منافقین نقشی جدی در پیروزی بنیصدر در انتخابات ریاست جمهوری نداشتند اما به مرور به بنی صدر نزدیک شدند و در نهایت توانستند دفتر رئیس جمهور را در اختیار خود بگیرند.
سرویس سیاست مشرق - در شماره گذشته این مقاله به شکلگیری سازمان مجاهدین خلق تا رسیدن به نفاق سازمان یافتهٔ آنها پرداختیم و نشان دادیم که چگونه سازمانی که برای مبارزه با دیکتاتوری پهلوی شکل گرفته بود، دچار نفاق، ارتداد، ضدیت با دین و در نهایت شکنجه و حذف فیزیکی برخی از یاران نزدیک خود شد.
این شماره در ادامه به اوضاع این سازمان مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی و در سالهای پس از انقلاب میپردازد. سازمان مجاهدین خلق در نفاقی مجدد در سال ۱۳۵۷ اعلام کرد که سازمانی اسلامی است و سعی کرد از احساسات دینی جوانان برای جذب به خود بهره ببرد. اما خیلی زود این سازمان در تقابل با نظام اسلامی قرار گرفت و در نهایت با اعلام جنگ مسلحانه علیه نظام اسلامی به خارج از ایران رفت.
منافقین تلاش کردند که شکستهای انتخاباتی و عدم اقبال مردمی به خود را با نزدیک شدن به ابوالحسن بنیصدر اولین رئیس جمهور بعد از انقلاب جبران کنند و وقتی که بنیصدر از ریاست جمهوری عزل شد، به جنگ مسلحانه و کشتار و ترور روی آوردند.
سازمان منافقین از ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۷
چنان که در شماره قبل ذکر شد سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۴۴ توسط دانشجویانی آرمانخواه اما به لحاظ اعتقادی ضعیف و التقاطی شکلگرفت که آموزشهای عقیدتی خاص التقاطی و آموزشهای نظامی چریکی را مبنای کار خود قرار داده بود و امام راحل عظیم الشان ملت ایران نیز علی رغم توصیههای برخی یاران، مخالف حمایت از این سازمان بودند و هرگز آن را مورد تأیید قرار ندادند.
این سازمان بعد از آغاز فعالیت مسلحانه در سال ۱۳۴۹ در سال ۱۳۵۰ پیش از آغاز فعالیت جدی چریکی خود از ساواک ضربه خورد و با وابسته شدن مسعود رجوی به ساواک، علاوه بر انحراف عقیدتی، این سازمان گرفتار نفوذ نیز شد. پس از آن در سال ۱۳۵۴ سران بیرونی سازمان اعلام رسمی ارتداد کردند و سران داخل زندان سازمان مشی منافقانه را در پیش گرفتند.
از سال ۱۳۵۴ که سازمان مجاهدین خلق رسماً مارکسیست و ضد دین شدند و دست به کشتار عناصر مسلمان درون خود زدند، تا انتهای سال ۱۳۵۶ و اوایل سال ۱۳۵۷ که موجهای بزرگ مردمی در حمایت از نهضت اسلامی برپا شد، سازمان منافقین در همکاری با گروههای دیگر مارکسیستی از جمله چریکهای فدایی خلق که از ابتدا مارکسیست و مخالف اسلام بودند قرار گرفت.
پیش از آن نیز منافقین همکاریهایی با چریکهای فدایی داشتند و حتی میتوان گفت نوعی انفعال رهبران سازمان مجاهدین خلق نسبت به چریکهای فدایی بود که باعث تشدید انحراف و در نهایت مارکسیست شدن منافقین شد. با این همه سازمان در طول این سالها سعی داشت هر چه بیشتر به گروههای چریکی مارکسیستی نزدیک شود و با اقدامات تروریستی انقلابیبودن و ضد امپریالیستی بودن خود را به اثبات برساند.
در همین سالها منافقین در کار تصفیه و کشتار عناصر مذهبی خود بودند. از سوی دیگر در همین مدت با دستگیری برخی از عناصر کلیدی سازمان از جمله وحید افراخته، و همکاری گستردهٔ او با ساواک، بخش قابل توجهی از نیروهای خارج از زندان سازمان نیز به دست ساواک افتادند.
وحید افراخته که از همکاران اصلی طرح تغییر ایدئولوژی و مارکسیست شدن سازمان بود، در هنگام دستگیری توسط ساواک به هر آنچه میدانست اعتراف کرد و هر چه میتوانست با ساواک همکاری کرد تا بتواند در ازای آن جان خود را نجات دهد که البته ساواک در نهایت به او خیانت کرد و او را به خاطر شرکت داشتن در ترور یک نیروی آمریکایی اعدام کردند.
