهنگی بپردازیم ارزیابی شما از وضعیت شبکه نفوذی که پس از دوم خرداد رشد پیداکرده چیست؟ آیا اکنون امکان بهرهبرداری از این شبکه وجود دارد؟
*مسئولین در مبارزه فرهنگی خوب عمل نکردند
سجادی: برای اینکه سؤال شما را دقیقتر جواب دهم به یک 2 بعدی اشاره میکنم. اول اینکه به مسئولین خود مملکت برمیگردد که شما نتوانستید در مبارزه فرهنگی خوب عمل کنید و عملاً چوب بیتدبیری خود را به تن فرهنگی زدید و به راحتی باعث یارگیری طرف مقابل از ما شدید.
وقتی شما میبینید که BBC میتواند بهراحتی سیستم خبری شمارا PASS کند، این را به اعتبار حرفهای بودن BBC نگذارید. یک بخشش مربوط به خودتان است که صداوسیما نتوانسته با آنهمه امکانات طبق چهارچوبهای خبری حرفهای عمل کند.
در حوزه فرهنگ هم همینطور است. من این را به یکی از مسئولینی که نمیخواهم اسمش را ببرم گفتم. شما وقتی آن برخورد را با یکی از آرتیستهای سینما که در مورد رسمیت همجنسگرایی حرف زد و بعد عذرخواهی هم کرد میکنید، چه انتظاری دارید؟ روزنامه کیهان با ایشان بسیار برخورد تندی کرد.
بعداً به آقای شریعتمداری مقالهای نوشتم و تذکر دادم که یک آرتیست «کارل ریموند پوپر» و یک فیلسوف نیست که بتواند تحلیل کند. یک آرتیست است که سطح سوادش در حد معمولی است و بر اساس قیافه خوب یا به هر دلیلی ستاره سینما شده و یک سلبریتی است که برایش کف میزنند ولی عمق فلسفی ندارد. حرفی زده و آن را پس گرفته و غذرخواهی هم کرده است.
وقتی آن برخوردهای انقباضی را میکنید از دلش گلشیفته فراهانیها و سوسن تسلیمیها بیرون میآید؛ میرود آنطرف مرز و کلی هزینه درست میکند.
*آمریکا به نفع جامعه سکولار و علیه جامعه انقلابی «ژنرال سازی» میکند
این برخوردها باعث میشود که مقداری ریزش درست کنیم تا عملاً آنطرف از اینها یارگیری کند. ولی این هم منافاتی ندارد که ما شیطنت آنطرف را نبینیم. بحث نفوذ فرهنگی ربطی به این ندارد که با برجام شروع شد ولی میتوان گفت که با برجام شدت گرفت؛ هرچند از اول انقلاب اسلامی اینها یک حرکت زیرکانهای کردند. مثلاً آقای اصغر فرهادی برنده اسکار و خانم شیرین عبادی برنده نوبل میشود. این امتیاز دادنها معنای خودش را دارد.
فیلم «جدایی نادر از سیمین» آقای اصغر فرهادی از نظر سینمایی فاقد کمترین ارزش است. اصلیترین ویژگی سینما تصویر است و آن چیزی که سینما را از بقیه رسانهها سوا میکند تصویر است و کارگردان سینما باید هنرمندی خود را با تصویر نشان دهد. اگر شما به سینما بروی و پای فیلم «جدایی نادر از سیمین» چشمهایت را ببندی 90درصد فیلم را متوجه میشوی چون اصلاً نیازی به دیدن نداری؛ ولی چرا اسکار میگیرد؟ این یعنی هژمونی فرهنگی آمریکا در حوزه سینما به نفع جامعه سکولار و علیه جامعه انقلابی «ژنرال سازی» میکند.
*برجام به یارگیری سکولارها علیه جامعه انقلابی شدت داد
وقتی خانم شیرین عبادی که چهره خاصی در ایران و چهره عمیق فلسفی و فعال سیاسی نیز نبود صلح نوبل میگیرد، یعنی در مقابل جامعه انقلابی ژنرالسازی میکنند تا توازن به نفع جامعه سکولار به هم بخورد. حال چه از طریق اسکار اصغر فرهادی که نماینده سینمای سکولار است و یا از طریق نوبل شیرین عبادی و مواردی ازاین دست که بارها تکرار شده است. یا محسن مخملباف سخنگوی جنبش سبز در اتحادیه اروپا میشود. این دقیقاً کاری است که به اعتبار به هم زدن توازن قوا به نفع جامعه سکولار و علیه سینما، فرهنگ و هنر انقلابی که نماینده آن ابراهیم حاتمیکیا، مسعود دهنمکی و دیگران هستند، انجام میدهند. تا حدود زیادی هم در برهم زدن این توازن قوا موفق بودهاند و یارگیری میکنند و برجام به این شدت داد.
فارس: برجام چطور به این نفوذ شدت داد؟
سجادی: روزی که برجام تصویب شد، عدهای از مردم به خیابانها آمدند، تصورشان این بود که انقلاب تمام شد و از این به بعد آمریکا میآید و بزنوبرقص برپا میشود. امضای برجام باعث تنفس مجدد بخش سکولار جامعه شد؛ اگر جناح پراگماتیسمها بدون منع بودند قطعاً به دنبال تحقق برجامهای 2 و 3 میرفتند که خوشبختانه رهبر معظم انقلاب چنین اجازهای ندادند چراکه اگر چنین میشد خطرش از بحث نفوذ فرهنگی هم بالاتر بود.
فارس: اگر بخواهید دستهبندی درباره مؤسسات و «ان.جیاو»هایی که با هدف براندازی درسال 88 فعال شدند داشته باشید آنها را به چه گروههایی تقسیم میکنید؟
سجادی: از زمانی که «ایسا» و «داماتو» به تصویب رسید این موسسات بودند و بودجههایی در همان مقطع از طریق لابیهای آمریکایی به عنوان فعالیتهای فرهنگی و با هدف نفوذ به آنها تزریق میشد. یادم میآید که آن زمان در دوبی دختر جرج بوش «ان.جیاو»ای راه انداخته و شروع به فعالیتهای به ظاهر فرهنگی کرده بود ولی یارگیری میکرد؛ همین الآن هم حتماً کار میکنند.
*روزنامهنگاران اصلاحات جذب BBC شدند
فارس: آیا شما سرپلهای این تعاملات با ایران را نیز میشناسید و یا میشناختید؟
سجادی: یکی از این سرپلها که رسماً نیز اعلام شد سیامک نمازی بود که یارگیری میکرد. حالا شاید خیلیها هم هستند که باید از سازمانهای اطلاعاتی بپرسید چون من صرفاً توضیح ژورنالیستی میدهم. اما مشخص است جریانی برای این حوزه بودجه اختصاص داده و کار میکنند.
به عنوان مثال یادم است همان سالی که ما تلویزیون هما را راه انداختیم، پارلمان هلند بودجه کلانی را برای سایت «روز» که قرار بود تلویزیون شود کنار گذاشت که البته تلویزیون نشد. در همان سایت بسیاری از ژورنالیستهای ایرانی مثل «مسعود بهنود»، «فرناز قاضیزاده» و «مهرانگیز کار» را جمع کردند. یا مثلاً در لسآنجلس نماینده CIA با تلویزیونهای اپوزسیون جلسه گذاشت و تقسیم پول کرد.
مشخص است که تلویزیونهای BBC و VOA یارگیریهایشان را از چه کسانی کردند؛ تمام کسانی که به BBC جذب شدند روزنامهنگاران جنبش اصلاحات بودند. برای مثال مسعود بهنود بهعنوان ملیگرایی که اعلام کرده بود اعتبار قلم خود را مدیون مصدق است، الآن از دست کسانی روزی میخورد که ضدمصدق کودتا کردند.
*تلویزیون هما در فتنه 88 خیلی میتوانست مؤثر واقع شود
البته این راهم بگویم که در این مسائل مسئولین هم مقصر هستند. من در اوج فتنه88 به یکی از مسئولین زنگ زدم و گفتم اگر شما یک ارزن شعور مدیریتی داشتید، هما را حمایت میکردید. تلویزیون هما در فتنه 88 خیلی میتوانست مؤثر باشد چراکه میتوانست به کسانی که دنبال تریبون میگشتند و میگفتند صداوسیما به ما فرصت نمیدهد تریبون داده و مدیریتشان کند. وقتی تریبونی نبود، BBC و VOA محور شدند.
