4.شتاب در تربیت فرزند
پسرم هنگامى که دیدم سالیانى از من گذشت، و توانایى رو به کاستى رفت، به نوشتن وصیّت براى تو شتاب کردم، و ارزش هاى اخلاقى را براى تو بر شمردم. پیش از آن که أجل فرا رسد،
و رازهاى درونم را به تو منتقل نکرده باشم، و در نظرم کاهشى پدید آید چنانکه در جسمم پدید آمد، و پیش از آن که خواهشها و دگرگونى هاى دنیا به تو هجوم آورند، و پذیرش و اطاعت مشکل گردد، زیرا قلب نوجوان چونان زمین کاشته نشده، آماده پذیرش هر بذرى است که در آن پاشیده شود. پس در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آن که دل تو سخت شود، و عقل تو به چیز دیگرى مشغول گردد، تا به استقبال کارهایى بروى که صاحبان تجربه، زحمت آزمون آن را کشیده اند، و تو را از تلاش و یافتن بى نیاز ساخته اند، و آنچه از تجربیّات آنها نصیب ما شد، به تو هم رسیده، و برخى از تجربیّاتى که بر ما پنهان مانده بود براى شما روشن گردد. پسرم درست است که من به اندازه پیشینیان عمر نکرده ام، امّا در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان اندیشیدم، و در آثارشان سیر کردم تا آنجا که گویا یکى از آنان شده ام، بلکه با مطالعه تاریخ آنان، گویا از اوّل تا پایان عمرشان با آنان بوده ام، پس قسمت هاى روشن و شیرین زندگى آنان را از دوران تیرگى شناختم، و زندگانى سودمند آنان را با دوران زیانبارش شناسایى کردم، سپس از هر چیزى مهم و ارزشمند آن را، و از هر حادثه اى، زیبا و شیرین آن را براى تو برگزیدم، و ناشناخته هاى آنان را دور کردم، پس آنگونه که پدرى مهربان نیکى ها را براى فرزندش مى پسندد، من نیز بر آن شدم تو را با خوبى ها تربیت کنم، زیرا در آغاز زندگى قرار دارى، تازه به روزگار روى آورده اى، نیّتى سالم و روحى با صفا دارى.
5 -روش تربیت فرزند
پس در آغاز تربیت، تصمیم گرفتم تا کتاب خداى توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات، به تو بیاموزم، و شریعت اسلام و احکام آن از حلال و حرام، به تو تعلیم دهم و به چیز دیگرى نپردازم. امّا از آن ترسیدم که مبادا رأى و هوایى که مردم را دچار اختلاف کرد، و کار را بر آنان شبهه ناک ساخت، به تو نیز هجوم آورد، گر چه آگاه کردن تو را نسبت به این امور خوش نداشتم، امّا آگاه شدن و استوار ماندنت را ترجیح دادم، تا تسلیم هلاکت هاى اجتماعى نگردى، و امیدوارم خداوند تو را در رستگارى پیروز گرداند، و به راه راست هدایت فرماید، بنا بر این وصیّت خود را اینگونه تنظیم کرده ام. پسرم بدان آنچه بیشتر از به کار گیرى وصیّتم دوست دارم ترس از خدا، و انجام واجبات، و پیمودن راهى است که پدرانت، و صالحان خاندانت پیموده اند. زیرا آنان آنگونه که تو در امور خویشتن نظر مى کنى در امور خویش نظر داشتند.
و همانگونه که تو در باره خویشتن مى اندیشى، نسبت به خودشان مى اندیشیدند، و تلاش آنان در این بود که آنچه را شناختند انتخاب کنند، و بر آنچه تکلیف ندارند روى گردانند، و اگر نفس تو از پذیرفتن سرباز زند و خواهد چنانکه آنان دانستند بداند، پس تلاش کن تا درخواست هاى تو از روى درک و آگاهى باشد، نه آن که به شبهات روى آورى و از دشمنى ها کمک گیرى. و قبل از پیمودن راه پاکان، از خداوند یارى بجوى، و در راه او با اشتیاق عمل کن تا پیروز شوى، و از هر کارى که تو را به شک و تردید اندازد، یا تسلیم گمراهى کند بپرهیز. و چون یقین کردى دلت روشن و فروتن شد، و اندیشه ات گرد آمد و کامل گردید، و اراده ات به یک چیز متمرکز گشت، پس اندیشه کن در آنچه که براى تو تفسیر مى کنم، اگر در این راه آنچه را دوست مى دارى فراهم نشد، و آسودگى فکر و اندیشه نیافتنى، بدان که راهى را که ایمن نیستى مى پیمایى، و در تاریکى ره مى سپارى، زیرا طالب دین نه اشتباه مى کند، و نه در تردید و سرگردانى است، که در چنین حالتى خود دارى بهتر است.
