به گزارش تسنیم
(آمریکا توسط گندم در ایران نفوذ می کند همچنان که حضرت آدم توسط شیطان از بهشت رانده شد و راه نفوذش آسان تر شد-ققنوس بی بال در اوج آسمان)
روایت شیرین یک «ماه عسل» آمریکایی را در روایت مقام امنیتی - سیاسی ایالات متحده در سفرش به «پژوهشکده بیوتکنولوژی کشاورزی» در کرج به قلم خودش بخوانید؛ آیا حاصل اقداماتی که در این «روایت شیرین» آمده «شرنگ تلخ» بیماری در غذای مردم ایران خواهد بود؟
اگرچه ساخت مجسمهی دیگری تا زمان وقوع این رویداد در ایران برای ویکتور ممکن نبود، اما من دربارهی مزیتهای پذیرش دعوتم برای سخنرانی، میاندیشیدم. چندین مورد از ذهن من گذشت؛ اولاً این را فوقالعاده یافتم که علم بیوتکنولوژی - اصلاح ژنتیکی محصولات، که بهعنوان یک موضوع اختلافی بین ایالات متحده و متحدان اروپایی و همچنین حتی بین خود آمریکاییها مطرح است - ممکن است موضوعی را عرضه کند که ایرانیها و آمریکاییها بتوانند در آن زمینهی مشترک پیدا کنند. همچنین میتوانستم ببینم که این دعوت با میراث تاریخی کشاورزی آیووا و تجربههای زندگی خود بورلاگ در ساختن درک از طریق مبادلات کشاورزی و مقابله با گرسنگیگره خورده است.
هنگامی که از معاون وزیر خارجه - ویلیام بِرنز - هم در این زمینه پرسیدم، مخالفتی نداشت؛ اما حتی اگر شرکت من در این رخداد در ایران مناسب به نظر میرسید، اینکه عناصر امنیتی وزارت خارجه، صدور ویزا برای یک سفیر سابق یا کارمند وزارت خارجه آمریکا را تأیید کنند، بسیار نامحتمل به نظر میرسید. در نهایت اگر من ویزا هم میگرفتم، آیا واقعاً میتوانستم بهموقع آنجا باشم؟ آخر 24 آگوست، درست دو روز قبل از آن مراسم در ایران، دخترم در انگلیس داشت ازدواج میکرد؛ پس از آن مراسم ازدواج، من و همسرم برنامه داشتیم که یک «ماه عسل» را - که 40 سال با تأخیر مواجه شده بود - در یونان بگذرانیم.
با همهی این مشکلات من مطمئن بودم که نورمن میخواست من بروم! بنابراین فرمهای روادید برای همسرم و خودم را پر کردم و همراه با پذیرش این دعوت به آنجا فرستادم. همانطور که انتظار میرفت، بیش از یک ماه بدون هیچ واکنشی (در مورد ویزا) گذشت. مطمئن بودم که هرگز پاسخی نخواهد آمد، و به هیچ وجه، حتی یک سخنرانی هم آماده نکردم. اما 19 آگوست - در زمانی که ما خانه را بهسوی پروازمان به انگلستان ترک کردیم - تلفن همراه من با تماسی از تهران زنگ خورد و ویزا تأیید شد.
در خلال جشنهای قبل از مراسم عروسی در لندن، من و کارکنانم در «دسمونیز» با اشتیاق روی سخنرانی و اسلایدهای پاورپوینت کار کردیم؛ همزمان تلاش میکردیم با استفاده از کارت اعتباری آیووایِ من یک بلیط ایرلاین برای تهران تهیه کنیم – که خود تجربه جالبی بود.
ما در روز 26 آگوست - روزی که قرار بود صحبت کنم - پروازی که در ایران در ساعت 2 بامداد فرود آمد، را پیدا کردیم. پس از یک شبِ بسیار کوتاه، به محوطهی پژوهشکدهی بیوتکنولوژی کشاورزی ایران در کرج منتقل شدیم؛ که در آنجا به وزیر کشاورزی محمود حجتی و حجتالاسلام آقای حسین سعیدیان، نماینده رسمی رهبر عالی کشور در سازمانهای کشاورزی، معرفی شدیم. آنها در مورد پیشینهی من سؤالات زیادی داشتند و خیلی لبخند نزدند.
پرونده ویژه «جنگ جهانی غذا» ــ بخش بیست و یکم
اشاره | سلسله مطالب این پروندهی مهم، خطشناسی راهبردی و پنهانپژوهی در ابعاد گوناگون نفوذ یک «جریان» به رهبری «بنیاد راکفلر» برای تأثیرگذاری و کنترل حوزهی «غذا»ی مردم دنیا و ایران - از نیمه قرن نوزدهم تاکنون - را در دستور کار دارد.
حضور مقام بلندپایه امنیتی آمریکایی در ایران، یکی از فصول جذاب این پرونده است. کنت مایکل کوئین، مقام سیاسی امنیتی کهنهکار و رفیق دیرینِ (50 سالهی) «هنری کیسینجر»، شهریورماه 1393 به ایران آمد. او پس از بازگشت از ایران، بهتدریج در گزارشهایی تکاندهنده، سطح بالای اقدامات امنیتی و سیاسی را که در این سفر انجام داده به تصویر کشیده است. متن پیش رو، گزارش تحقیرآمیز و تمسخرآمیز وی با عنوان «نورمن بورلاگ و بیوتکنولوژی، یک سفیر آمریکا را به ایران راهبری کرد»1 است که اکتبر 2017 (25 مهر 1396) در سایت تخصصی انجمن روابط خارجی آمریکا (AFSA) منتشر شد {لینک گزارش اصلی}. متن این گزارش تأسفبار و تکاندهنده در ادامه میآید. با این توضیح که:
- جمعی از دانشآموختگان بنیاد راکفلر در «پژوهشکده بیوتکنولوژی کشاورزی» حضور فعال و مسئولیت دارند؛ از جمله میتوان به حضور بهزاد قرهیاضی - مؤسس، اولین رئیس، و رئیس وقت پژوهشکده در زمان دعوت کوئین - اشاره کرد. به گفتهی کوئین، دعوت از او توسط «مسئول پژوهشکده» صورت گرفته است.