قانون طلایی ژورنالیسم آمریکایی میگوید شما بههیچوجه حق اشاعه خشونت ندارید. به عنوان مثال در 11 سپتامبر که 3هزار نفر شهروند آمریکایی کشته شدند، یک قطره خون و یک جسد توسط تلویزیونهای آمریکا نشان داده نشد ولی ماجرای ندا آقاسلطان یک هفته تمام بهترین آنتن را گرفت و تمام شبکههای سراسری آمریکا با بهترین کیفیت ممکن آن را پخش کردند. باعث چنان تحریک و تنفرپراکنی علیه جمهوری اسلامی شد که از آن توانستند برای اعمال تحریمهای ظالمانه، اجماع بینالمللی ایجاد کنند.
فارس: آقای سجادی، وضعیت مطبوعات ایران را به چه شکل میبینید؟
سجادی: سال 78 بهار مطبوعات بود، راستیها روزنامهای به نام «فردا» داشتند که متعلق به آقای احمد توکلی بود. یکی از بهترین روزنامهها بود که بااینکه عکس هم چاپ نمیکرد، انصافاً شاهکار بود.
*مطبوعات در ایران افت کرده است/ژنرالی در روزنامههای ایران نمیبینم
اصلاحطلبان هم روزنامههای خوبی داشتند. وقتی اوضاع الآن را با سال 76 مقایسه میکنم، به این نتیجه میرسم که مطبوعات ایران خیلی اُفت کرده است. بخشی از علت این مسئله به موضوع فضای مجازی، سایتها و کانالها بر میگردد. مسئله دیگر نیز این است که دیگر ژنرالی مثل «حسنین هیکل» در روزنامهها و مطبوعات ایران نمیبینم. من 10 روزنامهنگار نمیتوانم بشمارم که بتواند موج ایجاد کند. مقداری به فضای مجازی و شاید بخشی دیگر از این افتها نیز به سرخوردگیها و وضعیت خراب اقتصادی برگردد ولی آن عشق روزنامهنگاری هم نیست که فرد به خاطر خبر بدود. وقتی مصاحبه با رئیسجمهور و وزرا را میبینم، این سوال برایم پیش میآید که در دانشکدههای ما چه تدریس میکنند. شیوه سؤال کردن بلد نیستند.
فارس: آزادی مطبوعات را در ایران چگونه ارزیابی میکنید؟
سجادی: مشکلی از این بابت نمیبینم و نمره خوبی به ایران میدهم. در محیط خاورمیانه هم دموکراسی و آزادیهای ایران قابل افتخار است.
فارس: اسم آقای هوشنگ امیراحمدی را بردید. زندگی شما در آمریکا چه شباهتها و تفاوتهایی با زندگی آقای امیراحمدی دارد؟
سجادی: سؤالتان نامفهوم است.
فارس: بالاخره آقای امیراحمدی فعالیتهایی در خارج از کشور دارند؛ قطعاً شماهم فعالیتهای مشخصی آنجا دارید...
سجادی: مقداری کلانتر از سوالی که میخواهید بپرسید میگویم؛ بودن داریوش سجادی در آمریکا از یکجهت نامتعارف است و به همین دلیل پژواک پیدا میکند. آمریکا از حیث سیاسی مرکز انباشت روزنامهنگاران و فعالان سیاسی اپوزسیون شده است؛ وقتی یک نفر مثل داریوش سجادی پیدا میشود که خلاف این موج نهتنها با جمهوری اسلامی مخالفت نمیکند بلکه از آن حمایت میکند، باعث سؤال میشود. اینجا حرفهایی که من میزنم عجیب و غریب نیست ولی آنجا حرفهایی برخلاف اکبرگنجی و سازگارا میزنم که سوال ایجاد میکند.
یکبار برای تماشای بازی استقلال و پرسپولیس به استادیوم رفته بودیم. من خودم پرسپولیسی هستم. ما وقتی وارد استادیوم شدیم در قسمت پرسپولیسیها جا نبود و مجبور شدیم در قسمت استقلالیها بنشینیم. یکدفعه «محرمی» حمله کرد و ما شروع به تشویق کردیم. به یکباره 3 هزار کله به طرف ما با غضب برگشت؛ که «اگر میخواهی تیمت را تشویق کنی برو آنطرف. اینجا مال ماست که استقلال را تشویق کنیم».
* در آمریکا به نفع جمهوری اسلامی حرف میزنم چون پژواکش بیشتر است
چون آمریکا بهعنوان مکانی برای مخالفان ایران تعریفشده است دفاع من از جمهوری اسلامی در آنجا سوال برانگیز است، حال چه هوشنگ امیراحمدی، چه محسن سازگارا و چه مجتبی واحدی در چهارچوب تعریفشده مخالفت با جمهوری اسلامی، کار خودشان را میکنند. اینجا فقط میتوانند من را زیر سؤال ببرند که تو آنجا چه غلطی میکنی. من تعمّد دارم که اتفاقاً در آنجا این حرفها را بزنم چون پژواکش بیشتر است. چون در آنجا کسی را هم ندارید که به نفع جمهوری اسلامی حرف بزند و مثل اینکه احمقترینشان من بودم که آنجا ماندم. اتفاقاً هزینه هم دارد. من آنجا کمهزینه ندادم ولی ارزشش را دارد.
فارس: به هزینه اشاره کردید، برگردیم به همین مطلب؛ شما یارانه هم میگیرید؟
سجادی: من نمیگیرم ولی برای من سؤال است که آیا شامل ما هم میشود؟
فارس: عدهای در خارج از کشور میگیرند.
سجادی: اگر میدهند ما هم بگیریم. شرایطش چگونه است.(باخنده)
فارس: درباره دیدارهای دوستانهای که با آقای ظریف درآنجا داشتید گفته بودید؛ ناگفتهای از آن دیدارها دارید؟
سجادی: قطعاً تمام این دیدارها کاری بوده است چون وقت نبوده که برویم گوشه اقیانوس اطلس چلوکباب بخوریم (با خنده). آقای ظریف دارای روابط عمومی بالایی هستند و با همه برخورد دوستانهای دارند. جلساتی که داشتیم رفاقتی و دوستانه بوده و ایشان فرد خیلی خوشبرخورد و متعبدی هستند.
خاطرهای که با آقای ظریف دارم برمیگردد به اولین سال ریاستجمهوری آقای احمدینژاد. احمدینژاد در آن سال برای شرکت در یکی از مجامع عمومی به واشنگتن سفر کرده بود؛ من با ژاپه یوسفی در لابی هتل نشسته و منتظر جلسهای با آقای غلامحسین الهام بودیم.
فارس: درچه بارهای؟
سجادی: موضوعش دقیقاً یادم نیست؛ همان هنگام بود که دو نفر سلطنتطلب که روی تیشرتشان عکس رضا پهلوی را چاپ کرده بودند وارد لابی هتل شدند و شروع به مشروب خوری کردند. یکی از آنان که جثه بزرگی هم داشت، دید یک نفر با محاسن بلد در گوشهای مشغول صرف نهار است که رفت بالای سرش و شروع به فحش دادن به جمهوری اسلامی کرد!
فارس: آن شخص چه کسی بود؟
سجادی: یکی از افراد تیم حفاظت رئیسجمهوری بود که در نهایت درگیری پیش آمد؛ وقتی داشت دعوا بالا میگرفت، من برای وساطت رفتم ولی نیروهای امنیتی رسیدند و اینها را از هم جدا کردند؛ 10 دقیقه بعد، از طرف ریاست جمهوری آمدند و گفتند که جلسه شما با آقای الهام 30 دقیقه دیگر است. تا از درب هتل بیرون آمدم FBI من را کنار کشید و گفت باید بازجویی شوید. فکر کرده بودند که من در آن درگیری نقش داشتم. به همین دلیل ما از آقای ظریف و جوانفکر خواستیم تا وساطت کنند، اما هیچ کمکی به ما نکردند.
فارس: یعنی چه اتفاقی افتاد؟
سجادی: FBI تمام مدت ما را از اقامت محروم کرد و تمام سفرمان به هوا رفت. هرچه با ظریف و جوانفکر تماس گرفتیم که کاری کنند، هیچ اقدامی نشد. شب آخر آزادمان کردند و این باعث شد تمام سفر از دستمان برود. آن محافظ آمد کلی از ما تشکر کرد و ما به او گفتیم «مرد حسابی ما 3 روز است که بایکوت هستیم و اکنون از ما تشکر میکنید»؟! از مدیرکل حراست که آنجا بود خواستم تا به آقای ظریف زنگ بزند که ایشان گفتند من ظریف را نمیشناسم! این هم یک خاطرهای از کملطفی آقای ظریف.
