باید گفت که انسان درمقابل وسوسه های ابلیس و شیطان آزمایش می شود و

ابلیس که به درجه ای از تقرب رسیده بود که در بین فرشته ها و ملائک بود با آفرینش حضرت آدم علیه السلام آزمایش شد و در آن آزمایش مطرود گشته و مورد لعن ابدی قرار گرفت.

تفاوت آدم و ابلیس در این بود که ابلیس گناه خود را به گردن خدا انداخت و

 گفت:

قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿ سوره اعراف آیه ۱۶﴾

شیطان گفت پس به سبب آنکه تو خود مرا بدین نافرمانی برانگیختی و گمراه کردی من نیز بندگانت را از راه راست که شرع و آیین توست بازدارم و گمراه گردانم.

ولی آدم(ع) گفت:

قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿ سوره اعراف آیه ۲۳﴾

گفتند پروردگارا ما بر خویشتن ستم کردیم و اگر بر ما نبخشایى و به ما رحم نکنى مسلما از زیانکاران خواهیم بود .

 

سکونت آدم در بهشت دوران تکلیف نبود، بلکه یک دوران آزمایشى براى آماده شدن جهت زندگى در دنیا و پذیرش مسئولیت تکالیف بود، بخصوص اینکه نهى خداوند در اینجا جنبه ارشادى داشته ، زیرا به او فرموده بود که اگر از درخت ممنوع بخورى حتما گرفتار زحمت فراوان خواهى شد.

تفسیر آیه های «115 تا 122 سوره طه»


گرچه سرگذشت آدم و ابلیس بارها در قرآن آمده است ، ولى در هر مورد آمیخته با نکته هاى تازه اى است ، در اینجا نخست از پیمان آدم با خدا سخن مى گوید، مى فرماید: ما از آدم قبلا عهد و پیمان گرفته بودیم ولى او فراموش کرد و بر سر پیمانش محکم نایستاد!

در اینکه منظور از این عهد، کدام عهد است ، بعضى گفته اند فرمان خدا دائر به نزدیک نشدن به درخت ممنوع است ، روایات متعددى نیز این تفسیر را تایید مى کند.

...

و اما «نسیان » در اینجا مسلما به معنى فراموشى مطلق نیست ، زیرا در فراموشى مطلق عتاب و ملامتى وجود ندارد، بلکه یا به معنى ترک کردن است همانگونه که در تعبیرات روزمره به کسى که به عهد خودش ‍ وفا نکرده میگوئیم گویا عهد خود را فراموش کردى ، یعنى درک کردن تو همانند یک فرد فراموشکار است ، و یا به معنى فراموشکاری هائى است که به خاطر کم توجهى و به اصطلاح ترک تحفظ پیدا مى شود.

و منظور از عزم در اینجا تصمیم و اراده محکمى است که انسان را در برابر وسوسه هاى نیرومند شیطان حفظ کند. به هر حال بدون شک آدم ، مرتکب گناهى نشد بلکه تنها ترک اولائى از او سر زد، یا به تعبیر دیگر دوران سکونت آدم در بهشت دوران تکلیف نبود، بلکه یک دوران آزمایشى براى آماده شدن جهت زندگى در دنیا و پذیرش مسئولیت تکالیف بود، بخصوص اینکه نهى خداوند در اینجا جنبه ارشادى داشته ، زیرا به او فرموده بود که اگر از درخت ممنوع بخورى حتما گرفتار زحمت فراوان خواهى شد (شرح همه اینها و همچنین منظور از شجره ممنوعه و مانند آن را در جلد ششم صفحه 115 به بعد ذیل آیات 19 تا 22 سوره اعراف مشروحا آوره ایم ).

سپس به بخش دیگر این داستان اشاره کرده مى گوید:«به خاطر بیاورید هنگامى که به فرشتگان گفتیم : براى آدم سجده کنید، آنها نیز همگى سجده کردند جز ابلیس که امتناع ورزید»

و از اینجا به خوبى مقام با عظمت آدم روشن مى شود، آدمى که مسجود فرشتگان بود و مورد احترام این مخلوقات بزرگ پروردگار، ضمنا عداوت ابلیس با او از نخستین گام آشکار مى گردد، که او هرگز سر تعظیم در برابر عظمت آدم فرود نیاورد.

شک نیست که سجده به معنى پرستش،مخصوص خدا است ، و غیر از خدا هیچکس و هیچ چیز نمى تواند معبود باشد، بنابراین سجده فرشتگان در برابر خدا بود، منتهى بخاطر آفرینش این موجود با عظمت  و یا سجده در اینجا به معنى خضوع و تواضع است.

به هر حال ما در این موقع به آدم اخطار کردیم و «گفتیم : اى آدم با این برنامه مسجل شد که ابلیس دشمن تو و همسر تو است ، مواظب باشید مبادا شما را از بهشت بیرون کند که به درد و رنج خواهى افتاد».

