ققنوس بی بال در اوج آسمان

سیاسی،فرهنگی،تاریخی ،مذهبی و اجتماعی

زندگینامه: سیدحسن حسینی (۱۳۳۵ –۱۳۸۳)+ شعر سراب

ماجرا این است کم کم کمیت بالا گرفت
جای ارزشهای ما را ،عرضه ی کالا گرفت

احترام «یاعلی» در ذهن بازوها  شکست
دست مردی خسته شد، پای ترازوها شکست

فرق مولای عدالت بار دیگر چاک خورد
خطبه های آتشین،متروک ماند و خاک خورد

زیر باران های جاهل سقف تقوا نم کشید
سقف های سخت، مانند مقوا نم کشید

با کدامین سحر از دل ها محبت غیب شد؟
ناجوانمردی هنر! مردانگی ها عیب شد؟

خانه ی دلهای ما را عشق خالی کرد و رفت
ناگهان برق محبت اتصالی کرد و رفت

****

من ز پا افتادن گلخانه ها را دیده ام

بال ترکش خورده ی پروانه ها را دیده ام

در نخاع بادها ترکش فراوان دیده ام
گردش تابوت ها را در خیابان دیده ام

ادامه مطلب...
۰۱ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ققنوس بی بال در اوج آسمان

حکایت اسکندر و عالم

زمانی که اسکندر به حوالی یکی از شهرهای هند رسید،در آنجا اردوگاه زد و یک نفر فرستاد و پیام داد که چنانچه فردی را نزد من گسیل کنید که پاسخ پرسش های من بداند به این شهر حمله نخواهم نمود و در امانید.

حاکم شهر بعد از مشاوره به اطرافیانش عالمی  به سوی او فرستاد.

اسکندر چون او را به حضور طلبیت و به او نگاهی انداخت و چند لحظه نگاه از براو بر نداشت.

عالم چون به نزدیک اسکندر رسید دست بر بینی خود نهاد.

اسکندر او را در وهله اول به حضور نپذیرفت و دستور داد که عالم را در مکانی نزدیک محل استقرار خود جای دهند. سپس ظرفی پر از روغن نزدش فرستاد.

عالم نیز چون ظرف روغن را دید گفت : برایم سوزن بیاورید و سپس سوزن ها را درون ظرف روغن ریخت و ظرف را نزد اسکندر برگرداند.

اسکندر فلزی زنگ زده نزد عالم فرستاد.

عالم فلز زنگ زده را سوهان زد و براق کرده دوباره به او پس فرستاد.

اسکندر فلز را داخل ظرف آبی گذاشته و برای عالم برگرداند.

عالم دستور داد تا چکش بیاورند و با چکش فلز را به شکل کاسه در آورد و بر روی ظرف آبی نهاد و برای اسکندر فرستاد.

اسکندر کاسه را پر از خاک کرده و به او پس داد.

عالم بادیدن ظرف پر از خاک گریست.

در این هنگام اسکندر عالم را به حضور پذیرفت.

اسکندر از عالم پرسید چرا زمانی که مرا دیدی دست بر بینی خود گذاشتی؟

عالم گفت: زمانی که مرا دیدی در ذهن خود گفتی فردی با این  شکل و هیکل بزرگ چیزی بارش نیست! من با دست گذاشتن بر بینی خود گفتم،همان طور که در صورت یک بینی نیست در این زمان و مکان چون من نخواهی یافت.!

اسکندر او را تحسین کرد وگفت:

من ظرف روغن فرستادم یعنی چه ؟و تو سوزن در آن ریختی یعنی چه؟

عالم گفت : شما گفتی قلب من مملو از علم و حکمت است و نیازی به موعظه و حکمت ندارم! من با ریختن سوزن ها در درون ظرف روغن، گفتم انسان هرچند دارای علم و حکمت باشد باز جای و نیاز به آموختن دارد.

اسکندر :من فلز زنگ زده فرستادم و تو او را سیقل داده براق کردی یعنی چه؟

عالم : تو گفتی قلب من به واسطه ی گناه زنگار بسته هدایت نمی شوم،من گفتم همینطور که این فلز با سوهان خوردن سفید و براق شد قلب انسان هم با توبه و استغفار نورانی و سفید خواهد شد.