*حقیقتجو محصول استحالهای است که از چپ خط امامی به ازدواج سفید با یک آمریکایی رسید
فارس: ماجرای خانم حقیقتجو هم مربوط به همان سفر بود؟
سجادی: بله؛ در همان سفر از هتل که بیرون آمدم، یک نفر از پشت من را صدا کرد، متوجه شدم آقای «تهوری» شوهر سابق خانم حقیقتجو است. با ما سلام و علیک کرد و گفت خانم حقیقتجو میخواهد تلفنی با من صحبت کند. ایشان در بوستون بودند و ما در نیویورک، با او صحبت کردم. من خانم حقیقتجو را از تلویزیون هما میشناختم و چند بار با او مصاحبه کرده بودم. پشت تلفن گفت که «آقای سجادی ما از شما گلهداریم، شما در تمام تحلیلهایتان درنهایت طرف نظام را میگیرید». گفتم مگر غیر از این از من توقع داشتید؟ مگر غیر از این بود که ما در جنبش اصلاحات نظام را قبول کردیم و قرار بود یکسری از کجرویها را اصلاح کنیم؟ اتفاقاً من در این قضیه مدعی هستم که شما آبروغن قاطى کردید و با کل نظام درافتادید... در نهایت میبینیم همین خانم حقیقتجو با همان دیدگاههای چپ خط امامی که داشتند در کمال وقاحت در VOA اعلام میکنند که در بوستون آمریکا با یک فرد آمریکایی «ازدواج سفید» کرده است. این محصول همان استحالهای بود که از چپ خط امامی به ازدواج سفید با یک آمریکایی رسیده است.
*نایاک با بودجه اولیه ظریف تشکیل شد ولی سال 88 در اردوگاه سبزها بازی کرد
فارس: به روابط عمومی بالای آقای ظریف اشاره کردید، برخی معتقداند ایشان در جریان مذاکرات بیش از اندازه روابط عمومیشان را به نمایش گذاشتند و حتی افرادی چون «هومن مجد» را در کنار ایشان در جریان مذاکرات میبینیم. ارزیابیتان را در این باره نیز بفرمائید.
سجادی: واقعیتش این است که بله؛ آقای ظریف روابط خوبی دارد. ولی به این معنا نیست که وزیرخارجه خوبی است. من به وزارت امور خارجه ایشان خیلی انتقاد دارم. مخصوصاً درمورد مذاکرات برجام، همیشه اعتراضاتم را گفتهام. یکی از انتقاداتم حضور اعضای «نایاک» در مذاکرات بود. نهتنها آقای «هومن مجد» بلکه آقای «تریتاپارسی» در روند مذاکرات نیز حضور داشت. این را باید آقای ظریف جواب دهد. نایاک با بودجه اولیه آقای ظریف تشکیل و تاسیس شد. با حسن نیت هم تشکیل شد و قرار بود یک لابی برای جمهوری اسلامی شود؛ اما در قضیه 88 کاملاً در اردوگاه جنبش سبز بازی کرد. فوقش میگوییم از دستش در رفت. سوالی که پیش میآید این است که بعد از فتنه چرا سروکلهشان پیدا شد و پیش آقای ظریف و در مذاکرات برجام حاضر شدند؟
*برجام حاصل خوشبینی دودمانسوز نایاک است/ظریف پاسخگو باشد که نایاک کنارش چه میکند
چرا اکنون نایاک در زمین اتحاد جمهوریخواهان و دموکراتها علیه ترامپ بازی میکند؟ من کاری ندارم که ترامپ چه غلطی میکند ولی نایاک در این وسط در زمین جنگطلبترین نیروهای سیاسی آمریکایی علیه ایران بازی میکند. هومن مجد، سیامک نمازی یا تریتاپارسی در مذاکرات کنار دست ظریف بودند. سر همین بحثها است که میگویم فقط روابط عمومی ظریف خوب است ولی حلقه نیویورکیها یک خوشبینی فلسفی دارند که دودمانسوز است و برجام نتیجه همین خوشبینیها بود که از درونش چیزی درنیامد.
این موضوع را بهعنوان سؤال من هم بگذارید. آقای ظریف باید پاسخگو باشد که نایاک کنار شما چهکار میکند؟ این را قبول دارم که نایاک قرار بود لابی جمهوری اسلامی باشد ولی نشد. نهتنها نشد بلکه تبدیل به اپوزسیون شد. نایاک باید کنار شما باشد و من و امثال من حذف شویم؟ ادعایی هم نداریم ولی حداقل دغدغه نظام را داشتیم و داریم؛ ولی وقتی امثال من میبینیم نیروهایی کنار شما قرار میگیرند که از ما نیستند، کلهمان را میخارانیم.
فارس: به باند نیویورکیها در روند مذاکرات اشاره کردید، درباره تعامل آقای امیراحمدی....
*هوشنگ امیراحمدی از حذف شدنش در قضیه برجام عصبانی بود
سجادی: آقای هوشنگ امیراحمدی در این قضیه کاملاً حذف شد و خیلی هم در داستان مذاکرات برجام عصبانی بود. یکی از دلچرکینیهای هوشنگ امیراحمدی این بود که بعد از سالها فعالیتهایی که در این حوزه کرده بود، در مذاکرات برجام او را کلاً حذف کردند و خیلی هم سر این قضیه گلهمند بود.
*حلقه نیویورکیها چیزی خارج از حلقه پراگماتیسمهایی نبودند که از داخل تغذیه میشدند
اما حلقه نیویورکیها را باید جزو حلقه پراگماتیسمها بگذارید و من نگاه کلانتری به این قضیه داشتم. حلقه نیویورکیها چیزی خارج از حلقه پراگماتیسمهایی نبودند که از داخل ایران تغذیه میشدند.
از اول انقلاب حلقهای از پراگماتیسمها وجود داشتند که محوریتش نیز با خود آقای هاشمی رفسنجانی بود. این حلقه از اول انقلاب هم دنبال این بودند که انقلابیگری را کمرنگ کنند و به سمت مناسبات با آمریکا بروند. آقای هاشمی هم خیلی شفاف این مسئله را میگفت. برجام محصول فتنه 88 بود. آنها میخواستند از طریق تحریمها بحران معیشت و فلاکت اقتصادی را آنچنان در ایران فراگیر کنند تا از طریق آن بتوانند انتخابات را به شیوهای نامحسوس مدیریت و مهندسی کنند. بر این اساس در یک رقابت انتخاباتی، در ناخودآگاه مردم یک منجی را معرفی کنند که قرار است شما را از یک فلاکت اقتصادی نجات دهد.
فارس: کدام منجی؟
سجادی: با تمام مشخصههای موجود، قرار بود آن منجی مرحوم هاشمی رفسنجانی باشد که ثبت نام هم کرد ولی خوشبختانه رد صلاحیت شد.
خیلیها معتقد بودند که اگر هاشمی رفسنجانی ردصلاحیت نمیشد و در انتخابات رای میآورد هزینههای بسیار سنگینی بهنظام پمپاژ میکرد. چون در سال 88 بهگونهای موضعگیری کرد که تمام آرای جنبش سبز و مخالفان نظام را به سمت خود جذب کرده بود، میتوانست برنده شود. اگر ایشان برنده میشد ثقل سیاسی خود را متوجه جریان انقلابی کرده و آنها را بیرون میکرد و میتوانست تمام خواستههای خود را تأمین و تمام ناکامیهای جنبش سبز در فتنه 88 را جبران کند. ولی ایشان رد صلاحیت شد.
*اگر هاشمی مانده بود، آمریکا در برجام جایزههای هنگفتی به ایران میداد
فارس: و بعد آقای روحانی...