روشن است که «جنت » در اینجا به معنى بهشت جاویدانِ سراى دیگر نیست که آن یک نقطه تکاملى است و بیرون آمدن و بازگشت به عقب در آن امکان ندارد، این جنت و بهشت باغى بوده است داراى همه چیز از باغهاى این جهان که به لطف پروردگار ناراحتى در آن وجود نداشته ، و لذا خداوند به آدم اخطار مى کند که اگر از این نقطه امن و امان بیرون بروى به دردسر خواهى افتاد.

 در اینجا سؤالى پیش مى آید که چرا خداوند نخست روى سخن را به هر دو یعنى آدم و حوا کرده و فرمود: (شیطان شما دو نفر را از بهشت بیرون نکند) ولى نتیجه بیرون آمدن را به صورت مفرد در مورد آدم گفته ، مى گوید: «تو اى آدم به درد و رنج خواهى افتاد».

این اختلاف تعبیر ممکن است اشاره به این نکته باشد که درد و رنجها در درجه اول متوجه آدم«مَرد» بود و حتى او وظیفه داشت که مشکلات همسرش حوا را نیز به دوش کشد و چنین بوده مسئولیت مردان از همان آغاز کار!

یا اینکه : چون عهد و پیمان از آغاز متوجه آدم بوده ، نقطه پایان نیز متوجه او شده است .

سپس خداوند آسایش بهشت و درد و رنج محیط بیرون آن را براى آدم چنین شرح مى دهد «تو در اینجا گرسنه نخواهى شد و برهنه نمى شوى » «و تو در آن تشنه نخواهى شد و آفتاب سوزان آزارت نمى دهد».

در اینجا سئوالى براى مفسران مطرح شده و آن اینکه چرا در این آیات تشنگى با تابش آفتاب ، و گرسنگى با برهنگى ذکر شده ، در حالى که معمولا تشنگى را با گرسنگى همراه مى آورند؟

در پاسخ این سؤ ال چنین گفته اند که میان تشنگى و تابش آفتاب پیوند انکارناپذیرى است ...

و اما جمع میان گرسنگى و برهنگى ممکن است بخاطر این باشد که گرسنگى نیز نوعى از برهنگى درون از غذا است !.بهتر این است که گفته شود این دو - برهنگى و گرسنگى - دو نشانه مشخص فقر است که معمولا با هم آورده مى شود.

به هر حال در این دو آیه به چهار نیاز اصلى و ابتدائى انسان یعنى نیاز به غذا و آب و لباس و مسکن (پوشش در مقابل آفتاب ) اشاره شده است ، تامین این نیازمندیها در بهشت بخاطر وفور نعمت بوده است و در واقع ذکر این امور توضیحى است براى آنچه در جمله (به زحمت خواهى افتاد) آمده است .

اما با این همه شیطان کمر عداوت و دشمنى را با آدم بسته بود، به همین دلیل آرام ننشست «و شروع به وسوسه آدم کرد و گفت اى آدم ! آیا درخت عمر جاویدان را بتو نشان بدهم که هر کس از میوه آن بخورد همیشه زنده خواهد بود، آیا راه رسیدن به حکومت و سلطنت همیشگى را میخواهى بدانى »؟! .

معنی«وسوسه » در اصل به معنى صداى بسیار آهسته است ، سپس به خطور مطالب بد و افکار بی اساس به ذهن گفته شده ، اعم ازاینکه،از درون خود انسان بجوشد و یا کسى از بیرون عامل آن شود.


در واقع شیطان حساب کرد تمایل آدم به چیست و به اینجا رسید که او تمایل به زندگى جاویدان و رسیدن به قدرت بی زوال دارد، لذا براى کشاندن او به مخالفت فرمان پروردگار از این دو عامل استفاده کرد، و به تعبیر دیگر همانگونه که خداوند به آدم وعده داد که اگر شیطان را از خود دور سازى همیشه در بهشت مشمول نعمتهاى پروردگارت خواهى بود، شیطان نیز در وسوسه هایش انگشت روى همین نقطه گذارد.

آرى همیشه شیطانها در آغاز برنامه هاى خود را از همان راههائى شروع میکنند که رهبران راه حق شروع کرده اند، ولى چیزى نمى گذرد که آنرا به انحراف می کشانند، و جاذبه راه حق را وسیله براى رسیدن به بیراهه ها قرار میدهند.

سرانجام آنچه نمى بایست بشود شد، و آدم و حوا هر دو از درخت ممنوع خوردند، و به دنبال آن لباسهاى بهشتى از اندامشان فرو ریخت و اعضایشان آشکار گشت!.

هنگامى که آدم و حوا چنین دیدند بلافاصله «از برگهاى درختان بهشتى براى پوشاندن اندام خود استفاده کردند»

 آرى عاقبت «آدم پروردگارش را عصیان کرد و از پاداش او محروم ماند».

... اینجا آدم بخاطر گمانى که از گفته شیطان براى او پیدا شده بود ناآگاهانه از شجره ممنوع خورد از آن تعبیر به ((غوی=عصیان » شده است.

بعضى از مفسران «غوى » را به معنى جهل و نادانى ناشى از غفلت و بعضى به معنى محرومیت و بعضى به معنى فساد در زندگى گرفته اند.

