شرح کودتای سقیفه بنی ساعده و غصب خلافت که منجر به شهادت حضرت زهرا گردید.

[دیوار کجی که توسط اصحاب سقیفه بنی ساعده در بعد از رحلت و شهادت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله بنا شد. سپس ابوبکر و عمر خلیفه شدند، و عاشورا در روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها کلید خورد! و از بطن سقیفه ی بنی ساعده و خلافت انتصابی ابوبکر و خلافت عمر بن خطاب، گروهی به نام داعش در 1400 سال بعد متولد شد! که مثل خیار انسانها را سر می بریدند. برای من سئوال است که چگونه پیامبر و خدا حق نداشتند خلیفه و جانشین نصب و انتخاب کنند ولی ابوبکر صدیق!!!؟ حق داشت عمربن خطاب را به جانشنی خود انتخاب کند!!!؟؟؟- ققنوس بی بال در اوج آسمان]

یعقوبی سخن ابوبکر را در تاریخ خود ، چنین آورده است: ای کاش من[دَرِ] خانه ی فاطمه (س) ، دختر پیامبر(ص)را نگشوده بودم و مردان را به خانه ی او نریخته بودم، گر چه  درِ آن خانه به منظور جنگ با من بسته شده بود(تاریخ یعقوبی2/115)

عمر به امیر المومنین علی بن ابی طالب(ع) که درکَنزُ العمّال آمده است ، می گوید : دستورشان می دادم درِ خانه ات را آتش بزنند .

داستان سوزاندن در خانه ی حضرت زهراء(س)آن قدر مشهور بوده است که، پس از گذشت سال ها از این ماجرا، وقتی عبدا... زبیر در مکه بر بنی هاشم سخت گرفت تا به حکومت و فرمانروایی وی گردن نهند، چون ایشان زیر بار نرفتند و با او بیعت نکردند، دستور داد تا که آنان را در درّ ه کوهی حبس کنندو هیزم فراوانی در برابر درّه روی هم انباشتند تا همه آنان را به آتش بسوزانند. عُروه ، برادر عبدا... بن زبیر ، در توجیه عمل برادرش، به کار عمر، در آتش بُردن به دَرِ خانه ی فاطمه(س) در داستان بیعت گرفتن ابوبکر، استناد کرد وگفت: برادرم این کار را کرد فقط برای جلو گیری از اختلاف مسلمانان و نابودی وحدت کلمه ی آنان، و می خواست که همه ، با گردن نهادن به طاعتِ وی ، به کلمه ای واحده بدل شوند، همچنان که پیش از او عمر خطاب  همین کار را با بنی هاشم کرد. هنگامی که از بیعت با ابوبکر سر باز زدند؛ او نیز هیزم حاضر کرد تا آنان را در خانه به آتش کشد(منبع: مروج الذهب3/86،چاپ دارالمعرفه،بیروت ؛شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید20/481چاپ ایران)

کوتای گرگ ها

کودتای گرگ ها در لباس میش

درشب دوم وفات پیامبر(ص) برای تطمیع عباس بن عبدالمطلب ابویکر و عمر به خانه عباس رفتند

ابوبکر شورایی متشکل از عمر بن الخطاب وابوعبیده جراح ومغیرة بن شعبه تشکیل داد تا تصمیم بگیرند با کسانی که بیعت نکردند چه بکنند.

شورا نظر داد که: بهترین راه این است که عباس را ببیینیم و سهمی برای او وفرزندانش از حکومت قرار دهیم؛ بدین ترتیب ، علی(ع) شکست می خورد(نقل از طبری2/289در ذکر سیره عمر)

... ابوبکر، به اتفاق اعضای شورای مذکور، شبانه به خانه عباس رفتند( بنا به نقل ابن ابی الحدید از سقیفه جوهری این ملاقات در شب دوم از وفات پیامبر(ص) بوده است)...

ابوبکر پس از حمد وثنای خدا گفت:  خدا پیامبر را فرستاد که نبی و ولی مومنان بود و در میانشان بود تا خدا آخرت را برای او پسندید؛ او هم ، پس از خود، کسی را تعیین نکرد (همه ی انبیاء برای خود وصی تعیین می کردند. [چگونه ممکن است که آخرین پیامبر وصی برای خود تعیین نکند!؟ یک جامعه ی کوچک مانند خانواده سرپرست می خواهد . آیا پیامبرامکان داردجامعه ی اسلامی نو بنیاد را بدون تعیین سرپرست رها کند؟ اگر چنین عملی کرده به پیامبری او باید شک کرد!] برای آشنایی با بحث تفصیلی«وصایت»،نگاه کنید به: معالم المدرستین ، مؤلف همین کتاب1/289-345،چاپ پنجم،1413‌ـ هجری؛ عقائد الاسلام من القرآن الکریم،تألیف نگارنده2/264-285،چاپ دوم،1418هجری) کارها را به خود مردم واگذار کرد، آنها هم مرا برگزیدند ! ؛ ومن از کسی جز خدا نمی ترسم که سستی در کارداشته باشم.  آنها که با من بیعت نکردند با عموم مسلمانان مخالفت می کنند و به شما پناه می برند. شما، یا با همه مردم همرا شوید وبیعت کنید، یا اگر همراه نمی شوید کاری کنید که آنها با ما نجنگند.

می خواهیم از کار حکومت سهمی هم به شما بدهیم ! که بعد از شما برای بازماندگانت نیز باشد ! ، زیرا تو عموی پیامبر(ص)هستی ، مردم گرچه منزلت شما را دیده اند ولی منزلت علی(ع) را هم دیده ا ند، ولی این امر را از شما گرداندند. .. با این حال ما به شما نصیب می دهیم . بنی هاشم! آرام باشید، ...

سپس عمر،با لحنی تهدید آمیز چنین گفت: ما بدین خاطر به نزد شما نیامدیم که نیازمند شما بودیم؛ آمدیم چون خوش نداشتیم، در کاری که مسلمانان بر آن اتفاق کرده اند،طعن و مخالفتی از طرف شما بشود ودر نتیجه،زیان وگرفتاری به شما وآنان برسد.پس مواظب رفتار خود باشید.

عباس پس از حمد وثنای خدا گفت:

...  چنانکه گفتی، خدا پیامبر را فرستاد که نبی و ولی مومنان بود و در میانشان بود تا خدا آخرت را برای او پسندید؛ او هم ، پس از خود، کسی را تعیین نکرد و کارها را به خود مردم واگذار کرد تا حق را بیابند. وبرای خود برگزینند، نه آن که ، با گمراهیِ ناشی از هوای نفس، از حق جدا شوند و به جانب دیگر روند (احتجاج عباس نسبت به سخنان ابوبکر )

اگر تو این امر(حکومت) را به نام پیامبر(ص)گرفته ای، پس در واقع حقّ ِ ما را گرفته ای – زیرا که ما خویشاوندان پیامبریم ونسبت به او اولی از توییم – و اگر آن را به این سبب گرفته ای که از جمله ی مؤمنان به پیامبری، ما هم از جمله ی مؤمنان بودیم.

با این حال ، در کاری که تو در آن پیشقدم شدی، ما قدم نگذاردیم و در آن مداخله نکردیم وپیوسته به کار تو معترضیم.

واگر به واسطه ی بیعت مؤمنان، حکومت برای تو واجب شده وسزاوار آن گردیده ای، از آنجا که ما از مؤمناننیم وبدین کار رضایت نداریم و از آن کراهت داریم، حق برای تو واجب وثابت نشده است.

این دو سخن تو، چه قدر از هم دورند؛ از یک طرف می گویی که مردم با شما مخالفت کردند و در امر حکومت بر شما طعن زده اند

واز طرف دیگرمی گویی که مردم تو را برای حکومت انتخاب کرده اند.