مشغول شدن سازمان به تصفیه درونی، همکاری سران سازمان با ساواک و دیگر مشکلات باعث شد که در آستانهٔ اوج گیری انقلاب اسلامی سازمان مجاهدین خلق در ضعیفترین حالت خود قرار گیرد. انتقال برخی از سران سازمان به خارج، سردرگمی سازمان در نفی یا پذیرش مشی مسلحانه و تروریستی در سطح بالای سران، و مسائل دیگری باعث شد که سازمان در سال ۱۳۵۶ با کودتایی در داخل خود مواجه شود که گروهی از عناصر مارکسیستشدهٔ سازمان، رهبری قبلی سازمان را که در تغییر ایدئولوژی نقش اساسی داشت (یعنی تقی شهرام و محمد جواد قائدی) را کنار زدند و اعلام کردند که از مشی چریکی فاصله میگیرند.
از سوی دیگر مرتد شدن گروهی از جوانان انقلابی که تا پیش از این برخی از جریانهای مذهبی (غیر از امام راحل) به آنها خیلی خوشبین بودند و اعتقاد جدی به آنها و راهشان داشتند صدمهای جدی به اعتبار و آبروی مبارزان ضد پهلوی بود.
سازمان منافقین در آستانهٔ انقلاب اسلامی
در پایان سال ۱۳۵۶ حرکت طوفانی انقلاب اسلامی و حضور گستردهٔ مردمی پایههای رژیم پهلوی را متزلزل ساخت. از این زمان در میان برخی سران سازمان مجاهدین خلق در زندان نیز این اندیشه پیدا شد که اعلام مارکسیست شدن کار درستی نبوده است و وقتی که مردم ایران غالباً گرایش مذهبی و دینی دارند و نهضت با شعارهای دینی و مذهبی در حال رشد است، نباید با اعلام علنی مارکسیست شدن خود را از حمایت تودهٔ مردم محروم کرد.
از این رو رهبران سازمان در نفاقی جدید اعلام کردند که مارکسیستهایی که در رهبری سازمان ورود کرده بودند و با اعلام ارتداد به وجههٔ سازمان آسیب رساندهاند فرصتطلبانی سیاسی بودهاند و سازمان مجاهدین خلق دوباره با ظواهر اسلامی شروع به جذب نیرو کرد.
در سال ۱۳۵۷ سازمان با تبلیغات فراوان چنین جلوه میداد که نقش اصلی در مبارزهٔ مؤمنانه با حکومت پهلوی با سران این سازمان بوده است و از رهبران اعدام شدهٔ سازمان اسطورههایی از مقاومت و ایستادگی در برابر شکنجه و ظلم پهلوی ساخته بود.
البته ساواک و کمیته مشترک ضد خرابکاری پهلوی از شدیدترین و وحشیانهترین شیوههای شکنجه علیه انقلابیون استفاده میکردند اما باید توجه داشت که به طور معمول این عناصر مذهبی و متدین و دارای ثبات عقیده بودند که در برابر شکنجهها مقاومت میکردند و عناصر مذبذبی که بارها تغییر عقیده داده بودند به طور معمول در برابر شکنجه میبریدند و با ساواک همکاری میکردند. علاوه بر این برخلاف تبلیغات سازمان منافقین، بسیاری از سران دستگیر و اعدام شدهٔ سازمان در زمان دستگیری خود شکنجهٔ چندانی ندیده بودند و برخی هم کمال همکاری را با ساواک کرده بودند.
در هر صورت سال ۱۳۵۷ را باید سال تجدید سازماندهی و ایجاد تشکیلات جدید در سازمان مجاهدین خلق دانست. خصوصاً با باز شدن زندانهای پهلوی در سال ۵۷ و خارج شدن بسیاری از عناصر سازمان از زندان، زمینه برای فعالیت گسترده و قهرمانتراشی از عناصر سازمان فراهم آمد. از این رو سازمان در آستانهٔ انقلاب اسلامی دو کار را در مرکز فعالیتهای خود قرار داد:
۱- جذب و سازماندهی حداکثری نیروهای جوان خصوصاً از دبیرستانها و دانشگاهها که بر این اساس سازمان بخشهای مختلفی مانند زنان مسلمان، کارگران مسلمان، جوانان مجاهد، نهاد دانشآموزی، نهاد محلات، نهاد دانشجویی و ... را تشکیل داد.
۲- گردآوری اسلحه و امکانات نظامی و تسلیحاتی برای ایجاد یک سازمان شبه نظامی قوی در فضای بعد از انقلاب.
سازمان منافقین پس از پیروزی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی سازمان مجاهدین خلق تلاش خود را در جهت نفوذ هر چه بیشتر در نهادهای انقلابی شکل گرفته پس از انقلاب انجام داد. هدف این بود که سازمان مجاهدین خلق بتواند بر نظام جمهوری اسلامی مسلط شود و رهبری انقلاب را به دست گیرد.
نقش پر رنگ امام خمینی رحمت الله علیه و جایگاه غیر قابل قیاس او در رهبری نظام جدید به گونهای بود که سازمان نمیتوانست در برابر امام ادعای رهبری انقلاب را داشته باشد، از سوی دیگر، امام از سالها قبل نشان داده بود که با ماهیت این جریانهای منافق آشناست و فریب ظاهر سازی آنها را نمیخورد. با این حال سران سازمان در ابتدای پیروزی انقلاب با برائت جستن ظاهری از گروههای مارکسیستشدهٔ سابق سعی داشتند که وجههٔ خود را نزد رهبران مذهبی انقلاب بازسازی کنند و تا حد توان به مجموعههای انقلابی جدید نفوذ کنند. نفوذ در دادگاههای انقلاب، کمیتههای انقلاب، و دیگر نهادهای انقلابی از اقدامات اولیه سازمان بود که با دستور امام جلوی آن گرفته شد.
