نظریه اسلام
نظر اسلام درست برخلاف نظر مارکسیسم است . قرآن همانگونه که در آغاز این بحث اشاره کردیم جریان هستی را براساس حق می داند و حق را اصیل معرفی می کند و در مقابل ، هر چند باطل را نفی نمی کند اما آن را اصیل نمی داند از این رو قرآن به تاریخ خوشبین است و برای انسان اصالت قائل است قرآن نمی گوید انسان فقط یک ابزار است و در مسیر یک جبر کور واقع شده است ، چون برای ایمان اصالت قائل است اسلام برای انسان یک گرایش ذاتی به صداقت و امانت و عدالت معتقد است به تعبیر قرآن انسان حنیف است ، حقگراست ، یعنی میل به کمال و خیر و حق بالفطره در او وجود دارد در عین حال از آزادی و اختیار برخوردار است و لذا ممکن است از مسیر خودش منحرف شود و حق کشی کند ، ظلم کند ، دروغ بگوید ، قرآن اینها را به صورت یک جریانهای موقت می پذیرد . پس در این بینش ، باطل به عنوان یک امر نسبی و تبعی و به عنوان یک نمود و یک امر طفیلی مطرح می شود ظلم که پیدا می شوداز کجا پیدا می شود ؟ از اینجا پیدا می شود که ستمگر ، آن حس ملکوتی و خدائی خودش را به جای آنکه در مسیر خدائی ارضاء کند در مسیر غیر خدائی و شیطانی ارضاء می کند . بطلان و شر از یک نوع تغییر مسیر پیدا می شود که لازمه مرتبه وجودی انسان یعنی مختار و آزاد بودن انسان است حق اصیل است و باطل غیر اصیل ..
...
مائو بیشتر از او این اصول را نقض کرد مائو در چین نشان داد یک طفل یک شبِ ره صد ساله می رود . مارکس منتظر نشسته بود تا حامله های زمان خودش بچه را بزایند حامله هایی که او پیش بینی می کرد یکی انگلستان بود ، یکی آلمان ، یکی امریکا ، یکی فرانسه ، چون کاپیتالیسم در آنها به عالی ترین مراحل رشد و تکامل رسیده بود و آنها 9 ماهه بودند و باید بزودی بچه های سوسیالیسم یکی از انگلستان ، یکی از فرانسه ، یکی از امریکا متولد می شدند این 9 ماهه ها ، 9 ساله شدند و نزائیدند ، نود ساله شدند هنوز هم نزائیده اند ! دیگر امیدی هم به زائیدن اینها نیست ، برعکس کشورهایی سوسیالیسم زائیدند که روز اولی بود که نطفه در رحمشان منعقد شده بود الان عقب مانده ترین کشورها ، کشورهائی هستند که به سوسیالیسم گرایش دارند .