وچه دور است این نامی که به خودت داده ای ! خلیفة رسول الله[ یعنی کسی که پیامبر(ص) او را به عنوان جانشین خود تعیین کرده است] از این مطلب که می گویی پیامبر(ص) کار مردم را به خودشان واگذارکرد تا هرکه را که ، می خواهند برگزینند و آنها هم تو را بر گزیده اند.[ به این ترتیب، توخلیفه مردمی ونه خلیفه ی پیامبر(ص)؛ ومنتخب مردمی نه منتخب پیامبر(ص)] !

اما در باره ی این که گفتی (اگر با تو بیعت کنم) سهمی به من وا  می گذاری؛ اگر آنچه را که می دهی مالِ مؤمنان است و حقِ ایشان است، تو حق نداری .

زیرا تو نمی توانی حقِ دیگران را، از پیش خود، بذل و بخشش کنی و اگر حق ماست باید تمام آن را بدهی، جزئی از حقِ خود را نمی خواهیم که بخشی را بدهی وبخشی را ندهی.

واما این که گفتی پیامبر(ص) از ما وشماست، همانا پیامبر(ص) از درختی است که ما شاخه های آن هستیم وشما همسایه آن هستید.( کنایه از اینکه شما بیگانه هستید و ربطی به پیامبر ندارید)

اما سخن تو ای عمر، که گفتی از مخالفت مردم با ما می ترسی؛ پس ، این مخالفت امری است که اول بار از جانب شما نسبت به ما سرزده است.

پس از این سخنان، ایشان برخاستند و از منزل عباس بیرون رفتند.

سند های این مطلب (مسند احمد بن حنبل1/55؛طبری2/466و چاپ اروپا1/1822؛ ابن اثیر2/124؛ ابن کثیر5/246؛صفوة الصفوة 1/97؛شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید1/123؛تاریخ الخلفا، سیوطی ص45؛ سیره ابن هشام4/338 وتیسیرالوصول2/41)

عمر خطاب می گوید:

پس از این که خداوند پیامبرش (ص)را به سوی خود فراخواند، از گزارش هایی که به ما رسید این بود که علی (ع) وزبیر وهمراهانش از ما بریده اند و در مقام مخالفتِ با ما ، در خانه ی فاطمه(س) گرد آمده اند (مسند احمد1/55؛طبری2/466چاپ اروپا....)

مورخان ، در شمار کسانی که از بیعت با ابوبکر، سرباز زدند وهمراه با علی(ع) وزبیر در خانه ی دخترپیامبر(ص) فاطمه(س) بست نشستند، اشخاص زیر را نام برده اند:

1-    عباس بن عبدالمطلب          

2-    عُتبَة بن ابی لهب                 

3-    سلمان فارسی

4-    ابوذر غفاری

5-    عمار یاسر

6-     مقدادبن اَسود

7-    بَراء بن عازف

8-    اُبیّ بن کعب

9-    سعد بن ابی وقاص

10- طلحة بن عبدالله

وگروهی ازبنی هاشم و مهاجر وانصار

اسناد(الریاض النضرة 1/167؛تاریخ الخمسین1/188؛ابن عبدربّه3/64؛تاریخ ابی الفداء1/156؛ابن شحنه در حاشیه کامل ابن اثیر11/112؛جوهری بنا بر روایت ابن ابی الحدید2/130-134؛السیرة الحابّیة 3/394و397)

سخن بلاذری در باره ی این روی داد مهمّ تاریخی:

هنگامی که علی (ع) زیر بار بیعت با ابوبکر نرفت، ابوبکر به عمر بن خطاب فرمان داد که او (علی(ع)) را گرچه به زور، در محضر وی حاضر کنند ! عمر فرمان برد و در نتیجه بین علی (ع) سخنانی ردّ وبدل شد تا این که علی(ع) به او گفت: شتر خلافت را خوب بدوش که نیمِ آن سهم تو خواهد بود ! به خدا سوگند، جوش و خروشی که امروز برای حکومت ابوبکر می زنی ، فقط برای آن است که فردا تو را بردیگران مقّدم دارد وخلافت را به تو بسپارد.

سند(انساب الاشراف1/587)

حمله به خانه ی فاطمه(س)

مورخان نام کسانی را که ، بنا به فرمان ابوبکر به خانه ی فاطمه(س) حمله کرده اند، چنین آورده اند:

1-    عمربن خطاب

2-    خالدبن ولید

3-    عبدالرحمن بن عوف

4-    ثابت بن قَیسبن شَمّاس

5-    زیادبن لبید

6-     محمدبن مَسلَمه

7-    زیدبن ثابت

8-    سَلَمَة بن سلامة بن وَقَش

9-    سَلَمة بن اَسلَم

10-                        اُسَید بن حُضیر

منبع: (تاریخ طبری2/443-444؛ابوبکر جوهری بنا بر روایت ابن ابی الحدید2/130-134-و2/19و ج17در جواب قاضی القضاة ثانی)

  چگونگی حمله و ورود این اشخاص را به خانه ی فاطمة زهراء (س)

گروهی از مهاجران، از جمله علی بن ابی طالب(ع) وزبیر، که از بیعت با ابوبکر سر باز  زده بودند، مسلّح و خشمگین در خانه ی فاطمه(س) بودند.

منبع: (الریاض النضر1/218،چاپ مصر، 1373هجری؛ سقیفه جوهری به روایت ابن ابی الحدید1/132و6/293؛ تاریخ الخمیس2/169،چاپ بیروت)

به ابوبکر وعمر گزارش دادند که جمعی از مهاجرین وانصار در خانه ی فاطمه(س)، دختر پیامبرخدا(ص)پیرامون علی بن ابی طالب(ع)گِرد آمده اند. (منبع : تاریخ یعقوبی2/105) و قصددارندکه، برای خلافت، با او بیعت کنند. (منبع: ابن شحنه در حاشیه ی کامل ابن اثیر11/113؛شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید2/134)  ابو بکر به عمر دستور داد که به خانه ی فاطمه(س)رود وآنان را از آنجا بیرون کند واجتماعشان را پراکنده سازد واگر مقاومت کردند با آنها بجنگد.

عمر، در اجرای فرمان ابوبکر، رو به خانه ی فاطمه(س) نهاد، در حالی که شعله ای از آتش در دست گرفته بود و تصمیم داشت که با آن، خانه را به آتش بکشد. چون فاطمه(س)به پشت در آمد، روی به عمر کرد وگفت: ای پسر خطّاب ! آمده ای خانه ی ما را آتش بزنی؟ عمرپاسخ داد: آری، مگر این که با امت همراه شوید(منبع: العقدالفرید، ابن عیدربّه3/64؛ تاریخ ابوالفداء1/156)[وبا ابوبکر بیعت کنید]

[از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد: احمدبن یحیی بلاذری: احمد بن یحیی بَلاذُری نام کامل وی ( أبوالحسن احمد بن یحیی بن جابر بن داوود البغدادی البلاذری ) وی در أواخر قرن دوم هجری قمری در بغداد متولد شد.

وی از تاریخ‌نگاران و جغرافی‌دانان قرن دوم هجری قمری بود که در بغداد زندگی می‌کرد و مترجم کتابهای پارسی به سریانی بود. یاقوت حموی از وی بسیار تمجید نموده‌است. از آنجایی که جد او یا خود او (مشخص نیست) بلاذر خورده بود و بیمار شده بود وی را بلاذری نامیده بودند. «بلاذر» نام میوه‌ای است که در هندوستان می‌روید و میوه آن در پزشکی مورد استفاده قرار می‌گیرد.]

بلاذری در این باره چنین آورده است:

ابوبکر ، برای بیعت گرفتن از علی(ع)در پی او فرستاد،ولی او بیعت نکرد.

