روزی هنگام مرخصی به زادگاهم رفتم. پس از مراجعت به پایگاه، خانوادهام را مقابل منزل پیاده کرده، برای انجام کاری، خواستم بیرون از پایگاه بروم؛ ولی ماشین روشن نشد، مجبور شدم آن را تا مسافت زیادی هُل بدهم و تا مقابل مسجد پایگاه بکشانم. شخصی از مسجد بیرون آمد و به من سلام کرد. وقتی فهمید ماشین روشن نمیشود، گفت: در ماشین طناب داری؟ پرسیدم: طناب برای چه میخواهی؟ گفت: میخواهم ماشین را بکسل کنم. گفتم: شما که ماشین نداری... گفت: عیبی ندارد، اگر طناب داری، به من بده. بعد از آنکه طناب را گرفت، یک سرش را به ماشین و سر دیگرش را به کمر خود بست و ماشین را کشید. من از این جریان ناراحت شدم و خیلی اصرار کردم که آن کار را نکند؛ ولی نتوانستم مانع او بشوم. به هر ترتیب تا مسافتی ماشین را کشاند. ناگهان متوجه شدم چند خودروی سواری و نظامی کنار ما ایستادهاند و همگی به آن شخص میگویند: «جناب سرهنگ! سلام، کمک نمیخواهید»؟ وقتی دیدم همه او را سرهنگ خطاب کردند، از خجالت عقب عقب رفته، داخل جوی آب افتادم. ایشان مرا بیرون آورد و خنده کنان گفت: «چرا داخل جوی آب رفتی؟ میخواهی شنا کنی؟ من با ترس و خجالت گفتم: جناب سرهنگ! ببخشید، شما را نشناختم! گفت: به من نگو جناب سرهنگ، من هم آدمی مثل تو هستم. وقتی از ایشان اسمش را پرسیدم، گفت: برادر کوچک شما، عباس بابایی هستم. تا گفت عباس بابایی، فهمیدم فرمانده پایگاه است. تمام بدنم بخاطر خجالت و شرمندگی توأم با ترس، از عرق خیس شد...
معلوم است من به سپاه امام علی(ع) می پیوستم
گفت:
ولی من جزو سپاه معاویه می شدم
ناگهان شمشیرش کشید وگفت:
امروز جنگ صفین است و بر من حمله کرد.تا به خود جنبیدم شمشیری برکتف من زد و من افتادم .او خواست که کار را تمام کند و مرا بکشد! که سواری از راه رسید و با ضربه ی شمشیری او را از پیای در آورد.
سوار بالای سرمن آمد و زخم مرا بست و گفت:
هرکس از تو پرسید این زخم چیست. بگو زخم جنگ صفین است.
در حالی که از جنگ صفین قرن ها گذشته بود.
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی عصر امروز (سهشنبه) در دیدار رمضانی سران قوا و مسئولان و مدیران ارشد نظام، ضمن «تبیین پیامدهای مثبت، چالشها و راهکارهای تحقق اقتصاد مقاومتی»، دربارهی روند مذاکرات هستهای نکات تعیینکنندهای بیان کردند و با اعلام و تشریح صریح خطوط قرمز هستهای ایران تأکید کردند: آمریکاییها به دنبال نابود کردن صنعت هستهای ایران هستند در مقابل همهی مسئولان ایران ضمن تأکید بر خطوط قرمز، به دنبال توافقی خوب یعنی توافقی منصفانه و عادلانه، عزتمند و منطبق با منافع و مصالح ایران هستند.
مهمترین خطوط قرمز مذاکرات هستهای |
||
۱ |
ما برخلاف اصرار امریکاییها محدودیتهای بلند مدت ۱۰، ۱۲ ساله را قبول نداریم و مقدار سالهای مورد قبول محدودیت را به هیئت مذاکره کننده گفتهایم. |
|
۲ |
در طول سالهای محدودیت هم باید تحقیق و توسعه ادامه داشته باشد. آنها میگویند در مدت ۱۲ سال هیچ کاری نکنید اما این، یک حرف زور مضاعف و غلط مضاعف است. |
|
۳ |
لغو فوری تحریمهای اقتصادی، مالی و بانکی هنگام امضای موافقتنامه و سایر تحریمها در فواصل معقول |
تحریمهای اقتصادی، مالی و بانکی چه مربوط به شورای امنیت، چه کنگره امریکا و چه دولت امریکا باید فوراً هنگام امضای موافقتنامه لغو و بقیه تحریمها هم در فواصل معقول برداشته شود. |
۴ |
لغو تحریمها نباید به اجرای تعهدات ایران منوط شود، نگویند شما تعهدات را انجام دهید بعد آژانس گواهی دهد تا تحریمها لغو شود، ما این مسئله را مطلقاً قبول نداریم. اجرائیات لغو تحریمها باید با اجرائیات تعهدات ایران متناظر باشد. |
|
۵ |
ما با موکول کردن اجرای تعهدات طرف مقابل به گزارش آژانس مخالفیم. چون آژانس بارها و بارها ثابت کرده مستقل و عادل نیست، بنابراین ما به آن بدبین هستیم. میگویند «آژانس باید اطمینان پیدا کند» این چه حرف نامعقولی است؟ چگونه اطمینان پیدا کند مگر اینکه وجب به وجب این سرزمین را بازرسی کند. |
|
۶ |
مخالفت با بازرسیهای غیرمتعارف، پرس و جو از شخصیتهای ایران و بازرسی از مراکز نظامی |
با بازرسیهای غیرمتعارف و پرس و جو از شخصیتها را هم به هیچوجه بنده موافق نیستم. بازرسی از مراکز نظامی را هم نمیپذیریم همچنان که قبلاً هم گفتیم. |
۷ |
زمانهای ۱۵ سال و ۲۵ سال که دائماً میگویند برای فلان چیز را هم ما قبول نداریم. |
|
هر آنچه رهبری در جلسات عمومی میگوید عیناً همان مسائلی است که در جلسات خصوصی به رئیسجمهور و دیگر مسئولان ذیربط میگوید بنابراین این خط تبلیغی غیرصحیح که از برخی خطوط قرمز رسمی در جلسات خصوصی صرف نظر شده است، خلاف واقع و دروغ است. |