- بعد از سخنرانی تأملبرانگیز کوئین، که در ادامه میآید، در پژوهشکده، 400 نفر از حضار به همراه حجتی - وزیرجهادکشاورزی - برای او «ایستاده کف زدند»، و هدایای نفیسی نیز به او اهدا شد!!!
- او خود اذعان میکند که بلافاصله پس از حضورش، راه برای حضور همکاران دیگر او در ایران، و همچنین حضور سرپلهای ایرانی، در آمریکا باز شد (این افراددر گزارشهای بعدی معرفی خواهند شد).
- پس از حضور کوئین، بهزاد قرهیاضی به سمتی جالب در «سازمان برنامه و بودجه» منصوب شد؛ او مسئول تدوین و تخصیص بودجهی پژوهشی کل کشور بود. بصورت خیلی اتفاقی(!) مواردی مانند «الزام دولت به کشت برنج تراریخته» در «بخش پژوهشی» از اسناد بالادستی کشور - از جمله برنامه ششم توسعه - گنجانده شد. به این ترتیب ایران اولین و تنها کشوری بود که «قوت غالب»اش را تراریخته میکرد. این مسیر خطرناک در پی پایمردی و روشنگری نخبگان و رسانههای متعهد، با مخالفت نمایندگان ملت بصورت موقت متوقف شد. قرهیاضی بعدها پس از روشنگری رسانهها، از این مسئولیت خطیر کنار گذاشته شد.
- به نظر میرسد، با توجه به حضور پژوهشگران با سابقه و فعالِ حوزهی مهم بیوتکنولوژی در این مجموعه، و تأثیرگذاری قهری مدیریت بر این افراد، نیازمند تحولات اساسی در حوزهی مدیریت این پژوهشکده هستیم.
-
پیش از مطالعهی متن، بررسی مطالب زیر برای بررسی سوابق کنت مایکل کوئین خالی از فایده نیست:
بررسی ابعاد حضور مقام سیاسی امنیتی آمریکایی در «پژوهشکده بیوتکنولوژی کشاورزی» در کرج، موضوع 20 گزارش بعدی این پرونده خواهد بود.
+ صفحه پرونده «جنگ جهانی غذا» {اینـــــــــــــــــــجا} در دسترس است.
متن گزارش به قلم «کنت مایکل کوئین» از این قرار است:
در یک رویداد غیرمتعارف از قدرت نرم، بیوتکنولوژی - که اغلب موضوعی مورد مناقشه است - موجب شد ایران و ایالات متحده در یافتن دیدگاههای مشترک موفق شوند.
توضیح عکس: در گردهمآیی نورمن بورلاگ در مؤسسهی تحقیقات بیوتکنولوژی کشاورزی ایران (پژوهشکده بیوتکنولوژی کشاورزی کرج) در روز 26 ماه اوت 2014 که در محوطه پژوهشکده واقع در کرج برگزار شد، بیش از 400 دانشمند و دانشجوی ایرانی و 10 مهمان بینالمللی حضور داشتند. حسین سعیدیان، نماینده ادعایی رهبری [اظهارات نادرست]2 - (ردیف جلو، سمت چپ) و محمود حجتی، وزیر کشاورزی ایران (چهارم از سمت چپ)، در میان مقامات ارشد دولت حضور داشتند.
25 مارس 2014، پس از گذشت مدتی طولانی از بازنشستگی من از وزارت خارجه، در بخشی از مراسمی که در یک سالن در کنگره ایالات متحده برگزار شد، بهعنوان رئیس کمیتهی مجسمهی دکتر نورمن بورلاگ، شرکت کردم. من آنجا بودم تا تمثال برنزیِ باشکوهِ «بورلاگ، یک پسر مزرعه آیووایی» (نام تمثال) را که گندم معجزهآسایش در خلال دهه 1960 میلادی صدها میلیون نفر را از قحطی، گرسنگی و خطر مرگ در هند، پاکستان و شرق میانه نجات داد، رونمایی کنم.
این حقیقتاً یک لحظهی بینظیر بود که میتوانستیم در مرکز و قلب و نماد دموکراسیمان (مقصود کنگره است)هنگامی که مجسمهی دکتر بورلاگ را در پانتئون آمریکاییهای بزرگ تاریخ نصب میکردیم با تعداد قابل توجهی مخاطب به سخن بنشینیم. اینکه این مراسم در صدمین سالگرد تولد او برگزار میشد باعث شد که حس عظمت ناشی از میراث فوقالعادهی وی بیشتر در مدار توجه قرار گیرد.
آگاهی اندکی داشتم که ظرف تنها چند ماه، در زمانی که روابط ایران و آمریکا بهدلیل برنامهی هستهای ایران آکنده از تنش است و مذاکرات پشتپرده دربارهی این موضوع هنوز به ثمر ننشسته بود، فرصت خواهم داشت میراث فوقالعاده بورلاگ را به ایران ببرم. این یک تجربهی دیپلماتیک غیرمتعارف بود؛ که یکی از به یادماندنیترین کارهای من پس از بازنشستگی از وزارت خارجه به شمار میرفت.
نورمن بورلاگ که بود؟
بورلاگ که «پدر انقلاب سبز» لقب گرفته، در سال 1970 موفق به دریافت جایزهی صلح نوبل شد. او پس از آن نیز مدال آزادی رئیسجمهور آمریکا و مدال طلای کنگره که بزرگترین نشانهای افتخار در کشور ما هستند را دریافت کرد تا یکی از تنها سه فرد آمریکایی باشد که موفق به دریافت تمامی این افتخارات شده است. (دو نفر دیگر مارتین لوتر کینگ جونیور و الای ویزل بودند).
افتخار بیبدیل من این بود که برای بیش از یک دهه با دکتر بورلاگ در «سازمان جهانی غذا» که او بنیانگذارش بود و مقر آن در ایالت محل سکونت من، آیووا قرار داشت، همکاری کنم. من آن سالها را صرف این کردم که رؤیای او را در شناخته شدن این جایزه 250 هزار دلاری بهعنوان «جایزهی نوبل غذا» و کشاورزی، تحقق بخشم.