سجادی: بله آقای حسن روحانی سَلَف ایشان شد ولی آقای روحانی هیچوقت وزن سیاسی مرحوم هاشمی را نداشت و نمیتوانست در آن اندازه بازی کند. اگر هاشمی مانده بود، آمریکا در برجام جایزههای هنگفتی به ایران میداد چون میدانست در اِزایش هاشمی هم میتواند با استفاده از تحمیل برجامهای 2 و3 فضا را بالانس کند؛ ولی چون میدانست تیم حسن روحانی در اندازههایی نیست که جناح انقلابی را به چالش بکشد، در برجام چیز خاصی به آنها نداد؛ آمریکاییها معاملهگر هستند و زمانی امتیاز میدهند که بتوانند 10 امتیاز بگیرند. آمریکا میگوید چرا قبل از اینکه منافع اقتصادیام تأمین شود به شما اجازه معامله با اروپا را بدهم. اگر میتوانستی در برجام شرایطی را ایجاد و امتیازاتی به من بدهی تا وارد معاملات اقتصادی با شما شوم، مگر دیوانهام که اجازه این معامله را به اروپایی ها بدهم. بنابراین از برجام منفعت خاصی درنیامد و آقای روحانی باید پاسخگوی این نتیجه باشد.
آقای روحانی در سال 92 روبهروی آقای حدادعادل گفت معتقدم اگر با کدخدا مذاکره کنیم، چون اروپاییها آمریکا را کدخدا میدانند، مسئله اروپا حل میشود.
*دولت به نظام بینالملل نگاه فلهای دارد نه استراتژیک
فارس: اما اخیراً گفته اند ما بدون آمریکا هم ادامه میدهیم.
سجادی: بله و این سوال من هم هست که چرا آقای صالحی اخیراً گفتند که اگر آمریکا از برجام بیرون بیاید، ما با اروپا ادامه میدهیم؟ مگر شما همان نبودید که میگفتید آمریکا نقش تعیینکننده را برای اروپاییها دارد؟ پس نشان میدهد اصلاً طرح و نقشه سیاسی و نگاه استراتژیک بهنظام بینالملل ندارید و همینطوری فلهای کار را به جلو میبرید. نتیجهاش هم همین میشود.
فارس: به آقای هاشمی اشاره کردید. ریشه اختلاف شما با ایشان چیست؟
سجادی: من با آقای هاشمی مشکل شخصی ندارم. من بهعنوان یک چپ خط امامی با آقای هاشمی در حوزههای مختلف سیاسی و اقتصادی اختلافهایی داشته و دارم. آقای هاشمی جاهطلبیهایی شخصی داشت. ایشان شخصیتی ملیگرا بود و پای این اعتقادم هم ایستادهام که هاشمی یک ارزن تقید، پایبندی و دلبستگی به آرمانهایی که امام تعریف کرده بود، نداشت. ملیگرا بود و در چارچوب ایران کار میکرد ولی اهداف انقلاب را به آن معنا که امام دنبالش بود، پیگیری نمیکرد.
*تحمیل منتظری به امام کار هاشمی بود
فارس: مصداقی هم دارید؟
سجادی: بهعنوان مثال تحمیل آیتالله منتظری بهعنوان قائممقام رهبری محصول تلاش ایشان بود. قبل از اینکه مجلس خبرگان منتظری را بهعنوان قائممقام معرفی کند، امام گفته بود این کار را نکنید؛ ولی علیرغم تأکید ایشان این کار را کردند. تحمیل منتظری به امام کاری از سوی مرحوم هاشمی بود.
آقای منتظری کسی نبود که مرحوم هاشمی نتواند او را مدیریت کند و آقا هاشمی میدانست که بعد از فوت امام، اگر منتظری رهبر شود، مملکت دست خودش میافتد.این اقدام آقای هاشمی بهای سنگینی داشت و نهایتاً امام مجبور شدند با آن جراحی، منتظری را حذف کند. نصف بچههای سپاه در آن قضیه ریزش کردند چون منتظری پایگاه داشت. یکی از اختلافات ما با ایشان سر این مسائل بود، چون هزینههای سنگینی را بر نظام تحمیل کرد.
آقای محمدرضا باهنر بعد از فوت آقای هاشمی حرفی زد که من گفتم چرا الآن این حرف را میگویی؟ ایشان میگوید: « یکبار من با آقای هاشمی رفسنجانی صحبت میکردم. به ایشان گفتم چرا مسئولیتهای قضایی در نظام نمیگیرید؟ ایشان گفت من از نظر شخصیتی فرد عاطفی هستم و نمیتوانم حکم اعدام، شلاق و زندان امضا کنم».
*سوالاتم از هاشمی بیجواب ماند
ما این روحیه را در آقای هاشمی قبول میکنیم و رویش حرفی نداریم ولی خطاب به ایشان میگوییم که چرا مسئولیت جنگ را بر عهده گرفتید؟! خشنترین مسئله دنیا، جنگ است و ما در حال جنگ بودیم. هاشمی با این شخصیت عاطفی اشتباه کرد که مسئولیت جنگ را بر عهده گرفت.آقای هاشمی با ماهیت جنگ به هر بهایی مخالف بود و به هر ترتیبی بود جنگ را به پایان برد. چون پروژهاش «پایان جنگ به هر بهایی» بود، قطعنامه را به امام بهعنوان جام زهر تحمیل کرد. این اختلافات خیلی جدی بود و من سه ماه قبل از فوت ایشان نوشتم که «آقای هاشمی! باید تعدادی سؤال سخت را جواب دهید» ولی درنهایت ایشان فوت کرد و متأسفانه این سؤالات در تاریخ بیجواب ماند.
مشکلات ما با ایشان مسائلی از این دست بود که خیلی مفصل نوشتم. بهعنوانمثال اگر مقاله من را با عنوان «باد کاشتید آقای هاشمی» جستوجو کنید، آنجا تمام اختلافات خود با ایشان را نوشتهام. اگر موقعی خواستید مصاحبه مستقلی میگذاریم و دقیقاً در مورد جزئیات آن اختلافات توضیح میدهم.
فارس: آقای هاشمی در برهههایی موردحمله اصلاحطلبان قرار گرفت و اکبر گنجی او را «عالیجانب سرخپوش» نامید و بدنه اصلاحطلبان نیز او را آقاسی خطاب کردند و همچنین به آن شکل از مجلس ششم طرد شد. چرا بعد از فوت ایشان در یک برنامه تلویزیونی تاکید داشتید که بگویید هاشمی مظلوم نبود؟
سجادی: من در آن برنامه چون دیدم خیلی فضاسازی میکنند تا از آقای هاشمی مظلوم بسازند، گفتم آقای هاشمی صرفنظر از خدمات غیرقابل کتمانش هرچه بود مظلوم نبود ولی این به این معنا نیست که ظالم بود. هاشمی به همان اندازه که نیش خورد، نیش هم زد. سازمان منافقین بهشتی را با بدترین شیوههای جنگ روانی تخریب کرد ولی او یک کلمه در مقابلشان حرف نزد. اما آقای هاشمی 38 سال در این مملکت شیطنتهای خود را کرد، نیش زد و نیش هم خورد. بله؛ علیه ایشان بسیار حرف زدند ولی مگر ایشان در قضیه 88 کم شیطنت کرد و مگر در قضیه آقای حسن خمینی، کم به شورای نگهبان متلک انداخت و پرخاشگری کرد؟ به چنین فردی مظلوم میگویند؟! نه؛ هاشمی مظلوم نبود بلکه از خودش دفاع میکرد. آیتالله بهشتی مظلوم بود که حرفی نزد.
در آن برنامه فیلمی با این مضمون از آقای کرباسچی پخش شد که چقدر خوب به بیبیسی تودهنی زده و گفته که حق ندارید هاشمی را تخریب کنید. بحث من این بود که «آقای کرباسچی! این بیبیسی همان بیبیسی است که سال گذشته پشتیبانی لیست انگلیسی را برعهده داشت. چرا آن موقع صدای شما کارگزارانیها درنیامد؟ مگر رهبری نگفت که از بیبیسی پرهیز کنید ولی هیچ جوابی به حمایتهایش از آن لیست ندادید. زمانی که به نفعتان است صدایتان درنمیآید و بیبیسی مورد تأیید است ولی زمانی که یک کلمه به قبله عالمتان اسائه ادب کرده بود، وارد قضیه شدید و گفتید که بیبیسی اخ است»؟ حرفم در آن داستان این بود و هنوز هم پایش ایستادهام.
*کارگزارانیها اصول فروشی میکنند
فارس: یعنی مشکل شما با کارگزارانیها...