آنگاه عمر،با شعله ی آتش ،به سوی خانه ی وی رهسپار گشت. در آستانه ی در، فاطمه(س) با او روبرو شد وگفت: ای پسر خطّاب ! آمده ای تا در خانه مرا  آتش بزنی؟ عمرپاسخ داد : آری... این کار، دینی را که پدرت آورده تقویت می کند. (منبع: انساب الاشراف1/585)

درکنزالعمال نیز چنین آمده است:

عمر به حضرت فاطمه زهرا(س) گفت: هیچ کس نزد پدرت محبوب تر از تو نبود، ولکن این امر منع نمی کند، چنان که این گروه نزد تو جمع شوند ، فرمان دهم خانه بر تو آتش زنند(منبع:کَنزُ العمّال3/140)

ابوبکر در بستر مرگ

ابوبکر در بستر مرگ گفت: من بر هیچ چیز دنیا متأثر و اندوهناک نیستم ، مگر به سه کار که کرده ام و ای کاش که آن کارها را نکرده بودم ... ای کاش هرگز دَرِ خانه ی فاطمه(س) را نگشوده بودم، گرچه برای مخالفت (جنگ وستیز) با من آن را بسته بودند.

یعقوبی سخن ابوبکر را در تاریخ خود ، چنین آورده است: ای کاش من[دَرِ] خانه ی فاطمه (س) ، دختر پیامبر(ص)را نگشوده بودم و مردان را به خانه ی او نریخته بودم، گر چه  درِ آن خانه به منظور جنگ با من بسته شده بود(تاریخ یعقوبی2/115)

عمر به امیر المومنین علی بن ابی طالب(ع) که درکَنزُ العمّال آمده است ، می گوید : دستورشان می دادم درِ خانه ات را آتش بزنند .

داستان سوزاندن در خانه ی حضرت زهراء(س)آن قدر مشهور بوده است که، پس از گذشت سال ها از این ماجرا، وقتی عبدا... زبیر در مکه بر بنی هاشم سخت گرفت تا به حکومت و فرمانروایی وی گردن نهند، چون ایشان زیر بار نرفتند و با او بیعت نکردند، دستور داد تا که آنان را در درّ ه کوهی حبس کنندو هیزم فراوانی در برابر درّه روی هم انباشتند تا همه آنان را به آتش بسوزانند. عُروه ، برادر عبدا... بن زبیر ، در توجیه عمل برادرش، به کار عمر، در آتش بُردن به دَرِ خانه ی فاطمه(س) در داستان بیعت گرفتن ابوبکر، استناد کرد وگفت: برادرم این کار را کرد فقط برای جلو گیری از اختلاف مسلمانان و نابودی وحدت کلمه ی آنان، و می خواست که همه ، با گردن نهادن به طاعتِ وی ، به کلمه ای واحده بدل شوند، همچنان که پیش از او عمر خطاب  همین کار را با بنی هاشم کرد. هنگامی که از بیعت با ابوبکر سر باز زدند؛ او نیز هیزم حاضر کرد تا آنان را در خانه به آتش کشد(منبع: مروج الذهب3/86،چاپ دارالمعرفه،بیروت ؛شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید20/481چاپ ایران)

برخورد با علی(ع) برای بیعت گرفتن از ابوبکر

ابوبکر جوهری نقل کرده است که علی (ع) در آن هنگام که نا خواسته به مسجد برده می شد تا با ابوبکر بیعت کند می فرمود: من بنده ی خدا وبرادرپیامبر خدایم(در روز عقد اخوت پیامبر و امام علی پیمان برادری بستند ).سرانجام آن حضرت را به نزد ابوبکر بردند وبه او پیشنهاد کردند که با وی بیعت کند. آن حضرت در پاسخ آنان فرمود :

من به حکومت و فرمانروایی از شما سزاوار ترم. پس با شمابیعت نمی کنم ؛ این شمایید که باید با من بیعت کنید. شما این حکومت را ، به استناد خویشاوندیتان با پیامبر(ص)، از انصار گرفتید؛ آنان هم زمام حکومت را به آن دلیل، در اختیار شما نهادند. من نیز همان دلیل شما در برابر انصار را برای خودتان می آورم.پس، اگر از هوای نفستان پیروی نمی کنید واز خدا می ترسید، درباره ی ما[اهل بیت] به انصاف رفتار کنید وحقّ ما را در حکومت و زمامداری – همان طور که انصار به شما حق دادند – به رسمیت بشناسید؛ واگر نه ، وبال این ستم، که دانسته بر ما روا داشته اید، گریبانگیرتان خواهد شد .

عمرگفت: آزاد نمی شوی مگر این که بیعت کنی .علی(ع)پاسخ داد: « ای عمر، شیری را می دوشی که نیمی از آن سهم تو خواهد بود . اساس حکومت او[= ابوبکر] را امروز محکم گردان تا فردا به تو بسپارد. به خدا قسم، نه سخن تو را می پذیرم و نه از او پیروی می کنم»

ابوبکر نیز گفت: اگر با من بیعت نکنی، تو را به آن مجبور نمی کنم.

ابوعبیده جرّاح نیز چنین ادامه داد : ای ابوالحسن، تو جوانی و اینان پیر مردانی از خویشاندان قریشی تو !تو نه تجربه ی ایشان را داری ونه آشنایی و تسلط آنان را بر امور. من ابوبکر را، برای به عهده گرفتن امری چنین مهم ، از تو تواناتر و بردبارتر و واردترمی بینم. پس ، تو هم با او موافقت کن و کار حکومت را به او واگذار، که اگربمانی وعمری دراز یابی، برای احراز این مقام ، هم از نظر فضل وهم از لحاظ خویشاندیت با رسول خدا(ص) و هم از جهت پیشقدمی ات در اسلام وکوشش هایت در راه استواری دین، از همگان شایسته تر خواهی بود.

علی (ع) فرمود:               

ای گروه مهاجران، خدای را در نظر گیرید وحکومت و فرمانروایی را از خانه ی محمد(ص) به خانه ها وقبیله های خود مَبرید وخانواده اش را از مقام و منزلتی که در میان مردم دارند بر کنارمدارید وحقّش را پایمال مَکنید. به خدا سوگند، ای مهاجران، ما اهل بیت پیامبر(ص) – مادام که درمیان ما خواننده ی قرآن و دانا به امور دین و آشنا به سُنّت پیامبر(ص) و آگاه به امور رعیّت وجود داشته باشد – برای به دست گرفتن زمام امور این امت از شما سزاوار تریم. به خدا سوگند که همه ی این نشانه ها در ما جمع است. پس، از هوای نفستان پیروی مَکنید که قدم به قدم از مسیرحق دورتر خواهید شد.

[خشت اوّل گر نَهَد معمار(=ابوبکر)کج                   تا سریّا می رود دیوار کج

تو این حدیث مفصل بخوان از این مُجَمل – وضعیت جهان اسلام را بنگرید ! اکنون مسلمانان در سرتاسر جهان در زیر فشار های دشمنان خود کمر شکسته اند . چرا؟ این از معماریی ابوبکر صدیق ! بود که به فرموده ی مولی علی (ع)« از هوای نفستان پیروی مَکنید که قدم به قدم از مسیرحق دورتر خواهید شد». و اکنون دیوار کَج اسلام را مشاهده می کنید. ...  – ققنوس بی بال در اوج آسمان]

بشیربن سعد ، با شنیدن سخنان امام(ع) رو به آن حضرت کرد وگفت :اگر انصار ، پیش از آنکه با ابوبکر بیعت کنند ، این سخنان را از تو شنیده بودند ، در پذیرش حکومت و فرمانروایی تو ، حتی دو نفرشان هم با یکدیگر اختلاف نمی کردند ! ؛ امّا چه می توان کرد که آنان با ابو بکر بیعت کرده اند وکار از کار گذشته است!