به هر حال «غَىّ » نقطه مقابل رشد است ، رشد آن است که انسان از طریقى
برود و به مقصد برسد اما غَىّ آن است که از رسیدن به مقصود باز ماند.

ولى از آنجا که آدم ذاتا پاک و مؤ من بود و در طریق رضاى خدا گام برمیداشت ، و این خطا که بر اثر وسوسه شیطان دامن او را گرفت جنبه استثنائى داشت ، خداوند او را از رحمت خود براى همیشه دور نساخت ، بلکه بعد از این ماجرا پروردگارش او را برگزید و توبه اش را پذیرا شد و هدایتش کرد.

 آیا آدم مرتکب معصیتى شد؟

گرچه عصیان در عُرف امروز معمولا به معنى گناه مى آید ولى در لغت به معنى خارج شدن از اطاعت و فرمان است (اعم از اینکه این فرمان یک فرمان وجوبى باشد یا مستحب ) بنابراین به کار رفتن کلمه عصیان ، لزوما به معنى ترک واجب یا ارتکاب حرام نیست ، بلکه میتواند ترک یک امر مستحب یا ارتکاب مکروه باشد. از این گذشته گاهى امر و نهى جنبه ارشادى دارد، همانند امر و نهى طبیب که به بیمار دستور مى دهد فلان دارو را بخور و از فلان غذاى نامناسب پرهیز کن ، شک نیست که اگر بیمار مخالفت دستور طبیب کند تنها به خود ضرر میزند چرا که ارشاد و راهنمائى طبیب را نادیده گرفته است.

خداوند نیز به آدم فرموده بود از میوه درخت ممنوع نخور که اگر بخورى از بهشت بیرون خواهى رفت و در زمین گرفتار درد و رنج فراوان خواهى شد، او مخالفت این فرمان ارشادى کرد، و نتیجه اش را نیز دید.

این سخن مخصوصا با توجه به اینکه دوران توقف آدم در بهشت دوران آزمایش بود نه دوران تکلیف ، مفهوم روشن ترى به خود مى گیرد.

از این گذشته عصیان و گناه گاه جنبه مطلق دارد یعنى براى همه بدون
استثناء گناه است ، مانند دروغ گفتن و ظلم کردن و اموال حرام خوردن ، و گاه جنبه نسبى دارد یعنى کارى است ، که اگر از یک نفر سر بزند نه تنها گناه نیست بلکه گاه نسبت به او یک عمل مطلوب و شایسته است ، اما اگر از دیگرى سر بزند با مقایسه به مقام او کار نامناسبى است .

فى المثل براى ساختن یک بیمارستان از مردم تقاضاى کمک مى شود، شخص کارگرى مزد یک روزش را که گاه چند تومان بیشتر نیست مى دهد، این عمل نسبت به او ایثار و حسنه است و کاملا مطلوب ، اما اگر یک ثروتمند این مقدار کمک کند، نه تنها این عمل نسبت به او پسندیده نیست بلکه گاه درخور ملامت و مذمت و نکوهش نیز هست ، با اینکه از نظر اصولى نه تنها کار حرامى نکرده بلکه ظاهرا مختصر کمکى نیز به کار خیر نموده است .

این همان است که میگوئیم : حسنات الابرار سیئات المقربین (حسنات نیکان گناهان مقربان است .

و نیز این همان چیزى است که به عنوان ترک اولى معروف شده است و ما از آن به عنوان ((گناه نسبى )) یاد میکنیم ، که نه گناه است و نه مخالف مقام عصمت . در احادیث اسلامى نیز احیانا اطلاق معصیت بر مخالفت مستحبات شده است : در حدیثى از امام باقر ( علیه السلام ) میخوانیم که در باره نمازهاى نافله روزانه فرمود: ((اینها همه مستحب است و واجب نیست …و هر کس آنرا ترک کند معصیت کرده زیرا مستحب است انسان هنگامى که کار خیرى را انجام مى دهد کارش ‍ تداوم داشته باشد.

در پایان باید گفت که انسان درمقابل وسوسه های ابلیس و شیطان آزمایش می شود و

ابلیس که به درجه ای از تقرب رسیده بود که در بین فرشته ها و ملائک بود با آفرینش حضرت آدم علیه السلام آزمایش شد و در آن آزمایش مطرود گشته و مورد لعن ابدی قرار گرفت.

تفاوت آدم و ابلیس در این بود که ابلیس گناه خود را به گردن خدا انداخت و

 گفت:

قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿ سوره اعراف آیه ۱۶﴾

شیطان گفت پس به سبب آنکه تو خود مرا بدین نافرمانی برانگیختی و گمراه کردی من نیز بندگانت را از راه راست که شرع و آیین توست بازدارم و گمراه گردانم.

ولی آدم(ع) گفت:

قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿ سوره اعراف آیه ۲۳﴾

گفتند پروردگارا ما بر خویشتن ستم کردیم و اگر بر ما نبخشایى و به ما رحم نکنى مسلما از زیانکاران خواهیم بود .

 

التماس دعا