درباره نورمن بورلاگ، پدر سرطانهای جهان اینجا بیشتر بخوانید:
توضیح تسنیم: بسیاری از پژوهشگران ایرانی عمداً یا سهواً دست در دست بورلاگ و تیم او داشتهاند؛ تصویر فوق محمدرضا جلال کمالی عضو هیأت علمی مؤسسه تحقیقات و اصلاح نهال و بذر کرج است و تصویر زیرین، بابک ناخدا، مدیر گروه فیزیولوژی مولکولی پژوهشکده بیوتکنولوژی کشاورزی
این بورلاگ، افسانهای است که در بسیاری از کشورهای سراسر جهان در رویدادها و مراسمهای متعدد در سال 2014 میلادی، مطرح شد. در ابرگان مکزیک، یک مراسم در اطراف مجسمهی او توسط کشاورزانی که با آنها کار کرده بود، برگزار شد. رویداد مشابهی در محوطهی مؤسسهی تحقیقات کشاورزی هند در دهلینو - که در آن مجسمهی دیگری از بورلاگ نصب شده - برگزار شد. در اوگاندا، موضوع نمایشگاه ملی کشاورزی از آخرین کلمات بورلاگ گرفته شده است: «آن را برای کشاورز بیاور.» نزدیک خانه، دانشگاه مینهسوتا - جایی که بورلاگ کارشناسی و دکترای خود را گرفت - اعلام کرد یک ماکت از مجسمه ما در آیووا که در کنگره ایالات متحده نصب شد را از مجسمهساز آن، بنجامین ویکتور، خریده است. در «دسمونیز» ایالت «آیووا» نیز جشنی در سالن نورمن بورلاگِ بنیاد جایزه غذای جهانی برگزار شد.
با این شرایط، زمانی که بنجامین ویکتور - چند ماهی پس از مراسم - با من تماس گرفت تا به من بگوید درخواست سفارش دیگری به ارتفاع هفت فوت دریافت کرده، متعجب نشدم. آنچه مرا حیرتزده کرد منبع این درخواست بود: ایران!
یک دعوت غیرمتعارف
پژورهشکدهی بیوتکنولوژی کشاورزی ایران، روز 26 آگوست 2014، یک گردهمآیی نیمروزه را بهمنظور یادبود صد سالگی بورلاگ برنامهریزی کرده بود. آنها به ویکتور گفتند که میخواهند در بخشی از این جشن مجسمهی بورلاگ را در محوطهی دانشکده خود نصب کنند.
شگفتی من از این خبر چند روز بعد - وقتی ایمیلی دریافت کردم که مرا بهعنوان سخنران اصلی این رویداد دعوت کرده بود - افزون شد. من متوجه شدم بورلاگ در ایران بهعنوان یک قهرمان شناخته شده است؛ به دو دلیل: تأثیر «گندم معجزه» او در دهه 1960 و نیز دفاع او از بیوتکنولوژی؛ حتی ایران در سال 2000 مدال طلایی به بورلاگ داد تا جایگاه او را بهعنوان یکی از رهبران نخبهی کشاورزی جهان نشان دهد.
توضیح تسنیم: موضوع مورد اشاره در متن: تصویر اهداء اولین مدال طلای کشاورزی ایران به نورمن بورلاگ توسط کلانتری
اگرچه ساخت مجسمهی دیگری تا زمان وقوع این رویداد در ایران برای ویکتور ممکن نبود، اما من دربارهی مزیتهای پذیرش دعوتم برای سخنرانی، میاندیشیدم. چندین مورد از ذهن من گذشت؛ اولاً این را فوقالعاده یافتم که علم بیوتکنولوژی - اصلاح ژنتیکی محصولات، که بهعنوان یک موضوع اختلافی بین ایالات متحده و متحدان اروپایی و همچنین حتی بین خود آمریکاییها مطرح است - ممکن است موضوعی را عرضه کند که ایرانیها و آمریکاییها بتوانند در آن زمینهی مشترک پیدا کنند. همچنین میتوانستم ببینم که این دعوت با میراث تاریخی کشاورزی آیووا و تجربههای زندگی خود بورلاگ در ساختن درک از طریق مبادلات کشاورزی و مقابله با گرسنگیگره خورده است.
هنگامی که از معاون وزیر خارجه - ویلیام بِرنز - هم در این زمینه پرسیدم، مخالفتی نداشت؛ اما حتی اگر شرکت من در این رخداد در ایران مناسب به نظر میرسید، اینکه عناصر امنیتی وزارت خارجه، صدور ویزا برای یک سفیر سابق یا کارمند وزارت خارجه آمریکا را تأیید کنند، بسیار نامحتمل به نظر میرسید. در نهایت اگر من ویزا هم میگرفتم، آیا واقعاً میتوانستم بهموقع آنجا باشم؟ آخر 24 آگوست، درست دو روز قبل از آن مراسم در ایران، دخترم در انگلیس داشت ازدواج میکرد؛ پس از آن مراسم ازدواج، من و همسرم برنامه داشتیم که یک «ماه عسل» را - که 40 سال با تأخیر مواجه شده بود - در یونان بگذرانیم.
با همهی این مشکلات من مطمئن بودم که نورمن میخواست من بروم! بنابراین فرمهای روادید برای همسرم و خودم را پر کردم و همراه با پذیرش این دعوت به آنجا فرستادم. همانطور که انتظار میرفت، بیش از یک ماه بدون هیچ واکنشی (در مورد ویزا) گذشت. مطمئن بودم که هرگز پاسخی نخواهد آمد، و به هیچ وجه، حتی یک سخنرانی هم آماده نکردم. اما 19 آگوست - در زمانی که ما خانه را بهسوی پروازمان به انگلستان ترک کردیم - تلفن همراه من با تماسی از تهران زنگ خورد و ویزا تأیید شد.