در پی تلاش این جریان نفاق و برخی دیگر از گروهکهای ضد اسلامی در نهادهای انقلابی امام در همان ابتدای سال ۱۳۵۸ سخنانی علیه توطئهٔ گروهکهایی که علیه اسلام هستند گفتند که سازمان منافقین یکی از مصادیق آن بود.
سازمان مجاهدین خلق در تلاش برای رفع این فضا علیه خود دست به تبلیغات فراوانی زد از جمله در یک اعلامیهٔ عمومی مدعی شد که عقاید کاملاً اسلامی دارد و این عقاید را در نامهای به امام نیز آورده است. بخشی از متن اعلامیهٔ سازمان منافقین در آن زمان چنین بود:
«به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران، اخیراً پارهای شایعات که اذهان خواهران و برادران عزیز مسلمان را نسبت به مجاهدین خلق ایران مشوب مینمود شنیده میشد. شایعاتی که به دنبال ضربه خائنانه فرصتطلبان چپنما به سازمان در سال ۵۴ قوت گرفته و ارکان عقیدتی اسلامی برادران ما را مخدوش جلوه میداد. و نهایتاً آب به آسیاب همانهایی میریخت که اصطلاح ضداسلامی و ضد مردمی «مارکسیسم اسلامی» را ابداع و رایج کرده بودند. خوشبختانه پدر بزرگوار و روحانی ما حضرت آیهاللّه امام خمینی از مدتها قبل بطلان این اصطلاح آریامهری را برملا کرده و مشت محکمی در این رابطه به دهان شاه خائن کوبیده بودند. از سوی دیگر مجاهدین خلق ایران نیز به اعتبار چهارده سال کار خونبار مکتبی خود نیازی به رودررویی مستقیم با شایعات فوقالذکر که حاصلی جز تشدید اختلافات و ایجاد نفاق در درون صفوف به هم فشرده مردم ندارد، نمیدیدند. صفوفی که اکنون نیز بیش از همیشه به وحدت و یگانگی نیازمند است.
به خصوص که ارکان عقیدتی اسلامی ما از پیش نیز در مدارک مستند آموزشی سازمان، به تفصیل، تشریح و اثبات شده و سری جدید آموزشهای ایدئولوژیک نیز که تکمیل شده است به تدریج آماده انتشار میگردد. لکن در یکی دو ماه اخیر شایعات زیان بار مزبور حتی به گوش امام نیز رسیده بود. تا این که ایشان امر و سفارش کرده بودند که جهت روشن شدن مطالب، ارکان عقاید و جهانبینی خود را از طریق وسایل ارتباط جمعی به اطلاع همگان برسانیم. گو این که تشریح جامع و منطقی عقاید و ارکان جهانبینی توحیدی مستلزم کتب و جزوات مشروحی است که تدریجاً در اختیار عموم قرار خواهد گرفت، لکن پیام امام ما را بر آن داشت که به زبانی ساده و همه فهم اصول شناخته شده دین اسلام و آیین انقلابی تشیع را که لاجرم لازمه انفکاکناپذیر بنیادهای اعتقادی هر فرد یا گروه مسلمان و از جمله مجاهدین خلق ایران است، ضمن نامه کوتاهی به امضای یکی از برادران، به اختصار و با وضوح تمام جهت روشن شدن ذهن عامه مردم به عرض ایشان برسانیم... -مجاهدین خلق ایران - فروردین ۵۸»
علاوه بر این اعلامیه سازمان مجاهدین خلق نامهای در بیان عقاید خود به امام نوشته بودند که آن را نیز منتشر ساختند. بخشهایی از آن نامه چنین است:
«حضور پدر بزرگوارمان رهبری انقلاب حضرت آیهاللّه العظمی امام خمینی
پس از عرض سلام، کمترین فرزندان مجاهد آن حضرت، حسبالامر آن پدر گرامی که از ارکان اعتقادی اینجانبان سؤال فرمودهاید معروض میدارند که:
ارکان عقیدتی مجاهدین همان ارکان عقیدتی دین مبین اسلام و مذهب حقه جعفری اثنیعشری است. همان تشیع علوی و همان ارکان عقیدتی قرآن یعنی کتابی که از ابتدا تا انتها بدون کمترین خدشهای تا ابد راهنمای بشریت و مورد اعتقاد مسلمانان بوده و خواهد بود. با این همه حسب فرامین شفاهی پدر گرامیمان که در این مورد سؤال کرده بودید مختصراً ارکان عقیدتی خود را که برخلاف نظرگاههای مادی است به شرح زیر اعلام میداریم:
۱ ـ توحید: جهان را خالقی است یکتا، احد، لم یلد و لم یولد که مشیت جمله کائنات درید قدرت اوست. ذاتی یگانه و بیهمتا که کل شیء هالک الاوجهه... و نشهدان لا اله الا اللّه.... کلیه صفات ثبوتیه و سلبیه ذات باری چنانکه در عموم کتب شرعیات آمده است نیز بیگمان لازمه هر عقیده اسلامی است که فرزندان شما از آغاز بدان معتقد بوده و هستند.