[ این گروه مهاجر وانصار اگر از روی نقشه ی از پیش طراحی شده خود عمل نکرده بودند چرا صبر نکردند که پیکر مطهر رسول خدا را دفن کنند بعد با هر کس که می خواستند بیعت کنند؟ - ققنوس بی بال در اوج آسمان]

یعقوبی می گوید :

گروهی دُور علی(ع) را گرفتند و خواستند با او بیعت کنند . حضرت علی(ع) به آنان فرمود: « فردا صبح ، با سرهای تراشیده ، همین جا حاضر شوید» امّا چون صبح شد، از آن عدّه بجز سه نفر ،[ یا پنج نفر] کسی حاضر نشد.

... فاطمه(س) نیز آنان را به یاری علی(ع)می خواند. اما ، انصار در پاسخ ایشان می گفتند : ای دختر پیامبر(ص)، ما با ابوبکر بیعت کرده ایم وکار از کار گذشته است . اگر پسر عمویت ، برای به دست گرفتن زمام خلافت ، بر ابوبکر پیشی گرفته بود ، البته ما ابوبکر را نمی پذیرفتیم ! .

[ ای دختر رسول خدا این ها(انصار و مهاجر) همه در روز 18 ذی الحجه حضور داشتند . این ها راکسی به زور مجبور نکرده بود با ابوبکر بیعت کنند! چگونه می شود بعد از رحلت پدر بزرگوارتان انصار و مهاجر 180درجه تغییر کنند؟ آنها هم شما را وهم پدرت را و هم پسر عمویت را خوب می شناختند . آنها تاب عدالت علی را نداشتند . آنها می خواستند که زندگی کنند ! شما برای خدا از همه ی هستی خود گذشتید. مردم که مانند شما نبودند ونیستند .  آنها می خواستند که زندگی کنند ! وبه همین زندگی حقیرانه ی دنیا قانع بودند. ما هم چنین هستیم . اکنون که فشار جنگ اقتصادی زور آور شده و موریانه های نظام مانند زالو خون مردم را می ممکند . شاید علی را تنها بگذارند و در سقیفه جمع شوند. که آقا تا کی مرگ بر آمریکا تا کی مر گ بر انگلیس تا کی مرگ بر اسرائیل ؛ خسته شدیم دیگر ! بگذارید زندگیمان را بکنیم. 8 سال کُشته شدیم و کُشتیم ، آخرش چی شد . یک مُشت مفت خور اکنون بر سر سفره ی انقلاب نشسته اند و آبرو مندانه دزدی می کنند. وفردا هم که اتخابات شود . مردم بازهم به آنها رای می دهند . دقیقاً مانند جریان سقیفه . !

خانم جان ای دختر رسول خدا(ص) برای ما ، از جنگ برگشته ها ، دعا کن که این نیم جانی که داریم در راه شما فدا کنیم . نمی خواهیم مانند رزمندگانی که علی را تنها گذاشتند باشیم . اکنون شاید دوباره تاریخ تکرار شود . ولی قسم به خون گلوی پسرت ما پیروان ولایت علی را تنها نخواهیم گذاشت . انشا الله – ققنوس یب بال در اوج آسمان]

روشنگری وبرنامه ریزی دقیق پیامبر(ص) برای شناخت راه از بی راهه

در این باره ام سَلَمه چنین روایت کرده است:

روزی پیامبر(ص) در خانه ی ما بود که آثار رحمت الهی را دریافت.

فرمود: « اهل بیت مرا بگویید بیایند» پرسیدم : اهل بیت شما کیان اند؟                          

فرمود: «علی، فاطمه ،حسن وحسین».آنگاه که ایشان آمدند، پیامبر(ص) حسن وحسین را روی دو زانوی خود وعلی وفاطمه را در جلووپشت سرخود نشاند،سپس کساء یَمانی را از روی تخت بر داشت وبر سر خود وآنان گسترد وفرمود: «بار الها، اینان اهل بیت من هستند» . در این هنگام ، آثار رحمت الهی را دو باره مشاهده کردم که این آیه نازل شده بود «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا - ترجمه و در خانه‏هاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین [در میان مردم‏] ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید؛ خداوند فقط مى‏خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد. سوره ی احزاب آیه ی33» (تفسیر طبری22/6 وسیوطی5/195و199 ومسند احمد13/248 و.... )

پیامبر(ص)، بعد از نزول این آیه«سوره ی احزاب آیه ی33» ، روزی 5 بار ، به هنگام هر نماز ، به در خانه ی علی (ع) وفاطمه(س) که به سمت مسجدباز می شد ، می آمد ودست بر در می گذاشت و می فرمود : «السلام علیکم یا اهل البیت» وسپس ، آیه ی مذکور را تلاوت می فرمود وبعد ، آنان را به نماز جماعت فرا می خواند و می فرمود: «الصلاة الصلاة»( الدرالمنثورسیوطی5/199... انس بن مالک در مستدرک الصحیحین3/158...ـ) چون دَرِ خانه ی فاطمه(س) در مسجد پیامبر(ص)باز می شد، تمام صحابه این عمل پیامبر(ص) را با این خانه و اهل آن ، روزی پنج بار، می دیدند، آن عمل پیامبر(ص)باعث روشنگری شد، ولی زشتی کار بعضی از اصحاب پیامبر(ص)را با این خانه و اهلش دیدیم.

[ بعد از نماز صبح به بقیع رفتم و آن وهابی افغانی در حال مجادله و جلو گیری از نزدیک شدن به قبور مطهر با زوار آن چهار امام مظلوم بود. او می گفت : که تمام همسران پیامبر نیز اهل بیت او که منظور از آیه ی 33 احزاب است محسوب می شود . ما ایرانی ها این حدیث پیامبر را برایش خواندیم او گفت : مگر می شود که عایشه وحفصه و... از اهل بیت نباشند در صورتی که همسر پیامبر(ص) هستند ما دو باره این آیه را مثال آوردیم ، او گفت : نمی شود که یک فرزند امام خوب باشد مانند امام حسن عسکری و دیگری جعفر کذاب باشد ، ما وهابی ها هم برای جعفر کذاب احترام قائلیم وهم حسن عسکری ، شما رافضی  هستید و باعث تفرقه ،  دین شما ایراد دارد وحتی گفت : شما کافر هستید! به او گفتم پس در مورد هابیل و قابیل چه پاسخی داری؟ ، آنها هر دو فرزند حضرت آدم هستند ، ولی قابیل برادرش هابیل را کشت ! در این زمان با یک هندی غیر شیعه به زبان هندی یا پاکستانی شروع به صحبت کرد وپاسخ مرا نداد-.ققنوس بی بال در اوج آسمان]

جنگ اقتصادی با اهل بیت(ع)

... دستگاه خلافت ... برای پراکنده کردن آنان ، اموال اهل بیت(ع) را، که شامل فدک وسهم خمس وارث پیامبر(ص) بود از ایشان گرفتند تا خاندان پیامبر(ص) فقیر شوند و مردم از گرد ایشان پراکنده شوند

مَصادر اموال پیامبر(ص) وچگونگی تملک آنها

به مَصادر مالی پیامبر (ص) از این دو آیه پی می می بریم

آیه ی 7سوره حشر« مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاء مِنکُمْ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ (7)

ترجمه : آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است‏، تا [این اموال عظیم‏] در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید [و اجرا کنید]، و از آنچه نهى کرده خوددارى نمایید؛ و از [مخالفت‏] خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است‏!»

آیه ی 41 انفال « وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِن کُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (41)

ترجمه : بدانید هرگونه غنیمتى به دست آورید، خمس آن براى خدا، و براى پیامبر، و براى ذى‏القربى و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه [از آنها] است‏، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایى حق از باطل‏، روز درگیرى دو گروه [باایمان و بى‏ایمان‏] [= روز جنگ بدر] نازل کردیم‏، ایمان آورده‏اید؛ و خداوند بر هر چیزى تواناست‏!»

