همزمان با ۲۴ آبان روز کتابوکتابخوانی، پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR بهمنظور بازخوانی بخشی از فرمایشات رهبر انقلاب پیرامون کتابوکتابخوانی، گفتوگویی با جناب آقای دکتر محسن پرویز، نویسنده و رئیس اسبق نمایشگاه بینالمللی کتاب انجام داده است.
رهبر انقلاب عدم ارتباط مردم با کتاب را یک خسارت بزرگ برای ملت میدانند، دلیل این امر چیست و وضعیت کشور ما در زمینهی کتابخوانی چیست؟ آیا با ورود وسایل ارتباطی جدیدبازهم به کتاب نیاز است؟
... شنیدید امام این حرکت را انقلاب دوّم نامیدند، بیمعنا نیست؛ از ساعات اوّل پیروزی انقلاب بلکه حتّی قبل از انقلاب دشمن درصدد توطئه برآمد. آمریکاییها چند روز قبل از پیروزی انقلاب آدم فرستادند اینجا که شاید بتوانند یک کودتایی راه بیندازند و حرکت مردم را خنثی کنند که البتّه نتوانستند. بعد هم که انقلاب پیروز شد، انواع و اقسام تلاشها را کردند؛ چه تلاشهای سیاسی رسمی که سنای آمریکا از همان روزهای اوّل علیه جمهوری اسلامی موضع گرفت، اعلام خصومت کرد، اعلام تحریم کرد -که این راههای رسمی بود، راههای علنی بود- چه از راههای غیر علنی، که تماس گرفتند با عوامل خودشان، با مزدوران خودشان در داخل کشور که شاید بتوانند از حضور قومیّتهای مختلف برای ایجاد اختلاف در میان ملّت استفاده کنند، که تو دهنشان خورد. هم خود قومیّتهای ما -عرب ما، تُرک ما، کُرد ما، لُر ما، ترکمن ما، که همه آماج این توطئه بودند- در مقابل آمریکا ایستادند و هم جوانان مؤمن، جوانانی که آن روز، هنوز اسم پاسدار رویشان نبود، اسم بسیج رویشان نبود امّا بهمعنای حقیقی کلمه پاسدار انقلاب بودند و بسیجیِ راه انقلاب بودند، رفتند توطئهی آمریکا را خنثی کردند. بنابراین آمریکاییها از ساعت اوّل شروع کردند و اینها همه غیر از کارهایی بود که در داخل سفارت آمریکا همینجا در تهران انجام میگرفت.
اى مخالف سرکش بر پیشوایت خروج کردى؟و صف وحدت مسلمین را در هم شکستى؟و فتنه و آشوب برانگیختى؟
مسلم گفت:اى پسر زیاد وحدت مسلمانان را معاویة و پسرش یزید درهم شکست و فتنه و آشوب را تو و پدرت زیاد بن عبید بردۀ بنى علاج از ثقیف،بر پا نمود و من امیدوارم که خداوند بدست بدترین افراد خلق شهادت را نصیب من فرماید.
ابن زیاد گفت:در آرزوى چیزى بودى که خداوند نگذاشت و آن را بدست اهلش سپرد.!
مسلم گفت:اى پسر مرجانة چه کسى صلاحیّت آن را دارد؟
گفت:یزید بن معاویة.!
مسلم گفت:سپاس خداى را ما راضى هستیم که خدا میان ما و شما حکم فرماید،ابن زیاد گفت:تو گمان کردهاى که تو را در این کار بهره و نصیبى است؟ مسلم گفت:بخدا قسم نه اینکه گمان دارم بلکه به یقین دانم،ابن زیاد گفت:بگو بدانم چرا باین شهر آمدى و محیط آرام شهر را بهم زدى و تفرقه میان اجتماع ایجاد کردى مسلم گفت:منظور من از آمدن این نبود و لکن این شما بودید که کارهاى زشت را آشکار و کار نیک را از میان اجتماع بردید و بدون رضاى مردم بر آنان حکومت کردید،و خلاف دستورات الهى را بر آنان تحمیل نمودید،و برسم کسرى و قیصر در میان آنان رفتار نمودید،ما آمدیم تا بر نامۀ امر بمعروف و نهى از منکر و دعوت بحکم قرآن و سنّت پیغمبر را اجرا کنیم و صلاحیّت این کار را نیز داشتیم،ابن زیاد شروع کرد بناسزا گفتن به على و حسن و حسین علیهم السّلام مسلم گفت:تو و پدرت بدشنام سزاوارترى،هر چه خواهى بکن اى دشمن خدا، ابن زیاد به بکر بن حمران مأموریّت داد که مسلم را ببالای کاخ برده و بکش