در خلال جشنهای قبل از مراسم عروسی در لندن، من و کارکنانم در «دسمونیز» با اشتیاق روی سخنرانی و اسلایدهای پاورپوینت کار کردیم؛ همزمان تلاش میکردیم با استفاده از کارت اعتباری آیووایِ من یک بلیط ایرلاین برای تهران تهیه کنیم – که خود تجربه جالبی بود.
ما در روز 26 آگوست - روزی که قرار بود صحبت کنم - پروازی که در ایران در ساعت 2 بامداد فرود آمد، را پیدا کردیم. پس از یک شبِ بسیار کوتاه، به محوطهی پژوهشکدهی بیوتکنولوژی کشاورزی ایران در کرج منتقل شدیم؛ که در آنجا به وزیر کشاورزی محمود حجتی و حجتالاسلام آقای حسین سعیدیان، نماینده رسمی رهبر عالی کشور در سازمانهای کشاورزی، معرفی شدیم. آنها در مورد پیشینهی من سؤالات زیادی داشتند و خیلی لبخند نزدند.
میراث بورلاگ
به این ترتیب با تردید فراوان وارد سالن همایش شدم، با ترس از اینکه نکند در آمدنم به ایران اشتباه کرده باشم. در زمان ورود از اندازه جمعیت جا خوردم. همهی 400 کرسی بهوسیلهی دانشمندان ایرانی پر شده بود و دانشجویان در پشت و کنار سالن ایستاده بودند. یک گروه کوچک متشکل از حدود 10 مهمان بینالمللی در بخش مرکزی پشت وزیر و دیگر مقامات ارشد دولتی نشسته بودند. مراسم با نمادهای قابل توجه مذهبی با دعا و سرود آغاز شد. بعد از اینکه مسئول پژوهشکده (قرهیاضی) در آغاز این برنامه سخنانی ایراد کرد، نوبت به سخنرانی وزیر کشاورزی رسید؛ او در سخنانش تمجید و تحسین مؤدبانهای داشت.
سپس نوبت من بود. من بهعنوان «رئیس جایزه جهانی غذا» معرفی شدم، بدون هیچ اشارهای به سرویس دیپلماتیک وزارت امور خارجه من؛ عنوان سفیر من هرگز مورد استفاده قرار نگرفت.در این مرحله من در یکی از غیرعادیترین محیطهایی که تا آن زمان در آن قرار گرفته بودم، مواجه شدم. هیچ برآوردی نداشتم که ارائهی من با چه واکنشی مواجه خواهد شد؛ آیا با یک واکنش خصمانه یا حتی پیشبینیناپذیر مواجه خواهم شد؟
من با توصیف نورمن بورلاگ، بهعنوان بخشی از میراث غنی کشاورزی آیووا، آغاز کردم، که شامل تعدادی از تلاشهای تاریخی برای ایجاد روابط با دشمنان سابق بود. من چند مثال ذکر کردم: هربرت هوور برای غذا دادن به کودکان اتحاد جماهیر شوروی در پایان جنگ جهانی اول غذا برد؛ پرواز ترابری یامانشی، که حیوانات آیووا را پس از طوفانی ویرانگر کمی پس از جنگ جهانی دوم به ژاپن برد؛ و مشاوره جورج واشنگتن کارور به مهاتما گاندی در طول مبارزه هند برای رها شدن از استعمار.
سپس من به بخش بحرانی و حساس سخنرانیام رسیدم. با یک اسلاید که یک نقاشی در آن بود، بازدید نیکیتا خروشچف، نخستوزیر شوروی سابق را از مزرعهای در آیووا در اوج جنگ سرد در 1959 نشان دادم. توضیح دادم که این سفر در «خطرناکترین لحظه در تمام تاریخ بشر» اتفاق افتاد؛ چرا که سلاحهای هستهای آمریکا و شوروی آماده میشدند تا بهسوی یکدیگر پرتاب شوند. این نقاشی خروشچف را در یک مزرعهی شخصی ذرت «رزوِل گراست» نشان میداد، همراه با تأسف رهبر شوروی از این واقعیت که کشاورزان روس قادر به تولید محصولات خوشبنیهی مشابه نیستند.
من توضیح دادم که این دیدار منجر به چند دهه تبادل دو جانبه در زمینهی کشاورزی شد، که هیچکدام از آنها ارتباطی با سلاحهای هستهای نداشتند، بلکه درصدد ایجاد کردن این فهم بودند که همکاری و درک متقابل میان دو طرف امکانپذیر است. این مبادلات مربوط به کشاورزی موجب کاهش تنشها شد و درنهایت فضایی ایجاد کرد که مذاکرات مربوط به کاهش تهدید هستهای امکانپذیر شد. احساس کردم مخاطبها، بدون اینکه من اشاره مستقیمی کرده باشم، شباهت میان این موقعیت با تنشهای هستهای فعلی میان ایران و آمریکا را بوضوح دریافتند.
آنگاه به خاطر آوردم که در صدمین سالگرد جایزه صلح نوبل در سال 2001 همراه با دکتر بورلاگ در اوسلو بودم و شنیدم که الی ویزل، برنده سال 1986 جایزه صلح نوبل میگفت: «افرادی که میتوانند با هم برای آواز خواندن یا همخوانی یا تمجید دیگران برای دستاوردی یکسان همنوا شوند، میتوانند با هم در صلح زندگی کنند.»
من تأکید کردم که این فلسفه زیربنای زندگی بورلاگ و تلاشهای جایزه جهانی غذا بود؛ در ادامه گفتم که مقابله با گرسنگی و رفع آلام بشری میتواند افرادی که دارای گستردهترین اختلافات سیاسی، مذهبی، قومی و دیپلماتیک هستند را گرد همآورد. در این زمان یک اسلاید از دکتر دانیل هیلل، پیشگام آبیاری اسرائیل، که در سال 2012 در دسمونیز آیووا، جایزه جهانی غذا را دریافت کرد به همراه دبیر کل سازمان ملل متحد، بان کی مون، نشان دادم. کمی بعدتر به خبرنگار تلویزیون ایران رو در روی دوربین توضیح دادم که هیلل توسط افرادی از سه کشور مسلمان نامزد شده بود، و اینکه یک شاهزادهی مسلمان یک شیخ عرب و یک دیپلمات اسرائیلی وقتی او این جایزه را دریافت کرد حضور داشتند.