۲ ـ عدل: خدای یکتا عادل است. عدل مطلق و نمیشود که حتی به قدر «پوسته خرمایی» ستم روا دارد.
۳ ـ نبوت: از طریق وحی، انبیاء مرسل که اول آنها حضرت آدم و خاتم آنها حضرت محمد (ص) هستند جهت بشارت و انذار بندگان به پیامآوری فرستاده شدهاند و نشهدانّ محمدا رسولاللّه.
۴ ـ امامت: پس از ختم نبوت، از ذریه رسول اکرم و علی علیهالسلام جهت ادامه هدایت بنی بشر دوازده تن ائمه که آخرین آنها زنده و غایب است به منصب امامت رسیده و اسلام ما را به اوج اعتلاء رساندهاند.
۵ ـ معاد: بنی بشر را حیاتی است پس از مرگ که در آن به کیفر و پاداش اعمالی که در این جهان از آنها سر زده است خواهد رسید. خصوصیات جهان اخروی همان است که در کتاب خدا (قرآن) خط به خط و نکته به نکته آمده است. والسلام علیکم «مسعود رجوی» ۳۰ فروردین ۵۸.»
سران سازمان حتی برای نزدیک شدن ظاهری به جریان اسلامی دیداری نیز خدمت امام رفتند و تصویری نیز از مسعود رجوی و دیگر سران سازمان در دیدار با امام منتشر کردند تا از این طریق بتوانند برای خود در رهبری نظام جدید جایگاهی به دست آوردند. منافقین تصور میکردند که با چنین رفتارهای ظاهر فریبی میتوانند در نظام اسلامی ایران نفوذ و جایگاهی حیاتی به دست آورند. امام در همان جلسه دیدار با سران سازمان منافقین تصریح کردند که نه تنها تا کنون از این سازمان حمایتی نداشتهاند بلکه ذکر کردند: «من تا کنون علیه شما سخن نگفتهام. اما هر وقت ببینم شما خارج از اسلام هستید سخن خواهم گفت.»
مخالفت با عنوان «جمهوری اسلامی»
در رفراندوم جمهوری اسلامی سازمان مجاهدین خلق در همراهی با چریکهای فدایی خلق، گروهکهای مارکسیستی، جبههملی و نهضت آزادی و بسیاری از سازمانهای چپگرا و راستگرای وابسته به خارج یا غرب زده اعلام مخالفت با عنوان جمهوری اسلامی کردند. گروههای وابسته به غرب غالباً بر جمهوری ایران، و گروههای وابسته به شرق بر جمهوری دموکراتیک خلق ایران و یا عناوینی مانند آن تاکید داشتند و از این که عنوان اسلامی در پیشانی نظام تازه تأسیس قرار گیرد نگرانی داشتند. امام در برابر این توطئهها و تلاشها به مردم گفتند که من به جمهوری اسلامی رأی میدهم نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر.
با رأی بیش از ۹۸ درصدی مردم به خواستهٔ امام مشخص شد که این جریانها در میان مردم جایی ندارند ولی این گروهکهای شرقی و غربی دست از تلاش خود در جهت منحرف کردن نظام اسلامی و نفوذ در آن برنداشتند.
شکست در انتخابات و رفراندوم قانون اساسی
به دنبال تعیین نوع نظام، گام بعدی مورد نظر امام خمینی ایجاد قانون اساسی بود. سازمان مجاهدین خلق در انتخابات تعیین اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی کاندیداهای متعددی معرفی کرد و حتی خود مسعود رجوی به عنوان رهبری این سازمان کاندیدای عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی شد که هیچ یک از اعضای این سازمان و حتی خود رجوی نیز رأی نیاوردند.
این شکست فضاحتبار در حالی بود که اکثریت قریب به اتفاق مجلس خبرگان قانون اساسی با رأی مردم به جریان روحانیت یار امام رسید و تعداد اندکی از اعضای نهضت آزادی و برخی گروههای دیگر نیز که خود را در آن زمان نزدیک به امام جلوه میدادند توانستند به مجلس راه یابند.
سازمان مجاهدین خلق در همراهی با برخی گروههای ضد انقلاب در پایان کار مجلس خبرگان قانون اساسی مخالفت خود را با متن نهایی قانون اساسی اعلام و از مردم خواستند که در رفراندوم قانون اساسی به این قانون رأی منفی بدهند. علی رغم تلاش سازمان مجاهدین خلق و دیگر گروههای ضددینی، مردم در رفراندوم قانون اساسی نیز شرکت فعال نموده و به قانون اساسی رأی مثبت دادند. یکی از مهمترین موضوعات مورد مخالفت این جریانها وجود اصل ولایت فقیه در قانون اساسی و اسلامی بودن قوانین در نظام جمهوری اسلامی بود که مخالفتهای منافقین و دیگر گروهها در رأی مردم اثری نداشت.