اسکندر:من فلز را داخل ظرف آب گذاشته و تو او را تبدیل به کاسه کردی یعنی چه؟

عالم: شما گفتی جسم و روح من به دلیل اعمالم سنگین شده و هدایت نمی شوم من گفتم انسان هم با عبادت و سختی می تواند مانند این فلز که ضربه خورد و چکش خورد تبدیل به کاسه شود و جسم و روحش را بالا ببرد.

اسکندر: من ظرف پر از خاک فرستادم یعنی چه و تو گریه کردی یعنی چه؟

عالم: شما با ظرف خاک گفتی آیا از مرگ گریزی هست؟ من با گریه ی خود گفتم نه گریزی نیست و چنانچه اعمال انسان درست نباشد عاقبت خوبی نخواهیم داشت.

پایان

۳۰ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ققنوس بی بال در اوج آسمان

بیانات امام خامنه ای در دیدار با مردم آذربایجان شرقی- حسینیه ی امام خمینی رضوان الله علیه

...ملّت ایران ایستاده‌اند، مجتمع هستند. حالا یک عدّه‌ای یاد گرفته‌اند تعبیرات «آشتی ملّی، آشتی ملّی» [را گفتن]؛ این حرفها به نظر من معنی ندارد؛ مردم مجتمعند، با هم متّحدند؛ آنجایی که پای اسلام در میان است، پای ایران در میان است، پای استقلال در میان است، پای ایستادگی در مقابل دشمن در میان است، مردم با همه‌ی وجودشان ایستاده‌اند.

...چرا میگویید آشتی؟ مگر قهرند که بیایند با هم آشتی کنند؟ این تعبیرات را روزنامه‌ها پَروبال میدهند، متوجّه نیستند که اشکال ایجاد میکند. وقتی شما میگویید آشتی، مثل این است که یک قهری وجود دارد؛ [درحالی‌که] قهری وجود ندارد. بله، مردم ما با آن کسانی که به روز عاشورا اهانت کردند قهرند. ملّت با آنهایی که روز عاشورا، با قساوت، با لودگی، با بی‌حیایی آمدند جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهر است. با اینها آشتی هم نمیکنیم، و با آن کسانی که با اصل انقلاب بدند، میگویند اصل نظام هدف ما است، میگویند انتخابات بهانه‌ی ما است؛ که البتّه آنها عدّه‌ی معدودی‌اند، عدّه‌ی کمی‌اند؛ در مقابل اقیانوس عظیم ملّت ایران آنها یک قطره‌اند؛ چیزی نیستند....

بنده باید از همه‌ی ملّت ایران از صمیم قلب تشکّر کنم. امسال بیست‌و‌دوّم بهمن برای انقلاب و برای نظام اسلامی و برای ایران اسلامی آبرو شد.

...نابسامانی داریم؛ کجای دنیا و کدام کشور همه‌ی مسائلش تامّ‌و‌تمام درست شده و حل شده است؟ نابسامانی‌ها همه‌جا وجود دارد، ما هم داریم -حالا من اشاره خواهم کرد- از آنها صرف‌نظر هم نمیکنیم...

به مسئولین عرض میکنم که این حضور مردمی در بیست‌و‌دوّم بهمن را به حساب گلایه نداشتن آنها از فعّالیّتهای ما مسئولین به حساب نیاورید. مردم گله‌مندند؛ از بسیاری از چیزهایی که در کشور میگذرد، مردم گله‌مندند. مردم با تبعیض میانه‌ای ندارند؛ هرجا تبعیض ببینند، احساس ناراحتی و رنج میکنند. هرجا کم‌کاری ببینند همین‌جور، هرجا بی‌اعتنائی به مشکلات ببینند همین‌جور، هرجا پیش نرفتن کارها را ببینند همین‌جور؛ مردم گله‌مندند. بیست‌ودوّم بهمن حساب خودش را دارد؛ ایستادگی مردم در مقابل دشمنِ کمین‌کرده‌ی برای بلعیدن ایران یک حرف است که این در بیست‌ودوّم بهمن ظاهر شد، امّا توقّعات آنها از ما مسئولین یک حرف دیگر است.