مصداق «فیء» زمین های قبیله ی بنی نظیر بود. ... سه قبیله از یهود به نام های بنی نظیر، بنی قینقاع و بنی قُریظه ، آنها بنا به بشارت هایی که در کتب آسمانی خود راجع به پیامبر خاتم(ص) داشتند، در انتظار آن حضرت بودند و به مدینه آمده بودند تا به هنگام بعثت وی به یاریش برخیزند. ولی هنگامی که پیامبر(ص) رسالت خویش را آشکار کرد و به مدینه هجرت نمود یهود به انکار پیامبریش قیام کردند، گرچه او را به درستی شناخته بودند که همان پیامبر خاتم (ص) است، ولی عهد را شکستند و در مقام نیرنگ بر آمدند، تا با فرو افکندن سنگی از بام خانه ای که آن حضرت با ده تن از اصحابش، در پای دیوار آن به مذاکره نشسته بود، وی را از پای در آورند. خداوند پیامبرش را از طریق وحی ، از این نیرنگ با خبر ساخت. حضرت به شتاب به مدینه آمد وبه یهود فرمان داد که به دلیل پیمان شکنی و خیانتی که کرده بودند، آن منطقه را ترک کنند. بنی نظیر زیر بار نرفتند و در دژ خود متحصن شدند تا آن که پس از پانزده روز عاقبت تسلیم شدند و از قلعه خارج و به سوی خیبر و دیگر جاها کوچ کردند.

خداوند آن چه را از اسلحه و زمین و نخلستان ها ، بر جای گذاشته بودند به پیامبر اختصاص داد. عمر روی به رسول خدا کرد و گفت: آیا خمس این غنائم را بر نمی گیری و باقی را میان مسلمانان قسمت کنی؟ پیامبر(ص) فرمود: «چیزی را که خداوند(به موجب آیه ی 7حشر) تنها ویژه من ساخته است وبرای مسلمانان دیگر سهمی در آن قرار نداده، میان آنان قسمت نمی کنم .

واقدی و دیگران نوشته اند که« رسول خدا(ص) از اموالی که از بنی نظیر به دست آورده و ویژه خویش بئد بر خانواده اش انفاق می فرمود. وبه هر کس که می خواست از آن اموال می بخشید و به آن کس که مایل نبود چیزی نمی داد. و اداره ی اموال بنی نضیر را به ابو رافع، آزاد کرده خویش سپرده بود.( مغازی واقدی1/178و378؛... تفسیر طبری، ذیل آیه7سوره ی7....)

عیادت خلیفه ی اول و دوم از حضرت زهرا(س)

وقتی حال حضرت زهرا(س) رو به وخامت گذارد و بیماری اش شدّت گرفت ، ابوبکر وعمر خواستند که سابقه ی خوبی برای خود درست کنند وبگویند که به دیدن زهرا(س) رفتیم و در آخر ،با هم صلح کردیم وحضرت از ما گذشت.لذا از حضرت امیر (ع) تقاضا کردند که آن دو برای احوالپرسی حضرت زهراء(س) بیا یند .

حضرت زهراء(س) میل نداشت. حضرت امیر (ع) اِصرار فرمودند. زهراء(س) فرمودند: « خانه خانه ی شماست و بانوی خانه هم ، بانوی شماست» ابوبکر وعمر آمدند. حضرت زهراء(س) روی از آن دو گردان و به سوی دیوار کرد. گفتند: آمده ایم که رضای شما را حاصل کنیم ، حضرت زهراء(س) فرمود:« من با شما حرفی ندارم مگر که قول بدهید که آنچه را که می گویم ، اگر راست است، به راستی آن شهادت بدهید».

قبول کردند

حضرت زهراء(س) فرمود:یادتان می آید که پیامبر(ص) فرمودند:« رضای فاطمه، رضای خداونداست، وخداوند به سبب غضب فاطمه، غضب می فرماید؟»

گفتند: بلی  

حضرت زهراء(س) فرمود: خدایا، شاهد باش که من بر این دو نفر غضبناکم! واز این دو راضی نیستم.

 ابوبکر ، چون همیشه، تظاهر به گریستن کرد. عمر او را سرزنش کرد و سپس برخاستند و رفتند. این آخرین کاری بود که آن دو انجام دادند.

سند مطلب«بحا رالانوارجلد43ص 170 و171- الامامة والسیاسة ابن قتیبه دینوری جلد1 ص14 – اعلام النساء عمر رضا کحّاله جلد3 ص 1214 – شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد16 ص273»

شهادت حضرت فاطمه(س)