سجادی: مشکل من با کارگزارانیهایی که حیاطخلوت هاشمی بودند، این است که «بیپرنسیب» هستند و اصول فروشی میکنند. موقعی که لازم باشد اصولگرا میشوند و موقعی که اقتضا کند اصلاحطلب. کما اینکه میبینیم در انتخابات هم که پیروز شدند خیلی راحت اصلاحطلبان را حذف کردند. تمام کابینه و شورای شهر هم دست کارگزاران افتاد. شهرداری و کابینه الآن دست کارگزاران و تکنوکراتها است و اصلاحطلبان بر سر خودشان میزنند.
البته بیکفایتی خودشان است. وقتی چک سفید میدهند و آرای شهروندی را جذب میکنند و به سبد رای روحانی میریزند، فکر میکنند سیاستبازی اخلاق است؟روحانی که خرش از پل گذشت کاری به اصلاحات ندارد. کما اینکه الآن اختلافات بروز میکند و آقایان یادشان افتاده که روحانی جایی هم اشتباه کرده است.
*مواضع ساختارشکن روحانی از سر ناچاری و برای فرار از شکست بود/این مواضع در نبود هاشمی به روحانی تحمیل شد
فارس: بعد از فوت آقای هاشمی بر این تأکید داشتید که روحانی بدون هاشمی خنثی است. بالاخره آقای روحانی از یک تفکر خاصی پیروی میکند و عقبه خاص خود را دارد. اگر آقای هاشمی نباشد چه تغییری در مسیر فعالیت آقای روحانی ایجاد میشود؟
سجادی: من مقالهای تحت عنوان «بالماسکه روحانی» نوشته بودم. در آن مقاله گفتم که روحانی در 4 سال نخستش یک جشن بالماسکه را راه انداخته بود. یعنی در هر مناسبتی ماسک مخصوص آن را میزد و در این 4 سال سعی کرد احمدینژاد، خاتمی و هاشمی باشد تا هر سه موضع انقلابیگری، روشنفکری و پراگماتیسم را بگیرد و در عین حال سعی کرد خودش هم باشد. هیچکدام از موضعها را هم نتوانست اتخاذ کند چون همهاش ادا بود و نتیجه نداد. آقای هاشمی هرچه بود خودش بود. من هزار اختلاف با ایشان دارم ولی خودش بود و وزنی داشت. به این دلیل میگویم بعد از هاشمی روحانی بیخطر شد که روحانی میتوانست زیر سایه آقای هاشمی بازی کند.
بعد از فوت آقای هاشمی تمام مواضع ساختارشکنی که در انتخابات گرفت و برای مثال این را القا کرد که نظام 30 سال در خشونت و اعدام بوده، از سر ناچاری بود. اگر هاشمی زنده بود، این حرفها را او میزد. قرار بود در انتخابات این دو نیرو یعنی آقای هاشمی بهعنوان پشتیبان مواضع بگیرد و هزینهاش را بدهد و امتیازش را روحانی بگیرد. روحانی در نبود هاشمی چارهای نداشت که نقش او را بر عهده بگیرد چون در آرا هم میباخت. بعد از مناظره دوم اگر توجه میکردید، ریزش آرای روحانی شروعشده بود. برای اینکه بتواند خود را در قدرت نگه دارد مجبور به اتخاذ مواضع ساختارشکنی شد؛ که در فقدان چهرهای مانند هاشمی به او تحمیل شد.
*قرار بود روحانی بین نظام و اصلاحطلبان پیوند ایجاد کند
هزینه این مواضع خیلی بالابود. قرار بود آقای روحانی نقش محلل را برای اصلاحطلبان بازی کند و از طریق ایشان پیوندی مجدد بین اصلاحطلبان و نظام ایجاد شود ولی با آن مواضع ساختارشکن، عملاً خود ایشان به اپوزسیون تبدیل شد؛ یعنی بعد از پایان ریاست جمهوری ، مرگ سیاسی روحانی با مواضع ساختارشکنی که گرفت شروع خواهد شد. به این دلیل گفتم که روحانی بدون هاشمی بیخطر و قابل مدیریت است.
*روحانی در برجام تمام شد و 4 سال آینده برای او 4 سال بطالت است
فارس: این طور که شما تحلیل میکنید یعنی آقای روحانی تمام شدند...
سجادی: بله، معتقدم آقای روحانی در برجام تمام شد و 4 سال آینده، برای روحانی 4 سال بطالت است و تلاش میکند با هر کیفیتی شده این دوره را به پایان برساند. از درون این 4 سال چیز خاصی بیرون نمیآید. برجام بهجایی که نرسید، آمریکاییها هم امتیازی نمیدهند چون میدانند روحانی در اندازه هاشمی نیست که بتواند برایشان کاری کند. خیلی هنر کند این 4 سال را با هر بدبختی به نفر بعدی تحویل بدهد.
*حصر برای عدهای «ناندانی» است
فارس : نظر شما در مورد «حصر» چیست؟ اخیراً بحث حصر سران فتنه داغ شده و فضاسازیهایی از طرف برخی اصلاحطلبان در این مورد انجام میشود. تحلیل شما از وضعیت کنونی حصر و این فضاسازیها چیست؟
سجادی: حصر برای عدهای «ناندانی» است. عدهای صادقانه دنبال رفع حصر هستند ولی عدهای دیگر علی رغم شلوغ کردنهایشان، از حصر موسوی و کروبی بیشتر استقبال میکنند تا بتوانند این را بهعنوان یک زخم نگهدارند. مثل خرمگسهایی هستند که با نشستن روی زخم از آن تغذیه میکنند.
تیپهایی مثل تاجزاده را در این چهارچوب میبینم؛ درصورتیکه اگر حسن نیتی در قضیه حصر بود، بدون این جنجالهای تبلیغاتی راحتتر میشد حلش کرد. ولی واقعا امثال تاجزاده اگر دنبال حل قضیه هستند، باید در نظر داشته باشند که یک اتفاقی در سال 88 رخ داد؛ آقایان میگفتند به ما تلویزیون ندادند ولی من میگویم الآن در عصر دیجیتال و فضای مجازی با یک رسانه تلگرام همهچیز در دستتان است؛ یا میتوانید تقلب را ثابت کنید و یا نمیتوانید. اگر میتوانید ثابت بکنید و اگر نمیتوانید این بیمعرفتی است که عذرخواهی نکنید.
سال 88 هزینههای سنگینی بر مملکت تحمیل شد و این هزینهها از جنگ هم سنگینتر بود. ورای ریخته شدن خون، نقاری پیشآمده که این نقار حلنشده و حلشدنی هم نیست. آن بخش از سؤال شما را اینگونه پاسخ میدهم که در حال بیزینس و کاسبی هستند و نمیخواهند قضیه حل شود. بیشتر میخواهند بادش هم بزنند که از آن زخمی درست شود تا به سیستم دهنکجی کنند. به نظر من این مواضع شیطنت است.
* بعد از فوت یزدی اصلاحطلبان را جو گرفت و با نهضت آزادی آشتیکنانی راه انداختند
فارس: بعد از فوت آقای ابراهیم یزدی بحثهای زیادی درمورد شخص ایشان و نهضت آزادی از سوی اصلاحطلبان مطرح شد. به نظر شما میتوان از ایشان بهعنوان یک قهرمان ملی یا انقلابی لیبرال یاد کرد؟
سجادی: این تمجیدها اگر در حد تسلیت بود امکان پذیرش داشت چون ایشان شخصیتی بودند که در مقطعی از انقلاب نقشهای خیلی مهم داشتند. بله؛ درجاهایی حد را گذرانده بودند. یکی از انتقادات من در حوزه سیاست این است که آدمها را از قواره خودشان بیرون میآورند. کما اینکه من در قضیه هاشمی رفسنجانی یکبار مقالهای نوشتم تحت عنوان «هاشمی، هاشمی است» که به قضیه ردصلاحیت آقای هاشمی مربوط میشد.
بعد از رد صلاحیت، نوچههای آقای هاشمی شروع به قدیسسازی در مورد ایشان کردند. من در این مقاله گفتم امام اول، وسط و آخر انقلاب بود و اصلاً انقلاب بود و امام. آنقدر که از آقای هاشمی تمجید میکنید از خود امام تعریف نکردید. من با این قدیسسازیها مخالفم. نمیتوان نقش ابراهیم یزدی را منکر شد ولی اینکه ایشان را بیرون از اندازه از نقششان بیرون بیاوریم، همان اندازه مذموم است که نادیدهاش بگیریم. بعد از فوت ابراهیم یزدی اصلاحطلبان را مقداری جو گرفت و درنهایت آشتیکنانی با نهضت آزادی راه انداختند.