همه- آخر سال باید نشان بدهند که در این سال برای اقدام و عمل چه کردند؛ نگویند باید چنین بشود، باید بگویند چنین شد؛ این را باید مشخّص بکنند.

...نمیشود مشکلات مردم و گلایه‌های مردم را نادیده گرفت؛ مسئولین باید جدّی بگیرند. مسئله‌ی بیکاری مهم است، مسئله‌ی رکود مهم است، مسئله‌ی گرانی مهم است؛ اینها مسائلی است که وجود دارد. البتّه مسئولین تلاش میکنند، ما می‌بینیم امّا ظرفیّتها بیش از اینها است.

ادامه مطلب...
۲۸ بهمن ۹۵ ، ۰۷:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ققنوس بی بال در اوج آسمان

اقسام صدقه

حضرت رسول (ص) فرمودند: صدقه بر پنج قسم است

اول و آن صدقه ای است که به فقراء و مساکین دهند که تندرست باشند که یک برابر حساب می شود

دوم و آن صدقه ای است که به درویش  وبینوا یا مریض علت دار دهندکه  یکی به هفتاد برابر حساب می شود

سوم وآن صدقه ای است که به فقیر و بینوای وابسته خویش دهند یکی به هفتصد برابر حساب می شود

چهارم وآن صدقه ای است که به عالم و دانشمند صالح پرهیزکار دهند یکی به هفت هزاربرابر حساب می شود

پنجم وآن صدقه ای است که به فقیران عیال وار و ضعیفان بی کس وکار دهند یکی به هفتصد هزار برابر حساب می شود.

برگرفته از کتاب جامع التمثیل نوشته محمدجبله رودی صفحه ی 272

۲۵ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ققنوس بی بال در اوج آسمان

حضرت مهدى(ع)در ایران و عراق / کتاب عصر ظهور/معرفی نویسنده از ویکی پدیا

بیان کلّى روایات منابع اهل سنت این است که حضرت از مکّه به شام و قدس مى‌رود و برخى دیگر بیانگر این است که حضرت نخست به عراق و سپس بسوى شام و قدس حرکت مى‌نماید.و تنها یکى دو روایت در نسخۀ خطى ابن حماد وجود دارد که مى‌گویند:امام(ع)ابتدا به جنوب ایران مى‌آید تا ایرانیان و رهبر خراسانى آنان و فرماندۀ سپاه وى شعیب بن صالح با حضرت بیعت نمایند و آنگاه به اتفاق ایرانیان در منطقۀ بصره به نبرد

عصر ظهور جلد 1 ، (صفحه 328)


علیه سفیانى مى‌پردازد و سپس وارد عراق مى‌گردد و در مجموع،آنچه از روایات استفاده مى‌شود این است که آغاز نهضت ظهور امام(ع)شهر مکه و هدف آن قدس مى‌باشد

*****

معرفی نویسنده ی کتاب

او به تشویق سید عبدالحسین شرف الدین به مدرسهٔ دینی رفت و زیر نظر شیخ ابراهیم سلیمان درس‌های مقدماتی را گذراند. در سال ۱۹۵۸ میلادی در چهارده سالگی به شهر نجف رفت و دروس مقدمات و سطح را در نزد محمد تقی فقیه، سید علاء بحرالعلوم، شیخ باقر ایروانی و سید محمدباقر حکیم خواند و در درس خارج سید ابوالقاسم خویی و سید محمد باقر صدر شرکت کرد.

سراسقف کلیساهای لبنان پس از مطالعه عصر ظهور اقدام به چاپ و توزیع پنج هزار نسخه از آن در میان جوانان مسیحی کرد چرا که معتقد بود آنچه در کتاب مذکور دربارهٔ بازگشت عیسی مسیح و همکاری او با مهدی موعود در دوران ظهور آمده باعث رشد معنویت و امید میان آن‌ها می‌شود.

ادامه مطلب...
۲۲ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ققنوس بی بال در اوج آسمان