خلاصه فصل چهارم
. امیال شامل هر نوع گرایش و حالت روحى غیر از علم و اراده است. دسته اى از امیال مربوط به بدن انسان بوده و میان انسان و حیوانات مشترک است و دسته اى دیگر نیز به روح او مربوط مى شود که به دو بخش تقسیم مى گردد: امیال مشترک میان انسان و حیوان و امیال خاص انسان.
. در مسئله جبر و اختیار، سه نظریه جبر و تفویض و امر بین الأمرین مطرح شده است. براساس نظریه جبر، انسان فاقد قدرت و اختیار است، یا قدرت و اختیار وى در وقوع فعل مؤثر نیست. بنابراین انسانِ مجبور کسى است که تنها یک راه پیش رو دارد و نمى تواند از میان راه هاى مختلف یکى را آزادانه برگزیند. لازمه نظریه جبر، ظالم دانستن خدا و بى معنا شدن مسئولیت و تکلیف و ثواب و عقاب است.
8. تفویض معانى متعددى دارد. در بحث جبر و اختیار، منظور از آن واگذارى تکوینى افعال از سوى خدا به انسان هاست؛ بدین معنا که خداوند قدرت انجام دادن برخى کارها را به انسان واگذار کرده و بدین ترتیب بر افعال او قدرت ندارد. در تاریخ علم کلام و فِرَق، نظریه تفویض به دو گروه منسوب شده است: قَدَریان نخستین و معتزله. لازمه نظریه تفویض، ناتوانى و ضعف خدا و محدود شدن سلطنت اوست؛ درحالى که محدودیت و ناتوانى از ویژگى هاى مخلوق است و نمى توان آنها را به خالق نسبت داد.
4. براساس نظریه امر بین الأمرین که از سوى اهل بیت )علیهم السلام( تبیین شده است، از یک سو انسان ها مجبور نیستند- چراکه قدرت و اختیار دارند- و از سوى دیگر چون خداوند به مقدورات آنها قادر است، کارها به ایشان تفویض نشده است. درحقیقت مالکیت انسان ها )نسبت به قدرت و اختیار(در طول مالکیت خداست. ازاین رو، خداوند هرگاه که بخواهد، مى تواند از به کار گرفته شدن قدرت به وسیله انسان یا تأثیر قدرت اعطاشده جلوگیرى یا اصلِ قدرت را از او سلب کند.
. معناى واژگانى قَدَر، اندازه و مقدار است، ازاین رو تقدیر به معناى مشخص کردن اندازه یک چیز و محدود نمودن آن است. در این بحث قدر به معناى محدوده مکانى، زمانى و دیگر خصوصیات شی ء است که خدا آنها را پیش از آفرینش آن شی ء معین مى کند. مشخص کردن این محدوده و خصوصیات آن نیز تقدیر نامیده مى شود.
. قضا در لغت به معناى حکم کردن، محکم نمودن و تمام کردن کارى است. در این مبحث، قضا به معناى حکم خدا به انجام فعل و خلقت یک چیز است.
8. وقتى قدر و قضاى الاهى درباره افعال اختیارى انسان مطرح مى شود، هم به معناى تشریعى به کار مى رود و هم در معناى تکوینى.
3. قدر تشریعى به دو معناست: یکى اندازه گیرى و مشخص کردن افعال انسان از لحاظ شرعى که در نتیجه آن، تمام افعال اختیارى او به واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح تقسیم مى شود و دیگرى معین کردن اندازه و مقدار کیفر و پاداش انسان ها.
1. قضاى تشریعى نیز دو معنا دارد: حکم کردن به احکام شرعى معین شده و همچنین حکم کردن به اینکه انسان ها در برابر افعالشان به کیفر و پاداش مشخصى خواهند رسید.
. در مقابل اعتقاد به قدر و قضاى تشریعى، باور به اباحیگرى یا تفویض تشریعى خدا به انسان ها قرار دارد؛ به این معنا که انسان ها تکالیفى دارند، اما تعیین آنها بر عهده خودشان است، بى آنکه به شرایع و احکام الهى نیازى باشد. تفویض تشریعى به این معنا، به انکار نبوت مى انجامد.
تقدیر تکوینى خدا نسبت به افعال اختیارى انسان بدین معناست که خداوند توانایى انتخاب و انجام دادن اعمال را به انسان داده است، ولى این توانایى اندازه معینى دارد. حکم کردن به این محدودیت ها و ایجاد آنها، قضاى تکوینى خداست.
درباره طبیعت انسان و خیر و شر بودن آن دیدگاه هاى مختلفى مطرح شده است. از منظر دینى در انسان ها زمینه هاى مختلفى براى خوب یا بد شدن وجود دارد. انسان ها دارى فطریات معرفتى و گرایشى عام و خاص بوده و از عقل نیز برخوردارند. بنابراین اگر طبیعت را زمینه هایى همچون فطرت و عقل و شهوت بدانیم، باید گفت انسان ها داراى طبیعت اند، اما اگر طبیعت را به معناى نیکى یا شرارت ذاتى و غیراختیارى درنظر گیریم، در این صورت باید وجود طبیعت نیک یا شر در انسان را انکار کنیم.