تکلیف چپ خط امامی با نهضت آزادی بعد از صحبتهای امام روشن بود. من نمیگویم که باید نهضت آزادی را منزوی کرد؛ چون دیدگاههای خاص خودش را دارد. اتفاقاً نهضت آزادی آنقدر ادعا نمیکرد که اصلاحطلبان کردند. نهضت آزادی پذیرفته بود که با نظام در چارچوب نظام اختلاف داریم. قناعت هم کرده بود و بعد از اینکه از قدرت بیرون آمد، گوشهای نشست. اینکه شما از موضع خط امامی به استقبال و پابوس نهضت آزادی میروید، کملطفی و قهرمانسازی کاذب است. وگرنه من برای یزدی به اندازه خودش احترام قائل بودم. نه برای من قهرمان بود و نه مذموم. آدمی بود که بهاندازه خودش نقش داشت و بازی هم کرد.
فارس: منظورتان این است که اصلاحطلبان بهنوعی خود را وامدار نهضت آزادی کردند؟
سجادی: خیلی بیخود کردند اگر خود را وامدار نهضت آزادی کردند. نه؛ چه وامداری باید از نهضت آزادی داشته باشند.
*نه بالبال زدن برای یزدی و نه خصومت با نهضت آزادی برای اصلاحطلبان اصالت ندارد
فارس: شاید به خاطر بیانیهای که در انتخابات 76 از طرف نهضت آزادی صادر شد؛ به نظر شما نهضت آزادی وامدار اصلاحطلبان است یا اصلاحطلبان وامدار نهضت آزادی؟
سجادی: اینها اصولفروشی و ادا و اطوار است. شعار ایران برای ایرانیان میدهند و از طرف دیگر برای ابراهیم یزدی بالبال میزنند. نه بالبال زدنشان برای ابراهیم یزدی اصالت دارد و نه خصومتشان. اینها بازی سیاسی است؛ من معتقدم یزدی آدمی بود که بر اساس دیدگاههای ملیگرایانه خود، منافع ملی را رعایت میکرد.
*بازرگان باعث شد که نهضت آزادی به حاشیه برود
فارس: یعنی مسیرش از بازرگان جدا بود؟
سجادی: آقای عباس عبدی اخیرا حرف خوبی زد و گفت که اگر یزدی بهجای بازرگان دبیرکل نهضت آزادی بود، شاید خیلی بهتر بود چون دیدگاههای یزدی خیلی قابلفهمتر از بازرگان در انقلاب است. و شاید اگر این چنین بود نهضت آزادی به این سرنوشت دچار نمیشد. یزدی با آقای بازرگان اختلاف داشت و برای همین، آقای بازرگان باعث شد که نهضت آزادی به حاشیه برود. یزدی آدم منطقیتر و دنیادیدهتری بود و سیاستمداری بود که میتوانست نهضت آزادی را بهتر مدیریت کند.
فارس: صحبتی در این مورد داشتید که آمریکا دنبال ایجاد اپوزسیون در ایران است. این ایجاد اپوزوسیون با چه هدفی است و آمریکا این اپوزسیون را چگونه ایجاد میکتد؟
سجادی: منظورتان اپوزسیون داخل کشور است؟
*آمریکا فقدان سفارت در ایران را با نیروهای اپوزسیون جبران میکند
فارس: بله؛ منظور داخل کشور است.
سجادی: اپوزسیون همیشه بوده ولی بزرگترین لطمهای که آمریکا از جمهوری اسلامی خورده، فقدان سفارتخانه در ایران است. در تمام انقلابهای رنگین که به پیروزی هم رسیدند، سفارتهای آمریکا در کشورها نقش محوری و هماهنگکننده داشت. یکی از مشکلات آمریکاییها این است که در ایران فاقد پایگاه شدهاند.
همواره سعی کردهاند این فقدان پایگاه را با نیروهای اپوزسیون جبران و تأمین کنند. از یکجهت هم خوب بوده چون اپوزسیون ما و بهخصوص خارج کشوریها، بر اساس رؤیاهای خودشان آمریکاییها را تغذیه خبری و اطلاعاتی میکنند و بر اساس همان رؤیاهای عجیبوغریب است که آمریکا هیچ غلطی نتوانسته بکند.
مرگ جمهوری اسلامی روزی است که سفارت آمریکا در ایران بازگشایی شود. برای همین هم آمریکا به دنبال رابطه است تا با ایجاد سفارت، دستش برای هر شیطنتی بازتر باشد. اگر الآن دنبال اپوزسیون هستند به دلیل همان فقدان سفارت است. دنبال این میگردند که این خلأ را از طریق یارگیریهای داخلی پر کنند. متأسفانه عنصر خیانت هم استعدادهای خوبی در ایران پرورش داده است.
*99 درصد ایرانیان مقیم آمریکا دنبال گرفتن تابعیت آمریکا هستند
این را باکمال تأسف به شما میگویم که بالای 99درصد ایرانیان مقیم آمریکا، در پروسه گرفتن تابعیت آمریکا فعال هستند. خیلی راحت هم این کار را میکنند و تبعه آمریکا میشوند. اینکه بتوانند در یک مراسم رسمی در دادگاه فدرال آمریکا قسمی با این مضمون بخورند که «من همه تعلقخاطر و علاقه فرهنگی خود به کشورم را پس میگیرم و به کشور شما میدهم»، چیزی جز خیانت نیست. 99 درصد ایرانیان مقیم آمریکا «سیتیزن» آمریکا شدهاند و وقتی به آنها اعتراض میکنم، میگویند قسم دروغ خوردیم. یعنی حتی بدتر از آن؛ چون دروغ معصیت است. هم مرتکب معصیت میشوند و هم حداقل به آمریکا هم وفادار نیستند. این کشور فرصتی به آنها داده که شهروند شوند ولی به آنهم دروغ میگویند. من جای دولت آمریکا بودم چنین افرادی را بیرون میانداختم چون این فرد هم تعهدات ملی کشور خود را پس میدهد و هم به من دروغ میگوید. ایرانیان زیادی هستند که با عنصر خیانت برای رسیدن به آمریکا، در داخل کشور با آمریکاییها همکاری میکنند و آمریکا هم خیلی راحت یارگیری میکند.
فارس: پس تنها شیوه جذبش از همین طریق است یا دلایل دیگری هم برای گرایش برخی به آمریکا وجود دارد؟
سجادی: آمریکا جذابیتی ایجاد کرده که فرد حاضر است زندگیاش را بفروشد و به آنجا برود. فکر میکند که مثلاً آمریکا خیلی جای خوبی است و مردم آنجا صبح تا شب بزن و برقص میکنند.
فارس: این جذابیت بیشتر بدنه عموم مردمی که به آنجا میروند را درگیر میکند شامل نخبگان نمیشود.
سجادی: خیر؛ اتقاقا من به شما دولتمردی را معرفی میکنم که برای آمریکا بالبال میزند.
*خیلی از مسئولان دنبال ویزای آمریکا هستند
فارس: چه کسی؟
سجادی: خیلیها؛ از مذهبی تا غیرمذهبیها. سال 89 همین آقای یوسفی به خاطر فشارهای FBI مجبور به فرار شد و خود را به ایران رساند تا از مسئولین ایرانی کمک بخواهد. به هر مسئولی که رجوع کرد اولین حرفشان این بود که «میتوانی برای ما ویزای آمریکا بگیری تا ما به آنجا بیاییم»؟! میتوانم اسم ببرم ولی نمیگویم چون زشت است؛ کسانی که ادعای انقلابیگری داشتند، دنبال رسیدن به آمریکا، ویزای آمریکا و رابطه با آمریکا هستند.
فارس: کمی بپردازیم به کشوری که در آن زندگی میکنید؛ وضعیت اقتصادی مردم آمریکا و اقتصاد آنجا چگونه است؟ آیا آنطور که عدهای برای رسیدن به آمریکا تلاش میکنند اکنون وضعیت زندگی در آنجا مطلوب است؟
سجادی: در واقع از سال 2007 که اقتصاد آمریکا به همریخت، تمام اقلام مصرفی 2 برابر شد ولی حقوق ثابت ماند. به همین دلیل هم طبقه متوسط در آمریکا بهشدت زیر فشار است و له میشود. آمریکا یک زمان و در دهه 50 به آمریکای پسانداز و تفریحهای آخر هفته معروف بود، ولی اکنون بالای 5 سال است که شهروند آمریکایی مثل ربات کار میکند تا آخر هفته چکاش را پاس کند و قسط خانه را بدهد.