در ادامهی سخنانم اشاره کردم که ما اینجا در کرج در کنار هم ایستادهایم تا از دکتر بورلاگ تمجید کنیم. من گفتم، آنچه که ما باید انجام دهیم، یافتن راههای بیشتری برای همکاری با هم است تا دلایل بیشتری برای اتحاد با یکدیگر و برگزاری جشن برای دستاوردهای راهگشا و مشترک در اختیار داشته باشیم. تأکید کردم که این موضوع، به ویژه در حال حاضر که ما با چالش غذارسانی به بیش از 9 میلیارد گرسنه در سراسر جهان مواجهیم، حائز اهمیت است.
تصویری از گزارش جاری در AFSA
من پیشنهاد دادم که زمینهای برای همکاری احتمالی ایرانی - آمریکایی در مقابله با بیماری زنگزدگی که بورلاگ در طول زندگیاش با آن مبارزه کرد، وجود دارد؛ این بیماری اکنون در سراسر جهان، از جمله در ایران دوباره در حال ظاهر شدن است. با نگاه مستقیم به وزیر و مدیر پژوهشکده بیوتکنولوژی کشاورزی، گفتم که مطمئن هستم که دکتر بورلاگ از همکاری مثبت اخیر ایران و مشارکتش در «ابتکار جهانی بورلاگ برای مبارزه با زنگ (گندم)» خرسند است. با رهبری یک دانشمند آمریکایی از دانشگاه کرنل که دانشجوی بورلاگ بود، طرح ابتکاری بورلاگ آغازگر تلاشی برای مهار Ug99 است، که نوعی مرض بدخیم ناشی از زنگ است و تولید گندم در سطح جهان را تهدید میکند.
به همین ترتیب، من آرزوهای جدی دکتر بورلاگ را که یکی از آنها ارتباط ویژه با پژوهشکده بیوتکنولوژی کشاورزی بود، به اشتراک گذاشتم. در ادامهی بحث گفتم که او قبل از درگذشتش با من از رؤیایش در این باره سخن گفت که روزی دانشمندان به این کشف برسند که کدام ژن در بذر برنج مانع از ابتلای این گیاه به بیماری زنگزدگی میشود. دانشمندان با استفاده از بیوتکنولوژی میتوانند آن ژن را در گندم قرار دهند تا برای همیشه آنچه او(دکتر بورلاگ) تمام عمرش را صرف مبارزه برای آن کرده بود ریشهکن کنند.
من بیان کردم که ایران بهعنوان کشوری که هر دو محصول برنج و گندم را تولید میکند، نقش قابل توجهی در تحقق بخشیدن به رؤیای نورمن برلاگ دارد. من از وزارت کشاورزی و پژوهشکدهی بیوتکنولوژی خواستم که خود را به این هدف متعهد بدانند و به همراه دانشمندان آمریکایی برای رسیدن به آن کار کنند. بهعنوان یک تصمیم، من از وزیر ایران دعوت کردم تا دانشمند برجستهاش که روی موضوع Ug99کار میکند را انتخاب کند و این فرد را به دسمونیز بفرستد تا در پنل ویژهای درباره زنگزدگی گندم که مدتی بعد در همان سال در همایش ما در سازمان جایزه جهانی غذا برگزار میشد شرکت کند.
توضیح تسنیم: کنت کوئین موفق شده بود - گودرز نجفیان؛ رئیس مؤسسه تحقیقات اصلاح و تهیه نهال و بذر ایران؛ پس از دعوت کوئین، بلافاصله به «بنیاد جایزه جهانی غذا» فرستاده شد
من نتیجه گرفتم نمیتوان به دکتر بورلاگ احترام شایانتوجهتری گذاشت، مگر اینکه ایرانیها و آمریکاییها برای محو بیماری زنگزدگی از روی زمین با هم کار کنند. من با کلام، تصویری از دو دانشمند ترسیم کردم - یکی از ایران و دیگری از آمریکا - که در کنار هم برای دریافت جایزه سازمان جایزه جهانی غذا راه میرفتند. ما سپس میتوانستیم آنچنان که الی ویزل، برنده نوبل سال 2001 گفت: «با هم برخیزیم و با همدیگر برای این دستاورد مشترک عظیم، جشن بگیریم.» اینها را بیان کردم، اما این بخش را که به وضوح قابل فهم بود، ناگفته گذاشتم: «و با یکدیگر در صلح زندگی کنیم.»
از جایگاه سخنرانی پایین آمدم، بدون اینکه یقین یا آمادگیای درباره رویدادهای بعدی داشته باشم. حضار به رهبری محمود حجتی، وزیر کشاورزی، خود به خود به پا خاستند و مرا تشویق طولانی مدتی کردند. بسیاری از تماشاگران پیش آمدند تا برای سخنانم به من تبریک بگویند. روحانیای که نماینده (ادعایی) رهبر عالی بود، تقریباً دوید کرد تا به من تبریک بگوید. دستانم را به گرمی فشرد و بابت سخنانم از من تقدیر کرد.
در پایان مراسم، هنگام رونمایی وزیر از پورترهای که روی آن نقشی از دکتر بورلاگ با نقل قولی از او به هر دو زبان انگلیسی و فارسی بافته شده بود من روی سِن حضور داشتم. با آنکه آنها در نهایت قادر نبودند مجسمهای در محوطه پژوهشکده بیوتکنولوژی کشاورزی قرار دهند، این اثر هنری تا ابد در آنجا به نمایش درخواهد آمد تا ضمن یادآوری میراث نورمن بورلاگ به تمامی ایران، قدرت مبادلات کشاورزی در نزدیک کردن انسانها به یکدیگر را به آنها گوشزد کند.