تلاش برای رسیدن به ریاست جمهوری
مسعود رجوی علی رغم مخالفت با قانون اساسی و اعلام رسمی قبول نداشتن آن، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری اول اعلام کاندیداتوری کرد. در انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری، مطابق قانون اساسی نظارت بر انتخابات و تعیین صلاحیت کاندیداهای ریاست جمهوری به امام واگذار شده بود که امام خمینی برای این کار گروهی را تعیین کردند و در استفساری که از امام کردند مشخص شد که کسانی که قبلاً رسماً اعلام کردهاند که قانون اساسی را قبول ندارند، نمیتوانند کاندیدای ریاست جمهوری اسلامی ایران شوند زیرا رئیس جمهور باید قسم بخورد که میخواهد قانون اساسی را اجرا کند و کسی که رسماً اعلام کرده است که قانون اساسی را قبول ندارد چگونه میتواند چنین قسمی بخورد.
با رد صلاحیت مسعود رجوی (که البته سابقهٔ حضور او در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی و رأی نیاوردن او که مدت اندکی قبل از این بود مشخص میشود که او رایی برای ریاست جمهوری هم نداشت) جریان رجوی رسماً از کسی برای ریاست جمهوری حمایت نکردند اما بعد از پیروزی بنیصدر به دنبال نزدیک شدن و استفاده از ظرفیتهای بنی صدر برای نفوذ در کشور شدند.
پیروزی بنیصدر در انتخابات ریاست جمهوری اول دلایل متعددی داشت که برخی از مهمترین این دلایل عبارتند از:
۱. ظواهر انقلابی بنیصدر و سابقهٔ مبارزاتی او در خارج از کشور
۲. ظاهر سازی بنیصدر در رابطهٔ با امام و این ادعا که بنیصدر از نزدیکترین افراد به امام است
۳. حمایت رسمی و علنی برادر امام آقای پسندیده و برخی دیگر از روحانیون مشهور از بنیصدر
۴. ادعای اقتصاد اسلامی و اقتصاد دان بودن بنیصدر
۵. اختلاف در میان گروههای اسلامی و مشکل ایجاد شدن در مورد کاندیدای این جریانها که در نهایت از کاندیداهای روحانی مثل شهید بهشتی به کاندیدای غیر روحانی یعنی جلال الدین فارسی و بعد از شبهاتی در مورد تابعیت او به دکتر حسن حبیبی رسید و ...
در هر صورت منافقین نقشی جدی در پیروزی بنیصدر در انتخابات ریاست جمهوری نداشتند اما چنان که ذکر خواهد شد به مرور به بنی صدر نزدیک شدند و در نهایت توانستند دفتر رئیس جمهور را در اختیار خود بگیرند و بنیصدر را با خود به دشمنی کامل با نظام اسلامی ببرند.
شکست در انتخابات مجلس شورای اسلامی
در سال ۱۳۵۸ در مجموع ۵ بار به آراء عمومی رجوع شد:
- رفراندوم تعیین نوع نظام که جمهوری اسلامی رأی آورد ۱۰ و ۱۱ فروردین ۵۸ که نتایج در ۱۲ فروردین اعلام شد
- انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی که اعضای مجلس قانون اساسی مشخص شد ۱۲ مرداد ۱۳۵۸
- رفراندوم قانون اساسی که متن نهایی کار خبرگان قانون اساسی به رأی مردم گذاشته شد ۱۱ و ۱۲ آذر ۱۳۵۸
- انتخابات ریاست جمهوری ۵ بهمن ۱۳۵۸
- انتخابات مجلس شورای اسلامی ۲۴ اسفند ۱۳۵۸
در انتخابات مجلس شورای اسلامی دورهٔ اول سازمان منافقین برای شرکت در انتخابات فهرستی اعلام کرد و در شهرهای مختلفی از کشور کاندیدا معرفی کردند که این انتخابات نیز برای سازمان منافقین با شکست کامل همراه بود. حتی مشهورترین کاندیداهای این سازمان در آن زمان در تهران (به عنوان مثال خود مسعود رجوی، اشرف ربیعی همسر آن زمان مسعود رجوی، مهدی ابریشمچی نفر دوم سازمان، مریم قجر عضدانلو که بعدها به اسم مریم رجوی همسر رجوی شد و اکنون رهبری منافقین را بر عهده دارد و..) نیز از ورود به مجلس بازماندند. البته منافقین اسامی افرادی دیگر از گروههای دیگر را نیز در فهرست خود گذاشته بودند که آن افراد به علت حضور در لیستهای گروههای خودشان به مجلس راه یافتند ولی هیچ کس از کاندیداهای مشخص منافقین به مجلس راه نیافت.