جنبش 99 درصد واقعاً جدی بود و نیازها خیلی بالا است. ترامپ محصول چنین فضایی بود؛ یعنی دلیل بالا آمدن نامتعارف ترامپ در آن فضا این بود که توانست ساختار متصلبی را که شهروند آمریکایی آن را مقصر میدانست، بشکند و خود را در قامت قهرمانی معرفی کند که توانایی ایجاد تحول دارد.
*ترامپ علیرغم دیوانهبازیهایش جنگطلب نیست
فارس: یعنی اقبال به ترامپ را در این چارچوب تعریف میکنید؟
سجادی: بله؛ اقبال به ترامپ هم نوعی اقبال به منجیگرایی بود تا بتواند کاری بکند. ترامپ شعار ملیگرایی داد و اکنون تفکر ملیگرایی را در مقابل جناح جهانگرایی که کارتلهای نفتی، تسلیحاتی و بانکی را دارند، نمایندگی میکند. ترامپ بلدینگسازهای آمریکایی را نمایندگی میکند و به همین دلیل هم علیرغم آن ژانگولربازیها و دیوانهبازیهایش آدم جنگطلبی نیست. برخلاف اینکه زیاد شلوغش میکند یک «بیزینسمن» است. دنبال پول است و بهموقع معامله میکند. کما اینکه به عربستان میرود و با تکیه بر ایرانهراسی قرارداد 400 میلیاردی امضا میکند. آدم زرنگی است و برخلاف فضایی که درست کرده و او را آدم احمقی معرفی میکنند، آدم زیرکی است. با این وجود اقتصاد خراب است و اگر ترامپ هم نتواند حلش کند، طبقه متوسط تقریباً ناامید میشود.
دوران افول آمریکا کاملاً محسوس است و آمریکا دیگر آمریکای دهه 50 و 60 نیست که در اوج جنگ سرد میدرخشید. الآن بحثش با مکزیک جدی است و مهاجرت معضل جدی برای آمریکا شده است. دهه آینده، «دهه چین» است و چین دنیا را فرامیگیرد.
فارس: آقای سجادی؛ نگفتید چقدر حقوق میگیرید؟
سجادی: این یک راز است.
فارس: ما که نمیخواهیم به آمریکا بیاییم و همکارتان بشویم.
سجادی: من هم آنقدر سادهاندیش نیستیم؛ شاید آمدید.
فارس: حالا هر رقمی بگویید ما حرف شما را قبول میکنیم.
سجادی: نه؛ آمریکا کشور فرصتهاست. اگر جنمش را داشته باشی و بتوانی بدرخشی، میتوانی حقوقبگیری. آنجا دولت سرکار نیست بلکه بخش خصوصی است؛ باید از خودت هنر نشان دهی؛ اگر بخش خصوصی فیلد کاری تو را پسندید، جذبت میکند. هنر میخواهد. ایرانیهایی که به آنجا میآیند، چون در یک نظام حکومتسالار بزرگ شدهاند فکر میکنند که آمریکا هم همین خبرهاست؛ درصورتیکه آنجا بخش خصوصی حاکم است و دولت حداقل نقش را دارد.
در بخش خصوصی کریستین امانپور الآن یکمیلیون دلار حقوق میگیرد و CNN یک رسانه خصوصی است. اگر فرد بیعرضه باشد جذب VOA میشود و یک حقوق کارمندی بخور نمیر در واشنگتنی میدهند که از گرانقیمتترین شهرهای دنیا است.
فارس: از اصلاحطلبانی که به آمریکا رفتهاند کسی جذب رسانههای معتبر و حرفهای شده است؟
*اگر BBC و VOA نبود امثال نیک آهنگ کوثر باید در خشکشویی کار میکردند
سجادی: من سال92 نامهای به ماشاالله شمسالواعظین در این مورد و تحت عنوان «دام و دانه» نوشتم که در خبرگزاری فارس منتشر شد. در آن نامه گفتم «شما به این مینازید که من ژورنالیسم سیاسی را وارد ایران کردم. تمام بچههایی که تو تربیت کردهای به اروپا رفتهاند ولی یک نفر از اینها چه در اروپا و چه در آمریکا نتوانستند در رسانههای حرفهای جذب شوند». اگر خاصهخرجی دولت انگلستان و آمریکا نبود که آنها را بهصورت کارمند در BBC و VOA استخدام کند، همهشان باید مثل نیکآهنگ کوثر در خشکشویی کار میکردند.
فارس: حالا بخش خصوصی به شما چقدر حقوق میدهد؟
سجادی: ببینید؛ من سال 1377 برای شرکت در اجلاسی به قبرس رفتم. خانم طبری که به عنوان نماینده رادیو فردا به آن کنفرانس آمده بود، در حاشیه کنفرانس به من پیشنهاد همکاری داد و گفت «بیا در رادیو فردا به ما وصل شو». گفتم «من گرانم». گفت مثلاً چقدر؟ گفتم «من سالی یک میلیارد دلار میگیرم ولی من میدانم که داریوش سجادی به درد شما نمیخورد؛ نرخ را گران گفتم که متوجه شوید ما خائن نیستیم». نه؛ من به این راحتیها نم پس نمیدهم آقای صبحی! به این راحتیها نمیتوانی از من حرف بیرون بکشی.(باخنده)
فارس: اینجاکه قرار نیست حرف بیرون بکشیم، خواستم به سوالی جواب بدید که تا به حال پاسخ ندادید.
سجادی: حالا اجازه دهید یک چیز جدید بگویم. من که میگویم روزنامهنگاری در ایران حرفهای نیست، یکی از دلایلش این است که اگر این سؤال را در آمریکا بپرسی، بلافاصله اخراجت میکنند. چون جزء سؤالات خصوصی و احوالات شخصی است فرد را به خاطر این سؤال مذمت میکنند. اینجا بهراحتی میپرسند حقوقت چند است و دینت چیست. این سؤال در آمریکا خیلی مذموم و جزو احوال شخصیه است. اگر بپرسی میفهمند که اینکاره نیستی.
فارس: این سوال که ربطی به تفتیش عقاید و دین ندارد...
سجادی: نه؛ اصلاً بحث تفتیش عقاید نیست. اگر این سؤال را بپرسی یک نگاه به تو میاندازند و میگویند او تازه وارد آمریکا شده و میفهمند که اینکاره نیستی.
فارس: فعلاً که ما به آمریکا نرفتهایم و در کشور خودمان هستیم.
سجادی: یادت میدهم که اگر خواستی به آنجا بروی این چیزها را یاد بگیری و این سؤالها را از کسی نپرسی.
فارس: قصد رفتن به آمریکا ندارم، ولی دوست داشتیم بدانیم که درآمد بخش خصوصی در آمریکا چقدر است.
سجادی: گفتم؛ این بستگی دارد که شما کجا استخدام شوی.
* بازنشسته شدهام و حقوقی به آن معنا ندارم
فارس: برای مثال از همین اندیشکدهای که شما در آن فعال هستید چقدر میگیرید؟
سجادی: من که به شما گفتم بازنشسته شدهام و حقوقی به آن معنا ندارم.
فارس: بلاخره منابع حقوقیتان از کجا تأمین میشود؟
سجادی: آن دیگر جزء احوال شخصیه است که کسی نباید بداند.
فارس: اول مصاحبه قرار شد چیزهایی بگویید که به رسانههای دیگر نگفتهاید.
سجادی: قرار نیست که احوال شخصیه خود را بگویم. درست است که در ایران اینطور است ولی کلاً در هیچ جا پرسیدن از احوال شخصی درست نیست. من یکبار در یکجا سر مسئلهای مشابه همین مسئله دعوایم شد. آنطرف که با او دعوایم شد را اگر اسمش را بگویم میشناسید. گفتم که لابد ... حالا بگذریم چون حرفش حرف تندی است، نمیخواهم بگویم. ولی این سؤالها را از هیچکس نپرسید. اینها را در ژورنالیسم یاد بگیرید.