خاتمه
دو ماه بعد، در اکتبر سال 2014، مدیر کل مرکز تحقیقات اصلاح بذر ایران، وارد آیووا شد تا در همایش ما با عنوان «همایش گفتوگوی بورلاگ» شرکت کند. او توانست در آنجا با بیش از 1400 شرکتکننده ارتباط بگیرد. موضوع کنفرانس ما این بود: «بزرگترین چالش در تاریخ بشر: آیا میتوانیم غذای 9 میلیارد نفر را که تا سال 2050 در سیاره ما زندگی میکنند، بصورت پایدار تأمین کنیم؟» حضور یک شرکتکنندهی ایرانی در این مراسم، شاید یکی از مهمترین و قابلتوجهترین پیشرفتهای مجمع سالانه بورلاگ باشد.
برای ادامهی این ابتکار عمل، در هر یک از دو سال بعد، من یک برندهی جایزه جهانی غذا را برای سخنرانی در یکی از همایشهای اصلی در زمینهی کشاورزی در ایران تعیین کردم. من همچنین فرصتی دوباره پیدا کردم تا در کنفرانس اکسپو 2015 میلان که با حمایت «سازمان غذا و کشاورزی ملل متحد» برگزار میشد با رابط ایرانیمان دوبار دیدار کنم. در همانجا با وزیر کشاورزی ایران، حجتی و تیم او هم دیدار کردم.
بهعنوان کسی که در زمان فعالیت دیپلماتیکاش با طیفهای گوناگونی از حوادث تروریستی در خاورمیانه سر و کار داشته، من دربارهی آن دسته از عناصر ساختار قدرت ایران که اقدام به حمایت از برخی سازمانهای تهدیدزا کردهاند و در صدد دستیابی به سلاح اتمی برآمدهاند، دچار توهم نیستم، اما با دیدن تحولات شگرفی که به دلیل نقش پیشگام کشاورزی در روابط آمریکا با شوروی و چین به وقوع پیوستهاند، نمیتوانم تصوری غیر از این داشته باشم که ایجاد رابطه با ایران حول محور میراث نورمن بورلاگ، سرمایهای بسیار مفید خواهد بود.
همسر من «لو سان» و من در مورد نوشتن خاطراتی به نام «ماه عسل در ایران» فکر میکنیم. و من آرزو دارم که مجسمهی نورمن بورلاگ روزی همانند مکزیک، هند و واشنگتن دیسی در مؤسسه تحقیقات بیوتکنولوژی کشاورزی ایران در کرج هم نصب شود.
-----------------------------------------
پینوشت
1. Norman Borlaug and Biotechnology Lead a U.S. Ambassador to Iran
2. در استعلامی از حضرت آیتالله عالمی، نمایندهی وقت ولی فقیه در وزارت جهاد کشاورزی مشخص شد هیچ نمایندهی رسمیای از سوی این نهاد به این جلسه نرفته است. این معرفی کوئین، ناشی از فریب خوردن از رابطان داخلی، یا بزرگنمایی تعمدی خودش است.
انتهای پیام/*
متن اصلی
In this unusual example of the value of soft power, the often-divisive issue of biotechnology enabled the United States and Iran to find common ground.
BY KENNETH QUINN
Held at the Institute’s campus in Karaj, the symposium commemorating Norman Borlaug at the Agricultural Biotechnology Research Institute of Iran on Aug. 26, 2014 drew more than 400 Iranian scientists and students and 10 international guests. Among the senior government officials in attendance were Hujjat al-Islam Mr. Hossein Saeidian, the official representative of the Grand Ayatollah (front row, left), and Mahmoud Hojjati, Iran’s agriculture minister (fourth from left).
Courtesy of Kenneth Quinn
Kenneth Quinn addresses the symposium.
Courtesy of Kenneth Quinn
On March 25, 2014, long after I retired from the Foreign Service, I had the opportunity to address the joint leadership of the Congress as part of a ceremony in Statuary Hall at the U.S. Capitol. As chairman of the Dr. Norman E. Borlaug Statue Committee, I was there to unveil the magnificent bronze likeness of Borlaug, an Iowa farm boy whose miracle wheat saved hundreds of millions from famine, starvation and likely death in India, Pakistan and the Middle East during the 1960s.
It was truly a magical moment to speak to an overflow audience in the heart of our democracy as we installed Dr. Borlaug’s statue in the pantheon of great Americans in history. That this ceremony took place on the 100th anniversary of his birth added to the sense of grandeur that surrounds his extraordinary legacy.
Little did I know that within just months, at a time when U.S.-Iranian relations were full of tension over Tehran's nuclear program and behind-the-scenes negotiations on the matter had yet to reach fruition, I would have the opportunity to take the extraordinary Borlaug legacy to Iran. It was an unusual diplomatic experience, one of the most memorable in my post-Foreign Service career.
Who Was Norman Borlaug?
Dubbed the “Father of the Green Revolution,” Borlaug received the Nobel Peace Prize in 1970, and subsequently was awarded the Presidential Medal of Freedom and the Congressional Gold Medal, our country’s highest civilian honor—making him one of only three Americans to receive all three of those honors. (The other two were Martin Luther King Jr. and Elie Wiesel.)
It had been my incomparable privilege to work closely with Dr. Borlaug for more than a decade as president of The World Food Prize, which he founded, and which is headquartered in my home state of Iowa. I spent those years endeavoring to fulfill his dream that this $250,000 prize would come to be seen as the “Nobel Prize for Food and Agriculture.”
That Borlaug is a legend in so many countries around the globe was reflected in the multiple events that celebrated his centennial in 2014. In Obregón, Mexico, a ceremony was held around a statue of Borlaug that was erected by the farmers with whom he worked there. A similar event took place on the campus of the Indian Institute of Agricultural Research in New Delhi, where yet another statue of Borlaug was installed. In Uganda, the theme of the National Agricultural Fair was taken from Borlaug’s last words, “Take it to the farmer.”
Closer to home, the University of Minnesota, where Borlaug earned his undergraduate and Ph.D. degrees, announced that it would purchase a replica of our Iowa statue in the U.S. Capitol from the artist who created it, Benjamin Victor. In Des Moines, Iowa, a celebration took place at The World Food Prize Norman Borlaug Hall of Laureates.