منافقین از شکست در انتخاباتها تا نفوذ در ساختارهای انقلابی
نتایج انتخاباتهای مختلف کشور که ساختار حکومت بعد از انقلاب را شکل داد به گونهای بود که منافقین نتوانستند در هیچ انتخاباتی به پیروزی برسند. همین امر باعث شد که منافقین که از حمایت مردمی برخوردار نبودند و نتوانسته بودند با رأی مردم به خواستههای خود برسند مشی نفوذی را در پیش بگیرند و سعی کنند در نهادهای مختلفی مانند کمیته، سپاه پاسداران، دفتر رئیس جمهور، و ... نفوذ داشته باشند.
نفوذیهای این سازمان به مرور توانستند در مراکز حساسی مانند دفتر رئیس جمهور، نخست وزیری، حزب جمهوری، شورای امنیت کشور و ... حضور پیدا کنند و در دوران ترورها صدماتی جبران ناپذیر به نظام جمهوری اسلامی بزنند که در ادامه به برخی از این موارد خواهیم پرداخت.
منافقین و گردآوری سلاح برای جنگ و غلبهٔ به زور بر کشور
از سوی دیگر سازمان منافقین برای آن که بتواند به حضور خود در جامعهای که حمایت مردمی لازم را در آن ندارد ادامه دهد، در برابر دستور خلع سلاح که در مورد همهٔ گروهکهای مسلح در کشور صادر شده بود ایستاد. توضیح آن که در جریان پیروزی انقلاب و شکست رژیم پهلوی بسیاری از مراکز تسلیحاتی به دست مردم افتاده بود و بسیاری از مردم برای خود مسلح شده بودند. در کنار آن گروهکهای مختلف که به صورت سازمان یافته در انقلاب فعالیت میکردند توانستند مقادیر قابل توجهی سلاح برای خود جمعآوری کنند و تا در صورت نیاز توان مقابله مسلحانه با نظام تازه تأسیس بعدی را داشته باشند.
امام خمینی در همان ابتدای پیروزی انقلاب در ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ فرمان عمومی خلع سلاح را صادر کردند و در پایان آن دستور دادند که مردم نگذارند سلاح به دست دشمنان اسلام بیافتد. به مرور با استقرار نهادها و ساختارهای رسمی نظام و شکل گیری سپاه و ساماندهی ارتش مساله خلع سلاح گروهکهای مسلح نیز جدیتر شد.
در برابر این دستور امام سازمان منافقین هم جدیتی آشکار در گردآوری سلاح داشت و هم اصرار برای مخالفت با خلع سلاح و تحویل دادن اسلحه به مراکز قانونی.
رضا کیواننژاد یکی از اعضای سازمان منافقین درباره هدف سازمان از تجهیز و ذخیره سلاح در روزهای ابتدایی انقلاب میگوید:
«با اوجگیری و حاد شدن کامل جریانات در روزهای پیروزی انقلاب، خط سرقت سلاح و مهمات به وسیله افراد سازمان پیاده گردید. این خط عمدتاً به وسیله مرکزیت که آن موقع تشکیل شده بود از مسعود رجوی، موسی خیابانی، علی زهکش، مهدی ابریشمچی و عباس داوری بود... تحلیل این مسئله به وسیله مرکزیت این بود که از آنجا که رشد تضادهای دو جریان در نهایت به خشونت گراییده و با سلاح حل میشود، لذا باید برای این برخورد آماده گردید.»
کیواننژاد اضافه میکند سرقت سلاح و مهمات به وسیله گروهی به نام عملیات و تحت مسئولیت دو نفر از اعضای ارشد به نامهای فاضل مصلحتی و حمید جلالزادهصورت میگرفت.
مطابق گزارشها در مرحله بعد، سلاحهای به غارت رفته میبایست در خانههای اعضای سازمان یا در مکانهای امن دیگر مخفی میشد. علاوه بر این، سازمان منافقین به دلیل کمکهای مالی بنیصدر توانسته بود مقدار قابل توجهی سلاح از طریق واسطههای عراقی از راه کردستان وارد کند. بدین ترتیب سازمان در روزهای منتهی به خرداد ۶۰ به قدری تجهیز شده بود که میتوانست تا مدتها تغذیه شود.
منافقین در ریاست جمهوری بنیصدر
بنیصدر از بهمن ۵۸ تا خرداد ۶۰ رئیس جمهور ایران بود. تحلیل دوران ریاست جمهوری او و تنشهایی که در کشور ایجاد کرد مجالی دیگر میطلبد. در ابتدای دوران ریاست جمهوری بنیصدر قدرت در کشور در دست او قرار گرفت. بنیصدر هم رئیس شورای انقلاب شد و هم فرمانده کل قوا. به این ترتیب منافقین میل و علاقهٔ جدی برای نزدیک شدن به او پیدا کردند. زیرا نزدیک شدن به امام که مرکز اصلی توجه مردم و رهبر واقعی و بلامنازع انقلاب بود برای منافقین ممکن نبود.
در همین دوران ریاست جمهوری بنیصدر در نیمه سال ۵۹ رژیم بعثی عراق پس از مدتها درگیری مرزی و تبلیغات ضد انقلابی بالاخره جنگ را بر ایران تحمیل کرد و تجاوز نظامی عراق به ایران رسماً آغاز شد.