نامه به فرزندش امام حسن علیه السّلام وقتی از جنگ صفین باز میگشت و به سرزمین »حاضرین« رسیده بود در سال 38 هجری -
. 1 انسان و حوادث روزگار
از پدری فانی، اعتراف دارنده به گذشت زمان، زندگی را پشت سر نهاده - که در سپری شدن دنیا چارهای ندارد - مسکن گزیده در جایگاه گذشتگان، و کوچ کننده فردا، به فرزندی آزمند چیزی که به دست نمیآید، رونده راهی که به نیستی ختم میشود، در دنیا هدف بیماریها، در گرو روزگار، و در تیررس مصائب، گرفتار دنیا، سودا کننده دنیای فریب کار، وام دار نابودیها، اسیر مرگ، هم سوگند رنجها، هم نشین اندوهها، آماج بلاها، به خاک در افتاده خواهشها، و جانشین گذشتگان است.پس از ستایش پروردگار، همانا گذشت عمر، و چیرگی روزگار، و روی آوردن آخرت، مرا از یاد غیر خودم باز داشته و تمام توجه مرا به آخرت کشانده است، که به خویشتن فکر میکنم و از غیر خودم روی گردان شدم، که نظرم را از دیگران گرفت، و از پیروی خواهشها باز گرداند، و حقیقت کار مرا نمایاند، و مرا به راهی کشاند که شوخی بر نمیدارد، و به حقیقتی رساند که دروغی در آن راه ندارد.و تو را دیدم که پاره تن من، بلکه همه جان منی، آنگونه که اگر آسیبی به تو رسد به من رسیده است، و اگر مرگ به سراغ تو آید، زندگی مرا گرفته است، پس کار تو را کار خود شمردم، و نامهای برای تو نوشتم، تا تو را در سختیهای زندگی رهنمون باشد.حال من زنده باشم یا نباشم.
[ازپدری فناپذیرکه به گذر زمان اعتراف ومدتی از عمر او پشت سرگذشته است و چاره ندارد مگراین که دنیا را سپری کند.اودر جایی مسکن گزیده است که قبلاًصاحبان آن این دنیارا ترک کرده اند و تو نیز از این دنیا ناگزیر کوچ خواهی کرد.به فرزندی آرزو مندکه چیزی بدست نمی آورد و به راهی می رود که به نیستی از این دنیا ختم می شود. ای فرزند تو در دنیا هدف بیماری ها وگروگان زمان و روزگار ودر تیر رس سختی ها و گرفتار دنیای. سودا کننده دنیای فریب کار، وام دارنابودی ها ،اسیر مرگ،که هرزمان که مرگ اراده کند باید این جهان را ترک گفت وهم قسم رنج او با غم و اندوه دمساز است وآماج انواع بلاهاست.که آرزوی هایش را به گور می برد، جانشین پدران و اجداد خود است.
ستایش می کنم خدای را- همانا گذشت عمرو چیرگی روزگار و نزدیک شدن و رسیدن به آخرت،مرا از این که به جز خودم به کس دیگری فکر نکنم و تمام توجهم با آخرت سوق داده شده است. ودیگر به کسی دیگر نظر و فکر نمی کنم و این دنیا کار کرده که دیگر از خواهش های دل حتی مشروع باز گرداند! و فهمیدم که حقیقت و عاقبت من چیست. این تامل و فکر در مورد دنیا به من فهماند که این راه شوخی بردار نیست!و حقیقتاً دروغی حتماً در آن راه ندارد!حسن(ع) جان؛تو را دیدن که پاره تن من ،بلکه همه ی جان من هستی!آن گونه که اگر آسیبی به تو برسد مانند این است که آن صدمه به من رسیده است و اگر مرگ به سراغ توبیاید جان و زندگی مرا گرفته است،پس کار و برنامه وعاقبت تو را عاقبت خودم می دانم .نامه و وصیتی برای تو نوشتم که اگر زنده باشم یا نباشم در سختی ها و گرفتاری ها راهنمای تو باشد- باز نویسی توسط ققنوس بی بال در اوج آسمان]