It therefore didn’t surprise me when Benjamin Victor contacted me a few months after the ceremony at the capitol to tell me that he had received an inquiry about another possible purchase of a seven-foot Borlaug statue. What did stun me was the source of that inquiry: Iran.
An Unusual Invitation
The Agricultural Biotechnology Research Institute of Iran was planning a half-day symposium on Aug. 26, 2014, to commemorate the centennial. They told Victor that they hoped to erect Borlaug’s statue on their campus as part of that celebration.
My amazement at this news was compounded a few days later, when I received an email inviting me to be the keynote speaker at the event. I learned that Borlaug was considered a hero in Iran, both for the impact his “miracle wheat” had had in the 1960s and for his advocacy of biotechnology. In fact, Iran had presented Borlaug a gold medal in 2000 to reflect his status as one of the leading agricultural scientists in the world.
Although it would not be possible for Victor to create another statue in time for the event in Iran, I considered the merits of accepting the invitation to speak. Several things crossed my mind. First, I found it extraordinary that the science of biotechnology— the genetic modification of crops, which is such a divisive subject between the United States and European allies or even among Americans—might provide a topic on which Iranians and Americans could find common ground. I could also see that this invitation seemed to fit with Iowa’s historical agricultural legacy and Borlaug’s own life experiences in building understanding through agricultural exchanges and confronting hunger.
I learned that Borlaug was considered a hero in Iran, both for the impact his “miracle wheat” had had in the 1960s and for his advocacy of biotechnology.
But even if my participation in the event in Iran were deemed appropriate—when asked, then-Deputy Secretary of State William Burns posed no objection— it was highly improbable that security elements at the Iranian Ministry of Foreign Affairs would ever approve issuing a visa to a former U.S. ambassador and State Department official. Finally, even if I received a visa, could I possibly get there on time? My daughter was getting married in England on Aug. 24, just two days before the symposium was scheduled to take place in Iran. Following the wedding, my wife and I planned to take a honeymoon in Greece that we had delayed for 40 years.
Yet I was sure that Norm would have wanted me to go, so I filled out visa forms for my wife and myself and sent them in, along with my acceptance of the invitation. As expected, more than a month went by with no word on the visa. I was certain it would never come, and so did not even prepare a presentation.
But on Aug. 19, just as we were leaving our house for the flight to England, my cell phone rang with a call from Tehran—the visas had been approved. In between pre-wedding festivities in London, I worked furiously on my remarks and PowerPoint slides with my staff in Des Moines while trying to buy airline tickets to Tehran using an Iowa-based credit card—itself an interesting experience.
We found a flight that landed in Iran at 2 a.m. on Aug. 26, the day I was scheduled to speak. After a very short night, we were driven to the Agricultural Biotechnology Research Institute of Iran campus in Karaj, where I was introduced to Minister of Agriculture Mahmoud Hojjati and Hujjat al-Islam Mr. Hossein Saeidian, the official representative of the Grand Ayatollah, the Supreme Leader of the country, to agricultural organizations. They had a lot of questions about my background and didn’t smile much.
In Statuary Hall at the U.S. Capitol on March 25, 2014, Ambassador (ret.) Kenneth Quinn unveiled a bronze statue of Dr. Norman Borlaug on the hundredth anniversary of his birth. Seated from left to right, House Democratic Leader Nancy Pelosi (D-Calif.), Senate Republican Leader Mitch McConnell (R-Ky.), Senate Majority Leader Harry Reid (D-Nev.) and House Speaker John Boehner (R-Ohio).
Courtesy of Kenneth Quinn
The Borlaug Legacy
So it was with considerable trepidation that I entered the auditorium, wondering whether I had made a mistake in coming here. I was taken aback by the size of the crowd. Every one of the 400 seats was filled with Iranian scientists, with students standing in the back and along the sides of the room. A small contingent of about 10 international guests sat in the center section behind the minister and other senior government officials.
The ceremony began with significant religious overtones, with prayers, poems and invocations. After the director general of ABRII opened the program, the minister of agriculture delivered the first address, receiving polite applause for his remarks.
Then it was my turn. I was introduced as president of The World Food Prize, without any reference to my State Department diplomatic service. My title of ambassador was never used. As I took the stage, I was struck by what an unusual environment I was in. I had no idea how my presentation would be received. Would there be a hostile, or even volatile, reaction?
I began by describing Norman Borlaug as part of Iowa’s rich agricultural legacy, which included a number of historic endeavors to build relationships with former adversaries. I cited several examples: Herbert Hoover taking food to feed the children of the Soviet Union at the end of World War I; the Yamanashi Hog Lift, which took Iowa animals to Japan following a devastating typhoon not long after World War II; and George Washington Carver’s advice to Mahatma Gandhi during India’s struggle to throw off colonial rule.
I then came to the critical part of my presentation. With a slide showing a painting of Soviet Premier Nikita Khrushchev’s visit to an Iowa farm at the height of the Cold War, in 1959, I described the visit as taking place during “the most dangerous moment in all human history.” American and Soviet nuclear weapons were poised to be launched at each other. The painting showed Khrushchev and farm owner Roswell Garst at the corn crib, with the Soviet leader lamenting the fact that Russian farmers could not produce similarly robust crops.
I explained that this visit led to several decades of bilateral exchanges on agriculture, none of which had anything to do with nuclear weapons, but everything to do with creating the sense on both sides that some degree of mutual understanding and cooperation might be possible. These exchanges on agriculture eased tensions and eventually provided an atmosphere in which negotiations on reducing the nuclear threat was possible. Without stating it directly, I felt the audience clearly understood the analogy to the current U.S.-Iranian nuclear tension.
Next, I recalled being with Dr. Borlaug at the 100th anniversary of the Nobel Peace Prize in Oslo in 2001, listening as 1986 Nobel laureate Elie Wiesel told the audience that he had come to believe that “people who can stand together to sing or cheer or applaud together for the same achievement, can live in peace together.”