در کنار اینها کشور به واسطهٔ بحران آفرینیهای رئیس جمهور وقت دچار آشوبهای فراونی بود. بنیصدر به مرور پشتوانهٔ مردمی خود را از دست میداد اما به لحاظ تشکیلاتی و نظامی و نیروی میدانی خود نیازمند حمایت منافقین میشد. منافقین هر چند پشتوانهٔ مردمی وسیع نداشتند اما تشکیلاتی آهنین و منظم و نیروهایی سازمانیافته داشتند که میتوانستند خلأ کار بنیصدر را پر کنند.
همراهی منافقین و بنیصدر به حدی شد که در اسفند ماه ۱۳۵۹ وقتی بنیصدر در تقابل کامل با دیگر نهادهای نظام اسلامی قرار گرفت و فرمان درگیری خیابانی را در دانشگاه تهران صادر کرد، منافقین نیروی میدانی بنیصدر بودند. تصور منافقین این بود که خلأ پشتوانهٔ مردمی خود را با بنیصدر پر کردهاند و تصور بنیصدر نیز این بود که محبوبیت او به حدی است که اگر بخواهد مردم حاضرند امام را نیز به خاطر او برکنارکنند. در همین زمان بنیصدر بارها در شورای انقلاب گفته بود که بررسیها نشان میدهد که محبوبیت من الان از امام هم بیشتر است.
آغاز جنگ مسلحانه با نظام اسلامی
به دنبال تشدید روند تقابل در داخل نظام و اقداماتی که بنیصدر و منافقین انجام دادند، در نهایت درگیریهای خیابانی نیمهٔ دوم اسفند ۵۹ تداوم یافت و در خرداد ماه ۱۳۶۰ به اوج خود رسید. امام خمینی در کل دوران ریاست جمهوری بنیصدر تلاش داشتند که او ریاست جمهوری خود را انجام دهد و کشور را دچار بحران نکند و از این رو با تاکید بر وحدت و حمایت گاه به گاه از رئیس جمهور سعی داشتند که کار به بحران کشیده نشود. اما بالاخره با تشدید جریانها امام در ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کردند و در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ در حالی که بارها و بارها قبل از آن نصیحت کرده بودند که رئیس جمهور به مشی تفرقه افکن خود ادامه ندهد و رابطه با منافقین را قطع کند، در هشداری صریح از رئیس جمهور خواستند که دست از همکاری با گروههای منافق و ضد مردمی بردارد. اما بنیصدر نه تنها به این هشدار توجه نکرد بلکه به صورت کامل با منافقین همراه شد و به اختفاء خود در خانههای تیمی منافقین ادامه داد.
در ۲۶ خرداد مجلس شورای اسلامی دو فوریت طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر را تصویب کرد و منافقین نیز در ۲۷ خرداد اعلام کردند که مسئولیت حفاظت از جان رئیس جمهور را برعهده دارند و در ۲۸ خرداد نیز رسماً اعلام جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی کردند. در نهایت در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ بنیصدر از ریاست جمهوری ایران خلع شد.
اما منافقین تصور میکردند که میتواند با تکیه بر نیروی نظامی و اسلحههای مخفی شده و خریداری شده از عراق (پیش از آغاز جنگ تحمیلی) و با پشتوانهٔ رأی مردمی بنی صدر نظام جمهوری اسلامی را براندازی کنند. غافل از این که مردمی که در بهمن ۵۸ به بنیصدر رأی دادند در خرداد ۶۰ به ماهیت او پی بردهاند و حامی نظام اسلامی هستند و برای جنگ با نظام از منافقین حمایت نخواهند کرد.
سعید حجاریان از عناصر اصلاح طلب کنونی که در آن زمان و تاسالها بعد در مراکز امنیتی نظام کار میکرده است در مورد کشف اسنادی از سازمان در مورد آمادگی قبلی و برنامه ریزی برای اقدام رسمی مسلحانه علیه نظام از قبل از ۳۰ خرداد ۶۰، چنین گفته است:
«در سال ۶۶، انبار اسنادی از سازمان [مجاهدین خلق] گیر بچههای ما افتاد... در میان آن اسناد من دفترچهای را گیر آوردم که از نظر من دستخط خود رجوی است... این از اسناد کلیدی سازمان است که دستخط و تحریر رجوی است. در آن دفتر تحلیلی کرده بود که [معروف به] تحلیل «تابلو» بود... دو تا تابلو کشیده بود که یکی تابلوی جمهوری اسلامی است و یکی تابلوی آنهاست، و در مورد هر دو طرف بحث استراتژیک کرده بود. این تحلیل، [مربوط به] قبل از ۳۰ خرداد [۶۰] است... در آنجا معتقد است که اگر با بنی صدر یکی شود قطعی است که میتواند رژیم را جارو کند... نشان میدهد که عملیات سرنگونی را طراحی کرده بودند. اینها آمادگی عملیات را داشتهاند، منتها در مورد روز شروع عملیات مطمئن نبودهاند. البته بیانیه جبهه ملی در ۲۵ خرداد، سازمان را روی این خط برد که «ما نیرو را توی خیابان میریزیم و همین مسئله بنی صدر را تحریک میکند که وارد ماجرا بشود.» بنی صدر از رجوی خویشتن دارتر بود. رجوی خویشتن داری کمتری داشت و زود قضیه را به مرز درگیری رساند.»