در تاریخ حیات هر انسانی سه روز مهم قابل ذکر وجود دارد: روز ولادت، روز مرگ، و روز حشر و قیامت.
روز ولادت مهم است و سرنوشت ساز، هم از نظر کیفیت ولادت و آغاز زندگی و هم از نظر گشوده شدن دفتر حیات؛ به همین گونه است روز مرگ که از سوئی روز بسته شدن دفتر حیات است و از سوئی روز گشوده شدن دفتری دیگر برای آنکس که سنت حسنه ای یا سیئه ای را در جهان پایه گذاری کرده است. و چگونه مردن و در چه راهی دفتر عمر را به پایان رساندن اهمیت بسیار دارد.
و سوم روز حشر و رستاخیز انسان است که اهمیت آن بخاطر دیدن نتیجه اعمال و دِرو کردن حاصل کشت و درو به دنبال حساب و کیفر است. روز فصل است و روز حسرت، روز احساس غبن است و احساس ندامت، تمنای بازگشت به دنیا برای جبران بسیار است و امکان آن محال.
مسأله شهادت حضرت فاطمه - سلام الله علیها -
می دانیم که مرگ دست رد به سینه احدی نمی زند و انسانها در هر سطح و درجه و شأنی که باشند روزی بدنیا آمده و روزی می میرند. خطاب خدا به پیامبر این است «انک میت و انهم میتون»[1] ای پیامبر تو هم زاده مرگی و روزی خواهی مرد و طبیعی است که حضرت فاطمه - سلام الله علیها - نیز روز ولادت و مرگی داشته باشد.
اما آنچه مهم است این است که برخی با مرگ خود برای همیشه می میرند و عده ای محدود هم هستند که در سایه مردن خود حیات جدیدی را آغاز می کنند و این امر بستگی دارد به چگونگی زندگی و در نهایت چگونگی مردن او و کار و برنامه ای را که در زندگی برای خود ایجاد کرده است.
حضرت فاطمه - سلام الله علیها - از آن گروه افرادی است که با مرگ خود هرگز نمرده و نمی میرد و با شیوه زندگی قبل از وفاتش پایه های حیات جاودانه ای را برای حضور مداوم در عرصه حیات تاریخ خود فراهم آورده است.
او زنده است با راه و روش خود، با سنت های حسنه ای که ایجاد کرده، با مشی و قدم های استوار خود در زندگی و تلاقی و تلقی خویش از جهان و پدیده هایش.
بدین سان ذکر داستان شهادت حضرت فاطمه - سلام الله علیها - برای گریستن و گریاندن نیست برای نقش اهمیت باری است که در زندگی انسانها دارد و البته ذکر این تاریخ برانگیزاننده اشکها و عواطف است.
اهمیت مسأله شهادت او
همه چیز حضرت فاطمه - سلام الله علیها - درس است، حتی شهادت و شیوه مردن او، او از مرگش بعنوان عاملی جهت رشد اسلام استفاده کرد و آن را حربه ای قرار داد تا دشمن نتواند عوامفریبی کند. و از این دید واقعاً باید گفت آن مردنی خوبست که چون مردن حضرت فاطمه - سلام الله علیها - باشد.
او شهیده اسلام است، بانوئی است که در راه اثبات حق و دفاع از حق به شهادت رسید. این مسأله مهمی است که اگر مسأله دین و خدا نبود، و اگر مسأله دفاع از مقام ولایت و حقانیت امام علی - علیه السلام - نبود او را با صدمه در به پهلو چه کار؟ او برای هدف اسلامی خود تلاش کرد و جان داد.
شهادت حضرت فاطمه - سلام الله علیها - مسأله مهمی برای تاریخ حیات اسلام بحساب می آید، وسیله افشاگری عظیمی برای معرفی دشمن و آزمایش فوق العاده برای اتخاذ مواضع درباره حقایق بود. فوت او دشمن و دوست را نیکو معرفی کرد و اعتراض حضرت فاطمه - سلام الله علیها - را نسبت به دیگران نشان داد.
عوامل شهادتش
او فردی بیمار و نحیف نبود که زود از دنیا برود، و سن زیادی هم نداشت که بگوئیم بر اثر پیری و سکته و مسائل زیستی مربوط به آن از دنیا رفته باشد. پس از فوت رسول خدا - صلی الله علیه و آله - شرایط و دشواری هائی برای او پدید آمد که زمینه را برای شهادت پیشرس او فراهم ساختند. اهم آنها:
1 - شرایط روانی:
وضع و شرایطی که از پس از رحلت پدر برای او فراهم آورده اند او را متأثر و مکدر ساخته بود. او پس از رحلت پدر مردم را دید که وصایای رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را از یاد بردند، حق امام علی - علیه السلام - را که حق اسلام بود غصب کردند توطئه ها و نفاق ها جان گرفتند و صدائی هم از مردم برنیامد.
با این روندی که در پیش بود حضرت فاطمه - سلام الله علیها - احساس کرد که توطئه ها جان می گیرند و در فاصله ای اندک زحمات رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را بر باد می دهند، و چون شهدای را ناحق در مسیر فنا و اضمحلال است. در این گذشت بار مظلومیت شوهر هم بر این بار افزوده شده و فراق پدر هم که برای او دردی جانکاه بود. (انهامازالت بعد ابیهامصیبه الراس ناحلهالجسم، منهده الرکن، باکیه العین، محترقه القلب....)
این نکته اورارنج می داد که می دید نه برای کمک به مستمندان بلکه تنها برای ورشکست کردن او و خاندانش و نیز برای پراکنده کردن مردم از دور و بر خاندانش فدک را از او گرفتند و حق او را پامال کردند واین همه کجروی وناروائی برای حضرت فاطمه - سلام الله علیها - بسیارناگواربود.مخصوصاًکه دشمن بردرخانه اش آتش افروخت.
2 - صدمه بدنی:
و این مسأله ای است که بسیاری از بزرگان اهل سنت می خواهند بر آن سرپوش نهند در حالیکه واقعیت خلاف آن است. صلاح الدین صفدی شافعی گوید: ان عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتی القت المحسن من بطنها[2] عمر ضربه ای بر شکم فاطمه - سلام الله علیها - وارد آورد در روز بیعت (روز سقیفه) تا محسن از شکم او سقط کرد. صاحب لسان المیزان به نقل از ابن حجر عسقلانی گوید ان عمر رفس فاطمه حتی اسقطت بمحسن[3] عمر بر فاطمه - سلام الله علیها - فشار و لطمه ای وارد آورد تا محسن او سقط شد.
روایات شیعه هم در این زمینه بسیارند از جمله مجلسی بحث از ضربات قنفذ بر پیکر حضرت فاطمه - سلام الله علیها - دارد که زمینه را برای رنجوری و بستری شدن او فراهم کرد.[4] صاحب تلخیص الشافعی هم همین مسأله را دارد و از جنین 6 ماهه اش حرف می زند که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - او را محسن نامیده بود[5] و حتی صاحب بحار گوید امام علی - علیه السلام - آمد و پارچه ای بر سر همسر زجر کشیداش انداخت و...
بیماری او شدید شد تا حدی که دیگر نتوانست درست برخیزد وبنشیند. خاطر ناشاد او هم احتمال درمان را کمتر کرد و اوقاتش به سختی و با دشواری می گذشت، اغلب اوقات با رنجوری،گریه و پژمردگی.
آمادگی برای شهادت:
شرایطی که برای او پدید آمده بود زمینه را برای شهادت او فراهم کرده بود و این مسأله ای بود که او انتظارش را می کشید. اما اینکه حضرت فاطمه - سلام الله علیها - برای تسریع در مرگ خود دعا کند و یا زودتر مردن خود را از خدا بخواهد به نظر بعید می رسد. زیرا با مبانی اعتقادی، چندان سازگاری ندارد.
آری در مواردی ممکن است زندگی به گونه ای باشد که دیگر ارزش زنده ماندن را نداشته باشد. امیرالمؤمنین - علیه السلام - خود در رابطه با ستمی که به ناحق درباره دخترکی یهودی واقع شده بود فرمود: اگر در این شرایط مردی از این فاجعه رغبت مرگ کند بر او ملامتی نیست.[6]
و یا حسین بن علی - علیه السلام - ، مؤمنان را در لقای خدای خود محق می داند و آن زمانی که مردم به حق عمل نکنند و از نسبت به معروف روی گردان باشند... «الا ترون الحق لا یعمل به و الی المعروف لا یتناهی عنه - لیرغب المؤمن فی لقاء ربه محقا فانی لا اری الموت الاسعاده، و الحیاه مع الظالمین الا برما.[7]
تقاضای حضرت فاطمه - سلام الله علیها - از خدا برای تسریع مرگ و یا رغبت او به مردن اگر درست باشد از این نوع سخنان است البته حضرت فاطمه - سلام الله علیها - از کسانی نیست که درباره نفس مرگ احساس کراهتی داشته باشد. او هم مرگ راچون پلی می داند و بدن راچون جسدی برای انتقال از این سرای به سرای دیگر. ضمن اینکه رسول خدا - صلی الله علیه و آله - هم در حین وفات او را مژده داد نخستین کسی است که به اوملحق می شود.[8]
بدین سان حضرت فاطمه - سلام الله علیها - درمانده اسیری نیست که برای خلاصی خود تقاضای مرگ کند و یا از زحمت زندگی به زجر افتاده، از همسرش نارضائی داشته و خواستار آن باشد. اگر هم در جائی تقاضای مرگ دارد از همان نوع است.
اخبار مرگ خود :
او دارای بصیرت است و تقوای او چراغ راه اوست و با این چراغ می تواند آینده اش را ببیند و اخبار کند. روزی خبر مرگش را به امام علی - علیه السلام - گفت. امام علی - علیه السلام - پرسید از کجا می گوئی؟ گفت ساعتی بخواب رفتم، حبیبم رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را در خواب دیدم. به هنگامی که مرا دید گفت دخترم، زود به سویم بشتاب زیرا که مشتاق دیدار توام - گفتم بخدا قسم شوقم به دیدار تو بیشتر است - فرمود تو امشب نزد منی - و او راست گفته و وفای به عهد دارد.
روایات در این زمینه متعدد و از نظر محتوا مختلف است. ولی در کل همه آنها یک مسأله را اعلام می دارند. و آن مسأله اخبار از مرگ است. از جمله سخنی است که در روضه الواعظین آمده که فرمود ای پسر عم دل تمنای مرگ، دارد. وساعتی بعد باید به پدرم ملحق گردم (فقالت یابن عم، انه قد نعیت الی نفسی و اننی لاحقه باً بی ساعه بعد ساعه[9].
وصیتهای علی:
حضرت فاطمه - سلام الله علیها - روی به امام علی - علیه السلام - کرد و گفت وصیتهائی است که من مدتها آن را در دل نهفته داشتم - امام علی - علیه السلام - فرمود ای دختر پیامبر خدا آنچه دوست داری وصیت کن و آنگاه در بالای سرش نشست، اطاق را از اغیار خالی کرد.
حضرت فاطمه - سلام الله علیها - گفت ای پسر عم در دوران ازدواج هرگز مرا دروغگو و خائن نیافتی و از آغاز زندگی مشترک و معاشرتم با تو جز طریق وفا و صفا نپیمودم. امام علی - علیه السلام - فرمود: پناه بر خدا راست می گوئی، به خدا سوگند تو داناترو نیکوتر و پرهیزکارتر از آن بودی (انت اعلم بالله و ابر و اتقی) تو گرامی تر از هر کس بود من نیز در مخالفت با توبیخ تو بیمناک بودم. فقدان و وجدائی تو بر من سنگین است چون چاره ای جز تسلیم ندارم آن را تحمل می کنم به خدا قسم مصیبت رسول خدا - صلی الله علیه و آله - بر من تجدید شد...
آنگاه ساعتی با هم گریستند واخذ راسها و ضمها علی صدره، امام علی - علیه السلام - سر فاطمه - سلام الله علیها - را بسینه اش چسبانید و فرمود فاطمه جان، هر وصیتی که داری بکن و من در اجرای وصیت تو کوشایم و کار تو را بر خود مقدم می دارم[10] حضرت فاطمه - سلام الله علیها - را دعا کرد و وصیت نمود پس از او با امامه ازدواج کند که به فرزندان او مأنوس ترند.