فارس: ولی شفافیت مالی چیز بدی نیست. حال در بحث ژورنالیسم باشد یا مشاغل دیگر. الآن یکی از شبهاتی که در مورد شما مطرح است منابع درآمدیتان است.
سجادی: من تعمد دارم که این را ندانند. هرچه شبهه بیشتر باشد شما کنجکاوتر میشوید.
فارس: فکر نمیکنم این سوال خلاف ژورنالیسم حداقل در داخل ایران باشد. شما که از السابقون روزنامهنگاری در کشور هستید.
سجادی: ژورنالیسم یک اصول ثابت دارد و این در همهجا جاری است.
فارس: با توجه به آزادی مطبوعاتی که خود شما هم به آن اشاره کردید شفافسازی درخصوص مباحث مالی یک اصل است و در داخل ایران هم کسی این مسئله را ناپسند نمیداند؛ مردم هم خیلی دوست دارند درباره منابع مالی افرادی مثل شما بدانند.
سجادی: من اتفاقاً جواب خوبی به شما دادم. اگر شامه ژورنالیستیتان کار کند، میتوانید این را بزنید که «سجادی تحت هیچ شرایطی به این سؤال تن نداد». این برای خواننده جذابیت بیشتری دارد. این سؤال برایش پیش میآید که فرد جاسوس است یا چیز دیگری.
فارس: به همین دلیل این سؤال را پرسیدم تا چیز جدیدی بگویید. چون این سوالات مطرح و این جوابها را گفتهاید.
سجادی: پس خودت را خسته کردهای. من جواب ژورنالیستی میدهم که به درد مخاطب بخورد.
*در سیاست دانستن مُردن است
فارس: پس سؤال ژورنالیستی بود که شما جواب ژورنالیستی دادید و نمیتوانید بگویید سؤال غلط است.
سجادی: بله؛ ازلحاظ ژورنالیستی برای مخاطب ارزش خبری دارد ولی من یکسری دشمن و یکسری دوست دارم. دشمنم میگوید فلان فلان شده جاسوس است و لو نمیدهد. طرفدارانم هم میگویند دمش گرم؛ تحت هر شرایطی نم پس نمیدهد. میگویند در سیاست دانستن مردن است. در سریال لبه تاریکی که در تلویزیون ایران پخش میشد، دیالوگی بود که میگفت در سیاست «دانستن مُردن است» و هرچه کمتر بدانی به نفعت است.
فارس: حالا که ما در این راه آمده و آماده مردن هم هستیم، ولی مطرح است شماهم دستمزد 5 میلیون دلاری میگیرید.
سجادی: این 5 میلیون دلار از کجا آمد و در کجا مطرح شد؟
فارس: بحث درآمدی شما بود.
سجادی: جدی؟ مطرحشده است؟ یکبار دیگر بگو ببینم چیست چون من فکر کردم شوخی میکنید.
فارس: صحبت این است که شما هم در ردیف افرادی هستید که دستمزد 5 میلیون دلاری میگیرید.
سجادی: این را کجا زده بودند؟
فارس: حالا مثل بحث شهناز تهرانی و غیره.
سجادی: اینهایی که گفتید را میدانم ولی واقعاً بحث 5 میلیون دلار مطرحشده است؟
فارس: بله؛ مطرح است که پرسیدیم.
سجادی: عجیب است که من صبح تا شب فضای مجازی را رصد میکنم و اولین بار است که این را میشنوم. مشکوک شدم که دوباره این 5 میلیون دلار را سرچ کنم.
فارس: حالا این 5 میلیون دلار درست است؟
سجادی: اتفاقاً یکچیزی بگویم بخندید. نمیدانم که به شما گفتهام یا نه. من در اوایل که به آمریکا رفته بودم در «گویانیوز» مینوشتم و 5 سال اول مقالهام در آنجا چاپ میشد. گویا نیوز بعد از مدتی این فرصت را ایجاد کرد که مخاطبین بتوانند زیرش کامنت هم بگذارند. وقتیکه کامنتها باز شد شروع به فحاشی علیه من کردند.
من هم به مسئول سایت گفتم که فحشهایی که به من میدهند را پاک نکن و من مشکلی با این مسئله ندارم. شروع به فحش دادن کردند. یکدفعه یک خانم زیرش یک کامنت گذاشت و گفت: «فلان فلان شده به جای اینکه این دریوریها را بنویسی، بیا به فکر این تولهای باش که در شکم من کاشتهای. آنروز در تهران من را سوار ماشین کردی و به من تجاوز کردی، الآن تولهات پابهماه است و من هم پولندارم. چهکارش کنم؟» من هم زیرش نوشتم«5 سال است که از ایران بیرون هستم. در این 5 سال شتر هم بودی میزاییدی»(باخنده). گوش من از این حرفها پر است.
یکبار نوشتند که به داریوش سجادی در کلاردشت باغ دادهاند یا یوسفی باغهای پسته گرفته است. حالا باید بروم باغ کلاردشت و این 5 میلیون دلاری که به من دادهاند را زنده کنم.(باخنده)
فارس: باغهای پسته هم که احتمالاً برای آقای هاشمی بوده است.
سجادی: احتمالاً به من داده که ساکتم کند. ولی این 5 میلیون دلار را ماهیانه گفتهاند یا همینطور هدیه دادهاند؟
فارس: کم و کیفش مهم نیست؛ اینکه ماهیانه، سالانه یا چند ماه یک بار.
سجادی: چیز جالبی به شما بگویم. دو جوان از کانادا آمدند و گفتند سجادی همین ماه گذشته 30 یا 75 هزار دلار توسط رابط حسین شریعتمداری در آمریکا بهصورت نقدی دریافت کرده است. این را زیر یکی از مقالات من کامنت کرد. من گفتم مقالات من تخصصی است. اگر واقعاً میخواهی افشاگری کنی همه حرفت را به من بفرست تا برایت چاپ کنم. رفت و بعد از یک هفته آمد و دیدیم که یک قصه قشنگ نوشته و من هم برایش چاپ کردم. به من گفتند حالا که چاپ کردهای، بگو ببینیم درست است یا نه. گفتم من که بیکار نیستم جواب همهچیز را بدهم؛ تو اگر مقداری آیکیو داشته باشی میفهمی که این داستان یک باگ دارد که اگر بخوانی، متوجه میشوی که این جوان پایش را از تهران بیرون نگذاشته است.
در این متن گفته بود سجادی در آمریکا این مقدار نقد گرفتهاست. ساختار آمریکا بانکی است و اینطور نیست که بتوانی بالای 2 هزار دلار نقد وارد کنی. این را که به او گفتم سریع جواب داد «قصد شوخی داشتم و میخواستم سر کارت بگذارم». حالا این 5 میلیون دلار را باید ببینم قضیهاش چیست.
فارس: حالا درآمد خود شما چقدر است؟
سجادی: کمکم نزدیکش میشوید(باخنده). یک نفر کامنت کرده بود که سجادی هرروز در صبحانهاش خاویار میخورد. جواب دادم من در عمرم بیشتر از یکبار خاویار نخوردم و حالم به هم خورد. با هواپیما به چین میرفتم که مهمانداران بهعنوان سوغات به ما خاویار دادند. من هم خوردم و حالم به هم خورد. مگر لذتی بالاتر از نیمرو با آبلیمو و فلفل وجود دارد که آدم آن را ول کند و خاویار بخورد؟ از این قصهها گوشم پر است و این را هم به آنها اضافه میکنم.
فارس: به عنوان آخرین سوال دعوایتان با آقای «اکبر خوشکوشک» سرچه بود؟ آیا الان ارتباطی با او دارید؟
سجادی: خدا کند که نداشته باشیم (باخنده). ایشان من را رسماً تهدید کرده که اگر ببیند میزند. اکبر خوش کوشک از طرفداران سرسخت آقای هاشمی رفسنجانی بود و در فیسبوک من تا مدتی عضو بود. به خاطر مقالات من شروع به فحاشی علیهام کرد. من هم به او گفتم اگر فحش هم بدهی مشکلی ندارد ولی بیادبیت از حد گذشته! بعد از آن من مجبور شدم بلاکش کنم. رابطهام در حد فیسبوک بود؛ آمد و فحش داد و من مجبور به حذفش شدم. تهدید کرده بود که مرا میخورد و منتظریم بخورد.(باخنده)
انتهای پیام/