I stressed that this philosophy underscored Borlaug’s life and the efforts of The World Food Prize, adding that “confronting hunger and alleviating human suffering can bring people together across even the widest political, religious, ethnic or diplomatic differences.” While making this point, I showed a slide of Dr. Daniel Hillel, the Israeli irrigation pioneer, receiving the World Food Prize in 2012 in Des Moines, Iowa, with U.N. Secretary General Ban Ki-moon at his side. Later, I explained to an Iranian TV reporter on camera that Hillel had been nominated by people from three Muslim countries, and that a Muslim princess, an Arab sheikh and an Israeli diplomat were present when he was honored.
People Standing Together
Continuing my remarks, I noted that we were here in Karaj standing together and cheering together for Dr. Borlaug. What we needed to do, I said, was to find further ways to work together so we would have more reasons to stand together and celebrate joint breakthrough achievements. This was particularly important, I stressed, since we now face the challenge of feeding more than nine billion people worldwide.
I suggested that one area for possible Iranian-American cooperation was in dealing with the scourge of rust disease, which Borlaug had battled during the course of his life, but which was now reappearing around the globe, including in Iran. Looking straight at the minister and the director general of ABRII, I said I was sure that Dr. Borlaug would be very pleased with Iran’s recent positive cooperation with and participation in the Borlaug Global Rust Initiative. Led by an American scientist from Cornell University who was once Borlaug’s student, the Rust Initiative is waging the battle to contain Ug99, a virulent new strain of wheat rust disease that threatens global wheat production.
In the same vein, I shared one of Dr. Borlaug’s most heartfelt wishes, one with special relevance for ABRII. Before he died, I related, he had told me of his dream that one day scientists would discover which gene in the rice seed keeps that plant from developing rust disease. Using biotechnology, they would insert that gene into wheat, thus forever eradicating the scourge against which he had battled for his entire life.
Dr. Borlaug is part of Iowa’s rich agricultural legacy, which included a number of historic endeavors to build relationships with former adversaries.
As a country that grows both rice and wheat, I said, Iran is poised to play a significant role in making Norman Borlaug’s dream come true. I urged the Ministry of Agriculture and the Biotechnology Research Institute to commit themselves to this goal, and to work with American scientists to achieve it. On the spot, I invited the Iranian minister to select his top scientist working on Ug99 and send that person to Des Moines to take part in a special panel on wheat rust at our World Food Prize symposium later that year.
I concluded by saying that there could be no greater tribute to Dr. Borlaug than if Iranians and Americans worked together to eliminate rust disease from the face of the earth. I painted a verbal picture of two scientists— one from Iran and one from the United States—walking in together to receive The World Food Prize. We could then, as Nobel laureate Elie Wiesel said in 2001: “stand together and cheer together for this great common achievement,” I stated, leaving unstated but clearly understood: “and live in peace together.”
I stepped back from the podium, uncertain of and unprepared for the reaction that followed. Led by Agriculture Minister Mahmoud Hojjati, the audience spontaneously sprang to their feet in unison and gave me a prolonged standing ovation. Many in the audience surged forward to congratulate me on my remarks. The cleric representing the Supreme Leader almost ran to congratulate me, effusively pumping my hand while praising my statement.
At the closing ceremony, I was on stage as the minister unveiled a large woven likeness of Dr. Borlaug, with a quote by him in both Farsi and English. While they were ultimately unable to place a statue on the ABRII campus, this artwork would be prominently displayed there, reminding all Iranians of Norman Borlaug’s legacy and of the power of agricultural exchanges to bring people together.
Iran’s Minister of Agriculture Mahmoud Hojjati presented a smaller version of the institute’s wall hanging commemorating Dr. Borlaug’s centennial to Ambassador Quinn. Shown here, from left, are Amb. Quinn; Agriculture Minister Hojjati; Dr. Isa Kalantari, the former minister of agriculture of Iran, who invited Dr. Borlaug to Iran in 2000 to receive a gold medal; Dr. Bahman Yazdi-Samadi, professor of genetics and plant breeding at the University of Tehran; and Dr. Eskandar Zand, deputy minister of agriculture of Iran and head of Iran’s Agricultural Research, Education and Extension Organization.
Courtesy of Kenneth Quinn
Epilogue
Two months later, in October 2014, the director general of the Iran Seed Improvement Center arrived in Iowa to take part in our Borlaug Dialogue symposium, where he was able to interact with more than 1,400 participants. The theme for our conference was “The Single Greatest Challenge in Human History: Can We Sustainably Feed the Nine Billion People Who Will be on Our Planet by 2050?” The presence of an Iranian participant at our event just may have been one of the most significant developments of the entire yearlong Borlaug Centennial.
To continue this initiative, in each of the two following years, I designated a World Food Prize laureate to speak at a major agricultural congress in Iran. I also had the opportunity to revisit our Iranian connection at a U.N. Food and Agriculture Organization– sponsored conference at Expo Milano in 2015, where I met with Agriculture Minister Hojjati and his team.
As someone who dealt with a range of terrorist incidents in the Middle East during my diplomatic career, I have no illusions about those elements of the Iranian power structure that have supported a range of threatening organizations and sought to attain nuclear weapons. But having seen the U.S. relationship evolve so dramatically with the former Soviet Union and with China, with agriculture playing a leading role, I cannot help but think that building a connection to Iran around Norman Borlaug’s legacy would be a highly useful asset.
My wife Le Son and I are thinking about writing a memoir, Honeymoon in Iran. And I dream that Norman Borlaug’s statue will one day stand on the Agricultural Biotechnology Research Institute of Iran campus in Karaj, just as it does in Mexico, India and Washington, D.C.
During his 32-year career in the Foreign Service, Kenneth Quinn served as a rural development officer in Vietnam, on the National Security Council staff at the White House, as refugee and narcotics counselor at the U.S. Mission to the International Organizations in Vienna and as ambassador to Cambodia. Since 2000, he has been president of The World Food Prize in Des Moines, Iowa. Amb. Quinn is the only civilian ever to receive the Army Air Medal, and the only three-time recipient of an AFSA award for constructive dissent. He has also received the Secretary of State’s Award for Heroism.