وصیت کرد که نعش او را در تابوت خاص که طرح آن را داده بود قرار دهد - احدی از آنها که بر او ستم کرده اند در سر جنازه اش حاضر نشوند و بر او نمازنگذارند... آنگاه فرمود مرا شب غسل ده، شب کفن کن وشب دفن کن (غسلنی باللیل، فاکفنی فی اللیل وادفنی فی اللیل[11]...)
در سخنی آمده است که درباره فرزندان سفارش کرد: علی جان فرزندانم یتیم می شوند - با آنها مدارا کن و از آنها دلجوئی فرما[12] و نمونهاین گونه مباحث بسیار و از نظر محتوا با مختصر تفاوتی در کتب روائی موجود است.
وصیتنامه او
براساس پاره ای از اسناد وصیتنامه ای بصورت مکتوب از حضرت فاطمه - سلام الله علیها - نقل شده که متن آن را از کتاب بحارالانوار مجلسی نقل می کنیم:
هذا ما اوصت به فاطمه بنت رسول الله - صلی الله علیه و آله - - اوصت و هی تشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً عبده و رسوله و ان الجنه حق و النار حق و ان الساعه آتیه لاریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور.
یا علی انا فاطمه بنت محمد ص زوجنی الله منک لاکون لک فی الدنیا و الاخره - انت اولی لی من غیری حنطنی و غسلنی و کفنی باللیل و لا تعلم احداً و استود عک اللّه و اقرء علی و لدی السلام الی یوم القیامه[13].
ترجمه ساده آن این است: این وصیت فاطمه - سلام الله علیها - دختر رسول الله است. و او شهادت به وحدانیت خدا و رسالت محمد - صلی الله علیه و آله - می دهد و گواهی می دهد که بهشت و دوزخ حق است و قیامت آمدنی است در آن شک نیت و خداوند همه آنها را که روزی در قبر می خوابند مبعوث می گرداند.
ای علی من فاطمه دختر پیامبرم، خدای مرا به همسری تو در دنیا و آخرت مفتخر گردانیده - توبه من سزاوارتر از دیگرانی مرا شب غسل ده و کفن و دفن کن و احدی را بر آن مطلع مساز - با تو خداحافظی کرده، و به فرزندانم را تا روز قیامت سلام می فرستم.
ساعت قبل از شهادت
قبل از شهادت، خود را نظافت و شستشو کرد. به اسماء گفت آبی بیاور که غسل کنم، کمکم کن که لباسم را عوض کنم غسل کرد و لباس تازه تری پوشیده به سوی قبله خوابیده و پارچه ای بر روی خود کشید. به اسما گفت مدتی درنگ و آنگاه مرا صدا کن. اگر جواب ندادم بدان از دنیا رفته ام و برو علی را خبر کن[14].
در وسط اطاق، او در بستر بود و در اندیشه فرزندان خردسال، تنهائی امام علی - علیه السلام -، دور نمای آینده نسل و ذریه خود در شهادت و مسمومیت و سرگرم دعا که خدا و ندا: را برای من چنان کن که وقتی بر من وارد می شود گوئی محبوب من است که از سفر برگشته و من دیده براهش داشته ام... خداوندا آنگاه که به خانه قبر درافتادم و تنها و بیچاره و محتاج رحمت تو شدم رحمت و عنایت خویش بر من فرست روشنائی در قبر و ثوابی که بر مؤمنین وعده فرموده ای بر من نازل گردان، روح مرا در کنار ارواح پاک و جان مرا همدم جانهای صالح و جسد مرا در کنار اجساد مطهر و اعمال مرا در ردیف اعمال مقبوله قرار ده...
کلماتش را در حین شهادت چنین ضبط کرده اند: السلام علیک یا جبرائیل السلام علیک یا ملائکه ربی الیک ربی لا الی النار، الی رحمتک لا الی غضبک، رضاک رضاک...
فاصله اش با وفات پیامبر
در فاصله زمانی شهادت او با رسول خدا - صلی الله علیه و آله - این فاصله ها ذکر شده: 40 روز، 45 روز، 2 ماه، 6 روز، 72 روز، 75 روز نوشته اند و این فاصله اخیر مورد تأکید مورخان شیعه است مثل ابن شهر آشوب و کلینی در اصول کافی.
گروهی 83 روز، 90 روز، شهید اول در کتاب الدروس 100 روز، صحیح بخاری 6 ماه، و برخی هم 8 ماه نوشته اند در کل کمترین مدت 40 روز[15] و بیشترین مدت 8 ماه است.[16]
بهمین علت درباره تاریخ وفات او هم اختلاف نظر است برخی آن را سیزدهم جمادی الاولی، گروهی سوم جمادی الاخر نوشته اند، تاریخ های دیگر سوم ماه رمضان، بیستم جمادی الثانی، سیزدهم ربیع الاول و... نوشته اند که دو سند اول مهمتر است.
اما سنش در حین وفات بصورت مشهور 18 سال و 2 ماه نوشته اند در حالیکه کلینی و طبری 29 سال، مجلسی و زبیر بن بکار 30 سال، برخی از علمای عامه 28 سال، یعقوبی 23 سال و... نوشته اند در کل هیچکس از 18 سال کمتر[17] و از 30 سال بیشتر ذکر نکرده است.[18]
غسل و کفن
اسماء بنت عمیس گوید فاطمه - سلام الله علیها - سفارش کرده بود که چون در گذشت کسی جزمن و امام علی - علیه السلام - او را غسل ندهد. در برخی از روایات آمده است که ام سلمه هم با او همکاری داشت. اسنادها گویند که حتی عایشه را اجازه نداد که کنار جنازه اش باشد.[19]
امام علی - علیه السلام - به ام سلمه گفت آب بریزد و آب ریخت و امام علی - علیه السلام - فاطمه - سلام الله علیها - را غسل داد و او را در وسط اطاق رو به قبل قرار داده و کفنش کرد[20] و امام علی - علیه السلام - فرماید بخدا قسم او را شستم و کفن کردم در حالیکه بدنش پاک و مطهر بود. او پاک بدنیا آمد و پاک از دنیا رفت.
او فرماید به هنگامی که خواستم سر کفن را ببندم فرزندان را صدا کردم که بیایند با مادر وداع کنند. زمان فراق رسیده و دیدار بعدی در بهشت خواهد بود. فرزندان بر جنازه مادر حاضر شدند و هر کدام سخنی و مرثیه ای گفتند:
- حسن آمد که ای مادر پیش از اینکه جان از تنم بیرون رود با من سخنگوی (کلمنی قبل ان تفارق روحی بدنی).
- حسین آمد که ای مادر پیش از آنکه قلبم ازکار بایستد با من حرف بزن (کلمنی قبل ان ینصدع قلبی فاموت).
- زینب آمد که یا رسول الله هنوز لباس عزای تو بر تن داریم و...
- امام علی - علیه السلام - فرمود ای دختر پیامبر چگونه خود را تسلی دهم.
- و هم او فرمود خدای را شاهد می گیرم که دستهای فاطمه - سلام الله علیها - از کفن بیرون آمد بچه هارا در بغل گرفت و بسینه چسبانید (الی اشهد الله - انهاقد حنت و انّت و مدّت یدیها و ضمتها الی صدرها بکیا).
- در این هنگام ندائی از آسمان برخاست که یا علی فرزندان را از روی سینه مادر بردار، بخدا سوگند که فرشتگان آسمان را بگریه انداختند (و اذا بهاتف من السماء ینادی یا اباالحسن ارفعهما فلقد بکیا و الله ملائکه السماوات فقد اشتیاق الحبیب الی المحبوب) [21]
دفن حضرت فاطمه - سلام الله علیها -
مردم در کنار خانه حضرت فاطمه - سلام الله علیها - منتظر جنازه بودند - ابوذر به آنان اعلام کرد که حرکت جنازه به تأخیر افتاد. مردم پراکنده شدند و ابوبکر خبر نیافت تا بر جنازه اش حاضر شود[22]. در تشیع او عمار، مقداد، عقیل، زبیر، سلمان، ابوذر، حذیفه و... بودند.[23] و حضرت فاطمه - سلام الله علیها - را در تاریکی شب و در سکوت دفن کردند. [24]
در دفنش غوغائی برخاست، همه می گریستند، امام علی - علیه السلام - فرمود فاطمه جان راحت شدی، سلام ما را به پدرت برسان...، در حین دفن خواست، حضرت فاطمه - سلام الله علیها - را داخل قبر کند، خطاب به رسول خدا - صلی الله علیه و آله - السلام علیک یا رسول الله عنی و عن ابنتک النازله بک و السریعه اللحاق الیک...سلام من و دخترت را که بر تو مهمان می شود بپذیر که چه زود به تو ملحق شد... لقد استرجعت الودیعه و اخذت الرضینه،[25]... و دیعه ای که در نزد من داشتی برگردانده شد، و گروئی و امانت تو پس داده شد...
اما حزنی فسرمد، و اما لیلی فمستهد...اندوهم پایان ندارد، شبم هرگز صبح شدنی نیست... تا روزی که مرگم فرا رسد و در کنار تو قرار گیرم... امام علی - علیه السلام - از دفن فارغ شد، برخاست که برود، اما احساس کرد توان قلبی آن را ندارد که ای وای من خود فاطمه - سلام الله علیها - را بدست خویش به خاک سپردم؟ یکباره دچار اندوه شد و به کمک دو رکعت نماز خود را آرامش و سکون بخشید که قرآن فرمود: و استعینوا بالصبر و الصلوه و انهالکبیره الا علی الخاشعین[26].
اما قبرش
اینکه قبر او در کجاست نظرات مختلفی در این زمینه وجود دارد، حق این است که حضرت فاطمه - سلام الله علیها - خود خواسته بود که قبرش مخفی باشد تا سندی برای اعتراض او در عرصه جهان باقی بماند. اما مجلسی و صدوق قبر او را در خانه اش می دانند و آن را صحیح ترین خبر می شناسند: (ان الا صح انهامدفونه فی بیته)[27].
بسیاری ازاهل سنت باستناد این سخن پیامبر که فرمود بین قبر و منبرم باغی از باغهای بهشت است ما بین بیتی و منبری روضه من ریاض الجنه[28].
می گویند قبر او در همان محل است. گروهی قبر او را در بقیع می دانند و ابن جوزی آن را در کنار خانه عقیل... و حق این است که به هیچکدام از آنها نمی توان اعتماد کرد، آنچه که عرضه می شود در حد یک استحسان عقلی است.
امام علی - علیه السلام - بر سر مزاش
وضع حال امام علی - علیه السلام - و زمزمه هایش در کنار مزار یارش مشخص است از چه قبیل خواهد بود. زیرا تاریخ انس و صفا را بمانند انس و صفای علی - علیه السلام - و فاطمه - سلام الله علیها - نمی شناسد جز در رابطه با پیامبر و خدیجه. و طبیعی است که از دست دادن حضرت فاطمه - سلام الله علیها - برای او گران است روزی از مشتی خاک برداشت و گریان شد، اندوهی شدید بر او غالب آمد، روی به مرقد پیامبر کرد و چنین زمزمه نمود:
- جانم فدای جگر کوشه پیامبر که میراثش تباه شد، بعد از رحلت پیامبر حرمت او را در هم شکستند، او به خواسته خود نائل آمد، اما نزار و خسته، فقدان پدر توانش را کاست و اشک از دیدگانش جاری ساخت شبانه به خاک سپرده شد و هیچکس دیگر او را ندید...[29].
ای کاش این جان دردمند همراه با نفس هایم ازسینه برون می رفت نفسی علی زفراتها محبوسه - یا لیتها نخرجت مع الزفراتی) پس از تو چیزی برای زندگی نیست گریه ام برای این است که زندگیم پس از تو طولانی شد «لا خیر بعدک فی الحیوه و انما ابکی مخافه ان تطول حیاتی».
و فرمود اگر از سر کویت برمی خیزم بدان خاصر نیست که از ماندن در کنارت خسته و ملول شده ام و اگر میمانم بدان خاطر نیست که به وعده خدا به صابران بدگمانم...[30].
سلام بر پیکر نحیف تو ای فاطمه، سلام بر بدن کبود وتازیانه خورده ات، سلام بر جنازه ات که رسواگر شکنجه خصم است و سلام بر قبر پنهانت که سند اعتراض است.