خط ترور رهبران نظام
منافقین در طی هفته اول جنگ خود با نظام پی بردند که حامی مردمی چندانی ندارند. زیرا از ۲۸ خرداد تا هفتهٔ اول تیر ماه ۱۳۶۰ نتوانستند اقدام نظامی جدیای در جنگ شهری علیه نظام داشته باشند و حمایت مردمی از مجلسی که بنیصدر را بر کنار کرده بود جدیتر بود.
از این رو در ۶ تیر ۱۳۶۰ آیت الله خامنهای، امام جمعهٔ تهران و عضو مؤثر مجلس شورای اسلامی را که در ماجرای عدم کفایت سیاسی بنیصدر از موثران اصلی در مجلس بود ترور کردند و در ۷ تیر ۱۳۶۰ با استفاده از یکی از نیروهای نفوذی خود در حزب جمهوری، شهید آیت الله بهشتی و ۷۰ و چند نفر از یاران او را به شهادت رساندند.
آیتالله بهشتی، رئیس وقت دیوان عالی کشور و بیش از ۷۰ نفر از مقامات و چهرههای برجسته سیاسی از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر، ۲۷ نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در جریان انفجار مقر اصلی این حزب به شهادت رسیدند.
عامل انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، محمدرضا کلاهی، از اعضای رده پائین سازمان منافقین بود. نفوذ کلاهی در تشکیلات حزب جمهوری با کمک "جواد قدیری"از اعضای قدیمی و مهم سازمان و نفوذی در کمیته انقلاب مستقر در اداره دوم ارتش صورت گرفته بود و در جریان انفجار دفتر حزب جمهوری نیز، جواد قدیری عامل انتقالدهنده بمبهای ساختهشده از قسمت فنی سازمان منافقین به عوامل اجرایی و از جمله کلاهی بوده است. سه روز قبل از وقوع این حادثه، محمد جواد قدیری، به دوستان خود با اطمینان خبر داده بود که روز هفتم تیر کار یکسره خواهد شد.
علاوه بر اینها در ۸ تیر ماه ۱۳۶۰ و پس از انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، برخی از زندانیان وابسته به منافقین در زندان اوین دست به شورش میزنند که با واکنش شهید کچویی به عنوان مسئول زندان مواجه میشوند. در حوالی ظهر همان روز، که برخی از عوامل دادستانی انقلاب تهران همانند شهید اسدا... لاجوردی و آیتا... محمدی گیلانی و ... مشغول استراحت و صرف ناهار در محوطه زندان اوین بودند یکی از اعضای نفوذی سازمان منافقین در میان پاسداران با نام سیدکاظم افجهای هزارهای تصمیم به ترور یک جا و دست جمعی اعضای دادستانی میگیرد که در این میان محمد کچویی تلاش میکند جلو این کار را گرفته و جان دیگر افراد حاضر در صحنه را نجات دهد. به همین دلیل وی در مقابل افجهای قرار گرفته و از ناحیه کتف و سر مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و به شهادت میرسد.
ترورهای منافقین به تیرماه محدود نشد. در روز ۸ شهریور ۱۳۶۰ محمدعلی رجایی رئیس جمهوری و محمدجواد باهنر نخست وزیر وقت به همراه گروهی از اعضای هیئت دولت در انفجار دفتر نخست وزیری به شهادت رسیدند.
نفوذ عامل منافقین، یعنی مسعود کشمیری که در نهایت به شهادت رئیس جمهور و نخستوزیر ایران ختم شد میتوانست خسارتهای بسیار سنگینتری را به نظام نوپای جمهوری اسلامی تحمیل کند؛ براساس شواهد موجود، نفوذی سازمان منافقین درصدد ترور رهبر کبیر انقلاب نیز بود. چنانچه حجتالاسلام احمد خمینی نقل کرده است: «آن شخص که با منافقین کار میکرد، یعنی کشمیری، بنا بود یک چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار حضرت امام بگذارد؛ در زمانی که ریاست جمهور، رئیس مجلس و نخستوزیر و وزرا خدمت حضرت امام آمدند [از محل] سه راه بیت حضرت امام آمدند و گفتند آقای کشمیری با یک ساک هست که در آن ساک وسایل و چیزهایی که بناست یادداشت کنند قرار دارد؛ گفتم نه ما اجازه نمیدهیم. کشمیری از ترس اینکه نکند مسئله روشن شود به عنوان اعتراض همراه کیفش برگشت. همان کیف در نخستوزیری جلوی مرحوم رجایی و باهنر گذاشته شد و آنجا را منفجر کرد و این دو شهید بزرگوار را از ما گرفت.»
ادامه دارد...