[1] . سوره زمر، آیه 30.
[2] . الوافی بالوفیات ج 5، ص 347.
[3] . لسان المیزان، ج 1 ، ص 268.
[4] . بحار، ج 43 ، ص 170.
[5] . تلخیص الشافعی، ص 415.
[6] . نهج البلاغه.
[7] . بررسی تاریخ عاشورا.
[8] . مناقب، ج 3، ص 362.
[9] . روضه الواعظین.
[10] . همان - و نیز ناسخ، ج 4 ، ص 1609.
[11] . احتجاج طبرسی، ص 59 .
[12] . بحار، ج 43، ص 178.
[13] . بحار،ج 43 ، ص 214.
[14] . کشف الغمه.
[15] . بحار، ج 43 ، ص 191.
[16] . الاستیعاب، ص 749.
[17] . مناقب ابن شهر آشوب.
[18] . مجلسی در بحار.
[19] . طبقات الکبری، ج 8، ص 18.
[20] . وفاه فاطمه الزهرا(س)، ص 77.
[21] . فاطمه الزهرا(س)، رحمانی، ص 538.
[22] . صحیح بخاری، ج 5 ، ص 177.
[23] . روضه الواعظین، ج 1، ص 151.
[24] . مناقب، ج 3، ص 363.
[25] . نهج البلاغه.
[26] . سوره بقره، آیه 45.
[27] . بحار، ج 43 ، ص 188.
[28] . صحیح مسلم.
[29] . الزهراء(س)، ص 188
[30] . کشف الغمه، ص 127.

دکتر علی قائمی- در مکتب فاطمه (س)

گرد آورنده مطالب:ققنوس بی بال در اوج آسمان